تفسیر بخش اول

وَ أََخَذُوا يَمِيناً وَ شِمَالاً ظَعْناً فِي مَسَالِکِ الْغَيِّ، وَ تَرْکاً لِمَذَاهِبِ الرُّشْدِ. فَلاتَسْتَعْجِلُوا مَا هُوَ کَائِنٌ مُرْصَدٌ، وَ لا تَسْتَبْطِئُوا مَا يَجِيءُ بِهِ الْغَدُ. فَکَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِمَا إنْ أَدْرکَهُ وَدَّ أَنَّهُ لَمُ يُدْرِکْهُ. وَ مَا أَقْرَبَ الْيَوْمَ مِنْ تَبَاشِيرِ غَدٍ! يَا قَوْمِ، هذَا إبَّانُ وُرُودِ کُلِّ مَوْعُودٍ، وَ دُنُوٍّ مِنْ طَلْعَةِ مَا لا تَعْرِفُونَ. أَلا وَ إنَّ مَنْ أَدْرَکَهَا مِنَّا يَسْرِي فِيهَا بِسِرَاجٍ مُنِيرٍ، وَ يَحْذُو فِيهَا عَلَى مِثَالِ الصَّالِحِينَ، لِيَحُلَّ فِيهَا رِبْقاً، وَ يُعْتِقَ فِيهَا رِقّاً، وَ يَصْدَعَ شَعْباً، وَ يَشْعَبَ صَدْعاً، فِي سُتْرَةٍ عَنِ النَّاسِ لا يُبْصِرُ الْقَائِفُ أَثَرَهُ وَ لَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ. ثُمَّ لَيُشْحَذَنَّ فِيهَا قَوْمٌ شَحْذَ الْقَيْنِ النَّصْلَ. تُجْلَى بِالتَّنْزِيلِ أَبْصَارُهُمْ، وَ يُرْمَى بِالتَّفْسِيرِ فِي مَسَامِعِهمْ، وَ يُغْبَقُونَ کَأْسَ الْحِکْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوحِ!

ترجمه
آن ها (مردم آن زمان) به چپ و راست متمايل شده، در مسير ضلالت و گمراهى گام نهاده و راه هاى مستقيم را رها کرده اند، درباره آنچه بايد رخ دهد و مورد انتظار است، عجله مکنيد و آنچه را که فردا با خود مى آورد، دور مشمريد. چه بسيارند کسانى که براى چيزى عجله مى کنند که اگر آن را به دست آورند، (پشيمان مى شوند و) دوست دارند به آن نمى رسيدند و چه نزديک است امروز به آغاز فردا.
اى جماعت! اکنون هنگام فرارسيدن تمام آن چيزى است که (به شما) وعده داده شده است، و نيز هنگام نزديک شدن طلوع چيزى است که از آن آگاهى نداريد. بدانيد! آن کس از ما (اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله) ) که آن فتنه ها را دريابد، با چراغ روشنى بخش، در آن گام مى نهد و به سيره و روش صالحان (پيامبر و ائمه اهل بيت (عليهم السلام)) رفتار مى کند. او مى آيد تا در آن ميان گره ها را بگشايد، بردگان را آزاد سازد، گمراهان و ستمگران متحد را پراکنده کند، و حق جويان متفرّق را گرد هم آورد، او (مدّتى) در پنهانى از مردم به سر مى برد آن گونه که پى جويان، اثر قدمش را نبينند، هر چند براى يافتن او بسيار جست وجو کنند. سپس گروهى (براى يارى او) آماده مى شوند همچون آماده شدن شمشير به دست آهنگر تيزگر. چشم آنان با قرآن روشنى مى گيرد و تفسير آياتش به گوش آن ها افکنده مى شود و هر صبح و شام از جام حکمت سيراب مى شوند!
شرح و تفسیر
نابسامانى ها در پرتو وجودش سامان مى يابد
همان گونه که اشاره شد اين خطبه در مجموع، حوادث آينده را پيشگويى مى کند و قرائن و تعبيرات موجود در خطبه، به خوبى نشان مى دهد که سخنان امام (عليه السلام) در اين خطبه اشاره به حوادثِ پيش از قيام مهدى (عليه السلام) و سپس قيام مبارک اوست.
نخست مى فرمايد: «مردم به چپ و راست متمايل شده در مسير ضلالت و گمراهى گام نهاده، و راه هاى مستقيم را رها کرده اند»؛ (وَ أَخَذُوا يَمِيناً وَ شِمَالاً ظَعْناً فِي مَسَالِکِ الْغَيِّ، وَ تَرْکاً لِمَذَاهِبِ الرُّشْدِ).
سپس مى افزايد: «درباره آنچه بايد رخ دهد و مورد انتظار است عجله مکنيد و آنچه را که فردا با خود مى آورد، دور مشمريد»؛ (فَلا تَسْتَعْجِلُوا مَا هُوَ کَائِنٌ مُرْصَدٌ، وَ لا تَسْتَبْطِئُوا مَا يَجِيءُ بِهِ الْغَدُ). آنگاه به ذکر دليل براى ترک شتاب پرداخته، مى افزايد: «چه بسيارند کسانى که براى چيزى عجله مى کنند که اگر آن را به دست آورند (پشيمان مى شوند و) دوست دارند به آن نمى رسيدند. و چه نزديک است امروز به آغاز فردا»؛ (فَکَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِمَا إنْ أَدْرکَهُ وَدَّ أَنَّهُ لَمُ يُدْرِکْهُ. وَ مَا أَقْرَبَ الْيَوْمَ مِنْ تَبَاشِيرِ غَدٍ).
اشاره به اين که براى پيروزى هايى که بعد از فتنه ها وعده داده شده (به خصوص ظهور مهدى (عليه السلام) که در عصر خود پيامبر (صلي الله عليه و آله) وعده هاى صريح درباره اقامه عدل و داد در سراسر جهان به وسيله او داده شده است) عجله مکنيد چرا که هر چيز زمانى دارد و شرايطى، و تا شرايط آن حاصل نشود، همچون ميوه خامى است که آن را از درخت بچينند که موجب پشيمانى و ندامت خواهد شد.
آنگاه مردم را مخاطب قرار داده، مى فرمايد: «اى جماعت! اکنون هنگام فرارسيدن تمام آن چيزى است که (به شما) وعده داده شده است (از ظهور فتنه ها و آشوب ها و سلطه ظالمان و تحت فشار قرار گرفتن مظلومان) و نيز هنگام نزديک شدنِ طلوعِ چيزى است که از آن آگاهى نداريد (از حکومت عدل و داد و برچيده شدن ظلم و فساد)»؛ (يَا قَوْمِ، هذَا إبَّانُ وُرُودِ کُلِّ مَوْعُودٍ، وَ دُنُوٍّ مِنْ طَلْعَةِ مَا لا تَعْرِفُونَ).
سپس با بيان روشن ترى، از اين ظهور بزرگ سخن مى گويد و مى فرمايد: «آگاه باشيد! آن کس از ما (اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه و آله)) که آن فتنه ها را دريابد با چراغ روشنى بخش، در آن گام مى نهد و به سيره و روش صالحان (پيامبر و ائمه اهل بيت (عليهم السلام)) رفتار مى کند»؛ (أَلا وَ إنَّ مَنْ أَدْرَکَهَا مِنَّا يَسْرِي فِيهَا بِسِرَاجٍ مُنِيرٍ، وَ يَحْذُو فِيهَا عَلَى مِثَالِ الصَّالِحِينَ).
و در ادامه اين سخن برنامه هاى آن مصلح بزرگ را در چند جمله کوتاه و پرمعنا بيان مى کند، مى گويد: «او مى آيد تا در آن ميان، گره ها را بگشايد، بردگان (ملّت ها و افراد اسير) را آزاد سازد، گمراهان و ستمگران متحد را پراکنده کند و حق جويان متفرق را گرد هم آورد، او (مدّتى) در پنهانى از مردم به سر مى برد آن گونه که پى جويان، اثر قدمش را نبينند، هر چند براى يافتن او بسيار جست وجو کنند»؛ (لِيَحُلَّ فِيهَا رِبْقاً، وَ يُعْتِقَ فِيهَا رِقّاً، وَ يَصْدَعَ شَعْباً، وَ يَشْعَبَ صَدْعاً، فِي سُتْرَةٍ عَنِ النَّاسِ لا يُبْصِرُ الْقَائِفُ أَثَرَهُ وَ لَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ).
اين تعبيرات کاملاً بر مسئله ظهور مهدى (عليه السلام) تطبيق مى کند زيرا او زنجيرهاى اسارت را پاره مى کند و مظلومان در بند را آزاد مى سازد، شوکت ظالمان را در هم مى شکند و جمع آن ها را پراکنده مى سازد، سال ها در خفا زندگى مى کند بى آن که تيزبين ترين جست وجوگران بتوانند جاى او را پيدا کنند.
بعضى از شارحان در تفسير اين جمله هاى امام (عليه السلام) احتمالات ديگرى داده اند، که چون شايان توجه نبود از ذکر آن صرف نظر شد.
جالب توجه اين که ابن ابى الحديد با تعصب خاصى که در بسيارى از مسائل مربوط به امامت دارد در شرح عبارات مذکور تصريح مى کند که منظور از جمله «وَ إنَّ مَنْ أَدْرَکَهَا مِنَّا يَسْرِي فِيهَا بِسِرَاجٍ مُنِيرٍ...» مهدى آل محمّد : است. و اوصاف بعد را نيز منطبق بر او مى داند هر چند طبق عقيده اى که اهل سنّت درباره مهدى (عليه السلام) دارند مى گويد: او در آخرالزمان متولد مى شود.
و در پايان اين بخش به اصحاب و ياران آن حضرت و اوصاف آن ها اشاره کرده، چنين مى فرمايد: «سپس گروهى (براى يارى او) آماده مى شوند همچون آماده شدن شمشير به دست آهنگر تيزگر، چشم آنان با قرآن روشنى مى گيرد و تفسير آياتش به گوش آن ها افکنده مى شود، و هر صبح و شام از جام حکمت سيراب مى شوند»؛ (ثُمَّ لَيُشْحَذَنَّ فِيهَا قَوْمٌ شَحْذَ الْقَيْنِ النَّصْلَ. تُجْلَى بِالتَّنْزِيلِ أَبْصَارُهُمْ، وَ يُرْمَى بِالتَّفْسِيرِ فِي مَسَامِعِهمْ، وَ يُغْبَقُونَ کَأْسَ الْحِکْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوحِ).
از اين تعبيرات پرمعنا به خوبى استفاده مى شود که ياران آن پيشواى بزرگ و دادگر، مردانى شجاع و بيدار و آگاه اند که از قبل ساخته شده اند و سازندگى درباره آن ها همچنان ادامه دارد، قلبشان با آيات قرآن و تفسير کلمات الهى روشن شده و صبح و شام آموزش هاى تازه اى مى بينند و هر زمان بر آمادگى آن ها افزوده مى شود.
اما چه کسى اين ها را از قبل ساخته است؟ آيا خودشان يا معلّمان و استادانى که مأموريت شکوفا کردن اين استعدادها را دارند؟ و يا ارتباط معنوى آن ها با امام (عليه السلام) و رهبر غايبشان؟ درست بر ما روشن نيست ولى به هر حال آن ها افرادى هستند که لباس همکارى در اين انقلاب بزرگ، بر قامتشان دوخته شده است و شايستگى آن را دارند و به گفته ابن ابى الحديد «اين گروه عارفانى هستند که زهد و حکمت و شجاعت را در وجود خود جمع کرده اند و امثال آن ها بايد ياران ولى اللهى باشند که خدا او را برگزيده است».
از مجموع آنچه در اين بخش از خطبه گذشت، به خوبى برمى آيد که امام (عليه السلام) آينده بسيار روشنى را بعد از بروز تاريکى ها و آشکار شدن ظلمت ها به مسلمين نويد مى دهد، آينده اى که به دست تواناى فرزند رشيدش مهدى(عج) رقم مى خورد، و با طلوع خورشيد جمالش، تاريکى ها و ظلمت ها رخت برمى بندند. نکته
قيام مهدى موعود (عليه السلام) قطعى است
در اين خطبه شريفه در فرازى که گذشت ـ مانند چندين خطبه ديگر نهج البلاغه ـ بشارت ظهور مهدى (عليه السلام) ديده مى شود. بشارتى که در روايات متواتر از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به ما رسيده است و به همين دليل نيز علماى اسلام اعم از شيعه و اهل سنّت بر آن اتفاق نظر دارند و جز افراد بسيار معدودى که گرفتار نوعى انحراف فکرى هستند آن را انکار نکرده اند و حتى بعضى از علماى معروف اهل سنّت کتاب و يا کتاب هايى تحت عنوان تواتر روايات مهدى (عليه السلام) نگاشته اند.
از خطبه مورد بحث مانند بسيارى از رواياتى که از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و ائمه اهل بيت (عليهم السلام) نقل شده دو امر مهم استفاده مى شود: نخست: اين ظهور مقدّس که براى برچيدن بساط ظلم و گسترش توحيد و عدل، صورت مى گيرد، زمانى خواهد بود که فساد، صحنه جهان را گرفته باشد، يعنى انسان ها از ظلم و جور و ستم خسته مى شوند و راه هاى اصلاح بسته مى شود و تمام مکتب ها و قانون هاى بشرى ناکارآمدى خود را عملاً ثابت مى کنند و همين امر آمادگى براى پذيرش آن حکومت الهى را افزايش مى دهد.
دوم: ياران مهدى (عليه السلام) و اصحاب او براى پياده کردن اين طرح عظيم جهان انسانى، افرادى هستند آگاه و دانشمند، شجاع و با شهامت، و دلسوز و مهربان و همواره گوش به فرمان.
اين بحث کوتاه را با حديثى از صحابى معروف، ابوسعيد خدرى که در کتاب مسند احمد حنبل آمده است پايان مى دهيم. او مى گويد: پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمود: «لاتَقُومُ السَّاعَةُ حَتّى تمتلأ الأرضُ ظُلْماً وَعُدْواناً قَال: ثُمَّ يَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ عِتْرتِي أَوْ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يَمْلَؤُهَا قِسْطاً وَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ عُدْواناً؛ قيامت بر پا نمى شود تا آن زمانى که زمين پر از ظلم و ستم گردد، سپس مردى از عترت من ـ يا از اهل بيت من ـ خروج مى کند و زمين را پر از عدل و داد مى سازد آن گونه که از ظلم وستم پر شده است».
همين معنا در سنن ابى داود با مختصر تفاوتى نقل شده است. .
پاورقی ها
«مرصد» از ريشه «رصد» بر وزن «صمد» در اصل به معناى مراقبت از چيزى است و «مرصد» به چيزى گفته مى شود که مورد مراقبت و انتظار قرار گرفته است.
«تباشير» به معناى بشارت و آغاز هر چيزى است (که در واقع بشارت ورود آن را مى دهد) و «تباشير صبح» به معناى اوايل آن است. بعضى تباشير را جمع تبشير مى دانند ولى از تعبيرات عده اى استفاده مى شود که مفرد است يا جمعى است که مفرد ندارد. «ابّان» به معناى آغاز و ابتدا و وقت هرچيزى است. «يحذو» از ريشه «حذو» بر وزن «حذف» به معناى پيروى و همانند ساختن گرفته شده است. «ربق» به معناى طنابى است که در آن گره هاى متعددى باشد و هر گرهى را «ربقه» مى گويند و در جمله بالابه معناى گره هاى مشکلات است. «يصدع» از ريشه «صدع» در لغت به معناى شکافتن به طور مطلق و يا شکافتن اجسام محکم است و از آن جاکه با شکافتن چيزى درونش آشکار مى شود اين کلمه به معناى «اظهار و افشا و آشکار کردن» نيز آمده است. «شعب» به معناى گروه عظيمى از مردم است و در ادبيات امروز به معناى ملت به کار مى رود. «قائف» از ريشه «قوف» بر وزن «خوف» به معناى جست وجوى آثار چيزى است و «قائف» به کسى مى گويندکه جست وجوگرى در آثار اشيا يا افراد مى کند. قيافه شناسى هم در اصل به همين معناست. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 9، ص 128. «ليشحذنَّ» از ريشه «شحذ» در اصل به معناى تيزکردن چاقوست ولى اين واژه به معناى آماده ساختن نيز به کار مى رود. «قَيْن» به معناى آهنگر است. اين واژه معناى مصدرى هم دارد يعنى آهنگرى و آماده کردن و مرتب ساختن. «يغبقون» از «غبوق» گرفته شده که به معناى نوشابه اى است که در عصر مى نوشند در مقابل «صبوح» که به معناى نوشابه صبح است و مصدر آن «غبق» بر وزن «غبن» مى باشد. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 9، ص 129. از جمله، کتابى است که دانشمند معروف «شوکانى» باعنوان «التوضيح في تواتر ما جاء في المنتظر...»نگاشته است (براى توضيح بيشتر به کتاب پيام قرآن، ج 9، ص 395 مراجعه کنيد). مسند احمد، ج 3، ص 36. سنن ابى داود، ج 2، ص 310.