تفسیر بخش اول

آبْتَعَثَهُ بِالنُّورِ آلْمُضِيءِ، وَ آلْبُرْهَانِ آلْجَلِىِّ، وَ آلْمِنْهَاجِ آلْبَادِي وَ آلْکِتَابِ آلْهَادِي. أُسْرَتُهُ خَيْرُ أُسْرَةٍ، وَ شَجَرَتُهُ خَيْرُ شَجَرَةٍ؛ أَغْصَانُهَا مُعْتَدِلَةٌ، وَ ثِمَارُهُا مُتَهَدِّلَةٌ. مَوْلِدُهُ بِمَکَّةَ، وَ هِجْرَتُهُ بِطَيْبَةَ عَلا بِهَا ذِکْرُهُ وَ آمْتَدَّ مِنْهَا صَوْتُهُ. أَرْسَلَهُ بِحُجَّةٍ کَافِيَةٍ، وَ مَوْعِظَةٍ شَافِيَةٍ، وَ دَعْوَةٍ مُتَلافِيَةٍ. أَظْهَرَ بِهِ الشَّرَائِعَ آلْمَجْهُولَةَ، وَ قَمَعَ بِهِ آلْبِدَعَ آلْمَدْخُولَةَ، وَ بَيَّنَ بِهِ اَلْأَحْکَامَ اَلْمَفْصُولَةَ. (فَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ اَلْإِسْلاَمِ دِينآ) تَتَحَقَّقْ شِقْوَتُهُ، وَ تَنْفَصِمْ عُرْوَتُهُ، وَ تَعْظُمْ کَبْوَتُهُ، وَ يَکُنْ مَآبُهُ إِلَى آلْحُزْنِ آلطَّوِيلِ وَ آلْعَذَابِ آلْوَبِيلِ.
وَأَتَوَکَّلُ عَلَى آللهِ تَوَکُّلَ اَلْإِنَابَةِ إِلَيْهِ. وَ أَسْتَرْشِدُهُ السَّبِيلَ آلْمُؤَدِّيَةَ إِلَى جَنَّتِهِ، آلْقَاصِدَةَ إِلَى مَحَلِّ رَغْبَتِهِ.

ترجمه
خداوند او را با نور روشنى بخش و برهان آشکار و طريق واضح و کتاب هدايت کننده، برانگيخت. خاندانش بهترين خاندان ها، شجره فاميل او (بنى هاشم) بهترين شجره ها، و شاخه هايش موزون است و ميوه هايش در دسترس همگان قرار دارد. زادگاهش مکّه (مرکز خانه خدا) و هجرتگاهش مدينه طيّبه (مرکز جمعى از پاک بازان) بود. آوازه اش از آن شهر برخاست و صدايش از آن جا به همه رسيد.
خداوند او را با دليل کافى و اندرز شافى و دعوت اصلاح گرانه، فرستاد. به وسيله او احکام ناشناخته (ى پروردگار) را آشکار ساخت و بدعت هايى را که به نام دين در شريعت الهى وارد شده بود ريشه کن کرد و احکامى را که اکنون نزد ما روشن است بيان داشت؛ بنابراين کسى که جز اسلام آيينى برگزيند شقاوت و بدبختى دامن او را خواهد گرفت، دستگيره ايمانش از هم گسسته و سقوط او شديد خواهد شد و سرانجام، اندوهى طولانى و عذابى مهلک خواهد داشت.
بر خدا توکّل مى کنم؛ توکّلى همراه با توبه و بازگشت به سوى او و از او هدايت مى طلبم، به راهى که به سوى بهشتش منتهى مى شود و به منزلگاه مورد رضايش مى رسد.
شرح و تفسیر
اوصاف ديگرى از پيامبر (صلي الله عليه و آله)
امام (عليه السلام) در آغاز خطبه به معرفى پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و آيين او مى پردازد و مى فرمايد: «خداوند او را با نور روشنى بخش و برهان آشکار و طريق واضح وکتاب هدايت کننده، برانگيخت»؛ (آبْتَعَثَهُ بِالنُّورِ آلْمُضِيءِ، وَ آلْبُرْهَانِ آلْجَلِىِّ، وَ آلْمِنْهَاجِ آلْبَادِي وَ آلْکِتَابِ آلْهَادِي).
منظور از «نور مضىء» همان نور نبوّت اوست که همه جا را روشن ساخت و «برهان جلى» اشاره به معجزات آشکار اوست. «منهاج بادى» شريعت واضح او را بيان مى کند و «کتاب هادى» قرآن است که هدايتگر خلايق تا دامنه قيامت است.
بعضى از شارحان نهج البلاغه هر چهار جمله را اشاره به قرآن مى دانند که امام (عليه السلام) از زواياى مختلف به آن نگريسته است؛ ولى آنچه در تفسير آن گفتيم که هر يک به چيزى اشاره مى کند، مناسب تر به نظر مى رسد و جمعى از شارحان نهج البلاغه آن را پذيرفته اند. در هر حال، کلام امام (عليه السلام) اشاره به اين مى کند که ارکان چهارگانه دعوت پيامبر (صلي الله عليه و آله) ، از هر نظر کامل و قوى و سرچشمه آن، نور وحى بود و معجزات مختلف، برهان و دليل آن و کتاب هدايت کننده اى همچون قرآن، بيانگر آن و قوانين و احکامش روشن، حساب شده و حکيمانه بود.
سپس به معرفى پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در هشت جمله کوتاه مى پردازد و مى فرمايد: «خاندانش بهترين خاندان ها، شجره فاميل او (بنى هاشم) بهترين شجره ها، و شاخه هايش موزون است و ميوه هايش در دسترس همگان قرار دارد. زادگاهش مکّه (مرکز خانه خدا) و هجرتگاهش مدينه طيّبه (مرکز جمعى از پاک بازان) بود. آوازه اش از آن شهر برخاست و صدايش از آن جا به همه رسيد»؛ (أُسْرَتُهُ خَيْرُ أُسْرَةٍ، وَ شَجَرَتُهُ خَيْرُ شَجَرَةٍ؛ أَغْصَانُهَا مُعْتَدِلَةٌ، وَ ثِمَارُهُا مُتَهَدِّلَةٌ. مَوْلِدُهُ بِمَکَّةَ، وَ هِجْرَتُهُ بِطَيْبَةَ عَلا بِهَا ذِکْرُهُ وَآمْتَدَّ مِنْهَا صَوْتُهُ).
«متهدل» به معناى آويزان است و در اين جا به معناى ميوه اى است که در دسترس همگان قرار دارد.
پيروزى و موفقيّت انسان در سايه امور مختلفى به دست مى آيد. شرافت خانواده و کرامت اصل و نسب و شخصيّت والاى بستگان و فرزندان، تولّد در محلّ باارزش و فعّاليّت در محيط آماده، هر يک سهمى در پيروزى انسان دارند.
و هرگاه در زندگى پيامبراکرم (صلي الله عليه و آله) درست دقت کنيم مى بينيم که علاوه بر شرف ذاتى آن حضرت، خداوند عوامل پيروزى را براى او فراهم ساخته تا بندگانش را از اين طريق هدايت کند؛ نسب او به حضرت ابراهيم (عليه السلام) و فرزندش اسماعيل (عليه السلام) مى رسد و از آن پدر و فرزند، شجاعت و ايثار را به ارث مى برد. خاندانى همچون بنى هاشم داشت که از بهترين طوايف عرب بودند. پدرى همچون عبدالله و جدّى چون عبدالمطلّب، عموهايى همچون حمزه و ابوطالب، و عموزاده هايى مانند على (عليه السلام) و جعفر، و فرزندانى همچون زهرا (عليها السلام) و ائمّه معصومين (عليهم السلام) داشت. مکّه، حرم امن الهى، زادگاه او بود و هجرتگاهش مدينه طيّبه، مرکز گروهى از مردم ايثارگر و فداکار بود. دعوت خود را از آن جا گسترش داد و صداى او در تمام جهان پيچيد.
«اسره» که از ريشه «اسر» (بر وزن عصر) به معناى قدرت و قوّت گرفته شده، اشاره به خاندان بنى هاشم و فاميل نزديک حضرت است. «شجره»، اشاره به ريشه اصلى اين خانواده است که به ابراهيم (عليه السلام) بازمى گردد و «اغصان معتدل» اشاره به شاخه هاى او همچون عبدالمطلّب، ابوطالب، حمزه، جعفر، اميرمؤمنان على (عليه السلام) و ائمّه هدى (عليهم السلام) مى باشد که از نظر فضل و کمال و عدم اختلاف همچون شاخه هاى هماهنگ يک درخت بودند و «ثمار» (ميوه ها) علوم و دانش هايى است که از اين خاندان در طول تاريخ نصيب مردم شد.
آنگاه به سراغ معرفى برنامه هاى عملى پيامبر (صلي الله عليه و آله) مى رود و مى فرمايد: «خداوند او را با دليل کافى و اندرز شافى و دعوت اصلاح گرانه فرستاد»؛ (أَرْسَلَهُ بِحُجَّةٍ کَافِيَةٍ، وَ مَوْعِظَةٍ شَافِيَةٍ، وَ دَعْوَةٍ مُتَلافِيَةٍ).
آرى، او داراى دلايل عقلى، فطرى و انواع معجزات حسّى بود و انسان ها و جامعه هاى بيمار را با سخنان خود درمان کرد و ويرانى هاى فراوانى از عصر جاهليّت را ـ که در تمام شئون اجتماعى وجود داشت ـ اصلاح و آباد ساخت.
دعوت پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) از نظر ريشه با حجّت و برهان قانع کننده همراه بود و از نظر محتوا، برنامه اى شفابخش در برداشت و از نظر نتيجه به اصلاح مفاسد و ترميم ويرانى هاى فکرى و اخلاقى و اجتماعى منتهى شد.
امام (عليه السلام) سپس به کارهاى مهمّى که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) انجام داد پرداخته، چنين مى فرمايد: «به وسيله او احکام ناشناخته (ى پروردگار) را آشکار ساخت و بدعت هايى را که به نام دين در شريعت الهى وارد شده بود ريشه کن کرد و احکامى را که اکنون نزد ما روشن است بيان داشت»؛ (أَظْهَرَ بِهِ الشَّرَائِعَ آلْمَجْهُولَةَ، وَ قَمَعَ بِهِ آلْبِدَعَ آلْمَدْخُولَةَ، وَ بَيَّنَ بِهِ اَلْأَحْكَامَ آلْمَفْصُولَةَ).
درواقع پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به سه کار مهم دست زد: عقايد حقه را آشکار ساخت؛ بدعت ها و خرافات را از ميان برداشت و احکام الهى را به طور روشن براى همه مردم تبيين کرد که هر يک از اين ها با مجاهدات بسيار و تحمّل رنج هاى فراوان صورت گرفت.
و سرانجام در يک نتيجه گيرى آشکار مى فرمايد: «بنابراين کسى که جز اسلام آيينى برگزيند شقاوت و بدبختى دامن او را خواهد گرفت، دستگيره ايمانش از هم گسسته، و سقوط او شديد خواهد شد و سرانجام، اندوهى طولانى و عذابى مهلک خواهد داشت»؛ ((فَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلامِ دِينآ) تَتَحَقَّقْ شِقْوَتُهُ، وَ تَنْفَصِمْ عُرْوَتُهُ، وَ تَعْظُمْ کَبْوَتُهُ، وَ يَکُنْ مَآبُهُ إِلَى آلْحُزْنِ آلطَّوِيلِ وَ آلْعَذَابِ آلْوَبِيلِ).
بديهى است، آيينى که آورنده اش داراى آن صفات والا و آيينش از هر نظر جامع و کامل و سازنده باشد، مخالفت با آن جز بدبختى و گمراهى و هلاکت درپى نخواهد داشت. از اين عبارت، به خوبى روشن مى شود که شعارهاى گمراه کننده اى که اين روزها جمعى به دنبال نويسندگان غربى در محيط هاى اسلامى سرداده اند وپيروى از هر يک از اديان را کافى شمرده اند و «صلح کل» متصوفه را زنده کرده اند، چيزى است که نه با منطق قرآن سازگار است و نه با کلمات پيشوايان بزرگى همچون امام على (عليه السلام).
در پايان اين بخش، امام (عليه السلام) روى به درگاه خدا مى آورد و توکّل خويش را بر ذات پاکش بيان مى کند و مى فرمايد: «بر خدا توکّل مى کنم؛ توکّلى همراه با توبه و بازگشت به سوى او و از او هدايت مى طلبم، به راهى که به سوى بهشتش منتهى مى شود و به منزلگاه مورد رضايش مى رسد»؛ (وَ أَتَوَکَّلُ عَلَى آللهِ تَوَکُّلَ اَلْإِنَابَةِ إِلَيْهِ. وَ أَسْتَرْشِدُهُ السَّبِيلَ آلْمُؤَدِّيَةَ إِلَى جَنَّتِهِ، آلْقَاصِدَةَ إِلَى مَحَلِّ رَغْبَتِهِ).
اين تعبير ممکن است اشاره به اين باشد که اسباب سعادت بشر با بعثت پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و آيين پاکى که او آورده، فراهم است. تنها چيزى که باقى مى ماند پيمودن راه ازسوى ماست که آن هم با توکّل بر ذات پاک او و درخواست ارشاد و تقاضاى راهنمايى از حق، ميسّر مى شود، از اين رو امام (عليه السلام) در پايان اين بخش از خطبه، بر خدا توکّل مى کند و از او براى پيمودن اين راه نورانى يارى مى طلبد. نکته
به گوينده بنگريم يا به سخنش؟!
گر چه اين جمله معروف است که «اُنْظُرْ إِلَى مَا قَالَ وَ لا تُنْظِرْ إِلَى مَنْ قَالَ؛ به گفتار بنگرنه به گوينده». ولى اين سخن در مورد مطالب روشن و منطقى صادق است و در مواردى که مسائل مهم و پيچيده و انديشه هاى يک مکتب مطرح است به يقين بايد «من قال» و آورنده آن از هر نظر شناخته شده باشد تا بتوان به او اعتماد کرد و او را الگو و اسوه خود قرار داد؛ لذا قرآن مجيد در موارد مختلف به معرّفى پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و بيان صفات والاى او مى پردازد تا اعتماد مردم را به آيين او جلب کند؛ مى فرمايد (عليهم السلام) (لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْکُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ)؛ «به يقين، پيامبرى از ميان شما به سويتان آمد که رنج هاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف ومهربان است».
و در جاى ديگر مى فرمايد: (الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الأُمِّيَّ الَّذِى يَجِدُونَهُ مَکْتُوبآ عِنْدَهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَ الإِنجيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنکَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الأَغلالَ الَّتِى کَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِى أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ)؛ «همان کسانى که از فرستاده (ى خدا)، پيامبر امّى (و درس نخوانده) پيروى مى کنند، پيامبرى که صفاتش را در تورات و انجيلى که به صورت مکتوب نزدشان است، مى يابند، که آن ها را به معروف دستور مى دهد و از منکر بازمى دارد، اشياى پاکيزه را براى آن ها حلال مى شمرد و ناپاکى ها را تحريم مى کند و بارهاى سنگين وزنجيرهايى را که بر آن ها بود (از دوش و گردنشان) برمى دارد. پس کسانى که به او ايمان آوردند رستگاران اند».
بر همين اساس،امام (عليه السلام) در اين خطبه نخست پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) را از نظر نسب و خانواده و ريشه وراثت و صفات والاى انسانى آن حضرت معرفى مى کند و شجره طيّبه وجود او و خاندانش با شاخ و برگ هاى پربارش را مى ستايد؛ سپس به سراغ معرفى آيين پاکش از جنبه هاى مختلف مى رود تا اعتماد کامل مخاطبان را به اسلام جلب کند و بهانه هاى بهانه جويان را قطع گرداند. .
پاورقی ها
«بادى» از ريشه «بدو» بر وزن «سرو» به معناى آشکار شدن و وضوح کامل است و وصف شريعت پيغمبر (صلي الله عليه و آله) به بادى، اشاره به آن است که دستورات او مورد پذيرش خردمندان است.
«طيّبه» به معناى پاک و پاکيزه است و از لسان العرب چنين استفاده مى شود که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) اين نام را بر آن نهاد (به علت آب و هواى خوب و اشجار فراوان و مردم ايثارگر) و نهى فرمود که نام «يثرب» را براى آن باقى بگذارند؛ چرا که «ثرب» در اصل به معناى فساد است. «متلافى» از ريشه «تلافى» به معناى جبران کردن گرفته شده و گاه به معناى پيش گيرى يا جبران فساد به کار مى رود و در خطبه مزبور منظور همين است. «مدخوله» از ريشه «دخول» در اين جا اشاره به بدعت هايى است که در جاهليّت به خداوند نسبت مى دادند. يا از ريشه «دخل» بر وزن «دغل» به معناى فساد است؛ چرا که اين بدعت ها مايه فساد فرد و جامعه مى شود. «مفصوله» از ريشه «فصل» در اصل به معناى بريدن يا جدا کردن است؛ سپس به سخن يا داورى صحيح که حق را از باطل جدا مى سازد، اطلاق شده است. در جمله ياد شده هر دو معنا امکان پذير است؛ نخست اين که احکام شريعت اسلام براى هر موضوعى جداگانه بيان شده، ديگر اين که حق را از باطل جدا مى سازد (در صورت اوّل معناى اسم مفعولى دارد و در صورت دوم، فاعلى). اين سخن طبق نقل غررالحکم، ص 438، ح 10037 در کلام على (عليه السلام) نيز ذکر شده است؛ آن جا که مى فرمايد: «لا تُنْظِرْ إِلَى مَنْ قَالَ وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ». توبه، آيه 128. اعراف، آيه 157.