تفسیر بخش اول
آلْحََمْدُلِلّهِ الَّذِي جَعَلَ آلْحَمْدَ مِفْتَاحآ لِذِکْرِهِ، وَ سَبَبآ لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ، وَ دَلِيلا عَلَى آلائِهِ وَ عَظَمَتِهِ.
عِبَادَ آللهِ، إِنَّ الدَّهْرَ يَجْرِي بِالْبَاقِينَ کَجَرْيِهِ بِالْمَاضِينَ؛ لا يَعُودُ مَا قَدْ وَلَّى مِنْهُ، وَ لا يَبْقَى سَرْمَدآ مَا فِيهِ. آخِرُ فَعَالِهِ، کَأَوَّلِهِ. مُتَشَابِهَةٌ أُمُورُهُ، مُتَظَاهِرَةٌ أَعْلامُهُ. فَکَأَنَّکُمْ بِالسَّاعَةِ تَحْدُوکُمْ حَدْوَ الزَّاجِرِ بِشَوْلِهِ: فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَيْرِ نَفْسِهِ تَحَيَّرَ فِي الظُّلُمَاتِ، وَ آرْتَبَکَ فِي آلْهَلَکَاتِ، وَ مَدَّتْ بِهِ شَيَاطِينُهُ فِي طُغْيَانِهِ، وَ زَيَّنَتْ لَهُ سَيِّىءَ أَعْمَالِهِ. فَالْجَنَّةُ غَايَةُ السَّابِقِينَ، وَ النَّارُ غَايَةُ آلْمُفَرِّطِينَ.
ترجمه
حمد و ستايش، مخصوص خداوندى است که حمد را کليد ذکر و ياد خود و سبب فزونى فضل و رحمتش و دليل بر نعمت ها و عظمتش قرار داده است.
بندگان خدا! روزگار بر بازماندگان، آن سان مى گذرد که بر پيشينيان گذشت. آنچه از زندگى دنيا گذشته است بازنمى گردد و آنچه در آن هستيم جاودان نمى ماند. آخرين کار اين جهان، همچون نخستين کار آن است. امورش شبيه به يکديگر و نشانه هايش روشن و آشکار است. گويا ساعت (پايان زندگى)، شما را با سرعت به پيش مى راند؛ همان گونه که ساربان، شتران سبک بار را. آن کس که به غير خويش پردازد و از خود غافل شود، در تاريکى ها سرگردان مى ماند و در مهلکه ها گرفتار مى شود. شياطين او را در طغيانش به پيش مى رانند و اعمال بدش را در نظرش زيبا جلوه مى دهند. بهشت، سرمنزل پيشتازان (در طاعت خدا) و آتش دوزخ، پايان کار کوتاهى کنندگان و تقصيرکاران است.
بندگان خدا! روزگار بر بازماندگان، آن سان مى گذرد که بر پيشينيان گذشت. آنچه از زندگى دنيا گذشته است بازنمى گردد و آنچه در آن هستيم جاودان نمى ماند. آخرين کار اين جهان، همچون نخستين کار آن است. امورش شبيه به يکديگر و نشانه هايش روشن و آشکار است. گويا ساعت (پايان زندگى)، شما را با سرعت به پيش مى راند؛ همان گونه که ساربان، شتران سبک بار را. آن کس که به غير خويش پردازد و از خود غافل شود، در تاريکى ها سرگردان مى ماند و در مهلکه ها گرفتار مى شود. شياطين او را در طغيانش به پيش مى رانند و اعمال بدش را در نظرش زيبا جلوه مى دهند. بهشت، سرمنزل پيشتازان (در طاعت خدا) و آتش دوزخ، پايان کار کوتاهى کنندگان و تقصيرکاران است.
شرح و تفسیر
توجهى ديگر به مبدأ و معاد
امام (عليه السلام) خطبه را با حمد خداوند اما با تعبيرات تازه اى آغاز مى کند و مى فرمايد: «حمد و ستايش، مخصوص خداوندى است که حمد را کليد ذکر و ياد خود و سبب فزونى فضل و رحمتش و دليل بر نعمت ها و عظمتش قرار داده است»؛ (آلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَ آلْحَمْدَ مِفْتَاحآ لِذِکْرِهِ، وَ سَبَبآ لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ، وَ دَلِيلا عَلَى آلائِهِ وَ عَظَمَتِهِ).
در اين که منظور از «ذکر» در اين جا چيست؟ گاه گفته شده: قرآن مجيد است که در بعضى از آيات قرآن از آن به ذکر تعبير شده؛ چرا که سوره حمد سرآغاز آن است (بنابر اين که سوره حمد، نخستين سوره اى باشد که بر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نازل شده يا قرآن به صورت کنونى در زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله) به دستور حضرتش گردآورى شده و سوره حمد سرآغاز آن باشد).
و يا اين که اشاره به چندين سوره از قرآن است که با حمد خدا آغاز مى شوند (سوره هاى حمد، انعام، کهف، سبأ و فاطر).
يا اين که ذکر، اشاره به هرگونه ياد خداست؛ در احاديث اسلامى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) وارد شده که «کُلُّ کَلامٍ لا يُبْدَأُ فِيهِ بِحَمْدِاللهِ فَهُوَ أَجْذَمُ؛ هر سخنى که با حمد خدا شروع نشود بريده است». به همين دليل، در سرآغاز غالب خطبه هاى پيامبر اکرم و معصومين (عليهم السلام) حمد و ستايش پروردگار را مشاهده مى کنيم.
و جمله «سَبَبآ لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ» اشاره به آيه شريفه (لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزيدَنَّکُمْ) مى باشد که شکر و حمد خدا را مايه فزونى نعمت قرار داده است.
توجّه داشته باشيد که در بسيارى از آيات قرآن، حمد به معناى شکر به کار رفته است.
و جمله «دَلِيلا عَلَى آلائِهِ وَ عَظَمَتِهِ» اشاره به اين است که هنگامى که حمد وستايش و شکر خدا را به جا مى آوريم، هم به نعمت هاى گوناگون او توجّه مى کنيم و هم به مقام و عظمتش.
سپس امام (عليه السلام) بندگان خدا را مخاطب قرار داده و درباره ناپايدارى دنيا هشدار مى دهد و به عبرت گرفتن از پيشينيان توصيه مى کند و مى فرمايد: «بندگان خدا! روزگار بر بازماندگان، آن سان مى گذرد که بر پيشينيان گذشت!»؛ (عِبَادَ آللهِ، إِنَّ الدَّهْرَ يَجْرِي بِالْبَاقِينَ کَجَرْيِهِ بِالْمَاضِينَ).
اين سخن، اشاره به مطلب معروفى است که مى گوييم: تاريخ همواره تکرار مى شود و حوادث امروز ـ با تفاوت مختصرى ـ همچون حوادث ديروز است. و بعد در توضيح آن مى فرمايد: «آنچه از زندگى دنيا گذشته است بازنمى گردد و آنچه در آن هستيم جاودان نمى ماند. آخرين کار اين جهان، همچون نخستين کار آن است؛ امورش شبيه به يکديگر و نشانه هايش روشن و آشکار است»؛ (لايَعُودُ مَا قَدْ وَلَّى مِنْهُ، وَ لا يَبْقَى سَرْمَدآ مَا فِيهِ. آخِرُ فَعَالِهِ، کَأَوَّلِهِ. مُتَشَابِهَةٌ أُمُورُهُ، مُتَظَاهِرَةٌ أَعْلامُهُ). آرى، اگر دقت کنيم سلسله اى از اصول کلّى را بر تاريخ بشر حاکم مى بينيم که هر روز در چهره جديدى خود را نشان مى دهد و به همين دليل، هرکس مى تواند با دقت در تاريخ گذشتگان، به آينده خود آگاه شود؛ چرا که تاريخِ ديروز، آينه تمام نماى امروز است.
پيوسته گروهى به قدرت مى رسند و همه چيز را در قبضه خود مى گيرند؛ چيزى نمى گذرد که ناتوان مى شوند و قدرت را به اختيار يا به اجبار به ديگران مى سپارند. هنگامى که سرآمد حکومت آن ها فرارسيد به حکم قطعى پروردگار بايد جاى خود را به ديگران دهند: (فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لايَسْتَقْدِمُونَ).
همواره گروهى متولّد مى شوند؛ سپس به جوانى مى رسند و بعد وارد مرحله ميان سالى و سپس مرحله پيرى و ناتوانى مى شوند و همچون برگ خشکيده اى دربرابر تندباد اجل قرار مى گيرند و به مردگان مى پيوندند و در زير خاک هاى تيره و تار پنهان مى شوند.
زادن و کشتن و پنهان کردن *** چرخ را رسم و ره ديرين است!
سپس امام (عليه السلام) با ذکر اين مقدّمه به چند نصيحت و اندرز پرمعنا پرداخته، مى فرمايد: «گويا ساعت (پايان زندگى)، شما را با سرعت به پيش مى راند؛ همان گونه که ساربان، شتران سبک بار را!»؛ (فَکَأَنَّکُمْ بِالسَّاعَةِ تَحْدُوکُمْ حَدْوَ الزَّاجِرِ بِشَوْلِهِ).
با توجّه به اين که زاجر به ساربانى گفته مى شود که با شدت، شتران را مى راند و «شَوْل» (جمع شائله) به شترانى گفته مى شود که سبک بار باشند؛ يعنى مدتى از وضع حملشان گذشته و پستانشان خشکيده است و طبيعتآ ساربان ملاحظه حال آن ها را نمى کند، چنين نتيجه مى گيريم که روزگار و سرآمد عمر با شدت هرچه بيشتر مردم را به سوى فنا مى راند.
شب ها و روزها به سرعت مى گذرند، سال و ماه ها طى مى شوند، حوادث غير منتظره، بيمارى ها، بلاها، جنگ ها و امور ديگرى از اين قبيل، همه و همه انسان ها را هدف گرفته اند.
بعد از اين هشدار، همگان را به اين حقيقت متوجّه مى سازد: «آن کس که به غير خويش پردازد و از خود غافل شود، در تاريکى ها سرگردان مى ماند و در مهلکه ها گرفتار مى شود. شياطين او را در طغيانش به پيش مى رانند و اعمال بدش را در نظرش زيبا جلوه مى دهند!»؛ (فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَيْرِ نَفْسِهِ تَحَيَّرَ فِي الظُّلُمَاتِ، وَ آرْتَبَکَ فِي آلْهَلَکَاتِ، وَ مَدَّتْ بِهِ شَيَاطِينُهُ فِي طُغْيَانِهِ، وَ زَيَّنَتْ لَهُ سَيِّىءَ أَعْمَالِهِ).
هر انسانى مجموعه اى از عيب ها و نقصان ها و نقاط ضعف است و تنها راه نجات او پرداختن به اصلاح آن هاست تا به تدريج به صورت انسان کاملى درآيد و شايسته قرب خدا و نام والاى خليفة الله شود؛ ولى کسى که به بيرون خويش يعنى به انسان هاى ديگر يا مسايلى ازقبيل مال و مقام و ثروت و جاه بپردازد، سرگردانى و گرفتارى او يقينى است و از آن اسفبارتر اين که شياطين، چنين انسان غافلى را در طغيانش تشويق مى کنند و اعمال زشت او را چنان زينت مى دهند که جزء نقاط قوّت خود مى شمرد و به آن افتخار مى کند. بديهى است که چنين انسان گرفتارى راه نجاتى نخواهد داشت.
قرآن مجيددرباره اين گونه افراد مى فرمايد: (کَمَنْ مَّثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا کَذَلِکَ زُيِّنَ لِلْکَافِرِينَ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ)؛ «همانند کسى است که در تاريکى هاست و از آن خارج نمى شود. اين گونه براى کافران، آنچه (از اعمال زشت) انجام مى دادند، تزئين شده (و زيبا جلوه کرده) است».
و در پايان اين بخش به سرنوشت نهايى و سرانجام کار اشاره کرده، مى فرمايد: «بهشت، سرمنزل پيشتازان (در طاعت خدا) و آتش دوزخ، پايان کار کوتاهى کنندگان و تقصيرکاران است»؛ (فَالْجَنَّةُ غَايَةُ السَّابِقِينَ، وَ النَّارُ غَايَةُ آلْمُفَرِّطِينَ).
منظور از «سابقين» سبقت گيرندگان در مسير طاعت خداست؛ که سرمنزل مقصودشان بهشت است؛ همان گونه که قرآن مى فرمايد: (سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّنْ رَّبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَآءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا...).
و جمله «وَالنَّارُ غَايَةُ آلْمُفَرِّطِينَ» اشاره به کسانى است که به علت کوتاهى و تقصير و از دست دادن فرصت ها گرفتار خسران و زيان شده و سرانجامشان دوزخ است؛ همان گونه که قرآن درباره اين افراد مى گويد: (قَالُوا يَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيهَا)؛ «روز قيامت مى گويند: اى افسوس بر ما که درباره قيامت کوتاهى کرديم!». نکته
چگونه تاريخ تکرار مى شود؟
تاريخ بشر مجموعه اى است از حوادث بى شمار و بسيار متنوّع و گوناگون؛ ولى هنگامى که درست در آن دقّت مى کنيم مى توانيم ويژگى هايى براى حوادث گوناگون آن پيدا کنيم و همه را در گروه هاى معيّن و عناوين خاصّى بگنجانيم، بخشى از آن ويژگى ها چنين است:
1. زوال سريع نعمت ها و قدرت ها: آرى، نعمت ها و قدرت ها به سرعت مى آيند و مى روند و جاى خود را به ديگرى مى سپارند.
2. ناپايدارى: از ويژگى هاى حوادث اين جهان، ناپايدارى است. تا انسان به چيزى دل خوش مى کند، آن را از دست مى دهد و تا به کسى دل مى بندد، جاى خالى او را مشاهده مى کند.
3. بى وفايى، يکى ديگر از صفات چشمگير است؛ تا آن جا که به صورت ضرب المثل درآمده، مى گويند: «دنيا به چه کسى وفا کرده که به ما کند؟».
4. غرورها و شکست هاى ناشى از آن: تاريخ جهان، افراد و گروه هاى زيادى را به خاطر دارد که روزى پيروز شدند و درپى پيروزى مغرور گشتند؛ ولى سرانجام غرورشان آن ها را بر خاک ذلّت نشاند و بينى آن ها را به خاک ماليد.
5. تغيير حالات و روحيّات: نزديک ترين دوستان انسان، گاه خطرناک ترين دشمن او مى شوند. گاهى دوستان ديروز، دشمنان امروزند. اين ويژگى به خصوص در ميان حاکمان و سياستمداران جهان کاملا به چشم مى خورد.
6. زمينه هاى محبّت و نفرت: آنچه باقى مى ماند و مايه ياد نيک مردم جهان است نيکى ها، محبّت ها، جوانمردى ها و اخلاص هاست و آنچه مايه نفرين ولعنت و بدنامى مى شود، ظلم و ستم ها و ناجوانمردى هاست. .
امام (عليه السلام) خطبه را با حمد خداوند اما با تعبيرات تازه اى آغاز مى کند و مى فرمايد: «حمد و ستايش، مخصوص خداوندى است که حمد را کليد ذکر و ياد خود و سبب فزونى فضل و رحمتش و دليل بر نعمت ها و عظمتش قرار داده است»؛ (آلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي جَعَلَ آلْحَمْدَ مِفْتَاحآ لِذِکْرِهِ، وَ سَبَبآ لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ، وَ دَلِيلا عَلَى آلائِهِ وَ عَظَمَتِهِ).
در اين که منظور از «ذکر» در اين جا چيست؟ گاه گفته شده: قرآن مجيد است که در بعضى از آيات قرآن از آن به ذکر تعبير شده؛ چرا که سوره حمد سرآغاز آن است (بنابر اين که سوره حمد، نخستين سوره اى باشد که بر پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نازل شده يا قرآن به صورت کنونى در زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله) به دستور حضرتش گردآورى شده و سوره حمد سرآغاز آن باشد).
و يا اين که اشاره به چندين سوره از قرآن است که با حمد خدا آغاز مى شوند (سوره هاى حمد، انعام، کهف، سبأ و فاطر).
يا اين که ذکر، اشاره به هرگونه ياد خداست؛ در احاديث اسلامى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) وارد شده که «کُلُّ کَلامٍ لا يُبْدَأُ فِيهِ بِحَمْدِاللهِ فَهُوَ أَجْذَمُ؛ هر سخنى که با حمد خدا شروع نشود بريده است». به همين دليل، در سرآغاز غالب خطبه هاى پيامبر اکرم و معصومين (عليهم السلام) حمد و ستايش پروردگار را مشاهده مى کنيم.
و جمله «سَبَبآ لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ» اشاره به آيه شريفه (لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزيدَنَّکُمْ) مى باشد که شکر و حمد خدا را مايه فزونى نعمت قرار داده است.
توجّه داشته باشيد که در بسيارى از آيات قرآن، حمد به معناى شکر به کار رفته است.
و جمله «دَلِيلا عَلَى آلائِهِ وَ عَظَمَتِهِ» اشاره به اين است که هنگامى که حمد وستايش و شکر خدا را به جا مى آوريم، هم به نعمت هاى گوناگون او توجّه مى کنيم و هم به مقام و عظمتش.
سپس امام (عليه السلام) بندگان خدا را مخاطب قرار داده و درباره ناپايدارى دنيا هشدار مى دهد و به عبرت گرفتن از پيشينيان توصيه مى کند و مى فرمايد: «بندگان خدا! روزگار بر بازماندگان، آن سان مى گذرد که بر پيشينيان گذشت!»؛ (عِبَادَ آللهِ، إِنَّ الدَّهْرَ يَجْرِي بِالْبَاقِينَ کَجَرْيِهِ بِالْمَاضِينَ).
اين سخن، اشاره به مطلب معروفى است که مى گوييم: تاريخ همواره تکرار مى شود و حوادث امروز ـ با تفاوت مختصرى ـ همچون حوادث ديروز است. و بعد در توضيح آن مى فرمايد: «آنچه از زندگى دنيا گذشته است بازنمى گردد و آنچه در آن هستيم جاودان نمى ماند. آخرين کار اين جهان، همچون نخستين کار آن است؛ امورش شبيه به يکديگر و نشانه هايش روشن و آشکار است»؛ (لايَعُودُ مَا قَدْ وَلَّى مِنْهُ، وَ لا يَبْقَى سَرْمَدآ مَا فِيهِ. آخِرُ فَعَالِهِ، کَأَوَّلِهِ. مُتَشَابِهَةٌ أُمُورُهُ، مُتَظَاهِرَةٌ أَعْلامُهُ). آرى، اگر دقت کنيم سلسله اى از اصول کلّى را بر تاريخ بشر حاکم مى بينيم که هر روز در چهره جديدى خود را نشان مى دهد و به همين دليل، هرکس مى تواند با دقت در تاريخ گذشتگان، به آينده خود آگاه شود؛ چرا که تاريخِ ديروز، آينه تمام نماى امروز است.
پيوسته گروهى به قدرت مى رسند و همه چيز را در قبضه خود مى گيرند؛ چيزى نمى گذرد که ناتوان مى شوند و قدرت را به اختيار يا به اجبار به ديگران مى سپارند. هنگامى که سرآمد حکومت آن ها فرارسيد به حکم قطعى پروردگار بايد جاى خود را به ديگران دهند: (فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَ لايَسْتَقْدِمُونَ).
همواره گروهى متولّد مى شوند؛ سپس به جوانى مى رسند و بعد وارد مرحله ميان سالى و سپس مرحله پيرى و ناتوانى مى شوند و همچون برگ خشکيده اى دربرابر تندباد اجل قرار مى گيرند و به مردگان مى پيوندند و در زير خاک هاى تيره و تار پنهان مى شوند.
زادن و کشتن و پنهان کردن *** چرخ را رسم و ره ديرين است!
سپس امام (عليه السلام) با ذکر اين مقدّمه به چند نصيحت و اندرز پرمعنا پرداخته، مى فرمايد: «گويا ساعت (پايان زندگى)، شما را با سرعت به پيش مى راند؛ همان گونه که ساربان، شتران سبک بار را!»؛ (فَکَأَنَّکُمْ بِالسَّاعَةِ تَحْدُوکُمْ حَدْوَ الزَّاجِرِ بِشَوْلِهِ).
با توجّه به اين که زاجر به ساربانى گفته مى شود که با شدت، شتران را مى راند و «شَوْل» (جمع شائله) به شترانى گفته مى شود که سبک بار باشند؛ يعنى مدتى از وضع حملشان گذشته و پستانشان خشکيده است و طبيعتآ ساربان ملاحظه حال آن ها را نمى کند، چنين نتيجه مى گيريم که روزگار و سرآمد عمر با شدت هرچه بيشتر مردم را به سوى فنا مى راند.
شب ها و روزها به سرعت مى گذرند، سال و ماه ها طى مى شوند، حوادث غير منتظره، بيمارى ها، بلاها، جنگ ها و امور ديگرى از اين قبيل، همه و همه انسان ها را هدف گرفته اند.
بعد از اين هشدار، همگان را به اين حقيقت متوجّه مى سازد: «آن کس که به غير خويش پردازد و از خود غافل شود، در تاريکى ها سرگردان مى ماند و در مهلکه ها گرفتار مى شود. شياطين او را در طغيانش به پيش مى رانند و اعمال بدش را در نظرش زيبا جلوه مى دهند!»؛ (فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَيْرِ نَفْسِهِ تَحَيَّرَ فِي الظُّلُمَاتِ، وَ آرْتَبَکَ فِي آلْهَلَکَاتِ، وَ مَدَّتْ بِهِ شَيَاطِينُهُ فِي طُغْيَانِهِ، وَ زَيَّنَتْ لَهُ سَيِّىءَ أَعْمَالِهِ).
هر انسانى مجموعه اى از عيب ها و نقصان ها و نقاط ضعف است و تنها راه نجات او پرداختن به اصلاح آن هاست تا به تدريج به صورت انسان کاملى درآيد و شايسته قرب خدا و نام والاى خليفة الله شود؛ ولى کسى که به بيرون خويش يعنى به انسان هاى ديگر يا مسايلى ازقبيل مال و مقام و ثروت و جاه بپردازد، سرگردانى و گرفتارى او يقينى است و از آن اسفبارتر اين که شياطين، چنين انسان غافلى را در طغيانش تشويق مى کنند و اعمال زشت او را چنان زينت مى دهند که جزء نقاط قوّت خود مى شمرد و به آن افتخار مى کند. بديهى است که چنين انسان گرفتارى راه نجاتى نخواهد داشت.
قرآن مجيددرباره اين گونه افراد مى فرمايد: (کَمَنْ مَّثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا کَذَلِکَ زُيِّنَ لِلْکَافِرِينَ مَا کَانُوا يَعْمَلُونَ)؛ «همانند کسى است که در تاريکى هاست و از آن خارج نمى شود. اين گونه براى کافران، آنچه (از اعمال زشت) انجام مى دادند، تزئين شده (و زيبا جلوه کرده) است».
و در پايان اين بخش به سرنوشت نهايى و سرانجام کار اشاره کرده، مى فرمايد: «بهشت، سرمنزل پيشتازان (در طاعت خدا) و آتش دوزخ، پايان کار کوتاهى کنندگان و تقصيرکاران است»؛ (فَالْجَنَّةُ غَايَةُ السَّابِقِينَ، وَ النَّارُ غَايَةُ آلْمُفَرِّطِينَ).
منظور از «سابقين» سبقت گيرندگان در مسير طاعت خداست؛ که سرمنزل مقصودشان بهشت است؛ همان گونه که قرآن مى فرمايد: (سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّنْ رَّبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَآءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا...).
و جمله «وَالنَّارُ غَايَةُ آلْمُفَرِّطِينَ» اشاره به کسانى است که به علت کوتاهى و تقصير و از دست دادن فرصت ها گرفتار خسران و زيان شده و سرانجامشان دوزخ است؛ همان گونه که قرآن درباره اين افراد مى گويد: (قَالُوا يَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيهَا)؛ «روز قيامت مى گويند: اى افسوس بر ما که درباره قيامت کوتاهى کرديم!». نکته
چگونه تاريخ تکرار مى شود؟
تاريخ بشر مجموعه اى است از حوادث بى شمار و بسيار متنوّع و گوناگون؛ ولى هنگامى که درست در آن دقّت مى کنيم مى توانيم ويژگى هايى براى حوادث گوناگون آن پيدا کنيم و همه را در گروه هاى معيّن و عناوين خاصّى بگنجانيم، بخشى از آن ويژگى ها چنين است:
1. زوال سريع نعمت ها و قدرت ها: آرى، نعمت ها و قدرت ها به سرعت مى آيند و مى روند و جاى خود را به ديگرى مى سپارند.
2. ناپايدارى: از ويژگى هاى حوادث اين جهان، ناپايدارى است. تا انسان به چيزى دل خوش مى کند، آن را از دست مى دهد و تا به کسى دل مى بندد، جاى خالى او را مشاهده مى کند.
3. بى وفايى، يکى ديگر از صفات چشمگير است؛ تا آن جا که به صورت ضرب المثل درآمده، مى گويند: «دنيا به چه کسى وفا کرده که به ما کند؟».
4. غرورها و شکست هاى ناشى از آن: تاريخ جهان، افراد و گروه هاى زيادى را به خاطر دارد که روزى پيروز شدند و درپى پيروزى مغرور گشتند؛ ولى سرانجام غرورشان آن ها را بر خاک ذلّت نشاند و بينى آن ها را به خاک ماليد.
5. تغيير حالات و روحيّات: نزديک ترين دوستان انسان، گاه خطرناک ترين دشمن او مى شوند. گاهى دوستان ديروز، دشمنان امروزند. اين ويژگى به خصوص در ميان حاکمان و سياستمداران جهان کاملا به چشم مى خورد.
6. زمينه هاى محبّت و نفرت: آنچه باقى مى ماند و مايه ياد نيک مردم جهان است نيکى ها، محبّت ها، جوانمردى ها و اخلاص هاست و آنچه مايه نفرين ولعنت و بدنامى مى شود، ظلم و ستم ها و ناجوانمردى هاست. .
پاورقی ها
«حمد» در لغت به معناى ستايش کردن در مقابل کار يا صفت نيک اختيارى است و از آن جا که يکى از کارهاى بسيار نيک، بخشيدن نعمت به نيازمندان است، اين واژه به معناى شکر نيز به کار مى رود.
اين احتمال را در تفسير نمونه، ج 1، ص 8، در بحث سوره حمد تقويت کرده ايم و نام گذارى اين سوره را به «فاتحة الکتاب» در روايات نبوى، دليل بر آن مى دانيم. فقه السنة، ج 2، ص 230. (در اين زمينه روايات ديگرى نيز در کتاب مغنى ابن قدامه، ج 2، ص 151 و نيل الأوطار شوکانى، ج 1، ص 6 و ج 3، ص 324؛ سنن الکبرى نسائى، ج 6، ص 127، ح 10328 نقل شده است). اين جمله، نشان مى دهد که از ميان احتمالات سه گانه مزبور در مورد حمد، احتمال سوم مناسب تر است. «دهر» به گفته راغب در مفردات، در اصل اسمى است براى مجموع عمر جهان؛ سپس به معناى وسيع ترى که عبارت از روزگار و زمان و تاريخ زندگى بشر است اطلاق شده؛ گاه به معناى مردم زمانه و گاه به معناى خالق زمان نيز به کار مى رود. ديوان پروين اعتصامى، ص 381، شعر بر سنگ مزار. «تحدو» از ريشه «حَدْو» و «حُدى» به معناى راندن شتر همراه با آواز مخصوصى است که ساربان ها مى خوانند؛ سپس به هر گونه راندن و سوق دادن اطلاق شده است. «ارتبک» از ريشه «ربک» بر وزن «ربط» به معناى پريشان و درهم شدن کار است؛ به گونه اى که نجات براى انسان مشکل شود. انعام، آيه 122. حديد، آيه 21. انعام، آيه 31.
اين احتمال را در تفسير نمونه، ج 1، ص 8، در بحث سوره حمد تقويت کرده ايم و نام گذارى اين سوره را به «فاتحة الکتاب» در روايات نبوى، دليل بر آن مى دانيم. فقه السنة، ج 2، ص 230. (در اين زمينه روايات ديگرى نيز در کتاب مغنى ابن قدامه، ج 2، ص 151 و نيل الأوطار شوکانى، ج 1، ص 6 و ج 3، ص 324؛ سنن الکبرى نسائى، ج 6، ص 127، ح 10328 نقل شده است). اين جمله، نشان مى دهد که از ميان احتمالات سه گانه مزبور در مورد حمد، احتمال سوم مناسب تر است. «دهر» به گفته راغب در مفردات، در اصل اسمى است براى مجموع عمر جهان؛ سپس به معناى وسيع ترى که عبارت از روزگار و زمان و تاريخ زندگى بشر است اطلاق شده؛ گاه به معناى مردم زمانه و گاه به معناى خالق زمان نيز به کار مى رود. ديوان پروين اعتصامى، ص 381، شعر بر سنگ مزار. «تحدو» از ريشه «حَدْو» و «حُدى» به معناى راندن شتر همراه با آواز مخصوصى است که ساربان ها مى خوانند؛ سپس به هر گونه راندن و سوق دادن اطلاق شده است. «ارتبک» از ريشه «ربک» بر وزن «ربط» به معناى پريشان و درهم شدن کار است؛ به گونه اى که نجات براى انسان مشکل شود. انعام، آيه 122. حديد، آيه 21. انعام، آيه 31.