تفسیر بخش دوم
اللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْکَ مُحْيِيَةً مُرْوِيَةً، تَامَّةً عَامَّةً، طَيِّبَةً مُبَارَکَةً، هَنِيئَةً مَرِيعَةً، زَاکِياً نَبْتُهَا، ثَامِراً فَرْعُهَا، نَاضِراً وَرَقُهَا، تُنْعِشُ بِهَا الضَّعِيفَ مِنْ عِبَادِکَ، وَتُحْيِي بِهَا الْمَيِّتَ مِنْ بَلاَدِکَ!
اللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْکَ تُعْشِبُ بِهَا نِجَادُنَا، وَتَجْرِي بِهَا وِهَادُنَا، وَيُخْصِبُ بِهَا جَنَابُنَا، وَتُقْبِلُ بِهَا ثِمَارُنَا، وَتَعِيشُ بِهَا مَوَاشِينَا، وَتَنْدَى بِهَا أَقَاصِينَا، وَتَسْتَعِينُ بِهَا ضَوَاحِينَا؛ مِنْ بَرَکَاتِکَ الْوَاسِعَةِ، وَعَطَايَاکَ الْجَزِيلَةِ، عَلَى بَريَّتِکَ الْمُرْمِلَةِ، وَوَحْشِکَ الْمُهْمَلَةِ. وَأَنْزِلْ عَلَيْنَا سَمَاءً مُخْضِلَةً، مِدْرَاراً هَاطِلَةً، يُدَافِعُ الْوَدْقُ مِنْهَا الْوَدْقَ، وَيَحْفِزُ الْقَطْرُ مِنْهَا الْقَطْرَ، غَيْرَ خُلَّبٍ بَرْقُهَا، وَلا جَهَامٍ عَارِضُهَا، وَلا قَزَعٍ رَبَابُهَا، وَلا شَفَّانٍ ذِهَابُهَا، حَتَّى يُخْصِبَ لإمْرَاعِهَا الْمُجْدِبُونَ، وَيَحْيَا بِبَرَکَتِهَا المُسْنِتُونَ، فَإنَّکَ (تُنْزِلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا، وَتَنْشُرُ رَحْمَتَکَ وَأَنْتَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ).
ترجمه
خداوندا! بارانى ده که تپّه ها و کوههاى بلند ما را پرگياه سازد، در دامنه ها ودشت ها جارى گردد، و به تمامى سرزمين ما نعمت فراوان بخشد، ميوه ها با آن به ما روى آورند، چهارپايان ما با آن زندگى کنند، سرزمين هاى دورتر از ما نيز از آن بهره مند شوند، و روستاهاى ما از آن مدد گيرند (همه اين ها را) از برکات وسيع وگسترده و عطاياى فراوان خويش به بندگان فقير و حيوانات وحشى بيابان عنايت فرما!
(خداوندا!) آسمانى مرطوب و پرباران، بارانى دانه درشت و پى درپى که قطرات آن براثر کثرت و شدّت، يکديگر را به پيش رانند و از خود دور سازند (عنايت فرما)، نه رعد و برق بى باران و ابر بى ثمر، و نه ابرهاى کوچک پراکنده و نه دانه هاى ريز همراه بادهاى سرد.
(بارانى مرحمت کن که) قحطى زدگان به نعمت فراوان رسند و از برکت آن گرفتاران خشکسالى زنده گردند، زيرا تو آن کسى هستى که که بعد از نوميدى آن ها باران را فرو مى فرستد و رحمتش را گسترش مى دهد و سرپرستى است شايسته ستايش!
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، خواسته اصلى خودش و همراهانش را که نزول باران پربرکت است بيان کرده و بارانى از خدا مى خواهد که براى آن صفات بيست گانه اى بيان فرموده است که هر يک از اين اوصاف، اشاره به نکته دقيقى مى کند و چه جالب و شگفت انگيز است که امام (عليه السلام) براى باران مطلوب، اين همه اوصاف بيان مى کند، اوصافى که انسان را دربرابر عظمت خالق، خاضع مى سازد و به شنوندگان مى فهماند که اين قطرات باران چه برکات و آثارى مى تواند داشته باشد. عرضه مى دارد:
«بارالها! بارانى حيات بخش، سيراب کننده، کامل، همگانى، پاکيزه، پربرکت، گوارا و خرّمى بخش از ناحيه خودت بر ما نازل فرما! بارانى که گياهانى پربرکت با شاخه هاى پرثمر و برگ هاى سرسبز و پرطراوت بروياند، آن گونه که بندگان ضعيفت را با آن توان بخشى و سرزمين هاى مرده را با آن زنده کنى!»؛ (اللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْکَ مُحْيِيَةً مُرْوِيَةً، تَامَّةً عَامَّةً، طَيِّبَةً مُبَارَکَةً، هَنِيئَةً مَرِيعَةً، زَاکِياً نَبْتُهَا، ثَامِراً فَرْعُهَا، نَاضِراً وَرَقُهَا، تُنْعِشُ بِهَا الضَّعِيفَ مِنْ عِبَادِک، وَتُحْيِي بِهَا الْمَيِّتَ مِنْ بَلاَدِکَ).
درواقع (عليه السلام) امام از پيشگاهِ حق تقاضاى بارانى مى کند که همه شرايط در آن جمع باشد و موانع از آن دور، زيرا بسيار ديده شده که باران هاى سيل آسا مى بارد و همه چيز را ويران مى کند، يا در نقطه خاصّى متمرکز مى شود و نفع آن عام نيست و يا همراه با سردى شديد هوا و يخبندان مى شود که آثار منفى به جا مى گذارد و يا موانعى همچون بادهاى گرم، طوفان هاى شديد، آفات گياهى، ملخ و حشرات موذى و امثال آن، آثار باران را از ميان مى برند، امام (عليه السلام) تمام اين جوانب رادرنظرمى گيردوجمع همه شرايط و دفع همه موانع را از خدا مى طلبد.
و در ادامه اين دعا هفت وصف ديگر بيان مى کند که با اوصاف سيزده گانه قبل، عدد بيست را کامل مى سازد، عرضه مى دارد: «خداوندا! بارانى ده که تپّه ها وکوههاى بلند ما را پرگياه سازد و در دامنه ها و دشت ها جارى گردد، به تمامى سرزمين ما نعمت فراوان بخشد، ميوه ها با آن به ما روى آورند، چهارپايان ما با آن زندگى کنند و سرزمين هاى دورتر از ما نيز از آن بهره مند شوند، و روستاهاى ما از آن مدد گيرند (همه اين ها را) از برکات واسع و عطاياى فراوان خويش به بندگان فقير و حيوانات وحشى بيابان عنايت فرما!»؛ (اللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْکَ تُعْشِبُ بِهَا نِجَادُنَا، وَتَجْرِي بِهَا وِهَادُنَا، وَيُخْصِبُ بِهَا جَنَابُنَا، وَتُقْبِلُ بِهَا ثِمَارُنَا، وَتَعِيشُ بِهَا مَوَاشِينَا، وَتَنْدَى بِهَا أَقَاصِينَا{6}، وَتَسْتَعِينُ بِهَا ضَوَاحِينَا{7}؛ مِنْ بَرَکَاتِکَ الْوَاسِعَةِ، وَعَطَايَاکَ الْجَزِيلَةِ، عَلَى بَريَّتِکَ الْمَرْمِلَةِ{8}، وَوَحْشِکَ الْمُهْمَلَةِ).
امام (عليه السلام) سعه صدر و وسعت نظر و رحمت عام خود را در اين دعا نشان مى دهد، چراکه مناطق دور و نزديک را در نظر گرفته، چهارپايان و حتى حيوانات وحشى بيابان را ازنظر دور نمى دارد، دعاى او همگان را شامل مى شود و تقاضاى او همه را در بر مى گيرد و اين است معناى لطف و مرحمت عام امام (عليه السلام) پيشواى بزرگ اسلام!
سپس امام (عليه السلام) در ادامه تقاضاهاى خود درمورد نزول باران هاى پربرکت چنين عرضه مى دارد «(خداوندا!) آسمانى مرطوب و پرباران، بارانى دانه درشت وپى درپى که قطراتش (براثر کثرت و شدّت) يکديگر را به پيش رانند، و از خود دور سازند (عنايت فرما)»؛ (وَأَنْزِلْ عَلَيْنَا سَمَاءً مُخْضِلَةً{9}، مِدْرَاراً هَاطِلَةً{10}، يُدَافِعُ الْوَدْقُ مِنْهَا الْوَدْقَ، وَيَحْفِزُ الْقَطْرُ مِنْهَا الْقَطْرَ).
و در توصيف بيشتر مى افزايد: «نه رعد و برق بى باران و ابر بى ثمر، و نه ابرهاى کوچک پراکنده، و نه دانه هاى ريز، همراه بادهاى سرد»؛ (غَيْرَ خُلَّبٍ بَرْقُهَا، وَلا جَهَامٍ عَارِضُهَا، وَلا قَزَعٍ رَبَابُهَا{6}، وَلا شَفَّانٍ{7} ذِهَابُهَا{8}).
«(بارانى مرحمت کن که) قحطى زدگان، به نعمت فراوان رسند و از برکت آن، گرفتاران خشکسالى زنده گردند، زيرا تو آن کسى هستى که بعد از نوميدى آن ها، باران را فرو مى فرستد و رحمتش را گسترش مى دهد و سرپرستى است شايسته ستايش»؛ (حَتَّى يُخْصِبَ لإمْرَاعِهَا{9} الْمُجْدِبُونَ{10}، وَيَحْيَا بِبَرَکَتِهَا المُسْنِتُونَ{11}، فَإنَّکَ (يُنْزِلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا، وَيَنْشُرُ رَحْمَتَهُ وَهُوَ الْوَلِىُّ الْحَمِيدُ){12}). امام (عليه السلام) در اين قسمت از خطبه، اوصاف نه گانه ديگرى، براى باران هاى مفيد وسودمند و پربرکت بيان فرموده که به ضميمه اوصاف گذشته، بالغ بر 29 وصف مى شود. راستى عجيب است! تقاضاى باران که معمولاً تقاضاکنندگان، حدّاکثر، آن را به يک يا دو وصف توصيف مى کنند و عرضه مى دارند: «خداوندا! بارانى پربرکت به ما مرحمت کن»، امام (عليه السلام) آن را با اين همه اوصاف دقيق وريزه کارى هاى لطيف و تعبيراتى شيرين و بسيار متنوّع، به صورت 29 وصف بيان مى کند که انسان در آن حيران مى ماند.
امام (عليه السلام) نهايت فصاحت و بلاغت بى نظير خود را در اين خطبه به کار برده وتقاضاى خويش را در محضر پروردگار، آن چنان شرح داده که مردم را با الطاف الهى آشنا سازد، و به آن ها بگويد که در مسير نعمت، موانع زيادى است که اگر لطف خداوند شامل حال آن ها نگردد هرگز به کمال مطلوب نمى رسند و به يقين چنين بيانى از کسى که «مويد من عندالله» نيست و روح القدس، او را يارى نمى دهد امکان پذير نمى باشد.
* * *
تفسير ما في هذه الخطبة من الغريب
تفسير و توضيح بعضى از لغات پيچيده اين خطبه در پايان اين خطبه چنين مى خوانيم:
قَالَ السَّيِدُ الشَّريِفَ رِضىَ اللهُ عَنْهُ؛ قُولِهِ (عليه السلام): (انْصَاحَتْ جبِاَلُنَا) أي تَشَقّقَتْ مِنَ المُحُولِ، يُقَالُ: انْصَاحَ الثّوبُ إِذَا انْشَقَّ ويُقَالُ أيْضاً: انْصَاحَ النَّبْتُ وَ صَاحَ وَصَوّحَ إذا جَفّ وَيَبِسَ کُلّهُ بِمَعْنىً وَقَولُهُ: (وَهَامَتْ دَوَابّنَا) أي عَطِشَتْ وَالهُيَامُ: العَطَشُ. وَقَولُهُ (حَدَابِيرُ السّنِينَ) جمع حِدبار، وَهِي الناقَة الَّتِي اَنضاهَا السّيرُ، فَشبَّهَ بِهَا السنة الَّتِي فشا فِيهَا الجَدبُ، قَالَ ذو الرّمّةِ:
حَدابَيِرُ مَا تَنْفَکُّ إلّا مُنَاخَةً *** عَلَى الخَسفِ أو نَرمِى بِهَا بَلَداً فَقْرا وَقَولُهُ: (وَلا قَزَعٍ رَبَابُهَا)، القَزَعُ: القِطَعُ الصّغَارُ المُتَفَرّقَةُ من السّحَابِ.
وَقَولُهُ: (وَلا شَفَّانٍ ذِهَابُهَا) فَانَّ تَقْديَرهُ: وَلا ذَاتَ شَفّان ذَهِابُهَا. والشَّفّانُ: الرّيحُ البَارِدَةُ، وَالذّهِابُ: الامْطَارُ اللّيّنَةُ. فَحَذَفَ (ذَاتَ) لِعلْمِ السّامِعِ بِهِ؛
سيّد شريف رضى؛ در پايان اين خطبه چنين مى گويد: عبارت «إنْصاحَتْ جِبَالُنا» که امام (عليه السلام) فرموده، به اين معناست: «کوه ها از شدت خشکسالى از هم شکافته است» زيرا تعبير «إنْصَاحَ الثَّوبْ» زمانى گفته مى شود که لباس از هم شکافته شده باشد. «إنْصَاحَ النَّبْتُ وَصَاحَ وَصَوَّحَ» هنگامى گفته مى شود که گياه خشک گردد و اين چند واژه همه به يک معنا هستند و جمله «وَهَامَتْ دَوابُّنَا» از ريشه «هُيَام» (بر وزن غلام) به معناى عطش است و «حَدابِيرُ السِّنِيْنَ» جمع «حدبار» (بر وزن معيار) به معناى شترى است که براثر راه رفتن لاغر و تکيده شده، در واقع امام (عليه السلام) سال هاى قحطى را به چنين شترى تشبيه کرده است. شاعر معروف «ذوالرمة» مى گويد: شتران لاغرى که هيچ گاه از هم جدا نمى گردند، جز در خوابگاه هاى خالى از علف يا اين که آن ها را در سرزمين بى آب و علفى قرار دهيم.
و جمله «وَلا قَزَعٍ رُبَابُها» يعنى از قطعات کوچک و پراکنده ابر نباشد (بلکه ابرهايى باشد متراکم و پرباران) و جمله «وَلا شَفَانٍ ذَهَابُها» در تقدير، «وَلا ذاتَ شَفانٍ ذِهَابُها» است و «شَفَان» به معناى باد سرد و «ذِهَاب» به معناى باران هاى نرم است و کلمه «ذات» به دليل روشن بودن براى شنونده، حذف شده است (ومعناى جمله در مجموع چنين است: خداوندا! باران هاى ملايم و آميخته با بادهاى سرد که ممکن است آثار آن را از بين ببرد براى ما مفرست، بلکه بارانى درشت دانه در هوايى ملايم نصيب فرما). نکته ها
1. نماز باران (صلاة الاستسقاء)
از دستورات جالب در اسلام نماز «استسقاء» است که همه فقهاى اسلام، اعم از شيعه و اهل سنت آن را در کتب فقهى خود آورده اند.
طبق آنچه در منابع پيروان اهل بيت : آمده يکى از آداب آن اين است که مردم سه روز روزه مى گيرند و در روز سوم در حالى که همه روزه دارند به بيرون شهر مى روند و دو رکعت نماز همانند نماز عيد فطر و قربان به جا مى آورند که در رکعت اوّل، پنج قنوت دارد و در رکعت دوم چهار قنوت ودر قنوت ها به جاى دعايى که در قنوت نماز عيد خوانده مى شود دعاهايى درباره باران وطلب رحمت از پروردگار مى خوانند و قبل از هر دعا درود بر محمّد وآل محمّد (صلي الله عليه و آله) مى فرستند و هنگامى که امام جماعت از نماز فراغت يافت، عباى خود را به اميد نزول باران پشت ورو مى کند و رو به قبله کرده يک صد بار با صداى بلند تکبير مى گويد (و مردم نيز با او تکبير مى گويند) پس از آن رو به مردم قرار مى گيرد، توجه خود را به سمت راست معطوف مى کند و صدبار با صداى بلند سبحان الله مى گويد آنگاه به سمت چپ رو کرده و يک صدبار با صداى بلند لاإله إلّا الله مى گويد، سپس رو به مردم کرده يک صد بار با صداى بلند حمد خدا مى گويد و مردم نيز چنين مى کنند، آنگاه امام دست به سوى آسمان بلند کرده به اتفاق مردم دعا مى کند وتضرع و زارى کرده از خدا تقاضاى رحمت مى کنند و مردم دعاى امام را آمين مى گويند.
در بعضى از روايات آمده است که پيرمردان و پيرزنان و کودکان و حتى حيوانات تشنه و گرسنه را با خود به بيابان آورند و بچه ها را از مادران جدا کنند تا گريه آن ها دل هاى همگان را تکان دهد و توجه آن ها به خدا بيشتر شود. و در صورتى که نتوانند تمام اين مراسم را انجام دهند از گناهان خويش توبه مى کنند و دست به دعا برمى دارند و به صورت دسته جمعى دعا مى کنند.
اين مراسم اثر عجيبى دارد و به راستى حالت تضرع و دعا در همه ايجاد مى کند حالتى که انسان ها را به ذات بى مثال خداوند رحمان و رحيم مرتبط مى سازد و سبب نزول رحمت او مى شود.
اين نماز آثار جنبى خوبى در تربيت نفوس و توبه از گناه و بازگشت به پاکى ها و نيکى ها دارد که گاه اثر جنبى آن از نزول باران بيشتر و پربرکت تر است.
از روايات اسلامى استفاده مى شود پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) هنگامى که مردم از خشکسالى شديد به حضرتش شکايت کردند نماز و دعاى باران خواند، و چنان بارانى نازل شد که مردم به زحمت افتادند و خواستار پايان باران شدند.
قرائن نشان مى دهد که امام اميرالمومنين (عليه السلام) نيز خطبه مورد بحث را بعد از نماز باران خوانده است، زيرا در بعضى از روايات که اين خطبه را به طور کامل ترى نقل مى کنند جمله «اللَّهُمَّ إِنَّا خَرَجْنَا إلَيْکَ» آمده است که نشان مى دهد حضرت به اتفاق مردم به بيابان رفته اند، و اين کار معمولاً براى خواندن نماز باران است و در بعضى از روايات آمده است که على (عليه السلام) در آخر اين خطبه گريست و با عباراتى بسيار سوزناک از خداوند متعال تقاضاى باران کرد.
درباره نماز استسقاء، در خطبه 143 نيز مطالبى خواهد آمد.
2. گناه و برچيده شدن برکات
درباره فلسفه آفات و بلاها بحث هاى زيادى در کتب فلسفى و کلامى وتفسيرى آمده است. از قرآن مجيد، به خوبى استفاده مى شود که همراه ظهور پيامبران الهى، خداوند مشکلاتى براى امّت ها فراهم مى کرد تا آن ها را بيدار کند. قرآن مجيد مى فرمايد: «(وَمَا اَرْسَلْنَا فِى قَرْيَةٍ مِّنْ نَبِىٍّ إِلاَّ أَخَذْنَآ اَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالَضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُون)؛ و ما در هيچ شهر و آبادى اى پيامبرى نفرستاديم مگر اين که اهل آن را به سختى ها و رنج ها گرفتار ساختيم، شايد (به خود آيند، وبه سوى خدا) بازگردند و تضرّع کنند».
اين تعبير نشان مى دهد که اين يک قانون عمومى و هميشگى، وهدف آن آمادگى براى پذيرش دعوت انبيا بوده است.
حوادث دردناک در طول تاريخ امّت ها و هنگام بروز غفلت ها ازسوى خداوند پيش مى آمده، تا پرده هاى غفلت را کنار بزند و امت ها بيدار شوند. و گاه اين حوادث سخت و دردناک نتيجه گناهان مردم بوده که باز هدف آن را توبه وانابه و بازگشت به سوى خداوند تشکيل مى داده است، آن گونه که در آيه ديگرى از قرآن مى خوانيم: «(ظَهَرَ الفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ لِيُذْيِقَهُمْ بَعْضَ الَّذِى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجعُونَ)؛ فساد در صحرا و دريا به سبب کارهايى که مردم انجام داده اند آشکار شده است خدا مى خواهد نتيجه بعضى از اعمالشان را به آنان بچشاند شايد (به سوى حق) بازگردند».
به اين ترتيب به خوبى روشن مى شود که يکى از شيوه هاى تربيت الهى همين حوادث ناگوار طبيعى يا اجتماعى است. مسئله خشکسالى نيز مى تواند يکى از آن ها باشد، همان گونه که در خطبه مورد بحث به آن اشاره شده است، و امام (عليه السلام) مى فرمايد: «نَدْعُوکَ حِينَ قَنَطَ الْأَنَامُ، وَمُنِعَ الْغَمَامُ، وَهَلَکَ السَّوَامُ، أَلاَّ تُوَاخِذَنَا بِأَعْمَالِنَا، وَلا تَأْخُذَنَا بِذُنُوبِنَا؛ در اين هنگام که يأس ونوميدى بر مردم چيره گشته و ابرها از باريدن بازداشته شده اند و حيوانات بيابان، رو به هلاکت گذاشته اند تو را مى خوانيم که ما را به اعمالمان مواخذه مکنى و به گناهانمان مگيرى». در خطبه 143 همين مطلب با بيان روشن ترى آمده است که به هنگام خشکسالى آن حضرت به مردم هشدار داد که از گناهانشان توبه کنند و از خطا بازايستند ومتذکّر شوند و به سوى خدا بازگردند سپس در اين باره به آيات سوره نوح استدلال فرمود، که شرح آن إن شاءالله خواهد آمد.
اين سخن را با حديثى از امام صادق (عليه السلام) پايان مى دهيم (هر چند ناگفته ها در اين زمينه بسيار است)، فرمود: «إذا فَشَتْ أَرْبَعَةٌ ظَهَرَتْ أَرْبَعَةٌ إذا فَشَا الزِّنَى ظَهَرَتِ الزَّلاَزِلُ وَإذا أُمْسِکَتِ الزَّکاةُ هَلَکَتِ الْمَاشِيَةُ وَإذا جَارَ الْحُکَّامُ فِي الْقَضَاءِ أُمْسِکَ الْقَطْرُ مِنَ السَّماءِ وَإذا خُفِرَتِ الذِّمَّةُ نُصِرَ المُشْرِکُونَ عَلَى الْمُسْلِمينَ؛ هنگامى که چهار گناه شايع شود چهار بلا دامنگير مردم مى شود: هنگامى که زنا شايع شود زلزله ها آشکار مى گردد و هنگامى که مردم از دادن زکات امساک کنند مرگ ومير در چهارپايان مى افتد و هنگامى که حاکمان در قضا ستم کنند آسمان از باريدن باران بازمى ايستد و هنگامى که پيمان ها شکسته شود مشرکان بر مسلمين پيروز مى شوند».
در حديث معتبر و معروف ابوولّاد نيز مى خوانيم: هنگامى که امام صادق (عليه السلام) فتواى نادرست ابوحنيفه را در بعضى از مسائل قضايى شنيد فرمود: «فِي مِثْلِ هَذاَ الْقَضَاءِ وَشِبْهِهِ تَحْبِسُ السَّماءُ ماءَها وَتَمْنَعُ الْأَرْضُ بَرَکَتَها؛ به دليل اين گونه قضاوت ها و مانند آن، آسمان آب خود را حبس مى سازد و زمين برکت خود را منع مى کند».
* * *
بارالها! اکنون که در پرتو هدايت هاى نهج البلاغه اميرمؤمنان على (عليه السلام)، علم و دانشى را به ما موهبت فرمودى، توفيق عمل و بهره گيرى از آن را نيز مرحمت فرما و ما را از همسويى و همرنگى با شيطان رهايى ببخش و عاقبت امر ما را ختم به خير بگردان!
پاورقی ها
«ثامر» به معناى «ذو ثمر» و داراى ميوه مى باشد. «ناضر» به معناى «ذو نضره» يعنى داراى خرمى و طراوت است. «تنعش» از ريشه «نعش» بر وزن «فرش» به معناى برانگيختن و برپاداشتن گرفته شده است. «تعشب» از ريشه «عشب» بر وزن «شرف» به معناى رويش گياه گرفته شده است. «نجاد» از ريشه «نجود» بر وزن «سجود» به معناى مرتفع شدن است و عرب سرزمين مرتفع را «نجد»مى گويد. «وهاد» جمع «وهدة» بر وزن «غفلة» به معناى زمين منخفض و پست است. «يخصب» از ريشه «خصب» بر وزن «فکر» به معناى پر گياه شدن گرفته شده است. «جناب» به معناى اطراف خانه يا محله يا شهر است. «تندى» از ريشه «نداوة» به معناى رطوبت گرفته شده و معمولاً در اين گونه موارد کنايه از جود و سخاوت است. «اقاصى» جمع «أقصى» به معناى نقطه دور دست است. «ضواحى» جمع «ضاحيه» به معناى منطقه خارج از شهر است. «مرمله» از ريشه «ارمال» به معناى تمام شدن زاد و توشه و فقير شدن، گرفته شده است و مرمله به معناى فقير و ارامل نيز به افراد فقير گفته مى شود. «مخضله» از ريشه «خضل» بر وزن «عمل» به معناى رطوبت گرفته شده و به عنوان کنايه از سال هاى پرباران و پربرکت به کار مى رود. «هاطله» از ريشه «هطل» بر وزن «سطل» به معناى سيلان گرفته شده و درمورد باران هاى دانه درشت به کار مى رود. «ودق» به معناى دانه باران است و گاه به ذرّات بسيار کوچک آب که به صورت غبار هنگام نزول باران در فضا پراکنده مى شود نيز گفته شده است و در اين جا مناسب، معناى اوّل است. «يحفز» از ريشه «حفز» بر وزن «نبض» به معناى پيش راندن با شدّت است. «خلّب» به معناى فريبنده، از ريشه «خلابه» به معناى فريبندگى گرفته شده است و در اينجا اشاره به ابرى است که رعد و برق از آن ظاهر مى شود، ولى نمى بارد. «جهام» به ابرى گفته مى شود که آبى در آن نيست (ابر پوششى) و در اصل از ريشه «جهامة» به معناى قيافه در هم کشيدن، گرفته شده است. «قزع» به هرچيز پراکنده گفته مى شود و در اين جا منظور ابرهاى پراکنده است. «رباب» به معناى ابر سفيد رنگ است. «شفّان» به معناى بادهاى سرد يا هواى سرد توأم با رطوبت است (لسان العرب و دهخدا) ريشه اصلى آن «شفون» بر وزن «فنون» به معناى نگاه کردن با گوشه چشم يا نگاه کردن اعتراض آميز است و اطلاق اين واژه بربادهاى سرد شايد به اين دليل است که سبب ناراحتى طرف مقابل مى شود. «ذهاب» جمع «ذَهْبَه» به معناى باران کم پشت است. «امراع» به معناى پربرکت بودن است. «مجدب» از ريشه «جدب» به معناى خشک شدن به دليل قطع آب است و به کسى که گرفتار خشکسالى شده است مجدب گفته مى شود. «مسنت» به کسى گفته مى شود که گرفتار خشکسالى شده است. شورى، آيه 28. بعضى از ارباب لغت «هيام» را به معناى بيمارى عطش که به شتر عارض مى شود (که گويى براثر آن حال جنون به او دست مى دهد) تفسير کرده اند. اين تعبير درمورد عشق هاى سوزان و عاشق هاى بى قرار نيز به کار مى رود. آداب نماز باران در بسيارى از منابع فقهى و حديثى ازجمله جواهر الکلام، ج 12، ص 127 و تحرير الوسيله امام خمينى 1، ج 1، ص 245 و وسائل الشيعه، ج 5، أبواب صلاة الاستسقاء، ص 162 آمده است. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص 272 و بحارالانوار، ج 88، ص 329. اعراف، آيه 94. روم، آيه 41. بحارالانوار، ج 76، ص 21، ح 13. وسائل الشيعه، ج 13، باب ان من استأجر دابة إلى مسافة فتجاوزها، ص 256، ضمن ح 1.