تفسیر بخش اول

فَمَنِ آسْتَطَاعَ عِنْدَ ذلِکَ أَنْ يَعْتَقِلَ نَفْسَهُ عَلَى آللهِ، عَزَّ وَجَلَّ، فَلْيَفْعَلْ. فَإِنْ أَطَعْتُمُونِي فَإِنِّي حَامِلُکُمْ إِنْ شَاءَ آللهُ عَلَى سَبِيلِ آلْجَنَّةِ، وَ إِنْ کَانَ ذَا مَشَقَّةٍ شَدِيدَةٍ وَ مَذَاقَةٍ مَرِيرَةٍ.
وَ أَمَّا فُلانَةُ فَأَدْرَکَهَا رَأْيُ آلنِّسَاءِ، وَ ضِغْنٌ غَلا فِي صَدْرِهَا کَمِرْجَلِ آلْقَيْنِ، وَ لَوْ دُعِيَتْ لِتَنَالَ مِنْ غَيْرِي مَا أَتَتْ إِلَىَّ، لَمْ تَفْعَلْ. وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا اَلْأُولَى، وَ آلْحِسَابُ عَلَى آللهِ تَعَالى.

ترجمه
آن کس که در آن هنگام (در فتنه ها) بتواند خود را وقف خداى متعال سازد بايد چنين کند و اگر مرا اطاعت کنيد، من (در ميان انبوه فتنه ها) به خواست خدا شما را به راه بهشت خواهم برد؛ هر چند راهى است پرمشقّت و داراى تلخى هاى فراوان. امّا فلان زن (اشاره به عايشه است) افکار زنانه دامنش را گرفت و کينه هايى که در سينه خود پنهان مى داشت، همچون ديگ آهنگران به جوشش درآمد (و آشکار شد) و اگر او را دعوت مى کردند که مانند همين کار را که در مورد من انجام داد درباره ديگرى انجام دهد، هرگز اقدام نمى کرد (و به خون خواهى عثمان برنمى خاست، اين يک بهانه بود) به هر حال، (به خاطر پيامبر (صلي الله عليه و آله)) همان احترام نخستين را دارد؛ ولى حسابش با خداوند متعال است!
شرح و تفسیر
آشکار شدن کينه هاى درونى به بهانه واهى
همان گونه که در بحث سند خطبه گفته شد، امام (عليه السلام) اين خطبه را بعد از پايان جنگ جمل بيان فرموده و تعبيرات آغاز اين خطبه نشان مى دهد که امام (عليه السلام) قبل از اين جمله ها اشاره اى به فتنه هايى که در پيش است کرده و به مردم هشدار داده که فتنه جمل، اوّلين و آخرين فتنه نيست و به دنبال آن چنين مى فرمايد:
«آن کس که در آن هنگام (در فتنه ها) بتواند خود را وقف خداى متعال سازد، بايد چنين کند و اگر مرا اطاعت کنيد، من (در ميان انبوه فتنه ها) به خواست خدا شما را به راه بهشت خواهم برد؛ هر چند راهى است پرمشقّت و داراى تلخى هاى فراوان!»؛ (فَمَنِ آسْتَطَاعَ عِنْدَ ذلِکَ أَنْ يَعْتَقِلَ نَفْسَهُ عَلَى آللهِ، عَزَّوَجَلَّ، فَلْيَفْعَلْ. فَإِنْ أَطَعْتُمُونِي فَإِنِّي حَامِلُکُمْ إِنْ شَاءَ آللهُ عَلَى سَبِيلِ آلْجَنَّةِ، وَ إِنْ کَانَ ذَا مَشَقَّةٍ شَدِيدَةٍ وَ مَذَاقَةٍ مَرِيرَةٍ).
مفهوم «يعتقل نفسه» ـ با توجّه به اين که «يعتقل» از ريشه عقل به معناى بازداشتن است ـ آن است که نفس خويش را تنها وقف فرمان خدا کند که بالاترين درجه عبوديّت و اطاعت است و در جمله «و ان کان ذا مشقة...» اشاره به اين مى فرمايد که بهشت و سعادت را ارزان به کسى نمى دهند، اگر خواهان آن هستيد بايد خود را آماده سازيد؛ چرا که مبارزه با هواى نفس همچون مبارزه با دشمن، پرمشقّت است:
نازپرورده تنعّم نبرد راه به دوست *** عاشقى شيوه رندان بلاکش باشد
در خطبه 176 امام (عليه السلام) همين مطلب را از زبان رسول خدا (صلي الله عليه و آله) با تعبير و معناى ديگرى بيان فرموده است: «إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَکَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ؛ به يقين بهشت در ميان ناراحتى ها و دوزخ در ميان شهوات پيچيده شده است».
سپس امام (عليه السلام) دليل شرکت عايشه در جنگ جمل را ـ که يکى از فتنه هاى جهان اسلام بود ـ بيان کرده و ضمن پنج جمله پرمعنا تمام گفتنى ها را مى گويد؛ مى فرمايد: «امّا فلان زن (اشاره به عايشه است)، افکار زنانه دامنش را گرفت و کينه هايى که در سينه خود پنهان مى داشت، همچون ديگ آهنگران به جوشش درآمد (و آشکار شد) و اگر او را دعوت مى کردند که مانند همين کار را که در مورد من انجام داد درباره ديگرى انجام دهد، هرگز اقدام نمى کرد (و به خون خواهى عثمان برنمى خاست، اين يک بهانه بود) با اين حال، (به خاطر پيامبر (صلي الله عليه و آله)) همان احترام نخستين را دارد؛ ولى حسابش با خداوند متعال است!»؛ (وَ أَمَّا فُلانَةُ فَأَدْرَکَهَا رَأْيُ آلنِّسَاءِ، وَ ضِغْنٌ غَلا فِي صَدْرِهَا کَمِرْجَلِ آلْقَيْنِ، وَ لَوْ دُعِيَتْ لِتَنَالَ مِنْ غَيْرِي مَا أَتَتْ إِلَىَّ، لَمْ تَفْعَلْ. وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا اَلْأُولَى، وَ آلْحِسَابُ عَلَى آللهِ تَعَالى).
بى شک، منظور از «فلانة» در عبارت ياد شده، عايشه است و با توجّه به اين که اين خطبه پس از جنگ جمل ايراد شده هدف امام (عليه السلام) اين بوده که به بعضى از شبهات پاسخ دهد؛ از جمله اين که اگر اين جنگ، نامشروع بود چرا عايشه که يکى از رهبرانش بود، در آن شرکت کرد؟
امام (عليه السلام) در پاسخ به اين سؤال به دو انگيزه عايشه براى همکارى با طلحه وزبير اشاره مى کند: نخست، داشتن افکار سُست زنانه که طلحه و زبير به آسانى توانستند فکر او را بدزدند و او را با خود همراه سازند و لذا در تواريخ مى خوانيم که عايشه مدتى بعد، از کار خود پشيمان شد و اظهار توبه مى کرد.
ديگر اين که او کينه هايى از من (امام علىّ بن ابى طالب (عليه السلام)) در سينه داشت که بسيار پرجوش و خروش بود تا آن جا که به او اجازه نمى داد درست در عواقب اين کار بينديشد و بداند با که مبارزه مى کند و براى چه مبارزه مى کند و سرانجام اين مبارزه چه خواهد شد؟!
درباره عوامل اين کينه داغ درونى، شارحان نهج البلاغه سخنان بسيار گفته اند؛ ولى از همه آن ها جامع تر، چيزى است که ابن ابى الحديد از استادش ابويعقوب نقل مى کند که به بخشى از آن اشاره مى کنيم:
1. على (عليه السلام) همسر فاطمه (عليها السلام) بود و فاطمه (عليها السلام) دختر خديجه بود و حسّاسيّت عايشه درباره خديجه به عنوان يک رقيب حتّى بعد از وفات او، در تواريخ معروف است.
2. احترام فوق العاده رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) به فاطمه زهرا (عليها السلام) که نشانه شخصيت فوق العاده فاطمه (عليها السلام) بود و فراتر از محبّت پدر و فرزندى ديده مى شد تا آن جا که طبق روايات معتبر او را «سيدة نساء العالمين» خواند و مى فرمود: «هرکس فاطمه (عليها السلام) را آزار دهد مرا آزار داده و هر کس او را به خشم آورد مرا به خشم آورده و او پاره تن من است»، حساسيّت زيادى در عايشه برانگيخت؛ چرا که او خود را شايسته اين القاب مى پنداشت نه ديگرى را و همين حساسيّت نيز درباره على (عليه السلام) در دل او پيدا شده بود.
3. احترام خاصّ رسول خدا (صلي الله عليه و آله) به شخص على (عليه السلام) و فضايل زيادى که (خاصّ و عام) براى على (عليه السلام) از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نقل کرده اند عامل ديگرى براى اين حسادت بود؛ چرا که او پدرش ابوبکر را شايسته اين اوصاف مى دانست.
4. فرزنددار شدن فاطمه (عليها السلام) و گسترش نسل پيامبر (صلي الله عليه و آله) از طريق او و على (عليه السلام) و عدم وجود فرزند براى عايشه و احترام فوق العاده اى که پيامبر (صلي الله عليه و آله) براى حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام) قائل بود، عامل مهم ديگرى براى اين حسادت محسوب مى شد. 5. بسته شدن درب تمام خانه هاى اصحاب که به مسجد باز مى شد، حتّى درِ خانه ابوبکر (پدر عايشه) و باز بودن درِ خانه على (عليه السلام) و فاطمه (عليها السلام) نيز سبب افروخته شدن خشم و حسادت آن زن بود؛ چرا که تنها درى بود که بعد از درِ خانه پيامبر (صلي الله عليه و آله) به مسجد گشوده مى شد و همه مسلمين از آن به عظمت ياد مى کردند.
و عوامل متعدّد ديگرى که به دليل اختصار از آن ها صرف نظر مى شود.
قابل توجّه اين که ابن ابى الحديد در اين بخش از کلمات استادش (شيخ ابى يعقوب) اين نکته را نقل مى کند که عايشه پس از آن که على (عليه السلام) (به ناچار) با ابوبکر بيعت کرد بسيار اظهار خوشحالى مى کرد و اين تظاهر به خشنودى در تمام مدّت خلافت پدرش ابوبکر و سپس عمر و عثمان ادامه داشت؛ در حالى که کينه ها در درون او در جوشش بود تا زمانى که عثمان کشته شد؛ در حالى که عايشه از کسانى بود که مردم را بر ضدّ عثمان تحريک مى کرد و آرزويش اين بود که خلافت به طلحه برسد؛ اما هنگامى که شنيد مردم با علىّ بن ابى طالب (عليه السلام) بيعت کرده اند فرياد کشيد و نداى واعثمانا! سرداد و گفت: عثمان را مظلوم کشتند، و کينه هاى درونى اش به غليان آمد و ماجراى جمل از آن تولّد يافت.
و عجب اين که جمعى از دانشمندان اهل سنّت در عين اين که اعتراف مى کنند عايشه راه خطا پوييد و در آتش افروزى جنگ جمل مرتکب گناه شد، مى گويند: او بعدآ توبه کرد و مشمول عفو خدا شد. سؤال اين است که آيا ريختن خون هفده هزار و به روايتى بيست هزار مسلمان! در جمل به اضافه مشکلات عظيمى که از ناحيه اين جنگ در تمام جهان اسلام پيدا شد و سال ها يا قرن ها ادامه يافت با يک «استغفرالله» بخشوده مى شود؟! آيا خداوند از حقّ النّاس به اين آسانى مى گذرد آن هم چنين حقّ النّاسى؟ جالب اين که به گفته «ابن عبد ربّه» در عقد الفريد بعد از جنگ جمل، زنى به نام «اُمّ اوفى» بر عايشه وارد شد و گفت:
اى امّ المؤمنين! چه مى گويى درباره کسى که بچه صغير خود را کشته است؟ عايشه بلافاصله گفت: آتش دوزخ بر او واجب شده است. آن زن سؤال کرد: درباره زنى که بيست هزار فرزند بزرگ خود را در يک صحنه کشته باشد چه مى گويى؟ (عايشه فهميد که اشاره به او و ماجراى جنگ جمل مى کند) گفت: بياييد اين دشمن خدا را بگيريد و بيرون بياندازيد.
و امّا جمله سوم که مى فرمايد: «اگر عايشه دعوت مى شد که آنچه را درباره من انجام داد درباره ديگرى انجام دهد، نمى پذيرفت»، اشاره به اين است که هرگاه مردم مسلمان با ديگرى غير از من بيعت کرده بودند اين زن هرگز به خون خواهى عثمان برنمى خاست؛ بنابراين، انگيزه او هرگز دفاع از خون عثمان نبود که خودش در آن شرکت داشت؛ بلکه هدفش تحريک مردم بر ضدّ من بود.
و اين که در جمله چهارم مى فرمايد: «با اين حال او احترام گذشته را دارد» به دليل اين بود که همسر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بود و به احترام پيامبر (صلي الله عليه و آله) از مجازاتش در دنيا صرف نظر شد؛ ولى در جمله پنجم تصريح مى کند: «حساب او با خداست»، اشاره به اين که هرگز خداوند از گناه او نخواهد گذشت.
قرآن مجيد تکليف او را در آيه 30 سوره احزاب روشن ساخته است: (يَا نِسَاءَ النَّبِىِّ مَنْ يَأْتِ مِنْکُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَ کَانَ ذلِکَ عَلَى اللهِ يَسِيرآ)؛ «اى همسران پيامبر! هر کس از شما گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود و اين براى خدا آسان است».