تفسیر بخش سوم
وَ آععْلَمْ أَنَّ لِکُلِّ ظَاهِرٍ بَاطِنآ عَلَى مِثَالِهِ، فَمَا طَابَ ظَاهِرُهُ طَابَ بَاطِنُهُ، وَ مَا خَبُثَ ظَاهِرُهُ خَبُثَ بَاطِنُهُ. وَ قَدْ قَالَ الرَّسُولُ الصَّادِقُ (صلي الله عليه و آله): «إِنَّ آللهَ يُحِبُّ آلْعَبْدَ، وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ، وَ يُحِبُّ آلْعَمَلَ وَ يُبْغِضُ بَدَنَهُ».
وَ آعْلَمْ أَنَّ لِکُلِّ عَمَلٍ نَبَاتآ. وَ کُلُّ نَبَاتٍ لا غِنَى بِهِ عَنِ آلْمَاءِ، وَ آلْمِيَاهُ مُخْتَلِفَةٌ؛ فَمَا طَابَ سَقْيُهُ، طَابَ غَرْسُهُ وَحَلَتْ ثَمَرَتُهُ، وَ مَا خَبُثَ سَقْيُهُ، خَبُثَ غَرْسُهُ وَ أَمَرَّتْ ثَمَرَتُهُ.
ترجمه
بدان که هر ظاهرى باطنى دارد همانند خود، آنچه ظاهرش پاک و خوب است باطنش نيز پاک و خوب است و آنچه ظاهرش خبيث و بد است باطنش نيز خبيث است. پيامبر صادق (صلي الله عليه و آله) فرمود: گاه خداوند بنده اى را دوست مى دارد ولى عملش را مبغوض مى شمرد و گاه عملش را دوست مى دارد ولى شخصش را مبغوض مى شمرد.
بدان! هر عملى رويشى دارد و هيچ رويشى از آب بى نياز نيست و آب ها مختلف هستند، آنچه آبيارى اش پاکيزه باشد نهالش پاک و ميوه اش شيرين است و آنچه آبيارى اش ناپاک باشد نهالش ناپاک و ميوه اش تلخ است.
بدان! هر عملى رويشى دارد و هيچ رويشى از آب بى نياز نيست و آب ها مختلف هستند، آنچه آبيارى اش پاکيزه باشد نهالش پاک و ميوه اش شيرين است و آنچه آبيارى اش ناپاک باشد نهالش ناپاک و ميوه اش تلخ است.
شرح و تفسیر
راه شناخت نيکان و بدان
در اين بخش از خطبه، امام (عليه السلام) براى تکميل آنچه در بخش هاى سابق آمد راه شناخت نيکان را از بدان نشان مى دهد، مى فرمايد: «بدان که هر ظاهرى باطنى دارد همانند خود، آنچه ظاهرش پاک و خوب است باطنش نيز پاک و خوب است و آنچه ظاهرش خبيث و بد است باطنش نيز خبيث است»؛ (وَ آعْلَمْ أَنَّ لِکُلِّ ظَاهِرٍ بَاطِنآ عَلَى مِثَالِهِ، فَمَا طَابَ ظَاهِرُهُ طَابَ بَاطِنُهُ، وَ مَا خَبُثَ ظَاهِرُهُ خَبُثَ بَاطِنُهُ).
اين يک قاعده کلّى است که مى تواند در بسيارى از موارد راهگشاى انسان در مسئله شناخت افراد و جوامع بشرى و تشکيلات مختلف اجتماعى و سياسى و عقيدتى باشد (هر چند مانند هر قاعده کلّى ممکن است استثناهايى داشته باشد) زيرا معمولا اعمال انسان ها بازتاب افکار و اخلاق و صفات درونى آن هاست و ظاهر آنان تراوشى از باطنشان است؛ همان گونه که در ضرب المثل معروف آمده است: «از کوزه همان برون تراود که در اوست».
بر اين اساس هنگامى که باطن کسى براى ما مشکوک شود بايد در اعمال او دقّت کنيم و از لابه لاى آن به باطن او پى ببريم. قرآن مجيد نيز اين حقيقت را در آيات مختلف تأئيد کرده و درباره منافقان مى فرمايد: (قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَآءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِى صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ)؛ «(نشانه هاى) دشمنى از سخنانشان آشکار شده و آنچه در دل هايشان پنهان مى دارند از آن مهم تر است».
و در جاى ديگر مى فرمايد: (وَلَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَاکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيمَاهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِى لَحْنِ الْقَوْلِ)؛ «اگر ما بخواهيم، آن ها را به تو نشان مى دهيم تا آنان را با قيافه هايشان بشناسى، هر چند آن ها را از سخنانشان خواهى شناخت».
و در جاى ديگر مى فرمايد: (وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِى خَبُثَ لايَخْرُجُ إِلاَّنَکِدآ)؛«سرزمين پاکيزه (و مستعد)گياهش به فرمان پروردگارمى رويد؛ اما سرزمين هاى ناپاک (و شوره زار) جز گياه اندک و بى ارزش از آن نمى رويد». در روايات اسلامى و کلمات فقها نيز اين مسئله ديده مى شود:
اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد: «مَا أَضْمر اَحَدٌ شَيئآ اِلّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ؛ کسى چيزى را در دل پنهان نمى کند مگر اين که در سخنانى که از دهانش بيرون مى پرد و در چهره اش، آشکار مى شود».
فقها نيز در بحث عدالت مى گويند: حسن ظاهر و عمل به وظايف شرع حکايت از وجود ملکه عدالت در باطن مى کند.
جالب اين که در عصر ما وسايلى ساخته اند به نام دروغ سنج که از تغيير حرکات نبض و قلب و فشار خون و غير آن مى توان راستگو بودن يا دروغگو بودن شخص را هنگامى که مطلبى را اظهار مى دارد، فهميد.
همان گونه که اشاره شد اين قاعده کلّى مانند ساير قواعد، بدون استثنا نيست؛ زيرا افرادى هستند بسيار پيچيده و به تعبير عاميانه «تودار» که به آسانى نمى توان آن ها را از اعمالشان شناخت؛ چنان رياکار و متظاهر و مردم فريب اند که گاه افراد عاقل و هوشيار را نيز به خطا مى افکنند و به همين علت امام (عليه السلام) در ادامه سخن چنين مى فرمايد: «پيامبر صادق (صلي الله عليه و آله) فرمود: گاه خداوند بنده اى را دوست مى دارد ولى عملش را مبغوض مى شمرد و گاه عملش را دوست مى دارد ولى شخصيّتش را مبغوض مى شمرد»؛ (وَ قَدْ قَالَ الرَّسُولُ الصَّادِقُ (صلي الله عليه و آله): «إِنَّ آللهَ يُحِبُّ آلْعَبْدَ، وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ، وَ يُحِبُّ آلْعَمَلَ وَ يُبْغِضُ بَدَنَهُ»).
دليل جدايى ظاهر از باطن و عمل از عقيده در اين گونه موارد، عوامل فوق العاده اى است که رخ مى دهد و شخص را از آن اصل کلّى دور مى سازد؛ مثلا همنشينى با بدان يا خوبان و قرار گرفتن در محيط هاى سالم يا فاسد و همچنين تعصّب ها، کينه ها، حسادت ها، هوس هاى شديد و تبليغات مسموم يا سالم و فقر و تنگدستى فوق العاده و مانند آن، اين هاست که گاهى هماهنگى ظاهر و باطن را بر هم مى زند و از کوزه چيزى برون مى تراود که در آن نيست.
مرحوم علّامه خويى در شرح اين جمله، مطلب ديگرى دارد. او بعد از اشاره به تناقض صورى صدر و ذيل اين بخش از خطبه، مى گويد: من بعد از تدبّر و تفکّر بسيار در چند روز و توسّل به جدّم اميرمؤمنان (عليه السلام) ، به اين نتيجه رسيدم که حضرت به استناد کلام پيامبر (صلي الله عليه و آله) مى خواهد اشاره به اين نکته کند که اگر کسى برخلاف آن اصل کلّى، ظاهر و باطن خود را هماهنگ نديد بايد کوشش کند آن را در جهت صلاح، هماهنگ سازد؛ يعنى اگر باطن خوب بود و عمل بد، سعى در انجام دادن اعمال صالحه کند و اگر عمل، خوب بود و باطن بد، تلاش در اصلاح باطن کند.
گرچه اين سخن، سخنى است صحيح؛ ولى استفاده اين معنا ازجمله هاى يادشده خالى از اشکال نيست و به نظر مى رسد تفسير اوّل مناسب تر است.
سپس در بخش پايانى اين خطبه، امام (عليه السلام) در تکميل گفتار سابق در زمينه هماهنگى ظاهر و باطن و لزوم پاک سازى درون براى پاک شدن برون، چنين مى فرمايد: «بدان! هر عملى رويشى دارد و هيچ رويشى از آب بى نياز نيست و آب ها مختلف هستند، آنچه آبيارى اش پاکيزه باشد نهالش پاک و ميوه اش شيرين است و آنچه آبيارى اش ناپاک باشد نهالش ناپاک و ميوه اش تلخ است»؛ (وَ آعْلَمْ أَنَّ لِکُلِّ عَمَلٍ نَبَاتآ. وَ کُلُّ نَبَاتٍ لا غِنَى بِهِ عَنِ آلْمَاءِ، وَ آلْمِيَاهُ مُخْتَلِفَةٌ؛ فَمَا طَابَ سَقْيُهُ، طَابَ غَرْسُهُ وَ حَلَتْ ثَمَرَتُهُ، وَ مَا خَبُثَ سَقْيُهُ، خَبُثَ غَرْسُهُ وَ أَمَرَّتْ ثَمَرَتُهُ).
امام (عليه السلام) در اين تشبيه زيبا، انسان و اعمالش را به درختان و ميوه هايش تشبيه کرده است؛ همان گونه که درختان و گياهان از آب براى رويش بى نياز نيستند، انسان ها نيز به تعليم و تربيت و تبليغ نياز دارند. آن کس که از تعليم و تربيت و تبليغ صحيحى برخوردار باشد اعمالش پاک و آن کس که تحت تأثير تبليغات سوء قرار گيرد، اعمالش ناپاک خواهد بود.
به تعبير ديگر، ارزش ميوه هاى درختان در واقع از سه چيز نشأت مى گيرد: بذر خوب، زمين خوب و آب خوب. به يقين بذر انسان ها با توجّه به فطرت پاک خداداد، خوب است. هرگاه وراثت محيط که به منزله زمين است و تعليم و تربيت که به منزله آب است پاک و پاکيزه باشد، آثار وجودى انسان ها ارزشمند و پاک و پاکيزه خواهد بود. .
در اين بخش از خطبه، امام (عليه السلام) براى تکميل آنچه در بخش هاى سابق آمد راه شناخت نيکان را از بدان نشان مى دهد، مى فرمايد: «بدان که هر ظاهرى باطنى دارد همانند خود، آنچه ظاهرش پاک و خوب است باطنش نيز پاک و خوب است و آنچه ظاهرش خبيث و بد است باطنش نيز خبيث است»؛ (وَ آعْلَمْ أَنَّ لِکُلِّ ظَاهِرٍ بَاطِنآ عَلَى مِثَالِهِ، فَمَا طَابَ ظَاهِرُهُ طَابَ بَاطِنُهُ، وَ مَا خَبُثَ ظَاهِرُهُ خَبُثَ بَاطِنُهُ).
اين يک قاعده کلّى است که مى تواند در بسيارى از موارد راهگشاى انسان در مسئله شناخت افراد و جوامع بشرى و تشکيلات مختلف اجتماعى و سياسى و عقيدتى باشد (هر چند مانند هر قاعده کلّى ممکن است استثناهايى داشته باشد) زيرا معمولا اعمال انسان ها بازتاب افکار و اخلاق و صفات درونى آن هاست و ظاهر آنان تراوشى از باطنشان است؛ همان گونه که در ضرب المثل معروف آمده است: «از کوزه همان برون تراود که در اوست».
بر اين اساس هنگامى که باطن کسى براى ما مشکوک شود بايد در اعمال او دقّت کنيم و از لابه لاى آن به باطن او پى ببريم. قرآن مجيد نيز اين حقيقت را در آيات مختلف تأئيد کرده و درباره منافقان مى فرمايد: (قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَآءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَ مَا تُخْفِى صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ)؛ «(نشانه هاى) دشمنى از سخنانشان آشکار شده و آنچه در دل هايشان پنهان مى دارند از آن مهم تر است».
و در جاى ديگر مى فرمايد: (وَلَوْ نَشَاءُ لَأَرَيْنَاکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِيمَاهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِى لَحْنِ الْقَوْلِ)؛ «اگر ما بخواهيم، آن ها را به تو نشان مى دهيم تا آنان را با قيافه هايشان بشناسى، هر چند آن ها را از سخنانشان خواهى شناخت».
و در جاى ديگر مى فرمايد: (وَ الْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِى خَبُثَ لايَخْرُجُ إِلاَّنَکِدآ)؛«سرزمين پاکيزه (و مستعد)گياهش به فرمان پروردگارمى رويد؛ اما سرزمين هاى ناپاک (و شوره زار) جز گياه اندک و بى ارزش از آن نمى رويد». در روايات اسلامى و کلمات فقها نيز اين مسئله ديده مى شود:
اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد: «مَا أَضْمر اَحَدٌ شَيئآ اِلّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ؛ کسى چيزى را در دل پنهان نمى کند مگر اين که در سخنانى که از دهانش بيرون مى پرد و در چهره اش، آشکار مى شود».
فقها نيز در بحث عدالت مى گويند: حسن ظاهر و عمل به وظايف شرع حکايت از وجود ملکه عدالت در باطن مى کند.
جالب اين که در عصر ما وسايلى ساخته اند به نام دروغ سنج که از تغيير حرکات نبض و قلب و فشار خون و غير آن مى توان راستگو بودن يا دروغگو بودن شخص را هنگامى که مطلبى را اظهار مى دارد، فهميد.
همان گونه که اشاره شد اين قاعده کلّى مانند ساير قواعد، بدون استثنا نيست؛ زيرا افرادى هستند بسيار پيچيده و به تعبير عاميانه «تودار» که به آسانى نمى توان آن ها را از اعمالشان شناخت؛ چنان رياکار و متظاهر و مردم فريب اند که گاه افراد عاقل و هوشيار را نيز به خطا مى افکنند و به همين علت امام (عليه السلام) در ادامه سخن چنين مى فرمايد: «پيامبر صادق (صلي الله عليه و آله) فرمود: گاه خداوند بنده اى را دوست مى دارد ولى عملش را مبغوض مى شمرد و گاه عملش را دوست مى دارد ولى شخصيّتش را مبغوض مى شمرد»؛ (وَ قَدْ قَالَ الرَّسُولُ الصَّادِقُ (صلي الله عليه و آله): «إِنَّ آللهَ يُحِبُّ آلْعَبْدَ، وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ، وَ يُحِبُّ آلْعَمَلَ وَ يُبْغِضُ بَدَنَهُ»).
دليل جدايى ظاهر از باطن و عمل از عقيده در اين گونه موارد، عوامل فوق العاده اى است که رخ مى دهد و شخص را از آن اصل کلّى دور مى سازد؛ مثلا همنشينى با بدان يا خوبان و قرار گرفتن در محيط هاى سالم يا فاسد و همچنين تعصّب ها، کينه ها، حسادت ها، هوس هاى شديد و تبليغات مسموم يا سالم و فقر و تنگدستى فوق العاده و مانند آن، اين هاست که گاهى هماهنگى ظاهر و باطن را بر هم مى زند و از کوزه چيزى برون مى تراود که در آن نيست.
مرحوم علّامه خويى در شرح اين جمله، مطلب ديگرى دارد. او بعد از اشاره به تناقض صورى صدر و ذيل اين بخش از خطبه، مى گويد: من بعد از تدبّر و تفکّر بسيار در چند روز و توسّل به جدّم اميرمؤمنان (عليه السلام) ، به اين نتيجه رسيدم که حضرت به استناد کلام پيامبر (صلي الله عليه و آله) مى خواهد اشاره به اين نکته کند که اگر کسى برخلاف آن اصل کلّى، ظاهر و باطن خود را هماهنگ نديد بايد کوشش کند آن را در جهت صلاح، هماهنگ سازد؛ يعنى اگر باطن خوب بود و عمل بد، سعى در انجام دادن اعمال صالحه کند و اگر عمل، خوب بود و باطن بد، تلاش در اصلاح باطن کند.
گرچه اين سخن، سخنى است صحيح؛ ولى استفاده اين معنا ازجمله هاى يادشده خالى از اشکال نيست و به نظر مى رسد تفسير اوّل مناسب تر است.
سپس در بخش پايانى اين خطبه، امام (عليه السلام) در تکميل گفتار سابق در زمينه هماهنگى ظاهر و باطن و لزوم پاک سازى درون براى پاک شدن برون، چنين مى فرمايد: «بدان! هر عملى رويشى دارد و هيچ رويشى از آب بى نياز نيست و آب ها مختلف هستند، آنچه آبيارى اش پاکيزه باشد نهالش پاک و ميوه اش شيرين است و آنچه آبيارى اش ناپاک باشد نهالش ناپاک و ميوه اش تلخ است»؛ (وَ آعْلَمْ أَنَّ لِکُلِّ عَمَلٍ نَبَاتآ. وَ کُلُّ نَبَاتٍ لا غِنَى بِهِ عَنِ آلْمَاءِ، وَ آلْمِيَاهُ مُخْتَلِفَةٌ؛ فَمَا طَابَ سَقْيُهُ، طَابَ غَرْسُهُ وَ حَلَتْ ثَمَرَتُهُ، وَ مَا خَبُثَ سَقْيُهُ، خَبُثَ غَرْسُهُ وَ أَمَرَّتْ ثَمَرَتُهُ).
امام (عليه السلام) در اين تشبيه زيبا، انسان و اعمالش را به درختان و ميوه هايش تشبيه کرده است؛ همان گونه که درختان و گياهان از آب براى رويش بى نياز نيستند، انسان ها نيز به تعليم و تربيت و تبليغ نياز دارند. آن کس که از تعليم و تربيت و تبليغ صحيحى برخوردار باشد اعمالش پاک و آن کس که تحت تأثير تبليغات سوء قرار گيرد، اعمالش ناپاک خواهد بود.
به تعبير ديگر، ارزش ميوه هاى درختان در واقع از سه چيز نشأت مى گيرد: بذر خوب، زمين خوب و آب خوب. به يقين بذر انسان ها با توجّه به فطرت پاک خداداد، خوب است. هرگاه وراثت محيط که به منزله زمين است و تعليم و تربيت که به منزله آب است پاک و پاکيزه باشد، آثار وجودى انسان ها ارزشمند و پاک و پاکيزه خواهد بود. .