ترجمه
از سخنان امام (عليه السلام) است که پس از مشورت خواهى عمر از آن حضرت در اين باره که شخصاً براى جنگ با ايرانيان حرکت کند يا خير؟ بيان فرموده است
شرح و تفسیر
خطبه در يک نگاه
درباره اين که اين مشورت خواهى و پاسخ آن در خصوص حضور در نبرد نهاوند بوده يا قادسيه، در ميان مورخان اختلاف نظر است. طبرى ـ مطابق گفته ابن ابى الحديد ـ آن را مربوط به جنگ نهاوند مى داند در حالى که مدائنى در کتاب الفتوح آن را مربوط به جنگ قادسيه مى شمرد.
آنچه در تاريخ طبرى آمده به طور خلاصه چنين است: هنگامى که عمر تصميم گرفت شخصاً با نيروهاى عجم در نهاوند روبرو شود، از صحابه مشورت خواست. طلحه و عثمان پيش قدم شدند و نظر خود را گفتند، ولى عمر از اميرمومنان على (عليه السلام) تقاضاى اظهار نظر کرد، حضرت مخالفت خود را با حضور عمر در جنگ، طى بيانى مستدل و حساب شده اعلام فرمود (که خطبه مورد بحث بخشى از آن است).
مرحوم شيخ مفيد در ارشاد مى گويد: ازجمله امورى که از اميرمومنان على (عليه السلام) درمورد ارشاد کردن مسلمين به آنچه مصلحتشان در آن است، و پيشگيرى از مفاسدى که اگر ارشاد حضرت (عليه السلام) نبود به آن گرفتار مى شدند، نقل شده، چيزى است که ابوبکر هذلى آن را بازگو مى کند، مى گويد: گروهى از مردم همدان ورى و اصفهان و دامغان و نهاوند با يکديگر مکاتبه کردند و رسولانى فرستادند و پس از مشورت ها به اين نظر رسيدند که چون اسلام رهبر نخستين خود (پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)) را از دست داده و پس از او زمامدارى آمده که چندان دوام نکرد، و بعد از او ديگرى آمده که عمرش طولانى شده و به شهرهاى ما حمله کرده است، اگر او را از سرزمين خود بيرون نرانيم ما را رها نخواهد کرد.
خبر اتّحاد ايرانيان براى مبارزه با لشکر اسلام به عمر رسيد و او بيمناک شد، به مسجد آمد و جريان را با صحابه در ميان گذاشت، هرکسى چيزى گفت، ولى اميرمومنان على (عليه السلام) آخرين سخن را در اين باره ايراد کرد (که بخشى از آن در خطبه مورد بحث آمده) و خليفه را به آنچه صلاح اسلام و مسلمين بود فراخواند.
شيخ مفيد در پايان اين نقل مى گويد: «بنگريد! چگونه امام (عليه السلام) در چنين موقعيت حسّاسى رأى صائب را بيان فرمود و مسلمين را نجات داد».
به هر حال اين خطبه در مجموع يک مطلب را دنبال مى کند، و آن اين که در بعضى از شرايط، شرکت رئيس حکومت در جنگ بسيار خطرناک است و ممکن است دو مشکل مهم به بار آورد: يکى اين که، نفرات دشمن دست به دست هم بدهند و او را به هر قيمتى که شده از پاى درآورند، و نظام لشکر از هم گسسته شود. ديگر اين که، به فرض که چنين خطرى پيش نيايد، ممکن است با خالى شدن پشت جبهه، دشمنان از اطراف و اکناف به مراکز اصلى اسلام حمله ور شوند و خطرات مهمى از اين نظر دامان اسلام و مسلمين را بگيرد.
اين خطبه به خوبى نشان مى دهد که على (عليه السلام) آن جا که پاى مصالح اسلام ومسلمين در ميان بود، حتى به مخالفين خود نيز کمک مى کرد تا مبادا کمترين آسيبى به حوزه اسلام برسد.
البتّه اين سخن بدان معنا نيست که رئيس حکومت، هرگز نبايد شخصاً در ميدان نبرد حاضر شود، تا حضور خود اميرمومنان (عليه السلام) در جنگ هاى جمل و صفين و نهروان و از آن بالاتر، حضور پيغمبر (صلي الله عليه و آله) در غزوات زير سؤال برود، بلکه شرايط کاملاً متفاوت است و شرايط زمان خليفه دوم چنين اقتضا مى کرد.
اين نکته شايان توجه است که گاهى جنگ در داخل کشور اسلام است و در
درباره اين که اين مشورت خواهى و پاسخ آن در خصوص حضور در نبرد نهاوند بوده يا قادسيه، در ميان مورخان اختلاف نظر است. طبرى ـ مطابق گفته ابن ابى الحديد ـ آن را مربوط به جنگ نهاوند مى داند در حالى که مدائنى در کتاب الفتوح آن را مربوط به جنگ قادسيه مى شمرد.
آنچه در تاريخ طبرى آمده به طور خلاصه چنين است: هنگامى که عمر تصميم گرفت شخصاً با نيروهاى عجم در نهاوند روبرو شود، از صحابه مشورت خواست. طلحه و عثمان پيش قدم شدند و نظر خود را گفتند، ولى عمر از اميرمومنان على (عليه السلام) تقاضاى اظهار نظر کرد، حضرت مخالفت خود را با حضور عمر در جنگ، طى بيانى مستدل و حساب شده اعلام فرمود (که خطبه مورد بحث بخشى از آن است).
مرحوم شيخ مفيد در ارشاد مى گويد: ازجمله امورى که از اميرمومنان على (عليه السلام) درمورد ارشاد کردن مسلمين به آنچه مصلحتشان در آن است، و پيشگيرى از مفاسدى که اگر ارشاد حضرت (عليه السلام) نبود به آن گرفتار مى شدند، نقل شده، چيزى است که ابوبکر هذلى آن را بازگو مى کند، مى گويد: گروهى از مردم همدان ورى و اصفهان و دامغان و نهاوند با يکديگر مکاتبه کردند و رسولانى فرستادند و پس از مشورت ها به اين نظر رسيدند که چون اسلام رهبر نخستين خود (پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)) را از دست داده و پس از او زمامدارى آمده که چندان دوام نکرد، و بعد از او ديگرى آمده که عمرش طولانى شده و به شهرهاى ما حمله کرده است، اگر او را از سرزمين خود بيرون نرانيم ما را رها نخواهد کرد.
خبر اتّحاد ايرانيان براى مبارزه با لشکر اسلام به عمر رسيد و او بيمناک شد، به مسجد آمد و جريان را با صحابه در ميان گذاشت، هرکسى چيزى گفت، ولى اميرمومنان على (عليه السلام) آخرين سخن را در اين باره ايراد کرد (که بخشى از آن در خطبه مورد بحث آمده) و خليفه را به آنچه صلاح اسلام و مسلمين بود فراخواند.
شيخ مفيد در پايان اين نقل مى گويد: «بنگريد! چگونه امام (عليه السلام) در چنين موقعيت حسّاسى رأى صائب را بيان فرمود و مسلمين را نجات داد».
به هر حال اين خطبه در مجموع يک مطلب را دنبال مى کند، و آن اين که در بعضى از شرايط، شرکت رئيس حکومت در جنگ بسيار خطرناک است و ممکن است دو مشکل مهم به بار آورد: يکى اين که، نفرات دشمن دست به دست هم بدهند و او را به هر قيمتى که شده از پاى درآورند، و نظام لشکر از هم گسسته شود. ديگر اين که، به فرض که چنين خطرى پيش نيايد، ممکن است با خالى شدن پشت جبهه، دشمنان از اطراف و اکناف به مراکز اصلى اسلام حمله ور شوند و خطرات مهمى از اين نظر دامان اسلام و مسلمين را بگيرد.
اين خطبه به خوبى نشان مى دهد که على (عليه السلام) آن جا که پاى مصالح اسلام ومسلمين در ميان بود، حتى به مخالفين خود نيز کمک مى کرد تا مبادا کمترين آسيبى به حوزه اسلام برسد.
البتّه اين سخن بدان معنا نيست که رئيس حکومت، هرگز نبايد شخصاً در ميدان نبرد حاضر شود، تا حضور خود اميرمومنان (عليه السلام) در جنگ هاى جمل و صفين و نهروان و از آن بالاتر، حضور پيغمبر (صلي الله عليه و آله) در غزوات زير سؤال برود، بلکه شرايط کاملاً متفاوت است و شرايط زمان خليفه دوم چنين اقتضا مى کرد.
اين نکته شايان توجه است که گاهى جنگ در داخل کشور اسلام است و در
مناطق نزديک، در چنين شرايطى حضور رئيس حکومت در جنگ، مشکلى ايجاد نمى کند، ولى گاه در نقاط دوردست و دربرابر دشمنانى بسيار نيرومند و داراى لشکرى گسترده صورت مى گيرد، در چنين شرايطى حضور وى در ميدان نبرد ممکن است مشکلات عظيمى به بار آورد.
در ذيل خطبه 134 نيز که مضمونى مشابه اين خطبه داشت در اين باره سخن گفتيم.
* * *
.