تفسیر بخش سوم
أَلا وَإِنَّ هذِهِ الدُّنْيَا الَّتِي أَصْبَحْتُمْ تَتَمَنَّوْنَهَا وَتَرْغَبُونَ فِيهَا، وَأَصْبَحَتْ تُغْضِبُکُمْ وَتُرْضِيکُمْ، لَيْسَتْ بِدَارِکُمْ، وَلا مَنْزِلِکُمُ الَّذِي خُلِقْتُمْ لَهُ وَلاالَّذِي دُعِيتُمْ إِلَيْهِ. أَلا وَإِنَّهَا لَيْسَتْ بِبَاقِيَةٍ لَکُمْ وَلا تَبْقُونَ عَلَيْهَا ؛ وَهِيَ وَإِنْ غَرَّتْکُمْ مِنْهَا فَقَدْ حَذَّرَتْکُمْ شَرَّهَا. فَدَعُوا غُرُورَهَا لِتَحْذِيرِهَا، وَأَطْمَاعَهَا لِتَخْوِيفِهَا؛ وَسَابِقُوا فِيهَا إِلَى الدَّارِ الَّتِي دُعِيتُمْ إِلَيْهَا، وَآنْصَرِفُوا بِقُلُوبِکُمْ عَنْهَا؛ وَلا يَخِنَّنَّ أَحَدُکُمْ خَنِينَ آلاَْمَةِ عَلَى مَا زُوِيَ عَنْهُ مِنْهَا، وَآسْتَتِمُّوا نِعْمَةَ آللهِ عَلَيْکُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طاعَةِ آللهِ وَآلْمُحَافَظَةِ عَلَى مَا آسْتَحْفَظَکُمْ مِنْ کِتَابِهِ. أَلا وَإِنَّهُ لا يَضُرُّکُمْ تَضْيِيعُ شَيْءٍ مِنْ دُنْيَاکُمْ بَعْدَ حِفْظِکُمْ قَائِمَةَ دِينِکُمْ. أَلا وَإِنَّهُ لا يَنْفَعُکُمْ بَعْدَ تَضْيِيعِ دِينِکُمْ شَيْءٌ حَافَظْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاکُمْ. أَخَذَ آللهُ بِقُلُوبِنَا وَقُلُوبِکُمْ إِلَى آلْحَقِّ، وَأَلْهَمَنَا وَإِيَّاکُمُ آلصَّبْرَ!
ترجمه
آگاه باشيد! نه دنيا براى شما باقى مى ماند و نه سلطه شما بر آن باقى خواهد ماند. اين دنيا گرچه از جهتى شما را فريب داده، ولى از جهت ديگر، شما را از بدى هايش بر حذر داشته است؛ پس به دليل هشدارهايش، از فريبندگى هايش چشم بپوشيد و مظاهر هوس انگيزش را به دليل جنبه هاى هشدار دهنده اش رها سازيد و در اين جهان به سوى سرايى که به آن دعوت شده ايد سبقت جوييد و با جان و دل از دنياپرستى روى بگردانيد. نبايد هيچ يک از شما به سبب از دست دادن چيزى از دنيا همچون کنيزکان گريه سردهد؛ بلکه با صبر و استقامت بر طاعت خدا و حفظ آنچه از کتابش بر عهده شما گذاشته، نعمت هاى او را درباره خويش کامل سازيد.
آگاه باشيد! اگر اساس دين و ايمان خود را حفظ کنيد، از بين رفتن چيزى از دنيايتان به شما زيان نمى رساند و بدانيد که با تباه ساختن دين خود، آنچه از دنيا براى خويش نگه داشته ايد سودى به حالتان نخواهد داشت. خداوند، دل هاى ما و شما را به سوى حق متوجّه سازد و صبر و استقامت را به ما و شما ارزانى دارد.
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به ناپايدارى دنيا و بى قرارى آن اشاره مى کند وبه همگان هشدار مى دهد که فريب زرق وبرق آن را نخورند؛ چراکه آتش افروزان جنگ هاى جمل و مانند آن همگى به دليل نيل به دنيا و زخارف آن گرفتار اين انحرافات شدند. امام (عليه السلام) ديگران را بر حذر مى دارد که راه آنان را نپويند و آنچه را که آن ها مى جويند نجويند و در طريق حق گام بردارند؛ هر چند به شهادت منتهى شود؛ مى فرمايد: «آگاه باشيد! اين دنيايى که شما پيوسته آن را آرزو مى کنيد و به آن عشق مى ورزيد، و آن نيز گاه شما را خشمگين و گاه خشنود مى سازد، خانه و منزلگاه اصلى شما نيست که براى آن آفريده شده و به سوى آن دعوت گرديده ايد»؛ (أَلا وَإِنَّ هذِهِ الدُّنْيَا الَّتِي أَصْبَحْتُمْ تَتَمَنَّوْنَهَا وَتَرْغَبُونَ فِيهَا، وَأَصْبَحَتْ تُغْضِبُکُمْ وَتُرْضِيکُمْ، لَيْسَتْ بِدَارِکُمْ، وَلا مَنْزِلِکُمُ الَّذِي خُلِقْتُمْ لَهُ وَلا الَّذِي دُعِيتُمْ إِلَيْهِ). اين تعبير اشاره به همان چيزى است که بارها در نهج البلاغه بيان شده و قرآن نيز در بعضى از آيات به آن اشاره مى فرمايد که دنيا سراى جاويدان و جايگاه اصلى ما نيست؛ بلکه منزلگاهى است موقّت که در سفر خود به سوى آخرت در آن مسکن گزيده ايم تا زاد و توشه برگيريم و به سلامت از اين راه پرخوف وخطر بگذريم و به دار آخرت که به فرموده قرآن (لَهِىَ الْحَيَوانُ)؛ «حيات حقيقتى در آن است»، نايل شويم.
سپس براى تأکيد بيشتر مى افزايد: «آگاه باشيد! نه دنيا براى شما باقى مى ماند ونه سلطه شما بر آن باقى خواهد ماند (هر دو رو به زوال و پايان پذيرند»؛ (أَلا وَإِنَّهَا لَيْسَتْ بِبَاقِيَةٍ لَکُمْ وَلا تَبْقُونَ عَلَيْهَا).
و در ادامه اين سخن در پاسخ کسانى که دنيا را همواره فريبنده معرفى مى کنند، مى افزايد: «اين دنيا گرچه از جهتى شما را فريب داده، ولى از جهت ديگر، شما را از بدى هايش بر حذر داشته است؛ پس به دليل هشدارهايش، از فريبندگى هايش چشم بپوشيد و مظاهر هوس انگيزش را به دليل جنبه هاى هشدار دهنده اش رها سازيد»؛ (وَهِيَ وَإِنْ غَرَّتْکُمْ مِنْهَا فَقَدْ حَذَّرَتْکُمْ شَرَّهَا. فَدَعُوا غُرُورَهَا لِتَحْذِيرِهَا، وَأَطْمَاعَهَا لِتَخْوِيفِهَا).
درست است که بسيارى از زرق وبرق هاى دنيا فريبنده و غافل کننده است؛ ولى در کنار آن، صحنه هايى به ما نشان مى دهد که هر غافلى را از خواب غفلت بيدار مى کند. درست در همان لحظه اى که شخصى بر اريکه قدرت مى نشيند ديگرى از تخت سقوط مى کند؛ در همان زمانى که شخصى وارث آلاف و الوف مى شود، جنازه صاحب اصلى آن اموال بر دوش انسان ها روانه گورستان مى گردد؛ در همان زمان که نوزادى متولّد مى شود و پدر و مادر خندان مى شوند، در گوشه ديگرى جمعى را مى بينيم که براى از دست دادن عزيزان، ناله و شيون سرداده اند!! چرا ما تنها بخش اوّل را مى بينيم و از بخش دوم غافليم؟! اين نکته مهمى است که امام (عليه السلام) با عبارات پرمعناى ياد شده، توجه همگان را به آن معطوف مى دارد. در کلمات قصار و عبارات ديگر نهج البلاغه نيز بر آن تأکيد شده است.
در ادامه اين سخن و در نتيجه گيرى مى فرمايد: «(بنابراين) در اين جهان به سوى سرايى که به آن دعوت شده ايد سبقت جوييد و با جان و دل از دنياپرستى روى بگردانيد»؛ (وَسَابِقُوا فِيهَا إِلَى الدَّارِ الَّتِي دُعِيتُمْ إِلَيْهَا، وَآنْصَرِفُوا بِقُلُوبِکُمْ عَنْهَا).
و باز هم ادامه مى دهد: «نبايد هيچ يک از شما به سبب از دست دادن چيزى از دنيا همچون کنيزکان گريه سردهد؛ بلکه با صبر و استقامت بر طاعت خدا وحفظ آنچه از کتابش بر عهده شما گذاشته نعمت هاى او را درباره خويش کامل سازيد»؛ (وَلا يَخِنَّنَّ أَحَدُکُمْ خَنِينَ آلْأَمَةِ عَلَى مَا زُوِيَ عَنْهُ مِنْهَا، وَآسْتَتِمُّوا نِعْمَةَ آللهِ عَلَيْکُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طاعَةِ آللهِ وَآلْمُحَافَظَةِ عَلَى مَا آسْتَحْفَظَکُمْ مِنْ کِتَابِهِ).
امام (عليه السلام) افراد ضعيف و ناتوانى را که به علّت از دست دادن کمى از نعمت هاى دنيا قيافه عزاداران به خود مى گيرند و همچون کسانى که عزيزترين عزيزانشان را از دست داده اند گريه سرمى دهند، به کنيزان کم قدر و مايه اى تشبيه مى کند که براى کوچک ترين ناملايمات، بلندبلند گريه مى کنند و گاه از شدت بى تابى صداى گريه آن ها در بينى شان مى پيچد (توجّه داشته باشيد که «خنين» به نوعى از گريه گفته مى شود که صداى آن به سبب شدت بى تابى در بينى مى پيچد).
آرى، اين کار بردگان ضعيف است، بردگان دنيا و اسيران زرق وبرق؛ در حالى که اگر درست بينديشند مى فهمند که آنچه از دست رفته هرقدر مهم باشد چيز باارزشى نيست؛ زيرا اگر امروز آن را از دست ندهد فردا به هنگام مرگ با همه خداحافظى مى کند و همه را از دست مى دهد!
به علاوه بسيارى از نعمت ها از دست مى رود و بعد از مدّتى به لطف خدا به دست مى آيد؛ بنابراين بى تابى و آه و ناله و گريه بى مورد است.
و از جمله آخر استفاده مى شود که يکى از عوامل بقا و دوام نعمت هاى خداوند، اطاعت فرمان او و احترام به قرآن و عمل به دستورات آن است.
در پايان اين خطبه به نکته مهم ديگرى اشاره مى شود: هنگامى که حفظ دنياى پر زرق وبرق با حفظ دين در تضادّ واقع شود، به گونه اى که حفظ هر يک، سبب تضييع ديگرى گردد، امام (عليه السلام) مى فرمايد: اگر دين و ايمانتان را حفظ کنيد بقيه مهم نيست «آگاه باشيد! اگر اساس دين و ايمان خود را حفظ کنيد، از بين رفتن چيزى از دنيايتان به شما زيان نمى رساند و بدانيد که با تباه ساختن دين خود، آنچه از دنيا براى خويش نگه داشته ايد سودى به حالتان نخواهد داشت»؛ (أَلا وَإِنَّهُ لا يَضُرُّکُمْ تَضْيِيعُ شَيْءٍ مِنْ دُنْيَاکُمْ بَعْدَ حِفْظِکُمْ قَائِمَةَ دِينِکُمْ. أَلا وَإِنَّهُ لا يَنْفَعُکُمْ بَعْدَ تَضْيِيعِ دِينِکُمْ شَيْءٌ حَافَظْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاکُمْ).
اشاره به اين که غناى حقيقى در حفظ سرمايه دين و ايمان است که در زندگى جاويدان انسان همه جا راه گشاى اوست؛ نه مواهب مادّى زودگذر فانى؛ که اين ها سرمايه هايى هستند خيالى و پندارى و گاه همچون حباب هاى روى آب به سرعت محو مى شوند.
در حديثى که مرحوم کلينى نقل کرده مى خوانيم: يکى از ياران آن حضرت هر سال به حج مى آمد و با امام (عليه السلام) ملاقات مى کرد؛ ولى مدّتى گذشت و به حج نيامد. در اين هنگام يکى از ياران سرشناس آن حضرت خدمتش شرفياب شد. حضرت احوال آن دوست را از او پرسيد. آن شخص پاسخ واضحى نداد چراکه نمى خواست وضع نامناسب مالى او را بازگو کند. امام (عليه السلام) فرمود: «بگو ببينم دين و ايمانش چگونه است؟» عرض کرد: «هُوَ وَاللهِ کَما تُحِبُّ؛ او آن گونه است که شما دوست مى داريد». امام (عليه السلام) فرمود: «هُوَ وَاللهِ الْغَنِىُّ؛ به خدا سوگند! او غنىّ و بى نياز است».
سپس با اين دعا کلام خود را پايان مى دهد، عرضه مى دارد: «خداوند، دل هاى ما و شما را به سوى حق متوجّه سازد و صبر و استقامت را به ما و شما ارزانى دارد»؛ (أَخَذَ آللهُ بِقُلُوبِنَا وَقُلُوبِکُمْ إِلَى آلْحَقِّ، وَأَلْهَمَنَا وَإِيَّاکُمُ آلصَّبْرَ!).
بارها گفته ايم که هرگاه امکانات مادّى در مسير اهداف سازنده معنوى به کار گرفته شود نه تنها مذموم و نکوهيده نيست؛ بلکه از بهترين وسايل پيشرفت وتکامل انسان است. بدبختى از آن جا شروع مى شود که اين امکانات به هدف اصلى تبديل شود و براى نيل به آن، انسان همه چيز را قربانى کند و از آن جا که در عصر و زمان آن حضرت و امامان بعد از ايشان براثر فتوحات، مال و ثروت فراوانى به کشور اسلامى به خصوص مرکز حکومت، سرازير شد و بسيارى از مردم را به خود مشغول داشت اين پيشوايان بزرگ، پيوسته در مذمّت دنيا سخن مى گفتند و به مردم هشدار مى دادند. خطبه مزبور يکى از نمونه هاى آن است.
* * *