تفسیر بخش سوم
وَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لا يَنْبَغِي أَنْ يَکُوَنَ الْوَالِي عَلَى الْفُرُوجِ وَالدِّمَاءِ وَالْمَغَانِمِ وَالْأَحْکَامِ وَإمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ، فَتَکُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ، وَلا الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ، وَلا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ، وَلا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ، وَلا الْمُرْتَشِي فِي الْحُکْمِ فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ، وَيَقِفَ بِهَا دُونَ المَقَاطِعِ، وَلا الْمُعطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِکَ الأُمَّةَ.
ترجمه
شما مى دانيد، آن کس که بر نواميس، و خون ها، و اموال (مردم) و احکام وامامت مسلمين، سلطه پيدا مى کند، نبايد بخيل باشد تا حرص جمع آورى اموال براى خود، او را مشغول سازد (و از حق و عدالت بازدارد) و نبايد جاهل ونادان باشد که با جهل خويش مردم را گمراه کند و نه خشن باشد که با خشونت خويش پيوندهاى مردم را قطع کند و نه ستمگر و حيف وميل کننده اموال (بيت المال) که تبعيض روا دارد، و گروهى را بر گروه ديگرى (بى دليل) مقدّم شمرد، و نه در قضاوت رشوه گير باشد که حقوق (مردم) را از بين ببرد و در رساندن حق (به صاحبانش) کوتاهى ورزد و نبايد سنّت (پيامبر (صلي الله عليه و آله)) را تعطيل کند وبدين سبب امّت را به هلاکت بيفکند!
شرح و تفسیر
شرايط حاکمان عدل
امام (عليه السلام) در آخرين بخش اين خطبه به بيان ويژگى هاى حاکمان عدل، و واليان حق پرداخته و شش صفت مهم را براى آن ها بيان مى کند و به اين ترتيب بحثى را که درباره حکومت الهى در اين خطبه آغاز فرموده بود پايان مى دهد. و جالب اين که: با جمله «وَقَدْ عَلِمْتُمْ» (شما مى دانيد) التزام به اين صفات را يک امر عقلى ظاهر و واضح مى شمرد که هرکسى از آن آگاه است و يا حدّاقل، بايد از آن آگاه باشد؛ مى فرمايد:
«شما مى دانيد، آن کس که بر نواميس، و خون ها، و اموال و احکام و امامت مسلمين سلطه پيدا مى کند نبايد بخيل باشد تا حرص جمع آورى اموال براى خود، او را مشغول سازد (و از حق و عدالت بازدارد)»؛ (وَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لا يَنْبَغِي أَنْ يَکُوَنَ الْوَالِي عَلَى الْفُرُوجِ وَالدِّمَاءِ وَالْمَغَانِمِ والْأَحْکَامِ وَإمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ، فَتَکُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ).
در حقيقت اصول زندگى فردى و اجتماعى مردم را اين پنج چيز تشکيل مى دهد: ناموس، جان، مال، قوانين و تشکيلات حکومت که شخص زمامدار بايد با تدبير و دورانديشى و عدالت و انصاف، حق همه آن ها را ادا کند، جان ومال و ناموس مردم در امان باشد، احکام و قوانين اجرا شود و امامت و پيشوايى خلق، در تمام رده ها به دست صالحان سپرده شود.
اگر پيشواى مردم بخيل باشد تمام همّت و شهوتش گردآورى اموال است و همه چيز را براى رسيدن به اين هدف زير پا مى گذارد، نه امنيّتى باقى مى ماند و نه قانونى محترم شمرده مى شود.
در بيان دومين وصف مى فرمايد: «و نبايد جاهل و نادان باشد، که با جهل خويش مردم را گمراه کند»؛ (وَلا الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ).
به يقين علم به احکام و موضوعات و راهکارهاى صحيح، از اساسى ترين پايه هاى حکومت است و افراد جاهل هر چند حسن نيّت و تقوا داشته باشند، توانايى حکومت ندارند و به دليل جهل خود، مردم را به بيراهه مى کشانند.
در بيان سومين وصف مى فرمايد: «والى نبايد خشن باشد که با خشونت خويش پيوندهاى مردم را قطع کند»؛ (وَلا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ).
به يقين از واضح ترين ويژگى هاى والى عدل، عطوفت و محبّت و نرمش ومداراست و مى دانيم که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) با همين نرمش و محبّت، دل هاى رميده از حق را گرداگرد خود جمع کرد و اين يک رحمت بزرگ الهى بود آن گونه که قرآن مى فرمايد: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ آللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِيظَ آلْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ)؛ «به سبب رحمت الهى دربرابر مؤمنان نرم و مهربان شدى، و اگر خشن و سنگ دل بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند».
و در بيان چهارمين وصف مى فرمايد: «والى نبايد ستمگر و حيف وميل کننده اموال (بيت المال) باشد که تبعيض روا دارد و گروهى را بر گروه ديگرى (بى دليل) مقدّم شمرد»؛ (وَلا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ).
اين همان رفتارى است که از عثمان، خليفه سوم سر زد، و چنان ضربه هاى سنگينى بر جامعه اسلامى وارد ساخت که هرگز آثار آن برچيده نشد؛ اموال بيت المال را در ميان بستگان و دوستان و چاپلوسان و غارتگران تقسيم کرد، توده هاى رنج ديده مردم بر ضدّ او شوريدند و او را به قتل رساندند و اختلافات عظيمى از آن زمان در ميان مردم پيدا شد که آثار سوء آن، قرن ها باقى ماند.
در پنجمين ويژگى مى فرمايد: «والى نبايد در قضاوت، رشوه گير باشد که حقوق (مردم) را از بين ببرد و در رساندن حق به صاحبانش کوتاهى ورزد»؛ (وَلاالْمُرْتَشِي فِي الْحُکْمِ فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ، وَيَقِفَ بِهَا دُونَ المَقَاطِعِ).
مهم ترين عامل قضاوت ظالمانه، همان بلاى رشوه خوارى است که صاحبان زر و زور، قدرت پرداخت آن را دارند و احکام دادگاه ها را به سود خود و به زيان صاحبان حق، تغيير مى دهند و مانع اجراى حق و عدالت مى شوند.
بديهى است که قوانين و دادگاه ها براى حفظ حقوق ضعيفان است وگرنه قدرتمندان حق خويش را حفظ مى کنند، هنگامى که پاى رشوه به دادگاه و منطقه فکر قاضى باز شود، رشوه اى که تنها در توان زورمندان است، قدرت دفاع از ضعيفان گرفته مى شود و حقوق آن ها پايمال مى گردد، همان چيزى که در سراسر دنياى امروز با نهايت تأسف شاهد و ناظر آن هستيم.
توجه به اين نکته نيز لازم است که رشوه، هميشه جنبه مالى ندارد، گاه تسويه حساب هاى سياسى و رسيدن به مقامات و شهوات جنسى و مدّاحى بى جا وامثال اين ها به صورت رشوه پرداخته مى شود و به اين ترتيب چرخ هاى دادگاهها ودادسراها در مسير ظلم و بيدادگرى به حرکت درمى آيد.
و در ششمين و آخرين وصف مى فرمايد: «پيشواى مردم نبايد سنّت (پيامبر (صلي الله عليه و آله)) را تعطيل کند و بدين سبب امّت را به هلاکت بيفکند»؛ (وَلا الْمُعطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِکَ الأُمَّةَ).
البتّه تعبير به سنّت ممکن است اشاره به سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) باشد که به آن اشاره شد، يا سنّت ها و قوانين الهى که خداوند آن را در جهان آفرينش مقرّر فرموده است، يا سنّت هاى حسنه اجتماعى که در عهدنامه مالک اشتر به آن اشاره شده است: «وَلا تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هذِهِ الْأُمّةِ؛ سنت هاى خوبى را که در آغاز اين امت، به آن عمل شده نشکن» و يا هر سه، هر چند معناى اوّل مناسب تر به نظر مى رسد. نکته
بلاى بزرگ حکومت ها
همان گونه که در آغاز اين خطبه به آن اشاره شد، اين خطبه درواقع از سه بخش تشکيل شده، که به طور کامل با هم مرتبط است: نخست، امام (عليه السلام) نيروهاى آماده اى را که بايد در اقامه حقّ و عدالت فعّال باشند ولى براثر اختلاف و به کار نگرفتن عقل و خرد به ضعف و ناتوانى کشانده شده اند سرزنش مى کند.
سپس هدف ها و انگيزه هاى حکومت عدل اسلامى و انسانى را برمى شمرد ودر پايان، ارکان اصلى صفات حاکمان عدل را ذکر مى کند؛ به يقين هرگاه نيروهاى مومن و متّحد ساخته شوند و اهداف و انگيزه ها پاک و مقدّس باشد و والى، صفات شش گانه لازم را احراز کند، حکومتى بر پا خواهد شد که حافظ امنيّت و عدالت و احياگر ارزش هاى اسلامى و انسانى خواهد بود.
اگر بخل جاى سخاوت را بگيرد.
و جهل به جاى آگاهى نشيند.
و خشونت جاى رأفت و رحمت را پر کند.
و حاکمان به حيف وميل اموال و تبعيض و ستم بپردازند.
و رشوه خوارى دستگاه قضايى را آلوده کند.
و سنّت هاى حسنه تعطيل گردد، حکومتى وحشتناک به وجود مى آيد که نه اثرى از دين دارى در آن است و نه دنيادارى، و چه درسى از اين بهتر براى حاکمان حق طلب؟ .
امام (عليه السلام) در آخرين بخش اين خطبه به بيان ويژگى هاى حاکمان عدل، و واليان حق پرداخته و شش صفت مهم را براى آن ها بيان مى کند و به اين ترتيب بحثى را که درباره حکومت الهى در اين خطبه آغاز فرموده بود پايان مى دهد. و جالب اين که: با جمله «وَقَدْ عَلِمْتُمْ» (شما مى دانيد) التزام به اين صفات را يک امر عقلى ظاهر و واضح مى شمرد که هرکسى از آن آگاه است و يا حدّاقل، بايد از آن آگاه باشد؛ مى فرمايد:
«شما مى دانيد، آن کس که بر نواميس، و خون ها، و اموال و احکام و امامت مسلمين سلطه پيدا مى کند نبايد بخيل باشد تا حرص جمع آورى اموال براى خود، او را مشغول سازد (و از حق و عدالت بازدارد)»؛ (وَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لا يَنْبَغِي أَنْ يَکُوَنَ الْوَالِي عَلَى الْفُرُوجِ وَالدِّمَاءِ وَالْمَغَانِمِ والْأَحْکَامِ وَإمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ، فَتَکُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ).
در حقيقت اصول زندگى فردى و اجتماعى مردم را اين پنج چيز تشکيل مى دهد: ناموس، جان، مال، قوانين و تشکيلات حکومت که شخص زمامدار بايد با تدبير و دورانديشى و عدالت و انصاف، حق همه آن ها را ادا کند، جان ومال و ناموس مردم در امان باشد، احکام و قوانين اجرا شود و امامت و پيشوايى خلق، در تمام رده ها به دست صالحان سپرده شود.
اگر پيشواى مردم بخيل باشد تمام همّت و شهوتش گردآورى اموال است و همه چيز را براى رسيدن به اين هدف زير پا مى گذارد، نه امنيّتى باقى مى ماند و نه قانونى محترم شمرده مى شود.
در بيان دومين وصف مى فرمايد: «و نبايد جاهل و نادان باشد، که با جهل خويش مردم را گمراه کند»؛ (وَلا الْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ).
به يقين علم به احکام و موضوعات و راهکارهاى صحيح، از اساسى ترين پايه هاى حکومت است و افراد جاهل هر چند حسن نيّت و تقوا داشته باشند، توانايى حکومت ندارند و به دليل جهل خود، مردم را به بيراهه مى کشانند.
در بيان سومين وصف مى فرمايد: «والى نبايد خشن باشد که با خشونت خويش پيوندهاى مردم را قطع کند»؛ (وَلا الْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ).
به يقين از واضح ترين ويژگى هاى والى عدل، عطوفت و محبّت و نرمش ومداراست و مى دانيم که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) با همين نرمش و محبّت، دل هاى رميده از حق را گرداگرد خود جمع کرد و اين يک رحمت بزرگ الهى بود آن گونه که قرآن مى فرمايد: (فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ آللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِيظَ آلْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ)؛ «به سبب رحمت الهى دربرابر مؤمنان نرم و مهربان شدى، و اگر خشن و سنگ دل بودى از اطراف تو پراکنده مى شدند».
و در بيان چهارمين وصف مى فرمايد: «والى نبايد ستمگر و حيف وميل کننده اموال (بيت المال) باشد که تبعيض روا دارد و گروهى را بر گروه ديگرى (بى دليل) مقدّم شمرد»؛ (وَلا الْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ).
اين همان رفتارى است که از عثمان، خليفه سوم سر زد، و چنان ضربه هاى سنگينى بر جامعه اسلامى وارد ساخت که هرگز آثار آن برچيده نشد؛ اموال بيت المال را در ميان بستگان و دوستان و چاپلوسان و غارتگران تقسيم کرد، توده هاى رنج ديده مردم بر ضدّ او شوريدند و او را به قتل رساندند و اختلافات عظيمى از آن زمان در ميان مردم پيدا شد که آثار سوء آن، قرن ها باقى ماند.
در پنجمين ويژگى مى فرمايد: «والى نبايد در قضاوت، رشوه گير باشد که حقوق (مردم) را از بين ببرد و در رساندن حق به صاحبانش کوتاهى ورزد»؛ (وَلاالْمُرْتَشِي فِي الْحُکْمِ فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ، وَيَقِفَ بِهَا دُونَ المَقَاطِعِ).
مهم ترين عامل قضاوت ظالمانه، همان بلاى رشوه خوارى است که صاحبان زر و زور، قدرت پرداخت آن را دارند و احکام دادگاه ها را به سود خود و به زيان صاحبان حق، تغيير مى دهند و مانع اجراى حق و عدالت مى شوند.
بديهى است که قوانين و دادگاه ها براى حفظ حقوق ضعيفان است وگرنه قدرتمندان حق خويش را حفظ مى کنند، هنگامى که پاى رشوه به دادگاه و منطقه فکر قاضى باز شود، رشوه اى که تنها در توان زورمندان است، قدرت دفاع از ضعيفان گرفته مى شود و حقوق آن ها پايمال مى گردد، همان چيزى که در سراسر دنياى امروز با نهايت تأسف شاهد و ناظر آن هستيم.
توجه به اين نکته نيز لازم است که رشوه، هميشه جنبه مالى ندارد، گاه تسويه حساب هاى سياسى و رسيدن به مقامات و شهوات جنسى و مدّاحى بى جا وامثال اين ها به صورت رشوه پرداخته مى شود و به اين ترتيب چرخ هاى دادگاهها ودادسراها در مسير ظلم و بيدادگرى به حرکت درمى آيد.
و در ششمين و آخرين وصف مى فرمايد: «پيشواى مردم نبايد سنّت (پيامبر (صلي الله عليه و آله)) را تعطيل کند و بدين سبب امّت را به هلاکت بيفکند»؛ (وَلا الْمُعطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِکَ الأُمَّةَ).
البتّه تعبير به سنّت ممکن است اشاره به سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) باشد که به آن اشاره شد، يا سنّت ها و قوانين الهى که خداوند آن را در جهان آفرينش مقرّر فرموده است، يا سنّت هاى حسنه اجتماعى که در عهدنامه مالک اشتر به آن اشاره شده است: «وَلا تَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هذِهِ الْأُمّةِ؛ سنت هاى خوبى را که در آغاز اين امت، به آن عمل شده نشکن» و يا هر سه، هر چند معناى اوّل مناسب تر به نظر مى رسد. نکته
بلاى بزرگ حکومت ها
همان گونه که در آغاز اين خطبه به آن اشاره شد، اين خطبه درواقع از سه بخش تشکيل شده، که به طور کامل با هم مرتبط است: نخست، امام (عليه السلام) نيروهاى آماده اى را که بايد در اقامه حقّ و عدالت فعّال باشند ولى براثر اختلاف و به کار نگرفتن عقل و خرد به ضعف و ناتوانى کشانده شده اند سرزنش مى کند.
سپس هدف ها و انگيزه هاى حکومت عدل اسلامى و انسانى را برمى شمرد ودر پايان، ارکان اصلى صفات حاکمان عدل را ذکر مى کند؛ به يقين هرگاه نيروهاى مومن و متّحد ساخته شوند و اهداف و انگيزه ها پاک و مقدّس باشد و والى، صفات شش گانه لازم را احراز کند، حکومتى بر پا خواهد شد که حافظ امنيّت و عدالت و احياگر ارزش هاى اسلامى و انسانى خواهد بود.
اگر بخل جاى سخاوت را بگيرد.
و جهل به جاى آگاهى نشيند.
و خشونت جاى رأفت و رحمت را پر کند.
و حاکمان به حيف وميل اموال و تبعيض و ستم بپردازند.
و رشوه خوارى دستگاه قضايى را آلوده کند.
و سنّت هاى حسنه تعطيل گردد، حکومتى وحشتناک به وجود مى آيد که نه اثرى از دين دارى در آن است و نه دنيادارى، و چه درسى از اين بهتر براى حاکمان حق طلب؟ .
پاورقی ها
«نهمه» در اصل به معناى نياز و علاقه شديد به چيزى داشتن است و نشان دادن حرص و ولع به آن.
«جافى» از ريشه «جفا» در اصل به معناى خشونت و دور ساختن و برداشتن چيزى است. آل عمران، آيه 159. «حائف» از ريشه «حيف» به معناى جور و ستم است و به گفته راغب در اصل به معناى انحراف در حکم و تبعيض است. «دول» جمع «دوله» به معناى مال است. «مقاطع» جمع «مقطع» به معناى آخر هرچيزى است که وقتى به آن جا برسد قطع مى شود اين واژه گاه به حدود الهى اطلاق مى گردد که به جرم مجرمين پايان مى دهد و در خطبه بالا در همين معنا به کار رفته است. اشاره به اين که هرگاه قاضى رشوه خوار باشد اجازه نمى دهد حدود الهى جارى شود.
«جافى» از ريشه «جفا» در اصل به معناى خشونت و دور ساختن و برداشتن چيزى است. آل عمران، آيه 159. «حائف» از ريشه «حيف» به معناى جور و ستم است و به گفته راغب در اصل به معناى انحراف در حکم و تبعيض است. «دول» جمع «دوله» به معناى مال است. «مقاطع» جمع «مقطع» به معناى آخر هرچيزى است که وقتى به آن جا برسد قطع مى شود اين واژه گاه به حدود الهى اطلاق مى گردد که به جرم مجرمين پايان مى دهد و در خطبه بالا در همين معنا به کار رفته است. اشاره به اين که هرگاه قاضى رشوه خوار باشد اجازه نمى دهد حدود الهى جارى شود.