تفسیر بخش چهارم

إِنَّ مِنْ عَزَائِمِ آللهِ فِي الذِّکْرِ آلْحَکِيمِ، الَّتِي عَلَيْهَا يُثِيبُ وَ يُعَاقِبُ، وَ لَهَا يَرْضَى وَ يَسْخَطُ، أَنَّهُ لا يَنْفَعُ عَبْدآ ـ وَ إِنْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ، وَ أَخْلَصَ فِعْلَهُ ـ أَنْ يَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيَا، لاقِيآ رَبَّهُ بِخَصْلَةٍ مِنْ هذِهِ آلْخِصَال لَمْ يَتُبْ مِنْهَا: أَنْ يُشْرِکَ بِاللهِ فِيمَا آفْتَرَضَ عَلَيْهِ مِنْ عِبَادَتِهِ، أَوْ يَشْفِيَ غَيْظَهُ بِهَلاکِ نَفْسٍ، أَوْ يَعُرَّ بِأَمْرٍ فَعَلَهُ غَيْرُهُ،أَوْ يَسْتَنْجِحَ حَاجَةً إِلَى النَّاسِ بِإِظْهَارِ بِدْعَةٍ فِي دِينِهِ، أَوْ يَلْقَى النَّاسَ بِوَجْهَيْنِ، أَوْ يَمْشِيَ فِيهِمْ بِلِسَانَيْنِ. آعْقِلْ ذلِکَ فَإِنَّ آلْمِثْلَ دَلِيلٌ عَلَى شِبْهِهِ.
إِنَّ الْبَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا؛ وَ إِنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا آلْعُدْوَانُ عَلَى غَيْرِهَا؛ وَ إِنَّ النِّسَاءَ هَمُّهُنَّ زِينَةُ آلْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ آلْفَسَادُ فِيهَا؛ إِنَّ آلْمُؤْمِنِينَ مُسْتَکِينُونَ. إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ مُشْفِقُونَ. إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ خَائِفُونَ.

ترجمه
از امور قطعى و مسلّم الهى در کتاب حکيم و استوار او (قرآن مجيد) که خداوند در ازاى آن پاداش و کيفر مى دهد، و براى آن خشنود مى شود يا خشم مى گيرد، اين است که هرگاه انسان با يکى از اين خصلت ها بدون توبه از دنيا برود و پروردگار خود را همراه آن ملاقات کند، اعمالش سودى براى او نخواهد داشت؛ هر چند خود را به زحمت افکند و عملش را خالص گرداند.
(نخست) اين که همتايى براى خدا در عبادتى که بر او فرض کرده قرار دهد يا خشم خود را با کشتن بى گناهى فرو نشاند يا کسى را به سبب عملى که ديگرى انجام داده نکوهش کند (و او را متّهم سازد). يا براى برآوردن حاجتى که به مردم دارد بدعتى در دين خدا بگذارد يا مردم را با دو چهره ملاقات کند و در ميان آنان با دو زبان سخن بگويد (و نفاق و دورويى پيشه کند)، در آنچه گفتم بينديش (و بقيه را بر آن قياس کن)؛ چرا که هرچيز را با مثل و مانندش مى توان شناخت.
(بدان) چهارپايان تمام همّتشان شکم هايشان است و درّندگان تمام همّتشان تجاوز و تعدّى به ديگران است و زنان (هوس باز) تمام فکرشان زينت زندگى و فساد در آن است؛ در حالى که مؤمنان، خاضع و متواضع اند و براى ديگران بيمناک اند (مبادا از جانب آن ها آسيبى به ديگران برسد). و (در برابر مسئوليّت هايشان در پيشگاه خدا) خائف و ترسان اند.
شرح و تفسیر
از اين پنج خوى زشت بپرهيز
به دنبال بخش پيشين اين خطبه که امام (عليه السلام) مخاطبان خود را به شدّت هشدار داد تا از خواب غفلت به درآيند و به تلاش و کوشش بپردازند، در اين بخش، انگشت روى پنج گناه کبيره و خطرناک مى گذارد و تصريح مى کند: هر کس بدون توبه از اين گناهان از دنيا برود هيچ عملى از او مقبول نيست؛ مى فرمايد: «از امور قطعى و مسلّم الهى در کتاب حکيم و استوار او (قرآن مجيد) که خداوند در ازاى آن پاداش و کيفر مى دهد، و براى آن خشنود مى شود يا خشم مى گيرد، اين است که هرگاه انسان با يکى از اين خصلت ها بدون توبه از دنيا برود و پروردگار خود را همراه آن ملاقات کند، اعمالش سودى براى او نخواهد داشت؛ هر چند خود را (براى انجام دادن کارهاى خير) به زحمت افکند و عملش را خالص گرداند»؛ (إِنَّ مِنْ عَزَائِمِ آللهِ فِي الذِّکْرِ آلْحَکِيمِ، الَّتِي عَلَيْهَا يُثِيبُ وَ يُعَاقِبُ، وَ لَهَا يَرْضَى وَ يَسْخَطُ، إِنَّهُ لا يَنْفَعُ عَبْدآ ـ وَ إِنْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ، وَ أَخْلَصَ فِعْلَهُ ـ أَنْ يَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيَا، لاقِيآ رَبَّهُ بِخَصْلَةٍ مِنْ هذِهِ آلْخِصَال لَمْ يَتُبْ مِنْهَا).
سپس امام (عليه السلام) به شرح اين خصلت ها که عبارت اند از: شرک، قتل نفس، تهمت، بدعت و نفاق پرداخته و هر يک را در عبارت کوتاهى توضيح مى دهد، مى فرمايد: «(نخست) اين که همتايى براى خدا در عبادتى که بر او فرض کرده قرار دهد يا خشم خود را با کشتن بى گناهى فرو نشاند يا کسى را به سبب عملى که ديگرى انجام داده نکوهش کند (و او را متّهم سازد)، يا براى برآوردن حاجتى که به مردم دارد بدعتى در دين خدا بگذارد يا مردم را با دو چهره ملاقات کند و در ميان آنان با دو زبان سخن بگويد (و نفاق و دورويى پيشه کند)، در آنچه گفتم بينديش (و بقيّه را بر آن قياس کن)؛ چرا که هرچيز را با مثل و مانندش مى توان شناخت»؛ (أَنْ يُشْرِکَ بِاللهِ فِيمَا آفْتَرَضَ عَلَيْهِ مِنْ عِبَادَتِهِ، أَوْ يَشْفِيَ غَيْظَهُ بِهَلاکِ نَفْسٍ، أَوْ يَعُرَّ بِأَمْرٍ فَعَلَهُ غَيْرُهُ، أَوْ يَسْتَنْجِحَ حَاجَةً إِلَى النَّاسِ بِإِظْهَارِ بِدْعَةٍ فِي دِينِهِ، أَوْ يَلْقَى النَّاسَ بِوَجْهَيْنِ، أَوْ يَمْشِيَ فِيهِمْ بِلِسَانَيْنِ. آعْقِلْ ذلِکَ فَإِنَّ آلْمِثْلَ دَلِيلٌ عَلَى شِبْهِهِ).
به اين ترتيب، نخستين گناه بسيار خطرناک، شرک در عبوديّت پروردگار است؛ کارى که اگر انسان از آن توبه نکند هرگز مشمول عفو الهى نخواهد شد: (إِنَّ اللهَ لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَکَ بِهِ وَ يَغْفِرُ مَا دُونَ ذلِکَ لِمَنْ يَشَاءُ)؛ «خداوند (هرگز) شرک به او را نمى بخشد و کمتر از آن را براى هرکس بخواهد (وشايسته بداند) مى بخشد».
ديگر اين که انسان با ريختن خون ديگرى خشم خود را فرو نشاند همان گونه که قرآن مى فرمايد: (وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنآ مُّتَعَمِّدآ فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدآ فِيهَا)؛ «و هرکس فرد باايمانى را از روى عمد به قتل برساند مجازات او دوزخ است در حالى که جاودانه در آن خواهد بود».
بعضى از شارحان نهج البلاغه اين جمله را شامل انتحار و خودکشى نيز دانسته اند ولى ظاهر عبارت، همان معناى اوّل است و به هر حال بعضى آيه فوق را دليل بر اين مى دانند که قتل بى گناهان سبب مى شود قاتل، بى ايمان از دنيا برود؛ چرا که خلود و جاودانگى مخصوص افراد بى ايمان است.
در مورد سومين وصف که متّهم ساختن افراد به اعمالى است که انجام نداده اند و در واقع، کشتن شخصيّت و ريختن آبروى آن هاست، در روايات اسلامى مى خوانيم که اهميّت آبروى انسان به اندازه اهميّت خون اوست.
درباره چهارمين وصف يعنى بدعت گذارى در دين خدا براى رسيدن به مال ومقام دنيا همين بس که از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده که فرمود: «اَهْلُ الْبِدَعِ شَرُّ الْخَلْقِ وَ الْخَلِيقَةِ، اَهْلُ الْبِدَعِ کِلابُ اَهْلِ النَّارِ؛ بدعت گذاران، بدترين خلق خدا هستند، اهل بدعت سگان دوزخيان اند!».
و در مورد وصف پنجم يعنى نفاق و دورويى و دوگويى همين بس که قرآن مجيد درباره منافقان مى فرمايد: (وَ إِذَا لَقُوا الَّذِينَ ءَامَنُوا قَالُوا ءَامَنَّا وَ إِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ)؛ «و هنگامى که افراد باايمان را ملاقات مى کنند مى گويند: ما ايمان آورده ايم، ولى هنگامى که با شيطان هاى خود (و هم کيشان خويش) خلوت مى کنند مى گويند: ما با شماييم ما فقط (آن ها را) استهزا مى کنيم».
و در آيات بعد از آن تصريح شده است که اعمال آن ها سودى به حالشان ندارد و مشمول هدايت هاى الهى نمى شوند.
به راستى اگر جامعه بشرى از اين صفات پنج گانه رذيله پاک شود، چه آرامش و امنيّتى بر آن حاکم خواهد شد! جان و مال و آبروى مردم محفوظ مى ماند؛ مردم با صفا و صميميّت با هم گفت وگو مى کنند. شرک و بدعت رخت برمى بندد و از نظر جنبه هاى معنوى نيز رشد و نمو کافى پيدا مى کنند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه جمله «او يلقى الناس بوجهين» را اشاره به معنايى دانسته اند و جمله «او يمشى فيهم بلسانين» را اشاره به معناى ديگرى؛ اوّلى دورويى خود شخص را بيان مى کند و دومى دوگويى در برابر ديگران را؛ به همين دليل اوصاف ياد شده را شش صفت شمرده اند؛ ولى بديهى است که هر دو از آثار نفاق است: يکى با زبان و ديگرى با چهره؛ لذا بهتر است که هر دو را با يک عنوان مطرح کنيم.
از نکات قابل ملاحظه اين که به گفته بعضى از شارحان نهج البلاغه، اين فراز از خطبه ـ با توجّه به اين که اين خطبه قبل از جنگ جمل ايراد شده ـ اشاره به اين است که اوصاف مزبور در آتش افروزان جنگ جمل وجود داشت؛ زيرا آن ها نخست اين که: هواى نفس خويش را به جاى خدا پرستيدند، دوم، خشمشان از على (عليه السلام) را با ريختن خون بى گناهان فرو نشاندند، سوم اين که، قتل عثمان را که به دست ديگران و با تحريک آنان واقع شده بود به على (عليه السلام) نسبت دادند، چهارم، مسئله امامت و جانشينى على (عليه السلام) نسبت به پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) را انکار کردند و بدعت در دين خدا گذاشتند و پنجم، از يک طرف مردم را از قتل عثمان بازمى داشتند و از طرف ديگر به طور پنهانى بر ضدّ او تحريک مى کردند. اين شارحان جمله «اعقل ذلک» (در آنچه گفته ام بينديش) را اشاره به همين نکته دانسته اند.
امام (عليه السلام) به دنبال اين تذکّرات پرمعنا مى فرمايد: در آنچه گفته ام بينديش و امثال و مانند آن را درک کن و به تعبير ديگر، تو خود حديث مفصّل بخوان از اين مجمل.
بعضى از شارحان نهج البلاغه جمله «اعقل ذلک» را اشاره به مطالبى که در جمله هاى بعد آمده مى دانند؛ ولى اين خلاف ظاهر تعبير «ذلک» است.
به هر حال، امام (عليه السلام) در پايان اين خطبه به چند نکته مهم ديگر که بى ارتباط به مسئله جنگ جمل نيست اشاره مى کند و مى فرمايد: «(بدان) چهارپايان تمام همّتشان شکم هايشان است و درّندگان تمام همّتشان تجاوز و تعدّى به ديگران است و زنان (هوس باز) تمام فکرشان زينت زندگى و فساد در آن است؛ در حالى که مؤمنان، خاضع و متواضع اند و براى ديگران بيمناک اند (مبادا از جانب آن ها آسيبى به ديگران برسد). و (در برابر مسئوليّت هايشان در پيشگاه خدا) خائف و ترسان اند»؛ (إِنَّ الْبَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا؛ وَ إِنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا آلْعُدْوَانُ عَلَى غَيْرِهَا؛ وَ إِنَّ النِّسَاءَ هَمُّهُنَّ زِينَةُ آلْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ آلْفَسَادُ فِيهَا؛ إِنَّ آلْمُؤْمِنِينَ مُسْتَکِينُونَ. إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ مُشْفِقُونَ. إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ خَائِفُونَ).
آرى! مؤمنان صالح و درستکار و وظيفه شناس هم در برابر خالق خائف اند و هم در برابر خلق خدا. در برابر خالق به دليل وظايف سنگينى که بر عهده دارند و در برابر خلق به علت اين که مبادا حقى از حقوق کسى را پايمال کنند؛ به عکس انسان هاى درّنده خو و هوس باز و شکم پرور که جز اسطبل و علف نشناسند و غير از غارت و چپاول ديگران کارى ندارند.
در واقع، امام (عليه السلام) مظاهر دنيوى را در سه چيز خلاصه کرده: شکم پرورى، درّنده خويى و بهره گيرى از تجملات و زينت ها. يکى را برنامه چهارپايان ذکر کرده، دومى را برنامه حيوانات درّنده و سومى را برنامه زنان هوس باز.
اين تعبيرات ممکن است اشاره به سردمداران جنگ جمل باشد که با همين انگيزه ها آتش آن جنگ را برافروختند و گروه زيادى را به کشتن دادند و خودشان نيز ناکام شدند. (توجّه داشته باشيد که طبق بعضى از روايات، امام (عليه السلام) اين خطبه را در آستانه جنگ جمل ايراد فرمود). .