تفسیر بخش اوّل

وَإنَّمَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَالْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي السَّلاَمَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ وَالْمَعْصِيَةِ، وَيَکُونَ الشُّکْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَيْهِمْ، والْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُمْ، فَکَيْفَ بِالْعَائِبِ الَّذِي عَابَ أَخَاهُ وَعَيَّرَهُ بِبَلْوَاهُ! أَمَا ذَکَرَ مَوْضِعَ سَتْرِ اللهِ عَلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِهِ مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنَ الذَّنْبِ الَّذِي عَابَهُ بِهِ! وَکَيْفَ يَذُمُّهُ بِذَنْبٍ قَدْ رَکِبَ مِثْلَهُ! فَإِنْ لَمْ يَکُنْ رَکِبَ ذلِکَ الذَّنْبَ بِعَيْنِهِ فَقَدْ عَصَى اللهَ فِيمَا سِوَاهُ، مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنْهُ. وَايْمُ اللهِ لَئِنْ لَمْ يَکُنْ عَصَاهُ فِي الْکَبِيرِ، وَعَصَاهُ فِي الصَّغِيرِ، لَجَرَاءَتُهُ عَلَى عَيْبِ النَّاسِ أَکْبَرُ.

ترجمه

سزاوار است آن هايى که از عيوبى پاک اند و از گناه، سالم نگه داشته شده اند، به گنهکاران و اهل معصيت ترحم کنند و شکر و سپاس خدا، چنان بر وجود آنان غلبه کند که آن ها را از عيب جويى و غيبت ديگران بازدارد. چگونه آن عيب جو بر برادر خود عيب مى گيرد و او را به دليل بلايى که گرفتار شده است، سرزنش مى کند (در حالى که خودش نيز خالى از عيب نيست و خداوند با لطفش، بر آن پرده افکنده است)؟ آيا به خاطر نمى آورد که آنچه خدا از گناهان او مستور داشته، (گاه) بزرگ تر از گناهى است که بر ديگران عيب مى گيرد؟ (راستى) چگونه ديگرى را مذمّت مى کند براى گناهى که خود مثل آن را مرتکب شده است، و اگر به آن گناه آلوده نشده، (شايد) معصيت ديگرى کرده که از آن بزرگ تر است؟ (پس چرا به اصلاح خويش نمى پردازد؟!) به خدا سوگند! حتى اگر خدا را در گناهان کبيره عصيان نکرده، و تنها صغيره اى انجام داده، همين جرأتش بر عيب جويى مردم گناه بزرگ ترى است!

شرح و تفسیر

با آن همه عيب، عيب جويى ديگران چرا؟
از آن جا که يکى از مشکلات بزرگ اجتماعى، عيب جويى مردم از هم و غيبت يکديگر است، که روح بدبينى و نفاق را گسترش مى دهد و پايه هاى اعتماد را لرزان مى سازد و روح همکارى و اتحاد را از ميان مى برد، اسلام به اين موضوع اهميّت فوق العاده داده و غيبت را يکى از بزرگ ترين گناهان شمرده است.
امام (عليه السلام) در اين خطبه، به شدّت از اين کار نهى مى کند، و دلايل مختلف ونکته هاى بسيار جالب دراين باره بيان مى فرمايد.
درواقع امام (عليه السلام) مردم را به پنج گروه تقسيم مى کند: نخست گروهى که لطف الهى شامل آن ها شده و آلوده گناه نگشتند، درباره اين گروه مى فرمايد: «سزاوار است آن ها که از عيوبى پاک اند، و از گناه سالم نگه داشته شده اند، به گناهکاران واهل معصيت ترحم کنند، و شکر و سپاس خدا چنان بر وجود آنان غلبه کند، که آن ها را از عيب جويى و غيبت ديگران بازدارد»؛ (وَإنَّمَا يَنْبَغِي لأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَالْمَصْنُوعِ إلَيْهِمْ فِي السَّلاَمَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ وَالْمَعْصِيَةِ، وَيَکُونَ الشُّکْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَيْهِمْ، والْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُمْ).
چه نعمتى از اين بالاتر که لطف الهى شامل حال انسانى گردد، و او را از آلودگى به گناه حفظ کند، و چه شکر و سپاسى از اين بهتر که انسان به شکرانه اين نعمت بزرگ الهى، زبان از غيبت و عيب جويى ديگران بربندد.
گروه دوم کسانى هستند که خودشان همان عيوبى را دارند که به خاطر آن ها ديگران را ملامت مى کنند و غيبت آنان را مى نمايند؛ يعنى حبّ ذات به آن ها اجازه نمى دهد که عيوب خويش را ببينند، ولى درباره عيوب ديگران دقيق و کنجکاوند. امام (عليه السلام) درباره آن ها مى فرمايد: «چگونه آن عيب جو بر برادر خود عيب مى گيرد، و او را به دليل بلايى که گرفتار شده است سرزنش مى کند (در حالى که خودش کانون آن عيب هاست، و خدا با لطفش بر آن پرده افکنده است)؟ آيا به خاطر نمى آورد که آنچه خدا از گناهان او مستور داشته، (شايد) بزرگ تر از گناهى است که بر ديگران عيب مى گيرد؟»؛ (فَکَيْفَ بِالْعَائِبِ الَّذِي عَابَ أَخَاهُ وَعَيَّرَهُ بِبَلْوَاهُ! أَمَا ذَکَرَ مَوْضِعَ سَتْرِ اللهِ عَلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِهِ مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنَ الذَّنْبِ الَّذِي عَابَهُ بِهِ!).
اشاره به اين که انسان مومن بايد پرتوى از صفات الهى در وجودش باشد، خداوند ستّارالعيوب است، او نيز بايد عيوب ديگران را بپوشاند و سرمايه معنوى و اجتماعى آن ها را که بر محور آبروى آن ها دور مى زند، بر باد ندهد.
گروه سوم که به گروه دوم شباهت زيادى دارند کسانى هستند که خودشان مرتکب گناهى مى شوند و درباره آن گناه ديگران را سرزنش مى کنند؛ در حالى که انسان به طور طبيعى براى خويش دلسوزتر است، چگونه اين انسان دلسوز وواقع بين، پيش از آن که به اصلاح عيوب خويش بپردازد در فکر عيوب ديگران است، کدام عقل چنين اجازه اى را مى دهد که انسان خويش را به کلّى رها سازد ودر گرداب بدبختى گرفتار کند، و به ديگران بپردازد آن هم نه به قصد اصلاح، بلکه به قصد افساد؛ امام (عليه السلام) درباره آن ها مى فرمايد :
«چگونه ديگرى را مذّمت مى کند براى گناهى که خود مثل آن را مرتکب شده است؟»؛ (وَکَيْفَ يَذُمُّهُ بِذَنْبٍ قَدْ رَکِبَ مِثْلَهُ!).
گروه چهارم کسانى هستند که مرتکب گناهى که براى آن، ديگران را سرزنش مى کنند و غيبت آنان را مى نمايند، نشده اند، ولى چه بسا گناهان ديگرى داشته باشند که از آن بزرگ تر باشد و از آن غافل و بى خبر و يا درباره آن بى تفاوت اند؛ امام (عليه السلام) درمورد اين گروه مى فرمايد: «اگر به آن گناه آلوده نشده، (چه بسا) معصيت ديگرى کرده که از آن بزرگ تر است (پس چرا به اصلاح خويش نمى پردازد؟)»؛ (فَإِنْ لَمْ يَکُنْ رَکِبَ ذلِکَ الذَّنْبَ بِعَيْنِهِ فَقَدْ عَصَى اللهَ فِيمَا سِوَاهُ، مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنْهُ). گروه پنجم کسانى هستند که شايد گناه کبيره اى همچون کسانى که مورد غيبت آن ها قرار مى گيرند مرتکب نشده باشند، تنها گناهان کوچک ترى از آن ها صادر شده، ولى آن گناه را کوچک مى شمرند و با جرأت و جسارت، به غيبت ديگران مى پردازند. امام (عليه السلام) درباره آن ها مى فرمايد: «به خدا سوگند! حتى اگر خدا را در گناهان کبيره عصيان نکرده و تنها صغيره اى انجام داده، همين جرأتش بر عيب جويى مردم گناه بزرگ ترى است!»؛ (وَايْمُ اللهِ لَئِنْ لَمْ يَکُنْ عَصَاهُ فِي الْکَبِيرِ، وَعَصَاهُ فِي الصَّغِيرِ، لَجَرَاءَتُهُ عَلَى عَيْبِ النَّاسِ أَکْبَرُ).
به اين ترتيب، امام (عليه السلام) تمام راه ها را بر عيب جويان و غيبت کنندگان مى بندد وهرگونه بهانه اى را از دست آن ها مى گيرد، و عواقب شوم عمل زشتشان را به آن ها گوشزد مى کند، تا از وسوسه هاى شياطين برکنار بمانند و هواى نفس، اعمال زشت آن ها را در نظرشان تزئين نکند.

* * *