تفسیر بخش سوم
فَأَففِقْ أَيُّهَا السَّامِعُ مِنْ سَکْرَتِکَ، وَ آسْتَيْقِظْ مَنْ غَفْلَتِکَ، وَ آخْتَصِرْ مِنْ عَجَلَتِکَ، وَ أَنْعِمِ آلْفِکْرَ فِيمَا جَاءَکَ عَلَى لِسَانِ النَّبِىِّ اَلْأُمِّيِّ (صلي الله عليه و آله) مِمَّا لابُدَّ مِنْهُ وَ لا مَحِيصَ عَنْهُ؛ وَ خَالِفْ مَنْ خَالَفَ ذلِکَ إِلَى غَيْرِهِ، وَ دَعْهُ وَ مَا رَضِىَ لِنَفْسِهِ؛ وَضَعْ فَخْرَکَ، وَ آحْطُطْ کِبْرَکَ، وَ آذْکُرْ قَبْرَکَ، فَإِنَّ عَلَيْهِ مَمَرَّکَ، وَ کَمَا تَدِينُ تُدَانُ، وَ کَمَا تَزْرَعُ تَحْصُدُ، وَ مَا قَدَّمْتَ آلْيَوْمَ تَقْدَمُ عَلَيْهِ غَدآ، فَامْهَدْ لِقَدَمِکَ، وَ قَدِّمْ لِيَوْمِکَ. فَالْحَذَرَ آلْحَذَرَ أَيُّهَا آلْمُسْتَمِعُ! وَ آلْجِدَّ آلْجِدَّ أَيُّهَا الْغَافِلُ! (وَ لايُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِيرٍ).
ترجمه
اى شنونده! از مستى خود به هوش آى! و از غفلت بيدار شو! و از عجله و شتاب خود (در امر دنيا) بکاه. در آنچه از زبان پيامبر امّى (صلي الله عليه و آله) به تو رسيده و راه گريزى از آن نيست، درست بينديش (و دستوراتش را به کار بند) و با کسى که از اين دستورات سرپيچى مى کند همراه مشو، و او را به آنچه براى خود راضى شده واگذار. فخرفروشى را کنار بگذار و از مرکب تکبّر به زير آى! و به ياد قبرت باش که گذرگاهت به سوى عالم آخرت است. (بدان!) همان گونه که جزا مى دهى جزا داده خواهى شد و همان چيزى را که زراعت مى کنى درو خواهى کرد و آنچه امروز از پيش مى فرستى فردا بر آن وارد خواهى شد. پس براى ورود خود در سراى ديگر جايى فراهم ساز! و براى آن روزت چيزى از پيش بفرست. به هوش باش، به هوش باش اى شنونده! و کوشش و تلاش کن اى غافل! و (بدان) هيچ کس مانند شخص آگاه، تو را از حقايق امور باخبر نمى سازد!
شرح و تفسیر
به هوش باش!
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه بعد از هشدارهايى که در بخش گذشته داد، به موعظه و نصيحت شنوندگان پرداخته و اندرزهاى بسيار سودمندى را با عبارات کوتاه و پرمعنا بيان مى دارد. شنونده خود را مخاطب ساخته، مى فرمايد: «اى شنونده! از مستى خود به هوش آى! و از غفلت بيدار شو! و از عجله و شتاب خود (در امر دنيا) بکاه»؛ (فَأَفِقْ أَيُّهَا السَّامِعُ مِنْ سَکْرَتِکَ، وَ آسْتَيْقِظْ مَنْ غَفْلَتِکَ، وَ آخْتَصِرْ مِنْ عَجَلَتِکَ).
اشاره به اين که زرق وبرق دنيا و مال و مقام و شهوت، انسان را مست مى کند و در خواب غفلت فرو مى برد و او را بدون مطالعه به شتاب وامى دارد و اين امور سه گانه موجب انواع اشتباهات و خطاها و گناهان است. از آدم مست و خواب و شتاب زده چه انتظارى جز اشتباه و خطا مى توان داشت؟!
سپس مى افزايد: «در آنچه از زبان پيامبر امّى (صلي الله عليه و آله) به تو رسيده و راه گريزى از آن نيست، درست بينديش (و دستوراتش را به کار بند) و با کسى که از اين دستورات سرپيچى مى کند همراه مشو و او را به آنچه براى خود راضى شده واگذار»؛ (وَ أَنْعِمِ آلْفِکْرَ فِيمَا جَاءَکَ عَلَى لِسَانِ النَّبِىِّ اَلْأُمِّيِّ (صلي الله عليه و آله) مِمَّا لابُدَّ مِنْهُ وَ لامَحِيصَ عَنْهُ؛ وَ خَالِفْ مَنْ خَالَفَ ذلِکَ إِلَى غَيْرِهِ، وَ دَعْهُ وَمَا رَضِىَ لِنَفْسِهِ). در اين سه دستور نيز نخست به پيروى بى قيدوشرط از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) دعوت مى کند؛ چرا که آنچه او فرموده، وحى الهى و سبب سعادت دنيا وآخرت و نجات انسان هاست و بعد مى فرمايد: اگر کسانى با اين روش مخالفت کردند، هر چند گروه زيادى از مردم باشند، تو با آن ها مخالفت کن و در پيروى از حق ترديد به خود راه مده! و آن ها را به حال خود واگذار.
و در ادامه اين نصايح مى فرمايد: «فخرفروشى را کنار بگذار، و از مرکب تکبّر به زير آى! و به ياد قبرت باش که گذرگاهت به سوى عالم آخرت است»؛ (وَضَعْ فَخْرَکَ، وَ آحْطُطْ کِبْرَکَ، وَ آذْکُرْ قَبْرَکَ).
در اين سه دستور، امام (عليه السلام) نخست به خميرمايه شرّ و فساد يعنى فخرفروشى و تکبّر اشاره مى کند که تا انسان آن را کنار نگذارد روى سعادت را نخواهد ديد و به همان سرنوشتى گرفتار خواهد شد که شيطان متکبّر و فخرفروش گرفتارشد، سپس به يادآورى مرگ و قبر اشاره مى فرمايد که فراموش کردن آن موجب «طول امل» و غرق شدن در زرق وبرق دنياست؛ همان قبرى که سهميه ثروتمند و درويش در آن يکسان است و چنان در کنار هم مى خوابند که گويى هميشه با هم بوده اند. نه درويش، بى کفن مى ميرد و نه ثروتمند يک کفن بيشتر دارد. عين اين سه جمله در کلمات قصار (حکمت 398) آمده است و نشان مى دهد که مرحوم «سيّد رضى» کلمات قصار را گاه از خطبه هاى طولانى برمى گزيده است.
و در ادامه اين بحث، سه اندرز ديگر که هماهنگ با يکديگرند بيان مى کند ومى فرمايد: «(بدان!) همان گونه که جزا مى دهى جزا داده خواهى شد و همان چيزى را که زراعت مى کنى درو خواهى کرد و آنچه امروز از پيش مى فرستى فردا بر آن وارد خواهى شد؛ پس براى ورود خود در سراى ديگر جايى فراهم ساز! و براى آن روزت چيزى از پيش بفرست»؛ (کَمَا تَدِينُ تُدَانُ، وَ کَمَا تَزْرَعُ تَحْصُدُ، وَ مَا قَدَّمْتَ آلْيَوْمَ تَقْدَمُ عَلَيْهِ غَدآ، فَامْهَدْ لِقَدَمِکَ، وَ قَدِّمْ لِيَوْمِکَ).
چگونه انسان مى تواند به ديگران ظلم و ستم کند و جزاى نيکى را با بدى بدهد ولى از خداوند انتظار داشته باشد جزاى اعمال بد او را با نيکى بدهد؟ و چگونه انسان مى تواند بذر خام بپاشد و انتظار داشته باشد گل درو کند و به گفته شاعر:
تخم گل کاشتى آخر گل شد *** بر سرش نغمه سرا بلبل شد
خار کشتى ثمرت خار دهد *** خار جز خار کجا بار دهد؟
در زمين دل خود کشتى خار *** خار بار آمد و دادت آزار!
در واقع اين اندرزها از آيات قرآنى و روايات نبوى مايه مى گيرد؛ آن جا که خدا را «مالک يوم الدين» و دنيا را «مزرعه آخرت» مى شمرند. و در سوره حشر مى فرمايد: (وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ)؛ «و هرکس بايد بنگرد که براى فردايش چه چيز از پيش فرستاده است». و در سوره بقره مى خوانيم: (وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللهِ)؛ «و هر کار خيرى را براى خود از پيش مى فرستيد، آن را نزد خدا (در سراى ديگر) خواهيد يافت».
امام (عليه السلام) در پايان اين بخش به همان مطلبى که در آغاز بيان کرده بود بازمى گردد و مخاطبان خويش را از خواب غفلت بيدار مى کند و به جدّ و جهد وامى دارد، مى فرمايد: «به هوش باش، به هوش باش اى شنونده! و کوشش و تلاش کن اى غافل! و (بدان) هيچ کس مانند شخص آگاه، تو را از حقايق امور باخبر نمى سازد!» (فَالْحَذَرَ آلْحَذَرَ أَيُّهَا آلْمُسْتَمِعُ! وَ آلْجِدَّ آلْجِدَّ أَيُّهَا الْغَافِلُ! (وَ لايُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِيرٍ)).
جمله اخير که اقتباس از آيه 14 سوره فاطر است اشاره به اين است که هيچ کس همچون گوينده اين سخنان نمى تواند حقيقت مرگ و زندگى و امروز و فرداى آدمى و سرنوشت او را در اين جهان بيان کند و به گفته يکى از شارحان نهج البلاغه، کسى که در خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) دقت کند به يقين مى داند که کسى با اين دقت و ظرافت درباره دنيا و ماهيّت آن و آغاز و انجامش سخن نگفته، سخنى تکان دهنده و بيدارگر.
شاعر عرب در زمينه نصايح اخير چنين مى گويد:
«هِىَ الدُّنْيَا تَقُولُ بِمَلاَ فِيهَا *** حَذَارِ! حَذَارِ! مِنْ بَطْشِي وَفَتْکِي
فَلا يَغْرُرْکُمُ حُسْنُ آبْتِسامِي *** فَقُولِي مُضْحِکٌ وَ الْفِعْلُ مُبْکِي
اين دنيا پيوسته با تمام دهان مى گويد: از حملات و کشتارهاى غافلگيرانه من برحذر باشيد، برحذر!
تبسّم زيباى من شما را نفريبد؛ چرا که سخنانم شيرين و خنده آفرين است؛ ولى کار من گريه آور است». .
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه بعد از هشدارهايى که در بخش گذشته داد، به موعظه و نصيحت شنوندگان پرداخته و اندرزهاى بسيار سودمندى را با عبارات کوتاه و پرمعنا بيان مى دارد. شنونده خود را مخاطب ساخته، مى فرمايد: «اى شنونده! از مستى خود به هوش آى! و از غفلت بيدار شو! و از عجله و شتاب خود (در امر دنيا) بکاه»؛ (فَأَفِقْ أَيُّهَا السَّامِعُ مِنْ سَکْرَتِکَ، وَ آسْتَيْقِظْ مَنْ غَفْلَتِکَ، وَ آخْتَصِرْ مِنْ عَجَلَتِکَ).
اشاره به اين که زرق وبرق دنيا و مال و مقام و شهوت، انسان را مست مى کند و در خواب غفلت فرو مى برد و او را بدون مطالعه به شتاب وامى دارد و اين امور سه گانه موجب انواع اشتباهات و خطاها و گناهان است. از آدم مست و خواب و شتاب زده چه انتظارى جز اشتباه و خطا مى توان داشت؟!
سپس مى افزايد: «در آنچه از زبان پيامبر امّى (صلي الله عليه و آله) به تو رسيده و راه گريزى از آن نيست، درست بينديش (و دستوراتش را به کار بند) و با کسى که از اين دستورات سرپيچى مى کند همراه مشو و او را به آنچه براى خود راضى شده واگذار»؛ (وَ أَنْعِمِ آلْفِکْرَ فِيمَا جَاءَکَ عَلَى لِسَانِ النَّبِىِّ اَلْأُمِّيِّ (صلي الله عليه و آله) مِمَّا لابُدَّ مِنْهُ وَ لامَحِيصَ عَنْهُ؛ وَ خَالِفْ مَنْ خَالَفَ ذلِکَ إِلَى غَيْرِهِ، وَ دَعْهُ وَمَا رَضِىَ لِنَفْسِهِ). در اين سه دستور نيز نخست به پيروى بى قيدوشرط از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) دعوت مى کند؛ چرا که آنچه او فرموده، وحى الهى و سبب سعادت دنيا وآخرت و نجات انسان هاست و بعد مى فرمايد: اگر کسانى با اين روش مخالفت کردند، هر چند گروه زيادى از مردم باشند، تو با آن ها مخالفت کن و در پيروى از حق ترديد به خود راه مده! و آن ها را به حال خود واگذار.
و در ادامه اين نصايح مى فرمايد: «فخرفروشى را کنار بگذار، و از مرکب تکبّر به زير آى! و به ياد قبرت باش که گذرگاهت به سوى عالم آخرت است»؛ (وَضَعْ فَخْرَکَ، وَ آحْطُطْ کِبْرَکَ، وَ آذْکُرْ قَبْرَکَ).
در اين سه دستور، امام (عليه السلام) نخست به خميرمايه شرّ و فساد يعنى فخرفروشى و تکبّر اشاره مى کند که تا انسان آن را کنار نگذارد روى سعادت را نخواهد ديد و به همان سرنوشتى گرفتار خواهد شد که شيطان متکبّر و فخرفروش گرفتارشد، سپس به يادآورى مرگ و قبر اشاره مى فرمايد که فراموش کردن آن موجب «طول امل» و غرق شدن در زرق وبرق دنياست؛ همان قبرى که سهميه ثروتمند و درويش در آن يکسان است و چنان در کنار هم مى خوابند که گويى هميشه با هم بوده اند. نه درويش، بى کفن مى ميرد و نه ثروتمند يک کفن بيشتر دارد. عين اين سه جمله در کلمات قصار (حکمت 398) آمده است و نشان مى دهد که مرحوم «سيّد رضى» کلمات قصار را گاه از خطبه هاى طولانى برمى گزيده است.
و در ادامه اين بحث، سه اندرز ديگر که هماهنگ با يکديگرند بيان مى کند ومى فرمايد: «(بدان!) همان گونه که جزا مى دهى جزا داده خواهى شد و همان چيزى را که زراعت مى کنى درو خواهى کرد و آنچه امروز از پيش مى فرستى فردا بر آن وارد خواهى شد؛ پس براى ورود خود در سراى ديگر جايى فراهم ساز! و براى آن روزت چيزى از پيش بفرست»؛ (کَمَا تَدِينُ تُدَانُ، وَ کَمَا تَزْرَعُ تَحْصُدُ، وَ مَا قَدَّمْتَ آلْيَوْمَ تَقْدَمُ عَلَيْهِ غَدآ، فَامْهَدْ لِقَدَمِکَ، وَ قَدِّمْ لِيَوْمِکَ).
چگونه انسان مى تواند به ديگران ظلم و ستم کند و جزاى نيکى را با بدى بدهد ولى از خداوند انتظار داشته باشد جزاى اعمال بد او را با نيکى بدهد؟ و چگونه انسان مى تواند بذر خام بپاشد و انتظار داشته باشد گل درو کند و به گفته شاعر:
تخم گل کاشتى آخر گل شد *** بر سرش نغمه سرا بلبل شد
خار کشتى ثمرت خار دهد *** خار جز خار کجا بار دهد؟
در زمين دل خود کشتى خار *** خار بار آمد و دادت آزار!
در واقع اين اندرزها از آيات قرآنى و روايات نبوى مايه مى گيرد؛ آن جا که خدا را «مالک يوم الدين» و دنيا را «مزرعه آخرت» مى شمرند. و در سوره حشر مى فرمايد: (وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ مَّا قَدَّمَتْ لِغَدٍ)؛ «و هرکس بايد بنگرد که براى فردايش چه چيز از پيش فرستاده است». و در سوره بقره مى خوانيم: (وَ مَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللهِ)؛ «و هر کار خيرى را براى خود از پيش مى فرستيد، آن را نزد خدا (در سراى ديگر) خواهيد يافت».
امام (عليه السلام) در پايان اين بخش به همان مطلبى که در آغاز بيان کرده بود بازمى گردد و مخاطبان خويش را از خواب غفلت بيدار مى کند و به جدّ و جهد وامى دارد، مى فرمايد: «به هوش باش، به هوش باش اى شنونده! و کوشش و تلاش کن اى غافل! و (بدان) هيچ کس مانند شخص آگاه، تو را از حقايق امور باخبر نمى سازد!» (فَالْحَذَرَ آلْحَذَرَ أَيُّهَا آلْمُسْتَمِعُ! وَ آلْجِدَّ آلْجِدَّ أَيُّهَا الْغَافِلُ! (وَ لايُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِيرٍ)).
جمله اخير که اقتباس از آيه 14 سوره فاطر است اشاره به اين است که هيچ کس همچون گوينده اين سخنان نمى تواند حقيقت مرگ و زندگى و امروز و فرداى آدمى و سرنوشت او را در اين جهان بيان کند و به گفته يکى از شارحان نهج البلاغه، کسى که در خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) دقت کند به يقين مى داند که کسى با اين دقت و ظرافت درباره دنيا و ماهيّت آن و آغاز و انجامش سخن نگفته، سخنى تکان دهنده و بيدارگر.
شاعر عرب در زمينه نصايح اخير چنين مى گويد:
«هِىَ الدُّنْيَا تَقُولُ بِمَلاَ فِيهَا *** حَذَارِ! حَذَارِ! مِنْ بَطْشِي وَفَتْکِي
فَلا يَغْرُرْکُمُ حُسْنُ آبْتِسامِي *** فَقُولِي مُضْحِکٌ وَ الْفِعْلُ مُبْکِي
اين دنيا پيوسته با تمام دهان مى گويد: از حملات و کشتارهاى غافلگيرانه من برحذر باشيد، برحذر!
تبسّم زيباى من شما را نفريبد؛ چرا که سخنانم شيرين و خنده آفرين است؛ ولى کار من گريه آور است». .
پاورقی ها
«افق» از ريشه «افاقه» به معناى به هوش آمدن است.
«امّى» منسوب به «امّ» يعنى مادر به معناى درس نخوانده است. گويى به همان حالتى که از مادر متولّد شده باقى مانده و مکتب استاد را نديده. بديهى است که درس نخواندن پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به اين معناست که علوم و دانش هاى آن حضرت همه الهى بود و به وسيله انسانى تعليم نيافته بود و به گفته شاعر:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت *** به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد در تفسير اين واژه ديدگاه هاى ديگرى هست که مى توانيد شرح آن را در تفسير نمونه، ج 6، ص 396، ذيلآيه 157 سوره اعراف، مطالعه فرماييد. «احطط» از ريشه «حط» بر وزن «خط» به معناى پايين آمدن و پايين آوردن (لازم و متعدّى) هر دو آمده است و در خطبه مزبور معناى دوم را دارد. «فامهد» از ريشه «مهد» بر وزن «عهد» در اصل به معناى گاهواره يا محلى است که براى کودک آماده مى کنند، سپس به معناى آماده سازى به کار رفته است که در خطبه ياد شده نيز به همين معناست. حشر، آيه 18. بقره، آيه 110. اشعار بالا از «ابوالفرج ساوى» است. (مجموعه ورام، ج 1، ص 1؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 3، ص 335).
«امّى» منسوب به «امّ» يعنى مادر به معناى درس نخوانده است. گويى به همان حالتى که از مادر متولّد شده باقى مانده و مکتب استاد را نديده. بديهى است که درس نخواندن پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به اين معناست که علوم و دانش هاى آن حضرت همه الهى بود و به وسيله انسانى تعليم نيافته بود و به گفته شاعر:
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت *** به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد در تفسير اين واژه ديدگاه هاى ديگرى هست که مى توانيد شرح آن را در تفسير نمونه، ج 6، ص 396، ذيلآيه 157 سوره اعراف، مطالعه فرماييد. «احطط» از ريشه «حط» بر وزن «خط» به معناى پايين آمدن و پايين آوردن (لازم و متعدّى) هر دو آمده است و در خطبه مزبور معناى دوم را دارد. «فامهد» از ريشه «مهد» بر وزن «عهد» در اصل به معناى گاهواره يا محلى است که براى کودک آماده مى کنند، سپس به معناى آماده سازى به کار رفته است که در خطبه ياد شده نيز به همين معناست. حشر، آيه 18. بقره، آيه 110. اشعار بالا از «ابوالفرج ساوى» است. (مجموعه ورام، ج 1، ص 1؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 3، ص 335).