تفسیر بخش دوم

يَا عَبْدَاللهِ، لا تَعْجَلْ فِي عَيْبِ أَحَدٍ بِذَنْبِهِ، فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ، وَلا تَأْمَنْ عَلَى نَفْسِکَ صَغِيرَ مَعْصِيَةٍ، فَلَعَلَّکَ مُعَذَّبٌ عَلَيْهِ. فَلْيَکْفُفْ مَنْ عَلِمَ مِنْکُمْ عَيْبَ غَيْرِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ عَيْبِ نَفْسِهِ، وَلْيَکُنِ الشُّکْرُ شَاغِلاً لَهُ عَلَى مُعَافَاتِهِ مِمَّا ابْتُلِيَ بِهِ غَيْرُهُ.

ترجمه
اى بنده خدا! در عيب جويى هيچ کس براى گناهى که انجام داده است شتاب مکن، شايد او آمرزيده شده باشد، و درباره گناه کوچکى که خود انجام داده اى ايمن مباش، شايد به خاطر آن مجازات شوى، بنابراين، هرکدام از شما که از عيب ديگرى آگاه شد، به سبب آنچه از عيب خود مى داند، از عيب جويى او خوددارى کند، و اگر کسى از عيب و گناهى پاک است، بايد شکر و سپاس اين نعمت، او را از عيب جويى کسى که به آن عيب و گناه مبتلا شده است، بازدارد.
شرح و تفسیر
عيب جويى، ناسپاسى بزرگى است!
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه بر همان اصولى که در بخش نخست بيان فرمود، پافشارى مى کند، و همه بندگان خدا را از عيب جويى و غيبت بر حذر مى دارد، و با دلايل منطقى، اين بحث را تعقيب مى کند، مى فرمايد: «اى بنده خدا! در عيب جويى هيچ کس براى گناهى که انجام داده است شتاب مکن، شايد او آمرزيده شده باشد، و درباره گناه کوچکى که خود انجام داده اى ايمن مباش، شايد به خاطر آن مجازات شوى»؛ (يَا عَبْدَاللهِ، لا تَعْجَلْ فِي عَيْبِ أَحَدٍ بِذَنْبِهِ، فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ، وَلا تَأْمَنْ عَلَى نَفْسِکَ صَغِيرَ مَعْصِيَةٍ، فَلَعَلَّکَ مُعَذَّبٌ عَلَيْهِ).
اشاره به اين که گناه ديگران، هرقدر بزرگ باشد ممکن است به وسيله توبه يا شفاعت معصومين (عليهم السلام) يا انجام کارهاى خيرِ جبران کننده، بخشوده شده باشد، ولى گناه خود انسان هرقدر کوچک باشد، ممکن است براثر غرور و غفلت واصرار، مشمول عفو الهى نشده باشد، بنابراين چگونه شخص گنهکار مى تواند به خود اجازه دهد که ديگران را به خاطر گناهانشان سرزنش و ملامت کند، و يا عيب جويى و غيبت آنان را بنمايد؟
در ادامه اين سخن به بيان ديگرى مى پردازد، مى فرمايد: «هرکدام از شما که از عيب ديگرى آگاه شد، به سبب آنچه از عيب خود مى داند، از عيب جويى او خوددارى کند»؛ (فَلْيَکْفُفْ مَنْ عَلِمَ مِنْکُمْ عَيْبَ غَيْرِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ عَيْبِ نَفْسِهِ).
اشاره به اين که بى عيب خداست، و پاک دامن از هرگونه گناه، تنها معصومان اند، وهيچ کس را نزيبد که دعواى بى گناهى کند، بنابراين عقل اجازه نمى دهد ديگرى را با تيرهاى غيبت و ملامت هدف قرار دهيم، در حالى که خودمان عيوب بسيارى داريم.
و در پايان خطبه به همان مطلبى اشاره مى فرمايد که در بخش نخست خطبه نيز آمده بود، ولى با تعبير ديگر؛ مى فرمايد: «اگر کسى از عيب و گناهى پاک است، بايد شکر و سپاس اين نعمت، او را از عيب جويى کسى که به آن عيب وگناه مبتلا شده است، بازدارد»؛ (وَلْيَکُنِ الشُّکْرُ شَاغِلاً لَهُ عَلَى مُعَافَاتِهِ مِمَّا ابْتُلِيَ بِهِ غَيْرُهُ).
اشاره به اين که فرض مى کنيم کسى از هر عيب، و يا از عيوب خاصّى، پاک ومنزّه باشد، اين نعمتى است بسيار بزرگ که بايد خدا را براى آن شکر گزارد، ولطف الهى را درمورد خود احساس کند، به يقين اين شکرگزارى چنان او را به خود مشغول مى سازد که فرصتى براى عيب جويى ديگران نخواهد داشت. آرى، اين معلّم بزرگ آسمانى براى از ميان بردن صفت رذيله غيبت وعيب جويى، به انواع دلايل منطقى که هر انسان حق طلبى را قانع مى سازد متوسّل مى شود، و راه را بر بهانه جويان مى بندد. نکته
غيبت و عيب جويى، بلاى بزرگ جوامع انسانى
«غيبت» يعنى افشاى عيوب و گناهان پنهانى افراد، که متأسفانه در اکثر جوامع متداول است، بى شک آثار زيان بار و بسيار منفى، هم ازنظر اخلاقى و هم ازنظر اجتماعى دارد؛ چراکه سرمايه اصلى هرکس در اجتماع، آبروى اوست و غيبت، آبروها را بر باد مى دهد، و افراد جامعه را به يکديگر بدبين مى سازد، و پايه هاى اعتماد را که خميرمايه همکارى و تعاون اجتماعى است، سُست مى کند، به همين دليل در اسلام به عنوان يکى از زشت ترين و بزرگ ترين گناهان محسوب شده است، که قرآن مجيد آن را تشبيه به خوردن گوشت برادر مُرده خود مى کند.
پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در خطبه حجّة الوداع که خطبه بسيار حساسى است، فرمود : «أَيُّهَا النَّاسُ إنَّ دِمَاءَکُمْ وَأمْوالَکُمْ وَاَعْراضَکُمْ عَلَيْکُمْ حَرامٌ کَحُرْمَةِ يَوْمِکُمْ هذا فِي شَهْرِکُمْ هذَا فِي بَلَدِکُمْ هذَا إِنَّ اللهَ حَرَّمَ الْغِيَبةَ کَمَا حَرَّمَ الْمَالَ والدَّمَ؛ اى مردم! خون شما و اموال شما و آبروى شما براى شما محترم است، مانند احترام اين روز واين ماه و اين شهر (مکّه)، خداوند غيبت (و ضايع کردن آبروى مردم) را حرام کرده، همان گونه که مال و خون شما را بر يکديگر حرام کرده است».
براى زشتى غيبت همين بس که در حديث قدّسى مى خوانيم: خداوند به موسى بن عمران (عليه السلام) خطاب کرد و فرمود: «مَنْ مَاتَ تَائِباً مِنَ الْغِيْبَةِ فَهُوَ آخِرُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ وَمَنْ مَاتَ مُصِرّاً عَلَيْهَا فَهُوَ أَوّلُ مَنْ يَدْخُلُ النّارَ؛ کسى که بميرد در حالى که از غيبت توبه کرده باشد، آخرين کسى است که وارد بهشت مى شود، وکسى که بميرد در حالى که از غيبت توبه نکرده و بر آن اصرار ورزيده باشد، نخستين کسى است که وارد دوزخ مى شود».
در حديث ديگرى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «مَنْ مَشَى فِي غَيْبَةَ أَخِيهِ وَکَشْفِ عَوْرَتِهِ کَانَتْ أَوَّلَ خُطْوَةٍ خَطَاهَا وَضَعَها فِي جَهَنَّمَ؛ کسى که در طريق غيبت برادر مسلمانش و کشف عيوب پنهانى او گام بردارد، نخستين گامى را که برمى دارد در جهنم مى گذارد».
در حديث ديگرى از همان بزرگوار مى خوانيم: «مَا عُمِّرَ مَجْلِسٌ بِالغِيبَةِ إلاَّ خَرِبَ مِنَ الدِّينِ؛ هيچ مجلسى با غيبت آباد نمى شود، مگر اين که ازنظر دين ويران مى گردد».
احاديث دراين باره بسيار زياد و تکان دهنده است، که در اين مختصر نمى گنجد، به همين دليل به ذکر حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام) اکتفا مى کنيم. آن حضرت فرمود: «الْغِيْبَةَ حَرامٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ... وَأنَّهَا تَأْکُلُ الْحَسَناتِ کَمَا تَأْکُلُ النّارُ الْحَطَبَ؛ غيبت بر هر مسلمانى حرام است، و حسنات را از ميان مى برد همان گونه که آتش، هيزم را مى خورد و نابود مى کند».
حقيقت اين است که اسلام براى آبروى مسلمان احترامى به اندازه خون او قائل است، و عِرْض و دَمْ (آبرو و خون) در روايات اسلامى در کنار هم قرار مى گيرد؛ بنابراين کسى که شخصيت اجتماعى ديگرى را با ريختن آبروى او از طريق غيبت مى کُشد، گويى شخص او را کشته است، و به همين دليل در روايات به طور مکرّر آمده است که شخص غيبت کننده، بايد بهاى سنگينى در قيامت دربرابر غيبت هايى که کرده است بپردازد، و براى جبران آن از حسنات او برمى دارند و بر حسنات غيبت شونده مى افزايند، و اگر حسناتى نداشته باشد از سيئات غيبت شونده برمى دارند و بر سيئات غيبت کننده اضافه مى کنند.
آرى، غيبت حق الناس است، همان گونه که قتل نفس و مجروح ساختن افراد، جزء حق الناس محسوب مى شود. به همين دليل، اگر افراد باايمان از تبعات و آثار سوء اين گناه مطابق آنچه در روايات اسلامى وارد شده آگاه شوند، کمتر کسى جرأت مى کند به سراغ آن برود.
ازاين رو امام (عليه السلام) در خطبه مورد بحث با دلايل منطقى متعدد، اثرات سوء اين گناه را بيان فرموده و همه مردم را از آن بر حذر داشته است.
بحث درباره غيبت، آن گونه که علماى اخلاق نوشته اند بسيار گسترده است؛ ما در اين مختصر به ذکر چند نکته بسنده مى کنيم :
1. قبل از هرچيز بايد به سراغ انگيزه هاى غيبت برويم، زيرا از زشتى انگيزه ها به زشتى نتيجه ها مى توان پى برد؛ انگيزه غيبت عمدتاً حسد، خودخواهى، غرور و کبر، کينه توزى، دنياپرستى، رياکارى، انتقام جويى، سخريّه و استهزاى ديگران و مانند آن است، و افراد آلوده به اين امور تلاش مى کنند از طريق غيبت، به اين مقاصد شوم برسند و با توجه به اين که انگيزه هاى مزبور همه از گناهان کبيره است، مى توان به زشتى غيبت پى برد.
2. مهم ترين سرمايه يک جامعه که مردم را با يکديگر متّحد مى سازد، و در مسير اهداف بزرگ به راه مى اندازد، همان اعتماد عمومى است و نخستين پيامد شوم غيبت از ميان بردن اين سرمايه است؛ چراکه هرکسى غالباً عيب يا عيوبى دارد که اگر پنهان بماند به ديگران لطمه نمى زند، و خوش بينى و اعتماد مردم به يکديگر باقى مى ماند، ولى کشف اين عيوب از طريق عيب جويى و غيبت ونکوهش يکديگر، جامعه را به جهنم سوزانى از بدبينى ها مبدّل مى سازد، که همگى به يکديگر بدبين هستند و از هم نفرت دارند و درنتيجه غيبت، نظم وانسجام عمومى جامعه را متزلزل مى سازد.
به تعبير ديگر، همان گونه که غارت اموال و ريختن خون بى گناهان امنيّت عمومى را از ميان مى برد، غارت و دزدى آبروها از طريق غيبت، همين ناامنى را به بار مى آورد، زيرا همان طور که در روايت پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) خوانديم، تعرض به آبروى مردم همچون تعرض به جان و مال آن هاست.
غيبت ها غالباً مکتوم نمى ماند، و براى صاحبان آن ها فاش مى شود، و آتش کينه ها را در آن ها شعله ور مى سازد، کينه هايى که مى تواند اسباب خون ريزى ومشکلات عظيم ديگر گردد.
غيبت، يکى از اسباب اشاعه فحشاست و عامل مهمّى جهت سوءظنّ؛ به علاوه گنهکاران را در گناهانشان جسور مى سازد، زيرا هنگامى که گناه، مستور باشد، گنهکار جانب احتياط را از دست نمى دهد، اما هنگامى که پرده ها کنار برود شرم و حيا نيز از ميان خواهد رفت.
3. غيبت، «حق الناس» است؛ مسئله مهم درمورد غيبت اين است که فقط گناهى ميان انسان و پروردگارش با آب ندامت وتوبه شست وشو شود، بلکه همان گونه که ريختن خون مردم و غصب اموال آن ها بدون قصاص يا ديه وپرداختن خسارت مالى جبران نمى شود، ضايع کردن آبروى مردم نيز بدون جبران بخشوده نخواهد شد؛ به خصوص اگر غيبت شونده از دنيا برود و دست انسان از دامان او کوتاه گردد، و کار او به قيامت بيفتد، يعنى در جايى که راهى براى جبران نيست، جز اين که حسناتش را به او دهد يا سيّئات او را بپذيرد، و اين مصيبت بسيار بزرگى است. 4. بهترين راه درمان غيبت همان است که مولاى موّحدان اميرمومنان (عليه السلام) در کلام مورد بحث بيان فرموده که انسان به اين حقيقت توجه کند که اگر عيب وگناهى را که به ديگرى نسبت مى دهد در خودش وجود ندارد، به شکرگزارى خدا پردازد، شکرى که او را از عيب جويى ديگران بازدارد و اگر گناهى همانند او کرده سزاوار نيست عيب خود را ناديده بگيرد و به ديگران بپردازد، و اگر گناه کوچک ترى انجام داده به اين معنا بينديشد که شايد گناه بزرگ تر آن شخص بخشوده شده و گناه کوچک تر او مشمول عفو نگرديده است، بلکه جرأت او بر عيب جويى مردم، از گناه او ـ هرچه باشد ـ بزرگ تر است.
علاوه براين، همان گونه که بيمارى هاى جسمانى تا ريشه هاى آن از بين نرود درمان کامل نخواهد شد، در بيمارى هاى روحانى همچون غيبت نيز بايد به سراغ ريشه ها رفت و با از بين بردن آن ها تمايل به غيبت را در دل نابود کرد.
5. گوش کردن غيبت نيز يکى از گناهان است ـ همان گونه که در خطبه بعد شرح آن خواهد آمد ـ چراکه شنونده در تضييع آبروى مسلمانى شرکت جسته ومعاون جرم است، به خصوص اگر با روى گشاده و باز گوش کند، که سبب جرأت و جسارت غيبت کننده شود.
6. راه توبه از غيبت، تنها استغفار نيست، بلکه علاوه بر ندامت و پشيمانى وتقاضاى عفو و بخشش از درگاه خداوند بايد به نوعى آبروى ازدست رفته غيبت شونده را جبران کند، اگر ممکن است از او هرچند به صورت سربسته حلاليّت بطلبد، و اگر اين کار مفسده اى دارد يا غيبت شونده از دست رفته است، آن قدر کار خوب براى او انجام دهد که او راضى شود.
تمام اين ها نشان مى دهد که گناه غيبت تا چه حد سنگين و مشکل آفرين است. .