تفسیر بخش دوم
ومنها: فَإنَّهُ وَاللهِ الْجِدُّ لا اللَّعِبُ، والْحَقُّ لا الْکَذِبُ. وَمَا هُوَ إلاَّ الْمَوْتُ أَسْمَعَ دَاعِيهِ، وَأَعْجَلَ حَادِيهِ. فَلا يَغُرَّنَّکَ سَوَادُ النّاسِ مِنْ نَفْسِکَ،وَقَدْرَأَيْتَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ مِمَّنْ جَمَعَ الْمَالَ وَحَذِرَ الاْقْلاَلَ، وَأَمِنَ الْعَوَاقِبَ ـ طُولَ أَمَلٍ واسْتِبْعَادَ أَجَلِ ـ کَيْفَ نَزَلَ بِهِ الْمَوتُ فَأَزْعَجَهُ عَنْ وَطَنِهِ، وَأَخَذَهُ مِنْ مَأْمَنِهِ، مَحْمُولاً عَلَى أَعْوَادِ الْمَنَايَا يَتَعَاطَى بِهِ الرِّجَالُ الرِّجَالَ، حَمْلاً عَلَى الْمَنَاکِبِ وَإمْسَاکاً بِالْأَنَامِلِ. أَمَا رَأَيْتُمُ الَّذِينَ يَأْمُلُونَ بَعِيداً، وَيَبْنُونَ مَشِيداً، وَيَجْمَعُونَ کَثِيراً! کَيْفَ أَصْبَحَتْ بُيُوتُهُمْ قُبُوراً، وَمَا جَمَعُوا بُوراً؛ وَصَارَتْ أَمْوَالُهُمْ لِلْوَارِثِينَ، وَأَزْوَاجُهُمْ لِقَوْمٍ آخَرِينَ؛ لافِي حَسَنَةٍ يَزِيْدُونَ، وَلا مِنْ سَيِّئَةٍ يَسْتَعْتِبُونَ!
ترجمه
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از کلمات پرمعناى خود در اين خطبه به همگان هشدار مى دهد که اين زندگى به هر حال پايان مى گيرد و دير يا زود ـ که در هر حال زود است ـ بايد از اين جهان رخت بربست و به سراى جاويدان عزيمت کرد ودربرابر اعمال خويش، قرار گرفت؛ مى فرمايد:
«به خدا سوگند! اين را که مى گويم جدّى است نه شوخى و بازى، واقعيت است، نه دروغ، و آن اين که چيزى جز مرگ (در پايان کار) نيست (همان مرگى که) منادى اش بانگ خود را به گوش (همگان) رسانده و ساربانش با آواز حدى (همه را) به سرعت پيش مى برد»؛ (فَإنَّهُ وَاللهِ الْجِدُّ لا اللَّعِبُ، والْحَقُّ لا الْکَذِبُ. وَمَا هُوَ إلاَّ الْمَوْتُ أَسْمَعَ دَاعِيهِ، وَأَعْجَلَ حَادِيهِ). از آن جا که مرگ براى همه انسان ها يک واقعيت اجتناب ناپذير و قطعى است، امام (عليه السلام) سخنش را در اين جا با انواع تأکيدها ـ که به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه به ده نوع مى رسد ـ موکد ساخته است، و به اين ترتيب مى فرمايد: صداى منادى مرگ از هر سو به گوش مى رسد، و بانگ الرحيل فضاى جهان را پر کرده، و فرشته مرگ پير و جوان و کودک نمى شناسد و در کنار همه کمين کرده و در انتظار فرمان خداست.
سپس مى فرمايد: «حال که چنين است انبوه زندگان، تو را فريب ندهند و از خود غافل نسازند، با اين که افرادى را پيش از خود به چشم ديدى، کسانى که ثروت ها جمع آورى کردند و از فقر و بيچارگى پرهيز داشتند و براثر آرزوهاى طولانى و دور شمردن اجل، خود را در امان دانستند، ديدى مرگ چه سان بر آن ها فرود آمد و آنان را از وطنشان بيرون راند و از جايگاه امنشان برگرفت؟!»؛ (فَلايَغُرَّنَّکَ سَوَادُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ، وَقَدْ رَأَيْتَ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ مِمَّنْ جَمَعَ الْمَالَ وَحَذِرَ الاْقْلاَلَ، وَأَمِنَ الْعَوَاقِبَ ـ طُولَ أَمَلٍ واسْتِبْعَادَ أَجَلِ ـ کَيْفَ نَزَلَ بِهِ الْمَوتُ فَأَزْعَجَهُ عَنْ وَطَنِهِ، وَأَخَذَهُ مِنْ مَأْمَنِهِ).
جمله «فَلا يَغُرَّنَّکَ سَوَادُ النّاسِ»، دو معنا مى تواند داشته باشد: نخست اين که اگر توده هاى مردم را مى بينى که زنده و سالم اند، تو را فريب ندهند و از مرگ غافل نسازند، ديگر اين که توده هاى مردم تو را وسوسه نکنند و فريب ندهند که به فکر زندگى باش، نه به فکر مرگ.
مفهوم جمله «حَذِرَ الاْقْلاَلَ»، در اين جا اين است که با جمع کردن اموال، خود را از فقر (به گمان خويش) دور ساختند. و جمله «أَمِنَ الْعَوَاقِبَ»، مفهومش اين است که به دليل آرزوهاى دور و دراز و اين که هنوز براى مردن زود است خود را از عاقبت کار در امان مى پنداشتند، ولى على رغم همه اين آرزوها و پندارها ناگهان مرگ بر سر آن ها فرود آمد و با شتاب وشدّت آن ها را از وطن مألوفشان خارج ساخت، و از جايگاه امنشان بيرون راند.
در ادامه اين سخن، مى فرمايد: «اين در حالى بود که آن ها را بر چوبه هاى مرگ (و تابوت) حمل مى کردند و مردان، آن ها را دست به دست، بر دوش مى بردند و با سرانگشتان نگاه مى داشتند. (گويى از گرفتن تابوت آن ها با تمام دست خود نفرت و وحشت داشتند!)»؛ (مَحْمُولاً عَلَى أَعْوَادِ الْمَنَايَا يَتَعَاطَى بِهِ الرِّجَالُ، الرِّجَالَ حَمْلاً عَلَى الْمَنَاکِبِ وَإمْسَاکاً بِالْأَنَامِلِ).
امام (عليه السلام) در اين تعبيرات صريح و گويا و تکان دهنده، پايان زندگى ثروتمندان بى خيال و مغروران جاه و جلال را به خصوص به هنگام مرگ ناگهانى، به بهترين وجه ترسيم فرموده، تعبيراتى که پرده هاى غفلت را از مقابل چشم انسان دور مى سازد، و هر شنونده اى را از خواب بى خبرى بيدار مى کند، و به راستى اگر هاديان راه و معلّمان انسان ها، گهگاه با اين گونه عبارات بانگ بيدارباش سرندهند معلوم نيست عاقبتِ کارِ انسان به کجا برسد.
سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن، همين معنا را لباس جالب ديگرى پوشانده، و به همگان چنين مى فرمايد: «آيا نديديد کسانى را که آرزوهاى دراز داشتند وکاخ هاى (رفيع و) استوار بنا کردند، و اموال فراوانى گرد آوردند، چگونه خانه هايشان گورستان شد و آنچه جمع کرده بودند بر باد رفت (و از چنگشان خارج شد)؟ اموالشان به دست وارثان افتاد، و همسرانشان در اختيار ديگران قرار گرفتند!»؛ (أَمَا رَأَيْتُمُ الَّذِينَ يَأْمُلُونَ بَعِيداً، وَيَبْنُونَ مَشِيداً، وَيَجْمَعُونَ کَثِيراً! کَيْفَ أَصْبَحَتْ بُيُوتُهُمْ قُبُوراً، وَمَا جَمَعُوا بُوراً؛ وَصَارَتْ أَمْوَالُهُمْ لِلْوَارِثِينَ، وَأَزْوَاجُهُمْ لِقَوْمٍ آخَرِينَ).
سپس مى فرمايد: «(و از همه اسفناک تر اين که) نه مى توانند چيزى بر حسنات خود بيفزايند، و نه از گناهان خود توبه کنند!»؛ (لا فِي حَسَنَةٍ يَزِيْدُونَ، وَلا مِنْ سَيِّئَةٍ يَسْتَعْتِبُونَ!).
آرى! هنگامى انسان از خواب غفلت بيدار مى شود که سيلى اجل بر صورت او نواخته شود، و در آن لحظه پرونده هاى اعمال را به کلّى مى بندند، نه چيزى بر حسنات مى توان افزود و نه چيزى از سيئات مى توان کاست. اگر تمام زندگى انسان را از او مى گرفتند ولى پرونده هاى اعمال گشوده بود و راه براى جبران باز بود غصّه اى نداشت؛ غم و اندوه بى پايان، آن زمان وجود انسان را فرامى گيرد که راه را براى جبران گذشته، به کلّى بسته ببيند.
* * * .
پاورقی ها
«حَادِى» از ريشه «حِداء» به معناى کسى است که با آواز مخصوص خود شتران را سرگرم مى کند و به حرکت سريع وامى دارد و اين جمله نيز شامل فعل و فاعل و همچنين مفعول محذوف است (مانند جمله سابق). اين ده نوع تأکيد عبارت است از «انّ»، ضمير شأن (اگر بپذيريم ضمير در «انّه» ضمير شأن است) جمله اسميه، قسم جلاله، جدّ، الف و لامى که بر سر آن آمده، «لا اللعب»، «الحقّ»، «لا الکذب» و استفاده از «حصر» در جمله «ما هو إلّا...». «ازعج» از ريشه «ازعاج» به معناى از جا کندن و بيرون راندن است. «مشيد» از ريشه «شيد» بر وزن «بيد» به دو معنا آمده است: نخست به معناى ارتفاع و ديگرى به معناى گچ، از همين رو به قصرهاى مرتفع و بلند و سر به آسمان کشيده قصر مشيد مى گويند و همچنين به قصرهايى که بسيار محکم مى سازند تا از حوادث روزگار مصون بماند (در مقابل خانه هاى مستضعفين که غالباً از گل ساخته مى شود) قصر مشيد گفته مى شود.