تفسیر بخش دوم

اللَّهُمَّ إنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَکُنِ الَّذِي کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ، وَلاالْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَلکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِکَ، وَنُظْهِرَ الاْصْلاَحَ فِي بَلاَدِکَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ، وَتُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ. اللَّهُمَّ إني أَوَّلُ مَنْ أنَابَ، وَسَمِعَ وأَجَابَ، لَمْ يَسْبِقْنِي إلاَّ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و آله) بِالصَّلاَةِ.

ترجمه
خدايا! تو مى دانى که آنچه ما (در امر حکومت) انجام داديم نه براى به دست آوردن سلطنت و مقام بود، و نه براى نيل به متاع پست دنيا، بلکه براى اين بود که نشانه هاى محوشده دينت را بازگردانيم و بر پا سازيم و اصلاح را در شهرهاى تو آشکار کنيم، تا بندگان ستم ديده ات (از ظلم ظالمان) ايمن گردند، وحدود وقوانين تعطيل شده ات اقامه و اجرا شود.
خداوندا! من نخستين کسى بودم که به سوى تو بازگشتم، و دعوت تو را شنيدم و اجابت کردم، هيچ کس جز رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پيش از من (به درگاه تو) نماز نخواند.
شرح و تفسیر
هدفى جز احياى حق و عدالت نداشتيم
امام (عليه السلام) در اين فراز از خطبه در حقيقت، اهداف حکومت الهى ـ ازجمله حکومت خود ـ را بيان مى فرمايد، و با تعبيرات بسيار جالب و حساب شده، درس هاى فراموش نشدنى به همه حاکمان مومن و مخلص مى دهد. نخست مى فرمايد: «خدايا! تو مى دانى که آنچه ما (در امر حکومت) انجام داديم، نه براى به دست آوردن سلطنت و مقام بود، و نه براى نيل به متاع پست دنيا»؛ (اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَکُنِ الَّذِي کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ، وَلا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ).
اين تعبير مى تواند اشاره به اصل پذيرش بيعت براى خلافت ازسوى مردم باشد، يا اشاره به درگيرى ها و جنگ هايى که ميان او و دشمنان در صفّين و مانند آن واقع شد، و در هر حال انگيزه هاى اصلى حکومت خودکامگان در آن منعکس شده است که آن ها هميشه براى دو چيز تلاش مى کنند، به دست آوردن مقام، به هر قيمت که باشد و به چنگ آوردن مال دنيا از هرکس و هر کجا و از هر راهى که ممکن شود.
درواقع حبّ جاه و حبّ مال است که در سراسر تاريخ بشر و حتى امروز بر حکومت هاى خودکامه، سايه افکنده است.
امام (عليه السلام) اگر اين سخن را مى گويد، در عمل نيز آن را به خوبى ثابت کرده است؛ در شوراى شش نفرى عمر، هنگامى که رسيدن به حکومت را مشروط به انحراف از مسير رسول الله کردند، امام (عليه السلام) آن را نپذيرفت و هنگامى که طلحه و زبير براى وفادارى خود به حکومت امام (عليه السلام) پيشنهادهاى خلاف مطرح کردند با کمال صراحت آن را پس زد.
چگونه ممکن است امام (عليه السلام) تن به چنين پيشنهادهايى بدهد در حالى که به گفته خودش، دنيا در نظر او از آب بينى يک بز، يا از برگ نيم جويده درختى در دهان ملخ، کمتر و بى ارزش تر بود. و در ادامه اين سخن، اهداف چهارگانه خودش را براى پذيرش حکومت بيان مى کند که سرمشق و درس بزرگى است براى همه حاکمان آزاده و باايمان وحق پرست، عرضه مى دارد. «(پروردگارا! تو مى دانى) اگر حکومت را پذيرفتيم براى اين بود که نشانه هاى محوشده دينت را بازگردانيم و بر پا سازيم، واصلاحات را در شهرهاى تو آشکار کنيم، تا بندگان ستم ديده ات (از ظلم ظالمان) ايمن گردند و حدود و قوانين تعطيل شده ات اقامه و اجرا شود»؛ (وَلکِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِکَ، وَنُظْهِرَ الاْصْلاَحَ فِي بَلاَدِکَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِکَ، وَتُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِکَ).
درواقع امام (عليه السلام) دراين چهار جمله، که به پيشگاه خداوند به عنوان انگيزه هاى اصلى پذيرش بيعت، عرضه مى دارد، هم اشاره به برنامه هاى معنوى و ارزشى حکومت مى کند و هم برنامه هاى مادى و ظاهرى.
در درجه اوّل بايد نشانه هاى دين که مسير راه مردم را به سوى خدا مشخص مى کند و براثر حکومت هاى خودکامه محو شده است به جاى خود بازگردد آنگاه اصلاحات در تمام شئون اجتماعى اعم از سياسى و اقتصادى و اخلاقى آشکار شود و چنگال ظالمان از گريبان مظلومان جدا شود و حدود الهى اجرا گردد، به گونه اى که ستم ديدگان احساس امنيّت و آرامش کنند.
به يقين اگر هدف حکومت ها انجام اين امور چهارگانه باشد سعادت معنوى و مادى بر سر جامعه سايه خواهد افکند و اگر هدف آن ها به دست آوردن مقام واموال و ثروت ها باشد جز فساد و ظلم و تعطيل شدن حدود الهى، و محو اخلاق ودين نتيجه اى نخواهد داشت و اين درسى است براى همه مسلمين در تمام قرون واعصار. اين امور همان است که قرآن مجيد به عنوان اهداف بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله) و تشکيل حکومت اسلامى بيان فرموده، در يک جا تعليم و تهذيب و نجات از گمراهى آشکار را هدف بعثت مى شمارد: (هُوَ آلَّذِى بَعَثَ فِى آلْأُمِّيّينَ رَسُولا مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَـاتِهِ وَيُزَکِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ آلْکِتَـابَ وَآلْحِکْمَةَ وَإِنْ کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَـلٍ مُّبِينٍ) و در جاى ديگر اقامه قسط و عدالت را نتيجه قيام انبيا ذکر مى کند: (لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَـاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ آلْکِتَـابَ وَآلْمِيزَانَ لِيَقُومَ آلنَّاسُ بِالْقِسْطِ) و نيز در آيه ديگر مى فرمايد: (آلَّذِينَ إِن مَّکَّنَّـاهُمْ فِى آلْأَرْضِ أَقَامُواْ آلصَّلَـوةَ وَءَاتَوُا آلزَّکَـوةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ آلْمُنکَرِ ولِلَّهِ عَـاقِبَةُ آلاُْمُورِ)؛ «همان کسانى که هرگاه در زمين به آن ها قدرت ببخشيم نماز را بر پا مى دارند و زکات مى دهند و امر به معروف و نهى از منکر مى کنند و پايان همه کارها از آنِ خداست».
سپس در پايان اين فراز، امام (عليه السلام) گواه روشنى بر صدق گفتار خود درباره انگيزه هاى او براى پذيرش بيعت ذکر مى کند، عرضه مى دارد:
«خداوندا! من نخستين کسى بودم که به سوى تو بازگشتم و دعوت تو را شنيدم و اجابت کردم، هيچ کس جز رسول خدا (صلي الله عليه و آله) پيش از من نماز نخواند»؛ (اللَّهُمَّ إِنّي أَوَّلُ مَنْ أنَابَ، وَسَمِعَ وأَجَابَ، لَمْ يَسْبِقْنِي إلاَّ رَسُولُ اللهِ (صلي الله عليه و آله) بِالصَّلاَةِ).
اشاره به اين که در آن روزى که اسلام غريب بود و پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) يکّه وتنها، و فقط خديجه، همسر باوفايش به او ايمان آورده بود، و اظهار اسلام دربرابر مشرکانِ متعصّب بسيار خطرناک بود، من دست بيعت به پيامبر (صلي الله عليه و آله) دادم و سر تسليم دربرابر او خم کردم و نخستين مردى بودم که به او پيوستم، چيزى را جز خدا و اطاعت فرمان او و احياى حق و توحيد و عدالت در نظر نداشتم وهم اکنون نيز انگيزه من در پذيرش بيعت همان است که در آغاز بعثت پيامبر (صلي الله عليه و آله) بود.
در ميان دانشمندان اسلام، اعم از شيعه و اهل سنّت در اين مسئله اختلافى نيست که خديجه نخستين زنى بود که به پيامبر (صلي الله عليه و آله) ايمان آورد و على (عليه السلام) نخستين مرد، هر چند گروهى از علماى اهل سنّت به دليل کمى سنّوسال على (عليه السلام) در لحظه ايمان آوردن، بهانه جويى هايى در پذيرش ايمان او دارند تا بدين وسيله اين فضيلت را از آن حضرت بگيرند و به ديگران بسپارند؛ ولى با توجه به اين که پيامبر (صلي الله عليه و آله)، اسلام حضرت را پذيرفت و حتى در جريان يوم الدار، او را به عنوان وصىّ خود معرفى فرمود، روشن مى شود که اين بهانه جويى ها بى اساس است.

* * * .