تفسیر بخش دوم

فَخَرَجُوا يَجُرُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله) کَمَا تُجَرُّ آلْأَمَةُ عِنْدَ شِرَائِهَا، مُتَوَجِّهِينَ بِهَا إِلَى آلْبَصْرَةِ، فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا فِي بُيُوتِهِمَا، وَأَبْرَزَا حَبِيسَ رَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله) لَهُمَا وَلِغَيْرِهِمَا، فِي جَيْشٍ مَا مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلاَّ وَقَدْ أَعْطَانِي الطَّاعَةَ، وَسَمَحَ لِي بِالْبَيْعَةِ، طَائِعآ غَيْرَ مُکْرَهٍ، فَقَدِمُوا عَلَى عَامِلِي بِهَا وَخُزَّانِ بَيْتِ مَالِ آلْمُسْلِمِينَ وَغَيْرِهِمْ مِنْ أَهْلِهَا، فَقَتَلُوا طَائِفَةً صَبْرآ، وَطَائِفَةً غَدْرآ. فَوَآللهِ لَوْ لَمْ يُصِيبُوا مِنَ آلْمُسْلِمِينَ إِلاَّ رَجُلا وَاحِدآ مُعْتَمِدِينَ لِقَتْلِهِ، بِلاجُرْمٍ جَرَّهُ، لَحَلَّ لِي قَتْلُ ذلِکَ آلْجَيْشِ کُلِّهِ، إِذْ حَضَرُوهُ فَلَمْ يُنْکِرُوا، وَلَمْ يَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسَانٍ وَلا بِيَدٍ. دَعْ مَا أَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ آلْمُسْلِمِينَ مِثْلَ آلْعِدَّةِ الَّتِي دَخَلُوا بِهَا عَلَيْهِمْ!

ترجمه
آن ها (طلحه و زبير و همدستانشان) به سوى بصره حرکت کردند؛ در حالى که همسر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را همچون کنيزى که به بازارِ برده فروشان مى برند، به دنبال خود کشاندند. آن ها همسران خود را در خانه هايشان پشت پرده نگه داشتند (تا ازنظر نامحرمان دور باشند) ولى پرده نشين حرم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را دربرابر ديدگان خود و ديگران ظاهر ساختند؛ در ميان لشکرى که همه آن ها به من قول اطاعت داده بودند و با رضايت کامل و بدون اکراه با من بيعت کرده بودند! آن ها به فرماندار من در بصره و همچنين خزانه داران بيت المال مسلمين و به مردم ديگرى از اهل آن شهر حمله کردند؛ گروهى از آنان را با شکنجه و گروهى را با حيله کشتند. به خدا سوگند! اگر آن ها فقط به يک نفر دست مى يافتند و او را عمداً و بدون گناه مى کشتند، قتل همه آن لشکر براى من حلال بود؛ چراکه آن ها حضور داشتند و مخالفت نکردند و از او نه با زبان دفاع کردند و نه با دست (و به اين ترتيب، همدست مفسدان فى الارض شدند) چه رسد به اين که آنان گروه بسيارى از مسلمانان را به تعداد همراهانشان که با آن ها وارد بصره شدند به قتل رساندند!
شرح و تفسیر
رسوايى آتش افروزان جنگ جمل
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، شرحى درباره خطاهاى بزرگ آتش افروزان جنگ جمل بيان مى کند تا همه بدانند که اگر امام (عليه السلام) به جنگ با آن ها برخاست وگروهى از آنان در اين جنگ کشته شدند مستحق بودند؛ و دهان بهانه جويان وايرادگيرندگان بى خبر را با اين منطق قوى و نيرومند خود مى بندد و به طور عمده به سه گناه از جرايم سنگين آن ها اشاره مى کند:
نخست مى فرمايد: «آن ها (طلحه و زبير و همدستانشان) به سوى بصره حرکت کردند؛ در حالى که همسر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را همچون کنيزى که به بازارِ برده فروشان مى برند، به دنبال خود کشاندند»؛ (فَخَرَجُوا يَجُرُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله) کَمَا تُجَرُّ آلْأَمَةُ عِنْدَ شِرَائِهَا، مُتَوَجِّهِينَ بِهَا إِلَى آلْبَصْرَةِ).
سپس مى فرمايد: «(آرى) آن ها همسران خود را در خانه هايشان پشت پرده نگه داشتند (تا ازنظر نامحرمان دور باشند) ولى پرده نشين حرم رسول خدا (صلي الله عليه و آله) را دربرابر ديدگان خود و ديگران ظاهر ساختند»؛ (فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا فِي بُيُوتِهِمَا، وَأَبْرَزَا حَبِيسَ رَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله) لَهُمَا وَلِغَيْرِهِمَا). همه مى دانيم که قرآن به همسران پيامبر (صلي الله عليه و آله) توصيه مى کند که در خانه هاى خود بنشينند و همچون عصر جاهليّت دربرابر چشم اين و آن ظاهر نشوند (وَقَرْنَ فِى بُيُوتِکُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى).
گويا حوادثى همچون جنگ جمل از قبل پيش بينى شده بود و اين دستور ناظر به آن و مانند آن است. ولى اين ناجوانمردان، همسران خود را در خانه نشاندند و همسر پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) را برخلاف نصّ صريح قرآن بيرون کشاندند تا از وجود او براى مقاصد شوم خود استفاده ابزارى کنند.
و در ادامه اين سخن، امام (عليه السلام) به اِشکال دومى مى پردازد و مى فرمايد: «در ميان لشکرى که همه آن ها به من قول اطاعت داده بودند و با رضايت کامل و بدون اکراه با من بيعت کرده بودند!»؛ (فِي جَيْشٍ مَا مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلاَّ وَقَدْ أَعْطَانِي الطَّاعَةَ، وَسَمَحَ لِي بِالْبَيْعَةِ، طَائِعآ غَيْرَ مُکْرَهٍ).
نه تنها مسلمانان، بلکه قبل از اسلام نيز آن هايى که با کسى بيعت مى کردند خود را به تمام معنا ملزم به بيعت خود مى دانستند؛ ولى آتش افروزان جنگ جمل اين سنّت را شکستند و آشکارا بيعت خود را زير پا نهادند و دربرابر امام (عليه السلام) صف کشيدند و آماده نبرد شدند.
و در ادامه به گناه بزرگ ديگر آنان اشاره کرده، مى فرمايد: «(از همه بدتر اين که آن ها پس از ورود به بصره) به فرماندار من در بصره و همچنين خزانه داران بيت المال مسلمين و به مردم ديگرى از اهل آن شهر حمله کردند؛ گروهى از آنان را با شکنجه و گروهى را با حيله کشتند»؛ (فَقَدِمُوا عَلَى عَامِلِي بِهَا وَخُزَّانِ بَيْتِ مَالِ آلْمُسْلِمِينَ وَغَيْرِهِمْ مِنْ أَهْلِهَا، فَقَتَلُوا طَائِفَةً صَبْرآ، وَطَائِفَةً غَدْرآ). ابن ابى الحديد در شرح بعضى از جنايات اهل جمل (ذيل همين خطبه) مى نويسد: «طلحه و زبير و همدستانشان زره در زير لباس پوشيدند و هنگام نماز صبح به مسجد آمدند؛ در حالى که نماينده اميرمؤمنان على (عليه السلام) «عثمان بن حنيف» قبلا به مسجد آمده بود. هنگام نماز فرا رسيد. نماينده امام (عليه السلام) جلو آمد تا با مردم نماز بخواند. ياران طلحه و زبير او را عقب کشيدند و زبير را براى نماز جلو انداختند. سبابجه (پاسداران بيت المال) جلو آمدند و زبير را از مسجد بيرون کردند و عثمان بن حنيف را جلو انداختند؛ ولى اصحاب زبير با يک حمله آن ها را به عقب راندند و زبير را جلو انداختند. اين درگيرى تا نزديک طلوع آفتاب پيوسته ادامه داشت. مردم فرياد کشيدند: اى اصحاب محمد (صلي الله عليه و آله)! از خدا نمى ترسيد؟ آفتاب دارد طلوع مى کند؛ بالاخره زبير غالب شد و با مردم نماز خواند و بعد از نماز، ياران مسلح خود را صدا زد که عثمان بن حنيف را دستگير کنيد و بعد از يک درگيرى شديد، عثمان دستگير شد و او را تا حدّ مرگ زدند و تمام موهاى صورتش حتّى ابروها و مژه هاى چشمانش را کندند و «سبابجه» را که هفتاد نفر بودند دستگير کردند و به اتّفاق عثمان بن حنيف، نزد عايشه بردند. عايشه دستور قتل عثمان بن حنيف را صادر کرد؛ ولى عثمان فرياد زد که اگر مرا بکشيد برادرم (فرماندار مدينه) انتقام خون مرا از خاندان شما خواهد گرفت. آن ها از اين ماجرا ترسيدند و عثمان را رها کردند. سپس عايشه به زبير پيغام داد که تمام «سبابجه» را به قتل برساند. او نيز آن ها را که هفتاد نفر بودند مانند گوسفند سر بريد و اين کار به دست فرزندش عبدالله انجام شد. بعضى از مورّخان مانند «ابومخنف» گفته اند: «آن ها چهارصد نفر بودند و طلحه و زبير پيمانى را که با عثمان بن حنيف بسته بودند ـ که متعرّض کسى نشوند ـ شکستند و «سبابجه» اوّلين گروهى بودند که در اسلام با شکنجه کشته شدند».
امام (عليه السلام) در جمله «فَقَتَلُوا طَائِفَةً صَبْرآ، وَطَائِفَةً غَدْرآ» اشاره به همين داستان مى کند که گروهى را با شکنجه کشتند و گروهى را با پيمان شکنى.
سپس امام (عليه السلام) در يک نتيجه گيرى روشن چنين مى فرمايد: «به خدا سوگند! اگر آن ها فقط به يک نفر دست مى يافتند و او را عمدآ و بدون گناه مى کشتند، قتل همه آن لشکر براى من حلال بود؛ چراکه آن ها حضور داشتند و مخالفت نکردند و از او نه با زبان دفاع کردند و نه با دست (و به اين ترتيب، همدست مفسدان فى الارض شدند) چه رسد به اين که آن ها گروه بسيارى از مسلمانان را به تعداد همراهانشان که با آن ها وارد بصره شدند به قتل رساندند!»؛ (فَوَآللهِ لَوْ لَمْ يُصِيبُوا مِنَ آلْمُسْلِمِينَ إِلاَّ رَجُلا وَاحِدآ مُعْتَمِدِينَ لِقَتْلِهِ، بِلا جُرْمٍ جَرَّهُ، لَحَلَّ لِي قَتْلُ ذلِکَ آلْجَيْشِ کُلِّهِ، إِذْ حَضَرُوهُ فَلَمْ يُنْکِرُوا، وَلَمْ يَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسَانٍ وَلا بِيَدٍ. دَعْ مَا أَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ آلْمُسْلِمِينَ مِثْلَ آلْعِدَّةِ الَّتِي دَخَلُوا بِهَا عَلَيْهِمْ!).
در اين جا پرسش و پاسخى ازسوى شارحان نهج البلاغه مطرح شده که ذکر آن براى تکميل بحث يادشده ضرورى به نظر مى رسد:
پرسش:
چگونه اميرمؤمنان (عليه السلام) مى فرمايد: اگر آن ها حتّى يک نفر را مى کشتند قتل تمام لشکرشان جايز بود تا چه رسد به اين که به تعداد خودشان از مسلمين بى گناه کشتند. اين نابرابرى را با چه عنوانى از عناوين فقهى مى توان تفسير کرد؟ بعضى پاسخ گفته اند: آن ها عملا نشان دادند که کشتن مسلمان را مباح مى شمرند و اين نوعى انکار ضروريات دين است و به اين ترتيب مرتد مى شوند.
برخى گفته اند: کشتن آن ها به دليل نهى از منکر بوده است؛ زيرا اگر نهى از منکر هيچ راهى جز اين نداشته باشد، مجاز است. سومين و بهترين جواب اين است که آن ها مصداق «مفسد فى الارض» بودند؛ چراکه لشکرى به راه انداختند و بيعت خود را شکستند و در بخشى از کشور اسلام، فساد عظيمى به راه انداختند؛ بنابراين داخل در اين آيه شريفه مى شوند: (إِنَّمَا جَزَاءُواْ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللهَ وَرَسُولَهُ وَيَسْعَوْنَ فِى الْأَرْضِ فَسَادآ أَنْ يُقَتَّلُوآ...).
و اگر امام (عليه السلام) مى فرمايد: گناه آن ها اين بود که دربرابر فجايع آنان سکوت کردند، درواقع مقدمه اى است براى اثبات محارب و مفسد بودن آن ها.
پاسخ چهارمى نيز در اين جا مطابق مذهب پيروان اهل بيت (عليهم السلام) وجود دارد و آن اين که هرکس بر امام معصوم و بر ضدّ حکومت اسلامى خروج کند، کافر است؛ همان گونه که «خواجه نصير طوسى» در «تجريد العقائد» مى گويد «ومحاربوا علىٍّ کفرة؛ کسانى که با على (عليه السلام) به جنگ برخيزند کافرند» زيرا مى دانيم پيامبر (صلي الله عليه و آله) به على (عليه السلام) خطاب کرده، فرمود: «حَرْبُکَ حَرْبِي؛ جنگ با تو جنگ با من است».
درمورد فجايع طلحه و زبير و عايشه در جنگ جمل، در جلدهاى قبلى اين کتاب بحث کافى شده است. پرسش ديگر:
در اين جا پرسش ديگرى مطرح است و آن اين که اگر همه آن ها مستحق قتل بودند ـ به سبب اين که گروهى از مسلمين را حتّى قبل از جنگ کشتند ـ چرا امام (عليه السلام) بعد از پيروزى، تمام همدستان طلحه و زبير را قصاص نفرمود؟ حتّى عايشه به حکم محاربه با امام مسلمين و قيام بر ضدّ حکومت اسلامى و ايجاد فساد در زمين مستحق قتل بود؛ ولى چنان که مى دانيم امام (عليه السلام) او را با احترام به مدينه بازگرداند.
پاسخ اين پرسش روشن است و آن اين که اوضاع به قدرى طوفانى و شرايط بحرانى بود که اگر امام (عليه السلام) دست به چنين کارى مى زد مخالفان به آسانى مى توانستند توده هاى عوام مسلمين را بر ضدّ او بشورانند؛ لذا در نقلى از عمروعاص مى خوانيم که به عايشه گفت: «اى کاش! در روز جنگ جمل کشته شده بودى!» عايشه به او گفت: «بى پدر چرا؟» عمرو گفت: «تو از دنيا مى رفتى و وارد بهشت مى شدى! و ما کشتن تو را بزرگ ترين دستاويز بر ضدّ على قرار مى داديم».
به هر حال، اين افتخارى است براى على (عليه السلام) که از مجازات آن ها صرف نظر کرد و جامعه اسلامى را نجات داد.

* * * .
پاورقی ها
«حبيس» از ريشه «حبس» به معناى محبوس است و اشاره به همسر پيامبر (صلي الله عليه و آله) عايشه است که شرکت در جنگ و ورود در اين صحنه هاى اجتماعى براى او ممنوع بود؛ ولى طلحه و زبير او را تشويق به اين کار کردند.
احزاب، آيه 33. «صبر» در اصل به معناى حبس است و اگر به خويشتن دارى در مقابل ناملايمات صبر گفته مى شود به همين دليل است. معناى ديگر صبر اين است که انسان يا حيوانى را در جايى نگه دارند و محدود سازند؛ سپس با انداختن سنگ و يا تير او را بکشند و در مجموع، کشتن با زجر و شکنجه را «قتل صبر» مى گويند. و اين همان چيزى است که در دستورات اسلامى حتّى درباره خطرناک ترين دشمنان ممنوع شده است! «سبابجه» جمع «سبيجى» بر وزن «بسيجى» از ريشه «سبج»، به گفته لسان العرب گروهى بودند شجاع و دلير از سرزمين سِنْد که براى پيکار (و در اين جا براى دفاع از بيت المال) اجير شده بودند. بعضى نيز گفته اند: اصل آن «سياه بچّه» بود؛ زيرا همه آن ها کم سن و سال بودند و رنگ چهره آن ها تيره بود. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 9، ص 320 و 321. مائده، آيه 33. تجريد الاعتقاد، ص 295. اين حديث را خوارزمى در مناقب، ص 129 و قندوزى در ينابيع المودة، ج 1، ص 172 و ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 24 نقل کرده اند. ج 1، در تفسير خطبه هاى 3 و 13؛ ج 2، در تفسير خطبه هاى 22 و 31؛ ج 5، در تفسير خطبه 137. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 6، ص 322.