تفسیر بخش دوم
بَادِِرُوا أَمْرَ آلْعَامَّةِ وَ خَاصَّةَ أَحَدِکُمْ وَ هُوَ آلْمَوْتُ، فَإِنَّ النَّاسَ أَمَامَکُمْ، وَ إِنَّ السَّاعَةَ تَحْدُوکُمْ مِنْ خَلْفِکُمْ، تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا، فَإِنَّمَا يُنْتَظَرُ بِأَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ.
آتَّقُوا اللهَ فِي عِبَادِهِ وَ بِلادِهِ، فَإِنَّکُمْ مَسْؤُولُونَ حَتَّى عَنِ آلْبِقَاعِ وَ آلْبَهائِمِ. أَطِيعُوا آللهَ وَ لا تَعْصُوهُ، وَ إِذَا رَأَيْتُمُ آلْخَيْرَ فَخُذُوا بِهِ، وَ إِذَا رَأَيْتُمُ الشَّرَّ فَأَعْرِضُوا عَنْهُ.
ترجمه
به آن امر همگانى ـ که ويژه يکايک شماست ـ يعنى مرگ، مبادرت ورزيد (و براى آن آماده شويد)؛ چرا که (گروهى از) مردم، پيش از شما رفتند و قيامت از پشت سر، شما را بانگ مى زند (و به پيش مى راند)، سبک بار شويد تا به قافله برسيد؛ چرا که پيشينيان را در انتظار رسيدن بازماندگان نگه داشته اند، (تا همه در يک زمان محشور شوند).
تقواى الهى پيشه کنيد؛ هم در مورد بندگان خدا، هم شهرها و آبادى ها؛ چرا که شما (در برابر همه اين ها) حتّى در برابر سرزمين ها و چهارپايان مسئوليد. خدا را اطاعت کنيد و از عصيان او بپرهيزيد. هنگامى که کار نيکى را مشاهده کرديد، آن را در اختيار بگيريد و هنگامى که شر و بدى را يافتيد، از آن روى گردان شويد!
تقواى الهى پيشه کنيد؛ هم در مورد بندگان خدا، هم شهرها و آبادى ها؛ چرا که شما (در برابر همه اين ها) حتّى در برابر سرزمين ها و چهارپايان مسئوليد. خدا را اطاعت کنيد و از عصيان او بپرهيزيد. هنگامى که کار نيکى را مشاهده کرديد، آن را در اختيار بگيريد و هنگامى که شر و بدى را يافتيد، از آن روى گردان شويد!
شرح و تفسیر
در برابر همه چيز مسئول هستيد
در ادامه نصايحى که امام (عليه السلام) در بخش اوّل اين خطبه فرمود، در اين بخش، توجه مخاطبان خود را به مسئله پايان عمر که براى همه رخ خواهد داد و سپس به مسئله تقوا که بهترين زاد و توشه سفر آخرت است جلب مى کند؛ مى فرمايد: «به آن امر همگانى ـ که ويژه يکايک شماست ـ يعنى مرگ، مبادرت ورزيد (و براى آن آماده شويد)؛ چرا که (گروهى از) مردم، پيش از شما رفتند و قيامت از پشت سر، شما را بانگ مى زند (و به پيش مى راند)»؛ (بَادِرُوا أَمْرَ آلْعَامَّةِ وَ خَاصَّةَ أَحَدِکُمْ وَ هُوَ آلْمَوْتُ، فَإِنَّ النَّاسَ أَمَامَکُمْ، وَ إِنَّ السَّاعَةَ تَحْدُوکُمْ مِنْ خَلْفِکُمْ).
منظور از امر عمومى و خصوصى، همان مرگ است؛ زيرا اگر به کلّ جامعه انسانى نگاه کنيم مرگ در سرنوشت همه آن ها رقم زده شده است، بنابراين جنبه عمومى دارد و اگر تنها به خودمان بنگريم باز مرگ را در پايان عمر حاضر مى بينيم، بنابراين جنبه خصوصى دارد، و با توجّه به تفسيرى که امام (عليه السلام) فرموده (جمله «و هو الموت») ترديدى در اين تفسير باقى نمى ماند و شگفت آور است
که بعضى از مفسّران نهج البلاغه جمله «بادروا أمر العامة» را به معناى اصلاح امور جامعه تفسير کرده اند.
جمله هاى بعد نيز نشان مى دهد که آنچه در اين عبارت آمده مربوط به مرگ و پايان زندگى است؛ نه اصلاح جامعه انسانى، که آن مقوله ديگرى است.
آرى، دو دليل بر حقانيت مرگ ـ که يک قانون عمومى است ـ وجود دارد: نخست اين که با چشم خود گروهى را مى بينيم که پيش از ما بار اين سفر را مى بندند و در جلوى اين قافله به حرکت درمى آيند. جسد بى جان آن ها را بر دوش مى گيريم و به قبرستان مى بريم و به خاک مى سپاريم و بازمى گرديم. آيا ميان ما و آن ها تفاوتى است که آن ها بروند و ما بمانيم؟!! ديگر اين که نشانه هاى حرکت به سوى پايان زندگى در وجود همه ما يکى بعد از ديگرى آشکار مى شود: آثار پيرى، موهاى سفيد و ناتوانى اعضا، تمام اين ها نشانه آن است که قيامت از پشت سر مى راند.
با اين دو دليل روشن، آيا هيچ عاقلى احتمال مى دهد که از اين قانون استثنا شود؟! سپس امام (عليه السلام) به نتيجه گيرى مهمّى مى پردازد و مى فرمايد: «سبک بار شويد تا به قافله برسيد؛ چرا که پيشينيان را در انتظار رسيدن بازماندگان نگه داشته اند، (تا همه در يک زمان محشور شوند)»؛ (تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا، فَإِنَّمَا يُنْتَظَرُ بِأَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ).
آرى، سفر آخرت، سفرى است بسيار پر فراز و نشيب و داراى گردنه هاى صعب العبور؛ تنها سبک باران مى توانند از اين راه بگذرند؛ همان کسانى که در زندگى دنيا به حداقل قناعت کردند و از ثروت اندوزى و زندگى پر زرق و برق و سرشار از تجمّلات چشم پوشيدند؛ همچون مسافرى که حداقلِ آب و غذاى لازم را براى سفر با خود مى برد و از فراز و نشيب ها به آسانى مى گذرد؛ نه همچون کسانى که براثر خيالات خام، بارهاى سنگينى بر دوش گرفته اند، که در همان گردنه اوّل و دوم مى مانند و از قافله جدا مى شوند و تلف مى گردند.
مرحوم سيّد رضى چند جمله اخير را با مختصر تفاوتى در خطبه 21 نقل کرده و در توضيح آن تصريح کرده که جمله «تخفّفوا تلحقوا؛ سبک بار شويد تا به قافله برسيد» کلامى است که از آن کوتاه تر و پربارتر يافت نمى شود، کلامى که روح تشنگان طالب حکمت را سيراب مى کند (و مهم ترين درس زندگى را به انسان مى دهد). ما نيز در آن جا شرح مبسوطى درباره اهمّيّت اين جمله و محتواى آن آورده ايم. از آن جا که سفر آخرت به گفته قرآن مجيد زاد و توشه اى مى طلبد و آن زاد و توشه تقواست: (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى)، امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن همه مردم را به تقوا دعوت مى کند و مى فرمايد: «تقواى الهى پيشه کنيد؛ هم در مورد بندگان خدا، و هم شهرها و آبادى ها؛ چرا که شما (در برابر همه اين ها) حتّى در برابر سرزمين ها و چهارپايان مسئوليد»؛ (آتَّقُوا اللهَ فِي عِبَادِهِ وَ بِلادِهِ، فَإِنَّکُمْ مَسْؤُولُونَ حَتَّى عَنِ آلْبِقَاعِ وَ آلْبَهائِمِ).
مفهوم تقوا در برابر بندگان خداوند روشن است و آن، ترک آزار آن ها و حفظ حقوق و احترام به شخصيت آنان مى باشد، و اما تقوا درباره بلاد، آن است که در آبادى آن ها بکوشند و از تخريب و ويرانى بپرهيزند و اجازه دهند همه مردم از محيط سالم بهره گيرند، و اما مسئوليت در برابر بهائم و چهارپايان اين است که آن ها را بى جهت آزار ندهند و فوق طاقتشان بر آن ها بار نکنند و به نيازهاى آن ها از نظر غذا و آب و حتّى پوشش لازم و نيز دارو و درمان به هنگامى که گرفتار جراحتّى مى شوند، رسيدگى کنند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه، مسئوليت در برابر شهرها و بقّاع را اين گونه تفسير کرده اند که در بلاد کفر که قادر به انجام دادن وظايف دينى خود نيستند مسکن نگزينند و خانه هاى پر زرق وبرق و قصرهاى مجلّل براى خودنمايى و برترى جويى در برابر ديگران، بنا نکنند.
ولى صحيح تر در تفسير اين عبارات همان است که بيان کرديم، شاهد آن نيز رواياتى است که در قسمت نکته ها خواهد آمد. از آن جا که شايد مفهوم تقوا براى بعضى پيچيده به نظر برسد، امام (عليه السلام) در پايان خطبه جمله هايى مى گويد که حقيقت تقوا در آن به وضوح ديده مى شود؛ مى فرمايد: «خدا را اطاعت کنيد و از عصيان او بپرهيزيد. هنگامى که امر نيکى را مشاهده کرديد، آن را در اختيار بگيريد و هنگامى که شر و بدى را يافتيد، از آن روى گردان شويد!»؛ (أَطِيعُوا آللهَ وَ لا تَعْصُوهُ، وَ إِذَا رَأَيْتُمُ آلْخَيْرَ فَخُذُوا بِهِ، وَ إِذَا رَأَيْتُمُ الشَّرَّ فَأَعْرِضُوا عَنْهُ).
جالب اين که آغاز و پايان اين خطبه در مورد خير و شرّ، هماهنگ است؛ چرا که در آغاز خطبه نيز طريق يافتن خير و شرّ را که همان رجوع به قرآن مجيد است، بيان فرمود. نکته
حفظ محيط زيست و حمايت از حيوانات در اسلام
از آن جا که صنايع کنونى با تمام فوايد و برکاتى که براى نوع بشر دارند، محيط زيست را به شدّت آلوده و تخريب مى کنند و به دنبال تخريب محيط زيست، انواع جانداران در خطر نابودى قرار مى گيرند و اگر از سلاح هاى وحشتناک کنونى به خصوص سلاح هاى کشتار جمعى استفاده گردد اين تخريب، وسيع تر و وحشتناک تر است، دنياى کنونى به اين فکر افتاده که براى حفظ محيط زيست و نسل حيوانات به پا خيزد و پيش از آن که فاجعه اى در کره خاکى ما رخ دهد، چاره اى بينديشد.
گرچه مطامع جهان خواران و پول پرستى سرمايه دارانى که جز به افزايش ثروت خود نمى انديشند، اين مسئله را با مشکلات فراوانى مواجه کرده و کارآيى گروه هاى حافظ محيط زيست و حامى انواع حيوانات را به حدّاقل رسانده و معلوم نيست نسل هاى آينده به چه سرنوشتى گرفتار خواهند شد؛ ولى پيشوايان اسلام از هزار سال پيش و بيشتر، بر اين موضوع تأکيد کرده اند که يک نمونه آن سخنان صريح مولا اميرالمؤمنين (عليه السلام) در خطبه ياد شده است که باصراحت مى فرمايد: «در برابر سرزمين ها و حيوانات مسئوليد».
روايات زيادى نيز از پيامبر اکرم و ائمّه معصومين (عليهم السلام) در اين زمينه صادر شده که اين مسئله مهم را در عالى ترين شکل و صورت بيان کرده است؛ از جمله:
در ماجرايى از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: آن حضرت شترى را ديد که آن را خوابانده اند و پاى آن را بسته اند؛ ولى جهازش بر او بود (در حالى که در اين گونه موارد جهاز را از پشت شتر برمى دارند تا استراحت کند) پيامبر فرمود: «أَيْنَ صاحِبُهَا؟ مُرُوهُ فَلْيَسْتَعِدَّ غَدآ لِلْخُصُومَةِ؛ صاحبش کجاست؟ به او بگوييد: خود را فرداى قيامت براى دادخواهى آماده سازد!».
در حديث ديگرى از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده است: «لا تَتَوَرَّکُوا عَلَى الدَّوَابِّ وَ لا تَتَّخِذُوا ظُهُورَهَا مَجالِسَ؛ به صورت يک طرفى بر چهارپايان ننشينيد (زيرا سنگينى پاها بر يک طرف بدن حيوان وارد مى شود) و پشت آن ها را به صورت مجلس انتخاب نکنيد (اشاره به اين که اگر در راه به دوستانتان رسيديد و مى خواستيد با آن ها گفت وگو کنيد از مرکب پياده شويد؛ هنگامى که گفت وگوى شما تمام شد سوار شويد!)».
باز در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «لِلدَّابَّةِ عَلَى صاحِبِها سِتَّةُ حُقوقٍ: لايُحَمِّلُها فَوْقَ طاقَتِها وَ لا يَتَّخِذُ ظَهْرَها مَجالِسَ يَتَحَدَّثُ عَلَيْها وَ يَبْدَأُ بِعَلْفِها اِذا نَزَلَ وَ لا يَسِمُها وَ لا يَضْرِبُها فِي وَجْهِها فَإِنَّها تُسَبِّحُ وَ يَعْرِضُ عَلَيْهَا الْمَاءَ إِذَا مَرَّ بِهِ؛ چهارپا بر صاحبش شش حق دارد: بيش از طاقتش بر آن بار نکند، و پشت آن را مجلسى براى سخن گفتن قرار ندهد، و هنگامى که در منزلگاه پياده مى شود، نخست آذوقه او را آماده کند (سپس به خود بپردازد) و بدن او را داغ نکند و به صورتش شلاق نزند؛ چرا که تسبيح خدا مى گويد و هر زمان از کنار آب مى گذرد آب را بر او عرضه کند (زيرا او نمى تواند تشنگى خود را اظهار کند!)».
اين احاديث و احاديث فراوان ديگرى که در اين زمينه رسيده به خوبى نشان مى دهد که اسلام، دقيق ترين دستورات را در زمينه حمايت از حيوانات و رعايت حقوق آن ها داده است؛ و تا آن جا که اطلاع داريم چنين دستوراتى در هيچ مکتبى ديده نمى شود.
و درباره حفظ محيط زيست نيز دستورات فراوانى ديده مى شود؛ از جمله دستور داده شده است: «کنار نهرها را آلوده نسازيد؛ و همچنين زير درختان ميوه دار و مقابل درهاى خانه ها و محل نزول کاروان ها و اطراف مساجد را».
در دستورات جنگى اسلام نيز آمده است: «درختانِ سرزمين دشمن را قطع نکنيد؛ نسوزانيد و با جريان سيل آساى آب، آن ها را از ميان نبريد. آب آشاميدنى دشمن را آلوده نسازيد». .
در ادامه نصايحى که امام (عليه السلام) در بخش اوّل اين خطبه فرمود، در اين بخش، توجه مخاطبان خود را به مسئله پايان عمر که براى همه رخ خواهد داد و سپس به مسئله تقوا که بهترين زاد و توشه سفر آخرت است جلب مى کند؛ مى فرمايد: «به آن امر همگانى ـ که ويژه يکايک شماست ـ يعنى مرگ، مبادرت ورزيد (و براى آن آماده شويد)؛ چرا که (گروهى از) مردم، پيش از شما رفتند و قيامت از پشت سر، شما را بانگ مى زند (و به پيش مى راند)»؛ (بَادِرُوا أَمْرَ آلْعَامَّةِ وَ خَاصَّةَ أَحَدِکُمْ وَ هُوَ آلْمَوْتُ، فَإِنَّ النَّاسَ أَمَامَکُمْ، وَ إِنَّ السَّاعَةَ تَحْدُوکُمْ مِنْ خَلْفِکُمْ).
منظور از امر عمومى و خصوصى، همان مرگ است؛ زيرا اگر به کلّ جامعه انسانى نگاه کنيم مرگ در سرنوشت همه آن ها رقم زده شده است، بنابراين جنبه عمومى دارد و اگر تنها به خودمان بنگريم باز مرگ را در پايان عمر حاضر مى بينيم، بنابراين جنبه خصوصى دارد، و با توجّه به تفسيرى که امام (عليه السلام) فرموده (جمله «و هو الموت») ترديدى در اين تفسير باقى نمى ماند و شگفت آور است
که بعضى از مفسّران نهج البلاغه جمله «بادروا أمر العامة» را به معناى اصلاح امور جامعه تفسير کرده اند.
جمله هاى بعد نيز نشان مى دهد که آنچه در اين عبارت آمده مربوط به مرگ و پايان زندگى است؛ نه اصلاح جامعه انسانى، که آن مقوله ديگرى است.
آرى، دو دليل بر حقانيت مرگ ـ که يک قانون عمومى است ـ وجود دارد: نخست اين که با چشم خود گروهى را مى بينيم که پيش از ما بار اين سفر را مى بندند و در جلوى اين قافله به حرکت درمى آيند. جسد بى جان آن ها را بر دوش مى گيريم و به قبرستان مى بريم و به خاک مى سپاريم و بازمى گرديم. آيا ميان ما و آن ها تفاوتى است که آن ها بروند و ما بمانيم؟!! ديگر اين که نشانه هاى حرکت به سوى پايان زندگى در وجود همه ما يکى بعد از ديگرى آشکار مى شود: آثار پيرى، موهاى سفيد و ناتوانى اعضا، تمام اين ها نشانه آن است که قيامت از پشت سر مى راند.
با اين دو دليل روشن، آيا هيچ عاقلى احتمال مى دهد که از اين قانون استثنا شود؟! سپس امام (عليه السلام) به نتيجه گيرى مهمّى مى پردازد و مى فرمايد: «سبک بار شويد تا به قافله برسيد؛ چرا که پيشينيان را در انتظار رسيدن بازماندگان نگه داشته اند، (تا همه در يک زمان محشور شوند)»؛ (تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا، فَإِنَّمَا يُنْتَظَرُ بِأَوَّلِکُمْ آخِرُکُمْ).
آرى، سفر آخرت، سفرى است بسيار پر فراز و نشيب و داراى گردنه هاى صعب العبور؛ تنها سبک باران مى توانند از اين راه بگذرند؛ همان کسانى که در زندگى دنيا به حداقل قناعت کردند و از ثروت اندوزى و زندگى پر زرق و برق و سرشار از تجمّلات چشم پوشيدند؛ همچون مسافرى که حداقلِ آب و غذاى لازم را براى سفر با خود مى برد و از فراز و نشيب ها به آسانى مى گذرد؛ نه همچون کسانى که براثر خيالات خام، بارهاى سنگينى بر دوش گرفته اند، که در همان گردنه اوّل و دوم مى مانند و از قافله جدا مى شوند و تلف مى گردند.
مرحوم سيّد رضى چند جمله اخير را با مختصر تفاوتى در خطبه 21 نقل کرده و در توضيح آن تصريح کرده که جمله «تخفّفوا تلحقوا؛ سبک بار شويد تا به قافله برسيد» کلامى است که از آن کوتاه تر و پربارتر يافت نمى شود، کلامى که روح تشنگان طالب حکمت را سيراب مى کند (و مهم ترين درس زندگى را به انسان مى دهد). ما نيز در آن جا شرح مبسوطى درباره اهمّيّت اين جمله و محتواى آن آورده ايم. از آن جا که سفر آخرت به گفته قرآن مجيد زاد و توشه اى مى طلبد و آن زاد و توشه تقواست: (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى)، امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن همه مردم را به تقوا دعوت مى کند و مى فرمايد: «تقواى الهى پيشه کنيد؛ هم در مورد بندگان خدا، و هم شهرها و آبادى ها؛ چرا که شما (در برابر همه اين ها) حتّى در برابر سرزمين ها و چهارپايان مسئوليد»؛ (آتَّقُوا اللهَ فِي عِبَادِهِ وَ بِلادِهِ، فَإِنَّکُمْ مَسْؤُولُونَ حَتَّى عَنِ آلْبِقَاعِ وَ آلْبَهائِمِ).
مفهوم تقوا در برابر بندگان خداوند روشن است و آن، ترک آزار آن ها و حفظ حقوق و احترام به شخصيت آنان مى باشد، و اما تقوا درباره بلاد، آن است که در آبادى آن ها بکوشند و از تخريب و ويرانى بپرهيزند و اجازه دهند همه مردم از محيط سالم بهره گيرند، و اما مسئوليت در برابر بهائم و چهارپايان اين است که آن ها را بى جهت آزار ندهند و فوق طاقتشان بر آن ها بار نکنند و به نيازهاى آن ها از نظر غذا و آب و حتّى پوشش لازم و نيز دارو و درمان به هنگامى که گرفتار جراحتّى مى شوند، رسيدگى کنند.
بعضى از شارحان نهج البلاغه، مسئوليت در برابر شهرها و بقّاع را اين گونه تفسير کرده اند که در بلاد کفر که قادر به انجام دادن وظايف دينى خود نيستند مسکن نگزينند و خانه هاى پر زرق وبرق و قصرهاى مجلّل براى خودنمايى و برترى جويى در برابر ديگران، بنا نکنند.
ولى صحيح تر در تفسير اين عبارات همان است که بيان کرديم، شاهد آن نيز رواياتى است که در قسمت نکته ها خواهد آمد. از آن جا که شايد مفهوم تقوا براى بعضى پيچيده به نظر برسد، امام (عليه السلام) در پايان خطبه جمله هايى مى گويد که حقيقت تقوا در آن به وضوح ديده مى شود؛ مى فرمايد: «خدا را اطاعت کنيد و از عصيان او بپرهيزيد. هنگامى که امر نيکى را مشاهده کرديد، آن را در اختيار بگيريد و هنگامى که شر و بدى را يافتيد، از آن روى گردان شويد!»؛ (أَطِيعُوا آللهَ وَ لا تَعْصُوهُ، وَ إِذَا رَأَيْتُمُ آلْخَيْرَ فَخُذُوا بِهِ، وَ إِذَا رَأَيْتُمُ الشَّرَّ فَأَعْرِضُوا عَنْهُ).
جالب اين که آغاز و پايان اين خطبه در مورد خير و شرّ، هماهنگ است؛ چرا که در آغاز خطبه نيز طريق يافتن خير و شرّ را که همان رجوع به قرآن مجيد است، بيان فرمود. نکته
حفظ محيط زيست و حمايت از حيوانات در اسلام
از آن جا که صنايع کنونى با تمام فوايد و برکاتى که براى نوع بشر دارند، محيط زيست را به شدّت آلوده و تخريب مى کنند و به دنبال تخريب محيط زيست، انواع جانداران در خطر نابودى قرار مى گيرند و اگر از سلاح هاى وحشتناک کنونى به خصوص سلاح هاى کشتار جمعى استفاده گردد اين تخريب، وسيع تر و وحشتناک تر است، دنياى کنونى به اين فکر افتاده که براى حفظ محيط زيست و نسل حيوانات به پا خيزد و پيش از آن که فاجعه اى در کره خاکى ما رخ دهد، چاره اى بينديشد.
گرچه مطامع جهان خواران و پول پرستى سرمايه دارانى که جز به افزايش ثروت خود نمى انديشند، اين مسئله را با مشکلات فراوانى مواجه کرده و کارآيى گروه هاى حافظ محيط زيست و حامى انواع حيوانات را به حدّاقل رسانده و معلوم نيست نسل هاى آينده به چه سرنوشتى گرفتار خواهند شد؛ ولى پيشوايان اسلام از هزار سال پيش و بيشتر، بر اين موضوع تأکيد کرده اند که يک نمونه آن سخنان صريح مولا اميرالمؤمنين (عليه السلام) در خطبه ياد شده است که باصراحت مى فرمايد: «در برابر سرزمين ها و حيوانات مسئوليد».
روايات زيادى نيز از پيامبر اکرم و ائمّه معصومين (عليهم السلام) در اين زمينه صادر شده که اين مسئله مهم را در عالى ترين شکل و صورت بيان کرده است؛ از جمله:
در ماجرايى از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: آن حضرت شترى را ديد که آن را خوابانده اند و پاى آن را بسته اند؛ ولى جهازش بر او بود (در حالى که در اين گونه موارد جهاز را از پشت شتر برمى دارند تا استراحت کند) پيامبر فرمود: «أَيْنَ صاحِبُهَا؟ مُرُوهُ فَلْيَسْتَعِدَّ غَدآ لِلْخُصُومَةِ؛ صاحبش کجاست؟ به او بگوييد: خود را فرداى قيامت براى دادخواهى آماده سازد!».
در حديث ديگرى از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) نقل شده است: «لا تَتَوَرَّکُوا عَلَى الدَّوَابِّ وَ لا تَتَّخِذُوا ظُهُورَهَا مَجالِسَ؛ به صورت يک طرفى بر چهارپايان ننشينيد (زيرا سنگينى پاها بر يک طرف بدن حيوان وارد مى شود) و پشت آن ها را به صورت مجلس انتخاب نکنيد (اشاره به اين که اگر در راه به دوستانتان رسيديد و مى خواستيد با آن ها گفت وگو کنيد از مرکب پياده شويد؛ هنگامى که گفت وگوى شما تمام شد سوار شويد!)».
باز در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «لِلدَّابَّةِ عَلَى صاحِبِها سِتَّةُ حُقوقٍ: لايُحَمِّلُها فَوْقَ طاقَتِها وَ لا يَتَّخِذُ ظَهْرَها مَجالِسَ يَتَحَدَّثُ عَلَيْها وَ يَبْدَأُ بِعَلْفِها اِذا نَزَلَ وَ لا يَسِمُها وَ لا يَضْرِبُها فِي وَجْهِها فَإِنَّها تُسَبِّحُ وَ يَعْرِضُ عَلَيْهَا الْمَاءَ إِذَا مَرَّ بِهِ؛ چهارپا بر صاحبش شش حق دارد: بيش از طاقتش بر آن بار نکند، و پشت آن را مجلسى براى سخن گفتن قرار ندهد، و هنگامى که در منزلگاه پياده مى شود، نخست آذوقه او را آماده کند (سپس به خود بپردازد) و بدن او را داغ نکند و به صورتش شلاق نزند؛ چرا که تسبيح خدا مى گويد و هر زمان از کنار آب مى گذرد آب را بر او عرضه کند (زيرا او نمى تواند تشنگى خود را اظهار کند!)».
اين احاديث و احاديث فراوان ديگرى که در اين زمينه رسيده به خوبى نشان مى دهد که اسلام، دقيق ترين دستورات را در زمينه حمايت از حيوانات و رعايت حقوق آن ها داده است؛ و تا آن جا که اطلاع داريم چنين دستوراتى در هيچ مکتبى ديده نمى شود.
و درباره حفظ محيط زيست نيز دستورات فراوانى ديده مى شود؛ از جمله دستور داده شده است: «کنار نهرها را آلوده نسازيد؛ و همچنين زير درختان ميوه دار و مقابل درهاى خانه ها و محل نزول کاروان ها و اطراف مساجد را».
در دستورات جنگى اسلام نيز آمده است: «درختانِ سرزمين دشمن را قطع نکنيد؛ نسوزانيد و با جريان سيل آساى آب، آن ها را از ميان نبريد. آب آشاميدنى دشمن را آلوده نسازيد». .
پاورقی ها
«تحدوکم» از ريشه «حَدْو» و «حُدى» بر وزن «حذف» و «جدا» به معناى راندن شتر با آواز مخصوصى است که ساربان ها مى خوانند، سپس بر معناى وسيع ترى (راندن و سوق دادن) اطلاق شده است.
توجّه داشته باشيد که ضمير «هو» مذکّر است و به «امر» بر مى گردد و بنابراين «خاصّة» بايد مجرور باشد؛ نه مفتوح، آن چنان که در متن مذکور آمده است. پيام امام اميرالمؤمنين (عليه السلام)، ج 2، ص 165-166. بقره، آيه 197. «بقاع» جمع «بقعة» به معناى قسمتى از زمين است که از اطراف آن متمايز باشد و درجمله مزبور به معناى هر گونه آبادى است. «بهائم» جمع «بهيمة» به معناى حيوانات چهارپاست و درندگان و پرندگان را شامل نمى شود. حدائق الحقائق، ج 2، ص 51؛ شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد، ج 9، ص 290. وسائل الشيعه، ج 8، باب کراهة کون الإبل محملة معقولة، ص 394، ح 1. در بعضى از منابع لغت «تورّک على الدابّه» به اين صورت تفسير شده که يک پاى خود را بالا بياورد و بر زين بگذارد. کافى، ج 6، باب نوادر فى الدواب، ص 539، ح 8. کافى، ج 6، باب نوادر فى الدواب، ص 537، ح 1. به کتاب وسائل الشيعه، ج 1، باب کراهة الجلوس لقضاء الحاجة على شطوط الانهار، ص 228 مراجعه کنيد. وسائل الشيعه، ج 11، باب آداب امراء السرايا و اصحابهم و باب حکم المحاربة بالقاء السم و النار، ص 42-45.
توجّه داشته باشيد که ضمير «هو» مذکّر است و به «امر» بر مى گردد و بنابراين «خاصّة» بايد مجرور باشد؛ نه مفتوح، آن چنان که در متن مذکور آمده است. پيام امام اميرالمؤمنين (عليه السلام)، ج 2، ص 165-166. بقره، آيه 197. «بقاع» جمع «بقعة» به معناى قسمتى از زمين است که از اطراف آن متمايز باشد و درجمله مزبور به معناى هر گونه آبادى است. «بهائم» جمع «بهيمة» به معناى حيوانات چهارپاست و درندگان و پرندگان را شامل نمى شود. حدائق الحقائق، ج 2، ص 51؛ شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد، ج 9، ص 290. وسائل الشيعه، ج 8، باب کراهة کون الإبل محملة معقولة، ص 394، ح 1. در بعضى از منابع لغت «تورّک على الدابّه» به اين صورت تفسير شده که يک پاى خود را بالا بياورد و بر زين بگذارد. کافى، ج 6، باب نوادر فى الدواب، ص 539، ح 8. کافى، ج 6، باب نوادر فى الدواب، ص 537، ح 1. به کتاب وسائل الشيعه، ج 1، باب کراهة الجلوس لقضاء الحاجة على شطوط الانهار، ص 228 مراجعه کنيد. وسائل الشيعه، ج 11، باب آداب امراء السرايا و اصحابهم و باب حکم المحاربة بالقاء السم و النار، ص 42-45.