تفسیر بخش دوم
منها:: وَ طَالَ الْأَمَدُ بِهِم لِيَسْتَکْمِلُوا الْخِزْيَ، وَ يَسْتَوْجِبُوا الْغِيَرَ؛ حَتَّى إذا اخْلَوْلَقَ الْأَجَل، وَ اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إلَى الْفِتَنِ، وَ أَشَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ، لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اللهِ بِالصَّبْرِ، وَ لَمْ يَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِي الْحَقِّ؛ حَتَّى إذا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ الْبَلاَءِ، حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهمْ، وَ دَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ.
ترجمه
مدتى طولانى به آنان مهلت داده شد، تا رسوايى را به حدّ نهايى برسانند و مستحق دگرگونى (نعمت هاى الهى و مجازات او) گردند و هنگامى که اجل آن ها به سر آمد، گروه ديگرى با فتنه ها مماشات کردند و دست از مبارزه با آن ها کشيدند (ولى گروه ديگرى از مسلمانان راستين به پا خاستند که) به دليل صبر و استقامتشان منّتى بر خدا نمى نهادند و بذل جان را در راه حق، بزرگ نمى شمردند، تا آن که به فرمان خدا دوران آزمايش به پايان رسيد و (اين گروه مبارز) آگاهى و بينايى خود را بر شمشيرها حمل کردند (و آگاهانه با دشمن به مبارزه برخاستند) و به فرمان واعظ خويش (پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) قيام کرده و) به پرستش پروردگارشان پرداختند.
شرح و تفسیر
ويژگى هاى ياران مخلص پيامبر (صلي الله عليه و آله)
در اين بخش از خطبه، شارحان نهج البلاغه راه هاى مختلفى را پيموده اند زيرا اوصافى که در اين بخش آمده و ضمايرى که در آن وجود دارد، هماهنگ به نظر نمى رسند، به همين دليل بعضى از شارحان، جمله هايى را در تقدير گرفته اند و اين ناهماهنگى را مربوط به جداسازى و گزينش هاى مختلف سيّد رضى دانسته اند که اگر آن مرحوم تمام خطبه را نقل کرده بود، چه بسا اين ناهماهنگى ديده نمى شد.
به هر حال آنچه در تفسير اين بخش مناسب تر به نظر مى رسد اين است که امام (عليه السلام) نظر به مردم عصر جاهليّت و سپس دوران ظهور پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) دارد و در اين باره اهل آن زمان را به سه گروه تقسيم فرموده است: گمراهان، افراد ضعيف الايمان و مومنان شجاع و قوى الايمان.
درباره گروه اوّل مى فرمايد: «مدتى طولانى به آن ها مهلت داده شد تا رسوايى را به حد نهايى برسانند و مستحق دگرگونى (نعمت هاى الهى و مجازات او) گردند»؛ (وَ طَالَ الْأَمَدُ بِهِم لِيَسْتَکْمِلُوا الْخِزْيَ، وَ يَسْتَوْجِبُوا الْغِيَرَ).
آرى، گاه مى شود که خداوند کسانى را که بر عصيان و طغيان اصرار دارند به حال خود وامى گذارد تا رسوايى را به حد اعلا برسانند و مستوجب کيفر الهى شوند. آيات قرآن نيز در موارد مختلفى به آن ها اشاره کرده و مجازات آن ها را استدراجى مى شمرد.
سپس به گروه دوم و سوم اشاره کرده، مى فرمايد: «هنگامى که اجل آن ها (گروه اوّل) به سر آمد گروهى با فتنه ها مماشات کردند و دست از مبارزه با آن ها کشيدند (ولى گروه ديگرى از مؤمنان راستين به پا خاستند) آن ها به دليل صبر و استقامتشان منّتى بر خدا نمى نهادند و بذل جان را در راه حق، بزرگ نمى شمردند تا آن که به فرمان خدا دوران آزمايش به پايان رسيد (اين گروه مبارز) آگاهى و بينايى خود را بر شمشيرها حمل کردند (و آگاهانه با دشمن به مبارزه برخاستند) و به فرمان واعظ خويش (پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ، قيام کرده و) به پرستش پروردگارشان (خداوند يکتا) پرداختند»؛ (حَتَّى إذا اخْلَوْلَقَ الْأَجَل، وَ اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إلَى الْفِتَنِ، وَ أَشَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ، لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اللهِ بِالصَّبْرِ، وَ لَمْ يَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِي الْحَقِّ؛ حَتَّى إذا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ الْبَلاَءِ، حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهمْ، وَ دَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ).
به اين ترتيب صفوف اين سه گروه که در هر جامعه اى نظير آن ها پيدا مى شود از يکديگر جدا مى گردد و هر يک به راه خود مى روند.
جمعى از شارحان نهج البلاغه آن ها را به دو گروه تقسيم کرده اند و جمله «اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إلَى الْفِتَنِ...» را اشاره به صالحانى دانسته اند که در مقطع خاصى در برابر فتنه ها خاموش مى نشينند و تقيّه مى کنند تا زمان لازم براى قيام فرارسد و جمله «لَمْ يَمُنُّوا...» را معطوف بر آن مى دانند.
در اين که اين قوم و گروه چه کسانى هستند و چه زمانى قيام مى کنند و رهبر آن ها چه هنگامى ظهور مى کند؟ همان گونه که اشاره شد شارحان نهج البلاغه تفسيرهاى مختلفى دارند. بعضى آن را ناظر به زمان بنى اميه مى دانند که نخست، آن ها بر تمام کشور اسلامى سلطه پيدا مى کنند و نيکان و پاکان را از صحنه اجتماع دور مى سازند و صداى مظلومان را خاموش مى کنند ولى چيزى نمى گذرد که گروهى برضد آن ها قيام مى کنند و سلطه آن ها را درهم مى پيچند و آن ها را به زباله دان تاريخ مى فرستند. و بعضى ديگر معتقدند که آن ها ياران حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ هستند که بعد از يک دوره ظلم و فساد و تباهى و بيگانگى از خدا، به فرمان پيشوايشان قيام مى کنند و آن دنيا پر از عدل و داد مى سازند پس از آن که ظلم و جور همه جا را فراگرفت.
ولى با توجه به آنچه در بخش بعد مى آيد چنين به نظر مى رسد که اين گروه ها اشاره به مردمى هستند که در عصر جاهليّت مى زيستند گروهى راه فساد را پيمودند و گروهى بى تفاوت بودند و سرانجام گروهى از صالحان مخلص به پا خاستند و به حمايت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) پرداختند و جان و مال خويش را نثار او کردند و اسلام در همه جا حاکم شد.
جمله «حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهمْ؛ آگاهى خود را بر شمشيرها حمل مى کنند» تعبير بسيار زيبايى است که نشان مى دهد مبارزات اسلامى بايد بر اساس آگاهى ها باشد و مبارزه فرهنگى بر مبارزه نظامى مقدّم است.
در اين بخش از خطبه، شارحان نهج البلاغه راه هاى مختلفى را پيموده اند زيرا اوصافى که در اين بخش آمده و ضمايرى که در آن وجود دارد، هماهنگ به نظر نمى رسند، به همين دليل بعضى از شارحان، جمله هايى را در تقدير گرفته اند و اين ناهماهنگى را مربوط به جداسازى و گزينش هاى مختلف سيّد رضى دانسته اند که اگر آن مرحوم تمام خطبه را نقل کرده بود، چه بسا اين ناهماهنگى ديده نمى شد.
به هر حال آنچه در تفسير اين بخش مناسب تر به نظر مى رسد اين است که امام (عليه السلام) نظر به مردم عصر جاهليّت و سپس دوران ظهور پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) دارد و در اين باره اهل آن زمان را به سه گروه تقسيم فرموده است: گمراهان، افراد ضعيف الايمان و مومنان شجاع و قوى الايمان.
درباره گروه اوّل مى فرمايد: «مدتى طولانى به آن ها مهلت داده شد تا رسوايى را به حد نهايى برسانند و مستحق دگرگونى (نعمت هاى الهى و مجازات او) گردند»؛ (وَ طَالَ الْأَمَدُ بِهِم لِيَسْتَکْمِلُوا الْخِزْيَ، وَ يَسْتَوْجِبُوا الْغِيَرَ).
آرى، گاه مى شود که خداوند کسانى را که بر عصيان و طغيان اصرار دارند به حال خود وامى گذارد تا رسوايى را به حد اعلا برسانند و مستوجب کيفر الهى شوند. آيات قرآن نيز در موارد مختلفى به آن ها اشاره کرده و مجازات آن ها را استدراجى مى شمرد.
سپس به گروه دوم و سوم اشاره کرده، مى فرمايد: «هنگامى که اجل آن ها (گروه اوّل) به سر آمد گروهى با فتنه ها مماشات کردند و دست از مبارزه با آن ها کشيدند (ولى گروه ديگرى از مؤمنان راستين به پا خاستند) آن ها به دليل صبر و استقامتشان منّتى بر خدا نمى نهادند و بذل جان را در راه حق، بزرگ نمى شمردند تا آن که به فرمان خدا دوران آزمايش به پايان رسيد (اين گروه مبارز) آگاهى و بينايى خود را بر شمشيرها حمل کردند (و آگاهانه با دشمن به مبارزه برخاستند) و به فرمان واعظ خويش (پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ، قيام کرده و) به پرستش پروردگارشان (خداوند يکتا) پرداختند»؛ (حَتَّى إذا اخْلَوْلَقَ الْأَجَل، وَ اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إلَى الْفِتَنِ، وَ أَشَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ، لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اللهِ بِالصَّبْرِ، وَ لَمْ يَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِي الْحَقِّ؛ حَتَّى إذا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ الْبَلاَءِ، حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهمْ، وَ دَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ).
به اين ترتيب صفوف اين سه گروه که در هر جامعه اى نظير آن ها پيدا مى شود از يکديگر جدا مى گردد و هر يک به راه خود مى روند.
جمعى از شارحان نهج البلاغه آن ها را به دو گروه تقسيم کرده اند و جمله «اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إلَى الْفِتَنِ...» را اشاره به صالحانى دانسته اند که در مقطع خاصى در برابر فتنه ها خاموش مى نشينند و تقيّه مى کنند تا زمان لازم براى قيام فرارسد و جمله «لَمْ يَمُنُّوا...» را معطوف بر آن مى دانند.
در اين که اين قوم و گروه چه کسانى هستند و چه زمانى قيام مى کنند و رهبر آن ها چه هنگامى ظهور مى کند؟ همان گونه که اشاره شد شارحان نهج البلاغه تفسيرهاى مختلفى دارند. بعضى آن را ناظر به زمان بنى اميه مى دانند که نخست، آن ها بر تمام کشور اسلامى سلطه پيدا مى کنند و نيکان و پاکان را از صحنه اجتماع دور مى سازند و صداى مظلومان را خاموش مى کنند ولى چيزى نمى گذرد که گروهى برضد آن ها قيام مى کنند و سلطه آن ها را درهم مى پيچند و آن ها را به زباله دان تاريخ مى فرستند. و بعضى ديگر معتقدند که آن ها ياران حضرت مهدى ـ ارواحنا فداه ـ هستند که بعد از يک دوره ظلم و فساد و تباهى و بيگانگى از خدا، به فرمان پيشوايشان قيام مى کنند و آن دنيا پر از عدل و داد مى سازند پس از آن که ظلم و جور همه جا را فراگرفت.
ولى با توجه به آنچه در بخش بعد مى آيد چنين به نظر مى رسد که اين گروه ها اشاره به مردمى هستند که در عصر جاهليّت مى زيستند گروهى راه فساد را پيمودند و گروهى بى تفاوت بودند و سرانجام گروهى از صالحان مخلص به پا خاستند و به حمايت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) پرداختند و جان و مال خويش را نثار او کردند و اسلام در همه جا حاکم شد.
جمله «حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهمْ؛ آگاهى خود را بر شمشيرها حمل مى کنند» تعبير بسيار زيبايى است که نشان مى دهد مبارزات اسلامى بايد بر اساس آگاهى ها باشد و مبارزه فرهنگى بر مبارزه نظامى مقدّم است.
پاورقی ها
«غير» جمع «غيره» (مثل سير جمع سيره) به معناى دگرگونى ها و حوادث روزگار است که موجب تغييراتى در نعمت ها مى شود و بعضى گفته اند: «غير» مفرد است نه جمع.
«اخلولق» از ريشه «خلق» که يکى از معانى آن کهنگى است گرفته شده، و در اين جا به معناى پايان يافتن و به انتها رسيدن است زيرا لازمه کهنگى پايان يافتن عمر چيزى است. «اشالوا» از ريشه «شول» بر وزن «قول» گرفته شده و در اصل به معناى بالا بردن چيزى است مانند اين که حيوان دم خود را بالا ببرد، و در اين جا به معناى دست برداشتن از مبارزه است. «لقاح» در اصل به معناى باردار ساختن است و در اين جا به معناى آغاز کردن جنگ است.
«اخلولق» از ريشه «خلق» که يکى از معانى آن کهنگى است گرفته شده، و در اين جا به معناى پايان يافتن و به انتها رسيدن است زيرا لازمه کهنگى پايان يافتن عمر چيزى است. «اشالوا» از ريشه «شول» بر وزن «قول» گرفته شده و در اصل به معناى بالا بردن چيزى است مانند اين که حيوان دم خود را بالا ببرد، و در اين جا به معناى دست برداشتن از مبارزه است. «لقاح» در اصل به معناى باردار ساختن است و در اين جا به معناى آغاز کردن جنگ است.