تفسیر بخش دوم

آفْتَرَقُوا بَعْدَ أُلْفَتِهِمْ، وَ تَشَتَّتُوا عَنْ أَصْلِهِمْ. فَمِنْهُمْ آخِذٌ بِغُصْنٍ أَيْنَمَا مَالَ، مَالَ مَعَهُ. عَلَى أَنَّ آللهَ تَعَالَى سَيَجْمَعُهُمْ لِشَرِّ يَوْمٍ لِبَنِي أُمَيَّةَ، کَمَا تَجْتَمِعُ قَزَعُ آلْخَرِيفِ يُؤَلِّفُ آللهُ بَيْنَهُمْ، ثُمَّ يَجْمَعُهُمْ رُکَامآ کَرُکَامِ السَّحَابِ؛ ثُمَّ يَفْتَحُ لَهُمْ أَبْوَابآ. يَسِيلُونَ مِنْ مُسْتَثَارِهِمْ كَسَيْلِ آلْجَنَّتَيْنِ، حَيْثُ لَمْ تَسْلَمْ عَلَيْهِ قَارَةٌ، وَ لَمْ تَثْبُتْ عَلَيْهِ أَكَمَةٌ، وَ لَمْ يَرُدَّ سَنَنَهُ رَصُّ طَوْدٍ، وَ لاحِدَابُ أَرْضٍ. يُذَعْذِعُهُمُ آللهُ فِي بُطُونِ أَوْدِيَتِهِ، ثُمَّ يَسْلُكُهُمْ يَنَابِيعَ فِي آلأَرْضِ، يَأْخُذُ بِهِمْ مِنْ قَوْمٍ حُقُوقَ قَوْمٍ، وَ يُمَكِّنُ لِقَوْمٍ فِي دِيَارِ قَوْمٍ. وَ آيْمُ آللهِ، لَيَذُوبَنَّ مَا فِي أَيْدِيهِمْ بَعْدَ آلْعُلُوِّ وَ التَّمْكِينِ، كَمَا تَذُوبُ آلأَلْيَةُ عَلَى النَّارِ.

ترجمه
آن ها (اشاره به ياران امام (عليه السلام) است) پس از اتحاد و همبستگى پراکنده شدند و از اصل خويش متفرّق گشتند. در اين ميان بعضى از آن ها به شاخه محکمى چنگ زدند و به هرجا آن شاخه تمايل يافت، همراهش به آن سو رفتند. اما به زودى خداوند آن ها را براى بدترين روزى که بنى اميّه در پيش دارند متّحد خواهد کرد؛ آن گونه که قطعه هاى پراکنده ابر پاييزى جمع مى شود، خداوند همه آن ها را گرد مى آورد و در ميان آنان الفت برقرار مى سازد؛ سپس آنان را همچون ابرهاى متراکم به هم مى پيوندد و به دنبال آن، درهاى فتح و پيروزى را به رويشان مى گشايد. آن ها همچون سيل خروشان از جايگاه خود حرکت مى کنند؛ مانند سيلى (عظيم) که دو باغستان (بسيار گسترده دو طرف نهر عظيم سرزمين سبأ) را درهم کوبيد و در برابر آن هيچ برجستگى اى بر سطح آن زمين باقى نماند؛ نه کوه هاى استوار، نه تپه ها و هيچ چيز مانع جريان آن نشد؛ نه کوه هاى عظيم و نه تپه هاى بلند. خداوند آن ها را مانند آب در درون درّه ها پراکنده مى سازد؛ سپس همچون چشمه سارها از قسمت هاى مختلف زمين بيرون مى آورد؛ و به کمک آنان حق گروهى (از مظلومان) را از گروهِ ديگر (ظالمان) مى گيرد و جمعى را در سرزمين ديگران اقامت مى بخشد.
به خدا سوگند! آن ها (بنى اميّه) بعد از تسلط و پيروزى، همه آنچه را که در دست دارند از دست مى دهند (و ذوب مى شوند) آن گونه که چربى بر روى آتش آب مى شود.
شرح و تفسیر
سرنوشت مرگ بار بنى اميّه
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، اشاره به سرنوشت موفقيت آميز اصحاب و يارانش و نيز سرانجام مرگ بار و تيره و تار حکومت بنى اميّه مى کند و مى فرمايد: «آن ها (اشاره به ياران امام (عليه السلام) است) پس از اتحاد و همبستگى پراکنده شدند و از اصل خويش متفرّق گشتند»؛ (آفْتَرَقُوا بَعْدَ أُلْفَتِهِمْ، وَ تَشَتَّتُوا عَنْ أَصْلِهِمْ).
گروهى به خوارج پيوستند و بر ضدّ امام (عليه السلام) قيام کردند و گروهى در حال ترديد قرار گرفتند و از جمعيّت کناره گيرى کردند.
ولى «در اين ميان بعضى از آن ها به شاخه محکمى چنگ زدند و به هرجا آن شاخه تمايل يافت، همراهش او به آن سو رفتند»؛ (فَمِنْهُمْ آخِذٌ بِغُصْنٍ أَيْنَمَا مَالَ، مَالَ مَعَهُ).
اين اشاره به گروهى است که بر اعتقاد حق باقى ماندند و به ثقلين (کتاب و عترت (عليهم السلام)) که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) دستور داده بود، تمسّک جستند و به شاخه اى از شاخه هاى پربار شجره طيّبه خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله) از ائمه معصومين (عليهم السلام) درآويختند و همراه آن در مسير رضاى الهى حرکت کردند.
بعضى اين جمله را نيز اشاره به گروه هاى منحرف مى دانند؛ در حالى که دنباله اين سخن نشان مى دهد که تفسير اوّل صحيح تراست؛ زيرا امام (عليه السلام) در جمله بعدمى فرمايد: «اما به زودى خداوند آن ها (يارانش) را براى بدترين روزى که بنى اميّه در پيش دارند متّحد خواهد کرد؛ آن گونه که قطعه هاى پراکنده ابر پاييزى جمع مى شود»؛ (عَلَى أَنَّ آللهَ تَعَالَى سَيَجْمَعُهُمْ لِشَرِّ يَوْمٍ لِبَنِي أُمَيَّةَ، کَمَا تَجْتَمِعُ قَزَعُ آلْخَرِيفِ).
سپس مى فرمايد: «خداوند همه آن ها را گرد مى آورد و در ميان آنان الفت برقرار مى سازد؛ سپس آنان را همچون ابرهاى متراکم به هم مى پيوندد و به دنبال آن، درهاى فتح و پيروزى را به رويشان مى گشايد»؛ (يُؤَلِّفُ آللهُ بَيْنَهُمْ، ثُمَّ يَجْمَعُهُمْ رُکَامآ کَرُکَامِ السَّحَابِ؛ ثُمَّ يَفْتَحُ لَهُمْ أَبْوَابآ).
در ادامه اين سخن، هجوم شديد علاقه مندان به مکتب اهل بيت (عليهم السلام) را به جمعيّت بنى اميّه، اين گونه مى فرمايد:
«آن ها همانند سيل خروشان از جايگاه خود حرکت مى کنند؛ همچون سيلى (عظيم) که دو باغستان (بسيار گسترده دو طرف نهر عظيم سرزمين سبأ) را درهم کوبيد که در برابر آن هيچ برجستگى اى بر سطح آن زمين باقى نماند؛ نه کوه هاى استوار، نه تپه ها و هيچ چيز مانع جريان آن نشد؛ نه کوه هاى عظيم و نه تپه هاى بلند»؛ (يَسِيلُونَ مِنْ مُسْتَثَارِهِمْ کَسَيْلِ آلْجَنَّتَيْنِ، حَيْثُ لَمْ تَسْلَمْ عَلَيْهِ قَارَةٌ، وَ لَمْ تَثْبُتْ عَلَيْهِ أَکَمَةٌ، وَ لَمْ يَرُدَّ سَنَنَهُ رَصُّ طَوْدٍ، وَ لاحِدَابُ أَرْضٍ).
آنچه در اين جمله آمده اشاره به قوم سبأ است که در سرزمين يمن زندگى مى کردند و سدّ عظيمى به نام «سدّ مآرب» در ميان دو کوه ساختند. سيلاب ها را مهار کردند و با آن آب، دو باغ عظيم و طولانى در دو طرف نهرى که از آن جارى مى شد به وجود آوردند و زندگانى آن ها در نهايت رفاه مى گذشت؛ ولى طغيان غرور و ناسپاسى ها سبب مجازات الهى شد. شب هنگام سد شکست و سيل عظيمى تمام مزارع و باغ ها و عمارت هاى آن ها را با خود برد و زمينى باير و ويران به جاى گذاشت، و باقى ماندگان آن قوم مجبور به مهاجرت شدند.
پيروان مکتب اهل بيت (عليهم السلام) نيز همچون سيلاب، زندگى ستمگران بنى اميّه را درهم مى کوبند؛ خانه هاشان را ويران مى کنند و گروهى را از ميان برمى دارند و بقيه در مناطق مختلف پراکنده خواهند شد.
سپس امام (عليه السلام) اين گروه از حاميان حق را بعد از ماجراى درهم شکستن بنى اميّه به آب هايى تشبيه مى کند که در زمين، پنهان مى شود؛ سپس به صورت چشمه ها از نقاط مختلف ظاهر مى گردد و مايه عمران و آبادى مى شود و مى فرمايد: «خداوند آن ها را مانند آب در درون درّه ها پراکنده مى سازد؛ سپس همچون چشمه سارها از قسمت هاى مختلف زمين بيرون مى آورد؛ آنگاه به کمک آنان حقّ گروهى (از مظلومان) را از گروهِ ديگر (ظالمان) مى گيرد و جمعى را در سرزمين ديگران اقامت مى بخشد»؛ (يُذَعْذِعُهُمُ{6} آللهُ فِي بُطُونِ أَوْدِيَتِهِ{7}، ثُمَّ يَسْلُکُهُمْ يَنَابِيعَ فِي آلأَرْضِ، يَأْخُذُ بِهِمْ مِنْ قَوْمٍ حُقُوقَ قَوْمٍ، وَ يُمَکِّنُ لِقَوْمٍ فِي دِيَارِ قَوْمٍ).
بعضى از شارحان نهج البلاغه در تفسير جمله مزبور و مرجع ضماير ياد شده احتمال ديگرى داده اند که چون قابل ملاحظه نبود و با جمله هاى قبل و بعد ناهماهنگ مى نمود از آن صرف نظر شد.
آرى، طرفداران اهل بيت (عليهم السلام) نخست همچون سيلابى مى خروشند و همچون سيلِ قوم سبأ کاخ ها و قصرهاى بنى اميّه را در هم مى کوبند و آن ها را از اريکه قدرت به زير مى کشند؛ سپس در همه جا پراکنده مى شوند و همچون چشمه سارها سر بر مى آورند و از آب زلال عدل و داد، عمران و آبادى مى آفرينند.
و در پايان اين بخش، امام (عليه السلام) سوگند ياد مى کند و مى فرمايد: «به خدا سوگند! آن ها (بنى اميّه) بعد از تسلّط و پيروزى، همه آنچه را که در دست دارند از دست مى دهند (و ذوب مى شوند) آن گونه که چربى بر روى آتش آب مى شود (و از دست مى رود)»؛ (وَ آيْمُ آللهِ، لَيَذُوبَنَّ مَا فِي أَيْدِيهِمْ بَعْدَ آلْعُلُوِّ وَ التَّمْکِينِ، کَمَا تَذُوبُ آلأَلْيَةُ عَلَى النَّارِ).
تشبيه مذکور اشاره به اين است که بنى اميّه گرچه در دوران حکومت خود چاق و فربه مى شوند؛ ولى دشمنان آن ها همچون شعله هاى آتش، آنان را ذوب مى کنند و مى سوزانند؛ همان گونه که يک قطعه چربى روى آتش، نخست ذوب مى شود و سپس مى سوزد و کمترين اثرى از آن باقى نمى ماند.
شارحان نهج البلاغه درباره اين که چه کسانى اين بلا را بر سر بنى اميّه مى آورند و به حکومت ظالمانه و ننگين آن ها پايان مى دهند و انتقام مظلومان را از آن ها مى گيرند، تعبيرات مختلفى دارند؛ گاه به بنى عبّاس تعبير شده و گاه به شيعيانى که بر ضد بنى اميّه قيام کردند و ظاهرآ هر دو به يک معنا بازمى گردد؛ زيرا مى دانيم که قيام بنى عبّاس، نخست به نام قيام علويّين صورت گرفت هر چند در ادامه راه بنى عبّاس مسير آن قيام را تغيير داده و به صورت قيام عبّاسيين درآوردند و آن ها نيز مظالم بنى اميّه را تکرار کردند و سرانجام خودشان نيز نابود شدند. نکته
قيام هاى خونين بر ضدّ بنى اميّه
بعد از شهادت امام حسين (عليه السلام) و يارانش در کربلا، سر و صداى عجيبى در جهان اسلام طنين انداز شد و گروه هاى متعددى بر ضدّ بنى اميّه شوريدند. بسيارى که ياراى مقابله نداشتند، شهيد شدند و بعضى براى مدتى پيروز گشتند. اين قيام ها را که بالغ بر پانزده قيام مى شود به طور فشرده در جلد چهارم همين کتاب يادآور شديم؛ آخرين آن ها قيام ابومسلم بود که به نابودى کامل حکومت بنى اميّه انجاميد.
برخلاف آنچه بعضى مى پندارند، ابومسلم و يارانش هرگز براى سپردن حکومت به بنى عبّاس قيام نکردند؛ بلکه در ابتدا جمعى از سران شيعه با ابومسلم ـ که مرد شجاعى بود ـ در خراسان متّحد شدند و تصميم به درهم کوبيدن آخرين خليفه اموى يعنى «مروان حمار» و تأسيس حکومت آل محمّد (صلي الله عليه و آله) گرفتند و شعار آنان «الرضا لآل محمّد (صلي الله عليه و آله)» بود. چيزى نگذشت که ابومسلم توانست بر خراسان و بيشتر نقاط ايران و عراق مسلّط شود. اگرچه «ابراهيم امام» که از دودمان عبّاس بود خود را به ابومسلم نزديک کرد و همچنين «عبدالله بن محمّد» معروف به «سفاح» و «ابوجعفر منصور» که هر دو از برادران ابراهيم امام بودند خود را به ابومسلم نزديک کردند و در انتظار فرصت براى به دست گرفتن زمام حکومت بودند، ولى ابومسلم هرگز به اين کار مايل نبود؛ به همين دليل کارگزار او در کوفه به نام ابوسلمه آن سه برادر را هنگامى که به نزد او رفته بودند در جايى پنهان کرد و براى اين که يکى از فرزندان على (عليه السلام) را به رهبرى مسلمين برساند سه نامه به مدينه فرستاد: يکى براى امام صادق (عليه السلام)، يکى براى عبدالله بن حسن و سومى را براى عمر بن على بن الحسين، و به فرستاده خود سفارش کرد که ابتدا خدمت امام صادق (عليه السلام) برود؛ اگر او زعامت مسلمين را پذيرفت، دو نامه ديگر را پاره کند و گرنه به نزد آن ها برود.
امام صادق (عليه السلام) چون از توطئه هاى پشت پرده که حتّى از نظر ابومسلم مخفى بود، آگاهى داشت اين دعوت را نپذيرفت و آن دو نفر نيز به تبع امام صادق (عليه السلام) نامه ها را جواب ندادند.
ولى پيش از آن که فرستاده ابوسلمه به کوفه بازگردد، جمعى از خراسانيان ـ که ارتباطى با سفاح و همراهانش داشتند ـ از مخفى گاه سفاح و همراهانش باخبر شدند و نزد آن ها رفته، با او بيعت کردند. ابوسلمه و ابومسلم که خود را در برابر عمل انجام شده ديدند به آن ها پيوستند و بعد از درگيرى هاى شديدى که بين آن ها و طرفداران عبدالله بن على، عموى ابوجعفر منصور رخ داد حکومت به عباسيان رسيد و ابوجعفر منصور که بعد از مرگ برادرش سفاح به جاى او نشست ابومسلم را به بغداد دعوت کرد و با توطئه از پيش طراحى شده او را به قتل رساند. شايد به اين دليل که مى دانست ابومسلم در دل طرفدار حکومت آل على (عليه السلام) است؛ نه آل عبّاس؛ بنابراين خطرى براى حکومت بنى عبّاس محسوب مى شد. مرحوم علّامه مجلسى در اين زمينه حديث جالبى از على (عليه السلام) به شرح زير نقل کرده است:
روزى در صفين، سپاه شام حمله سختى به سپاه عراق کرد به طورى که ميمنه سپاه عراق رو به فرار نهاد. مالک اشتر فرياد مى زد: برگرديد. حضرت رو به لشکر شام کرده، ندا داد: «اى ابومسلم! بگير اين ها را» و اين ندا را سه بار تکرار فرمود. اشتر عرض کرد: مگر نه اين است که ابومسلم در سپاه شام است؟ چگونه او به يارى ما مى آيد؟ حضرت فرمود: من ابومسلم خولانى را نمى گويم، مردى را مى گويم که در آينده از مشرق زمين ظهور کند و خداوند به وسيله او شاميان را هلاک سازد و دولت بنى اميّه را منقرض کند!».
گرچه شخصيت ابومسلم از نظر تاريخى بسيار پيچيده است، به گونه اى که افرادى او را از شيعيان اهل بيت (عليهم السلام) مى دانستند و براى او احترام فراوان قائل بودند، ولى گروهى او را از مخالفان اهل بيت (عليهم السلام) دانسته و اجازه لعن او را مى دادند، ولى آنچه مسلّم است اين است که قيام او در آغاز به نام طرفدارى از آل محمد (صلي الله عليه و آله) صورت گرفت و نخستين ياران او از شيعيان بودند.
پاورقی ها
«قزع» جمع «قزعة» بر وزن «ثمره» به معناى قطعه هاى ابر است و گاه به چيزهاى ديگرى که داراى قطعات پراکنده است، اطلاق مى شود.
«خريف» به معناى فصل پاييز است. «رکام» از ريشه «رکم» بر وزن «مکر» به معناى اشيايى که روى هم متراکم مى شوند، گرفته شده است. «مُستثار» به معناى محلّ فوران و بيرون ريختن چيزى است و از ريشه «ثور» بر وزن «فور» به معناى هيجان است. «قارة» به معناى کوه کوچک است. «اکمة» به معناى تل و تپه است. «سنن» به معناى طريقه و مسير مادى يا معنوى است. «رصّ» به معناى محکم از «رصاص» به معناى سُرب گرفته شده است. «طود» به معناى کوه بزرگ است. «حداب» جمع «حَدَب» بر وزن «هدف» تپه و محل مرتفع است. «يذعذع» از ريشه «ذعذعة» به معناى پراکندن و متفرق ساختن است. «اودية» جمع «وادى» به معناى درّه و محل جريان سيلاب است. «الية» به معناى دنبه و چربى است. پيام امام اميرالمؤمنين 7، ج 4، ص 397-400. با استفاده از کتاب الامامة و السياسة، ج 2، ص 156 ـ 185؛ الاخبار الطوال، ص 337 ـ 383؛ البداية و النهاية، ج 10، ص 30 ـ 78 و اخبار الدولة العباسية. بحارالانوار، ج 41، ص 310.