تفسیر بخش چهارم
أَلَسْتُمْ فِي مَسَاکِنِ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ أَطْوَلَ أَعْمَاراً، وَأَبْقَى آثَاراً، وَأَبْعَدَ آمَالاً، وَأَعَدَّ عَدِيْداً، وَأَکْثَفَ جُنُوداً! تَعَبَّدُوا لِلدُّنْيَا أَيَّ تَعْبُّدٍ، وَآثَرُوهَا أَيَّ إِيثَارٍ، ثُمَّ ظَعَنُوا عَنْهَا بِغَيْرِ زَادٍ مُبَلِّغٍ وَلا ظَهْرٍ قَاطِعٍ. فَهَلْ بَلَغَکُمْ أَنَّ الدُّنْيَا سَخَتْ لَهُمْ نَفْساً بِفِدْيَةٍ، أوْ أَعَانَتْهُمْ بِمَعُونَةٍ، أَوْ أَحْسَنَتْ لَهُمْ صُحْبَةً! بَلْ أَرْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَادِحِ، وَأَوْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَارِعِ، وَضَعْضَعَتْهُمْ بِالنَّوَائِبِ، وَعَفَّرَتْهُمْ لِلْمَنَاخِرِ، وَوَطِئَتْهُمْ بِالْمَنَاسِمِ، وَأَعَانَتْ عَلَيْهِمْ «رَيْبَ الْمَنُونِ». فَقَدْ رَأَيْتُمْ تَنَکُّرَهَا لِمَنْ دَانَ لَهَا، وَآثَرَهَا وَأَخْلَدَ إلَيْهَا، حِينَ ظَعَنُوا عَنْهَا لِفِرَاقِ الْأَبَدِ. وَهَلْ زَوَّدَتْهُمْ إِلاَّ السَّغَبَ، أَوْ أَحَلَّتْهُمْ إلاَّ الضَّنْکَ، أَوْ نَوَّرَتْ لَهُمْ إلاَّ الظُّلْمَةَ، أَوْ أَعْقَبَتْهُمْ إِلاَّ النَّدَامَةَ! أَفَهذِهِ تُوْثِرُونَ، أَمْ إلَيْهَا تَطْمَئِنُّونَ، أَمْ عَلَيْهَا تَحْرِصُونَ؟ فَبِئْسَتِ الدَّارُ لِمنْ لَمْ يَتَّهِمْهَا، وَلَمْ يَکُنْ فِيهَا عَلَى وَجَلٍ مِنْهَا!
ترجمه
آن ها دنيا را پرستيدند، چه پرستيدنى! و آن را بر همه چيز مقدّم داشتند، چه مقدّم داشتنى!، اما سرانجام بدون زاد و توشه اى که آن ها را به منزلگاه (ابدى شان) برساند، و بدون مرکبى که با آن اين راه (پرخوف و خطر) را بپيمايند از آن کوچ کردند. آيا هرگز به شما خبر رسيده که دنيا فديه اى براى يکى از آن ها داده باشد تا او را (از مرگ يا سکرات آن) رهايى ببخشد؟ يا در اين مسير کمکى به آن ها کند؟ يا حدّاقل همنشين خوبى براى آنان باشد؟ (نه، هرگز کمکى به فداييان خود نکرده است) بلکه به عکس، آن ها را زير آفت هاى گوناگون پوشانيد و طوق حوادث دردناک و کوبنده را بر گردنشان افکند و با انواع سختى ها و مشکلات ذليلشان کرد، و بر صورت به خاک افکند و پايمالشان کرد، و به يارى گردش روزگار بر ضدّ آن ها برخاست.
شما با چشم خود ديديد (و در تاريخ خوانديد) که دنيا دربرابر دنياپرستان وکسانى که آن را بر همه چيز مقدّم مى داشتند و بر آن تکيه مى کردند هنگام کوچ هميشگى از آن، چهره در هم کشيد و خود را کاملاً ناآشنا جلوه داد.
آيا دنيا براى دنياپرستان زاد و توشه اى جز گرسنگى فراهم کرد؟ و جز فشار وتنگى، محلّى براى آن ها آماده ساخت؟ و جز ظلمت و تاريکى براى آن ها نورى مهيّا کرد؟ (نه، هرگز، بلکه آن ها را در گورهاى تاريک و تنگ و وحشتناک جاى داد) و آيا سرانجام جز ندامت چيزى براى آن ها به بار آورد؟ آيا چنين دنيايى را بر همه چيز مقدّم مى شمريد؟ و بر آن تکيه مى کنيد؟ و به آن حرص مى ورزيد؟! چه بد خانه اى است اين دنيا براى کسى که به آن بدگمان نباشد و در آن (آسوده خاطر زندگى کند و) خوفى نداشته باشد!!
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه در ادامه نکوهش دنياى فريبنده و زودگذر، دست مخاطبين خود را گرفته و به اعماق تاريخ گذشته مى برد و زندگى قدرتمندان و زورمندان پرسر و صدا و صاحب اموال و آمال را به آن ها نشان مى دهد، مى فرمايد: «مگر شما در جايگاه پيشينيان خود زندگى نمى کنيد، همان ها که عمرشان از شما طولانى تر و آثارشان پابرجاتر و آرزوهايشان درازتر، و نفراتشان فزون تر و لشکرهايشان انبوه تر بود؟»؛ (اَلَسْتُمْ فِي مَساکِنِ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ اَطْوَلَ أَعْمَاراً، وَأَبْقَى آثَاراً، وَاَبْعَدَ آمَالاً، وَاَعَدَّ عَدِيداً، وَاَکْثَفَ جُنُوداً).
در اين بخش از خطبه امام (عليه السلام) به پنج امتياز پيشينيان اشاره مى کند: طول عمر، بقاى آثار، درازى آرزوها، فزونى جمعيّت و کثرت لشکرها. امتيازاتى که سبب برترى آشکار آن ها مى شد؛ ولى هيچ يک از اين امور نتوانست از نفوذ سيل فنا به قصرها و خانه هاى آن ها جلوگيرى کند، سرانجام همچون برگ هاى خشکيده درختان يا پر کاه، روى اين سيلاب غلطيدند و رفتند.
امام (عليه السلام) در همين باره اضافه مى فرمايد: «آن ها دنيا را پرستيدند، چه پرستيدنى! و آن را بر همه چيز مقدّم داشتند، چه مقدّم داشتنى! اما سرانجام بدون زاد وتوشه اى که آن ها را به منزلگاه (ابدى) برساند و بدون مرکبى که اين راه (پرخوف و خطر) را بپيمايند از آن کوچ کردند»؛ (تَعَبَّدوُا لِلدُّنْيا أَيَّ تَعبُّدٍ، وَآثَروُهَا أَيَّ اِيْثارٍ، ثُمَّ ظَعَنوُا عَنْها بِغَيرِ زادٍ مُبَلِّغٍ وَلا ظَهْرٍ قَاطِعٍ).
آرى! آن ها با آن همه تلاش و کوشش در طريق بندگى دنيا و به کار گرفتن تمام نيروها و استعدادشان در اين طريق، بهره اى از آن نبردند و در راه طولانى آخرت که جز با زاد و توشه تقوا و مرکب ايمان قابل پيمودن نيست بى زاد و مرکب به راه افتادند.
سپس امام (عليه السلام) ياران خود را مخاطب ساخته، مى فرمايد: «آيا هرگز به شما خبر رسيده که دنيا فديه اى براى يکى از آن ها داده باشد تا او را (از مرگ يا سکرات آن) رهايى ببخشد؟ يا در اين مسير کمکى به آن ها کند؟ يا حدّاقل همنشين خوبى براى آنان باشد؟»؛ (فَهَلْ بَلَغَکُم أَنَّ الدُّنْيا سَخَتْ لَهُمْ نَفْسَاً بِفِدْيَةٍ، أَوْ أَعانَتْهُمْ بِمَعُونَةٍ، أَو أَحْسَنَتْ لَهُمْ صُحْبَةً).
آرى، دنيا نه نجات داده، نه کمکى در اين راه کرده، و نه حتّى مصاحبت شايسته با يک نفر از ميان اين همه کرده است، آيا اين درس عبرت بزرگى براى همه شما نيست؟!
سپس مى افزايد: نه تنها به آن ها کمکى نکرد و به فدائيان خود نظر مرحمتى ننمود، «بلکه به عکس، آن ها را زير آفت هاى گوناگون پوشانيد و طوق حوادث دردناک و کوبنده را بر گردنشان افکند و با انواع سختى ها و مشکلات، آن ها را ذليل کرد و بر صورت، به خاک افکند و پايمالشان کرد و به يارى گردش روزگار بر ضدّ آن ها برخاست»؛ (بَلْ أَرْهَقَتْهُمْ بِالْقَوادِحِ، وَأَوْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَارِعِ، وَضَعْضَعَتْهُمْ{6} بِالنَّوائِبِ، وَعَفَّرَتْهُمْ{7} لِلْمناخِرِ، وَوَطِئَتْهُمْ بِالْمناسِمِ{8}، وَأَعانَتْ عَلَيْهِمْ «رَيْبَ الْمَنُونِ»{9}).
اين تعبيرات حساب شده و کوبنده، اشاره به اين است که دنيا، نه تنها دنياپرستان را به کمترين چيزى يارى نکرد، بلکه به عکس، با تمام قوّت و قدرت براى کوبيدن و پايمال کردن و نابود ساختن آن ها به پا خاست و هرچه در توان داشت بر ضدّ آن ها به کار گرفت.
جالب اين که: در بيان کمک هاى دنيا از کمک هاى بزرگ شروع مى کند تا به کوچک مى رسد؛ ولى درمورد زيان هايى که به دنياپرستان رسانده، از مراحل پايين تر آغازه کرده و به آخرين مرحله که لگدمال کردن و نابود ساختن است مى رسد و اين نهايت فصاحت و بلاغت را در بيان حقايق تلخ و ناگوار نشان مى دهد ونهايت بى وفايى و پستى دنيا را آشکار مى سازد.
سپس امام (عليه السلام) در يک نتيجه گيرى روشن مى فرمايد: «شما با چشم خود ديديد (و در تواريخ خوانديد) که دنيا دربرابر دنياپرستان و کسانى که آن را بر همه چيز مقدّم مى داشتند و بر آن تکيه مى کردند، هنگام کوچ هميشگى از آن، چهره در هم کشيد و خود را کاملاً ناآشنا جلوه داد»؛ (فَقَدْ رَأَيْتُمْ تَنَکُّرَهَا لِمَنْ دَانَ لَهَا، وَآثَرَها وَأَخْلَدَ إِلَيْهَا، حِيْنَ ظَعَنُوا عَنْها لِفِرَاقِ اْلأَبَدِ).
«آيا دنيا براى دنياپرستان زاد و توشه اى جز گرسنگى فراهم کرد؟ و جز فشار و تنگى، محلّى براى آن ها آماده ساخت؟ و جز ظلمت و تاريکى براى آن ها نورى مهيّا کرد؟ (نه هرگز، بلکه آن ها را در گورهايى تنگ و تاريک و وحشتناک جاى داد) و سرانجام آيا جز ندامت چيزى براى آن ها به بار آورد؟»؛ (وَهَلْ زَوَّدَتْهُمْ إِلاَّ السَّغَبَ، أوْ اَحَلَّتْهُمْ إِلاَّ الضَّنْکَ، أَوْ نَوَّرَتْ لَهُمْ إِلاَّ الظُّلْمَةَ، أَوْ أَعْقَبَتْهُمْ إِلاَّ النَّدامَةَ). چگونه بر دنيايى که جز بدبختى و شکست و ناکامى و ظلمت و تاريکى براى دوستدارانش نمى آفريند و سرانجام مايه ندامت و پشيمانى است تکيه مى کنيد وخود را برده آن مى سازيد و آن را بر همه مقدّم مى داريد؟
در ادامه مى فرمايد: «آيا چنين دنيايى را بر همه چيز مقدّم مى شمريد و بر آن تکيه مى کنيد و به آن حرص مى ورزيد؟! چه بد خانه اى است اين دنيا براى کسى که به آن بدگمان نباشد و در آن (آسوده خاطر زندگى کند و) خوفى نداشته باشد»؛ (اَفَهذِهِ تُوْثِرُونَ، أَمْ إِلَيْهَا تَطْمَئِنُّوْنَ، أَمْ عَلَيْهَا تَحرِصُونَ؟ فَبِئْسَتِ الدَّارُ لِمَنْ لَمْ يَتَّهِمْهَا، وَلَمْ يَکُنْ فِيْها عَلَى وَجَلٍ مِنْها).
به راستى تعبيراتى از اين گوياتر و رساتر درباره بى اعتبارى دنيا و سرانجام وحشتناک دنياپرستان پيدا نمى شود؛ هدف امام (عليه السلام) از اين تأکيدهاى پى درپى وتعبيرات بيدارگر و هشداردهنده آن است که دربرابر موج دنياپرستى اى که به علت فراوانى نعمت هاى به دست آمده از فتوحات اسلامى، براى گروه زيادى پيدا شده بود و يک باره غرق نازونعمت شده بودند و ارزش هاى الهى را فراموش کرده، به خواب و خور و لذّات مادى چسبيده بودند، به پا خيزد وخفتگان را بيدار کند و ارزش هاى ازدست رفته اسلام را زنده سازد و مردم را ـ که به خصوص از زمان عثمان به اين طرف به بيراهه کشيده شده بودند ـ به راه بازگرداند.
چه زيبا و جالب است اين گونه مواعظ و اندرزهاى گويا و رسا براى دنياپرستان عصر ما که آن ها نيز در همان شرايط بلکه بدتر از آن گرفتار شده اند که اگر به هوش نيايند نه دينى باقى مى ماند و نه دنياى معقولى.
اين تعبيرات، هماهنگ با آيات و رواياتى است که در قرآن مجيد و کلمات پيامبر (صلي الله عليه و آله) و معصومين ديگر (عليهم السلام) آمده است:
در سوره روم آيه (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «(أَوَلَمْ يَسِيْرُوا فِى الاَْرْضِ فَيَنْظُرُوا کَيْفَ کان عاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا اَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الاَْرْضَ وَعَمَروُها اَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَجائَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالبَيِّناتِ فَما کان اللهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلِکنْ کانوُا اَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ)؛ آيا در زمين گردش نکردند تا ببينند عاقبت کسانى که قبل از آنان بودند چگونه بود؟ آن ها نيرومندتر از اينان بودند و زمين را (براى زراعت و آبادى) دگرگون ساختند و بيش از اينان، آن را آباد کردند و پيامبرانشان با دلايل روشن به سراغشان آمدند (اما آن ها انکار کردند و کيفر خود را ديدند) خداوند هرگز به آنان ستم نکرد، ولى خودشان به خويشتن ستم مى کردند».
و در سوره يونس آيات 7 و 8 مى فرمايد: «(إنَّ الَّذِيْنَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَرَضُوا بِالْحَيوةِ الدُّنْيا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنا غَافِلوُنَ * اُوْلَئِکَ مَأوْاهُمُ النَّارُ بِمَا کانُوا يَکْسِبُونَ)؛ کسانى که اميد و ايمان به لقاى ما (و روز رستاخيز) ندارند، و(تنها) به زندگى دنيا راضى شدند و بر آن تکيه کردند، و کسانى که از آيات ما غافل اند * آن ها جايگاهشان آتش است، به سزاى آنچه که انجام مى دادند».
در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيا أَثْبَتَ اللهُ الْحِکْمَةَ فِي قَلْبِهِ وَأَنْطَقَ بِها لِسَانَهُ وَبَصَّرَهُ عُيُوبَ الدُّنْيا دوَائَها و دَوائَها وَأَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْيا سَالِماً؛ کسى که به (زرق وبرق) دنيا بى اعتنا باشد خداوند حکمت را در دل او برقرار مى سازد و زبانش را به آن گويا مى کند و عيوب دنيا ـ دردهاى آن وداروهاى آن ـ را به او نشان مى دهد و او را از دنيا با سلامت (دين و ايمان) بيرون مى برد».
در حديث ديگرى از آن حضرت (عليه السلام) آمده است: «مَنْ أَصْبَحَ وَأَمْسى وَالدُّنْيَا اَکَبرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللهُ تَعالى الْفَقْرَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَشَتَّتَ أَمْرَهُ وَلَمْ يَنَلْ مِنَ الدُّنيَا إلّا ما قَسَمَ اللهُ لَهُ وَمَنْ أَصْبَحَ وَأَمْسى وَالاْخِرَةُ اَکْبَرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللهُ الْغِنى فِي قَلْبِهِ وَجَمَعَ لَهُ أَمْرَهُ؛
کسى که صبح و شام، دنيا مهم ترين خواسته و مقصود او باشد خداوند متعال فقر را پيش روى او قرار مى دهد و امور او را پراکنده مى کند و از دنيا بهره اى نمى برد جز آنچه براى او مقدّر شده، و کسى که صبح و شام، آخرت، مهم ترين مطلوب و مقصود او باشد خداوند غنا و بى نيازى را در قلب او قرار مى دهد و امور او را جمع مى کند و سامان مى بخشد».
* * *
پاورقی ها
«اکثف» افعل تفضيل از «کثيف» به معناى زياد و پرپشت است. «سخت» از ريشه «سخاوت» به معناى بخشش است. «ارهقت» از ريشه «ارهاق» به معناى پوشانيدن چيزى با قهر و غلبه است. «قوادح» جمع «قادحة» به معناى آفت است. «أوهقت» از ريشه «وَهَق» بر وزن «رمق» گرفته شده که به معناى طوقى است که بر گردن حيوان مى اندازند. «قوارع» جمع «قارعه» به معناى حوادث سخت و کوبنده است. «ضعضعت» از ريشه «ضعضعه» به معناى خوار و ذليل کردن و گاه به معناى نابود ساختن است. «عفّرت» از ريشه «تعفير» به معناى خاک مال کردن و به خاک افکندن است. «المناسم» جمع «مِنسم» (به کسر ميم) به معناى قسمت پايين پاى شتر است. «رَيبَ المنون»؛ «ريب» به معناى شکّى است که سرانجام پرده از روى آن برداشته شود و به يقين برسد و «منون» به معناى مرگ است و «ريب المنون» به معناى مرگ احتمالى و گاه به معناى حوادث سخت روزگار مى آيد که در آغاز مشکوک است و بعد به يقين مى پيوندد. «أخلد» از ريشه «اخلاد» و «خلود» گرفته شده است و جمله «أَخْلَدَ اِلَيْها» به اين معناست که دنيا پرستان نهايت تمايل به دنيا را دارند و گويى به آن چسبيده اند. «سغب» به معناى گرسنگى است. وبه سال هاى قحطى «ذو مسغبه» گفته مى شود؛ چراکه مردم در آن گرسنه اند. «ضنک» به معناى سختى و تنگى است و اين کلمه هميشه به صورت مفرد به کار مى رود. کافى، ج 2، باب ذم الدنيا و الزهد فيها، ص 128، ح 1. کافى، ج 2، باب حب الدنيا و الحرص عليها، ص 319، ح 15.