تفسیر بخش دوم
أُوصِيکُمْ عِبَادَ آللهِ بِتَقْوَى آللهِ فَإِنَّهَا خَيْرُ مَا تَوَاصَى آلْعِبَادُ بِهِ، وَخَيْرُ عَوَاقِبِ آلْأُمُورِ عِنْدَآللهِ. وَقَدْ فُتِحَ بَابُ آلْحَرْبِ بَيْنَکُمْ وَبَيْنَ أَهْلِ آلْقِبْلَةِ، وَلا يَحْمِلُ هذَا آلْعَلَمَ إِلاَّ أَهْلُ آلْبَصَرِ وَالصَّبْرِ وَآلْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ آلْحَقِّ، فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ، وَقِفُوا عِنْدَ مَا تَنْهَوْنَ عَنْهُ؛ وَلا تَعْجَلُوا فِي أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَيَّنُوا، فَإِنَّ لَنَا مَعَ کُلِّ أَمْرٍ تُنْکِرُونَهُ غِيَرآ.
ترجمه
اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى (و ترس از عذاب خدا) توصيه مى کنم؛ چراکه تقوا بهترين چيزى است که بندگان، يکديگر را به آن سفارش مى کنند وبهترين پايان کار در پيشگاه خداست. هم اکنون درهاى نبرد ميان شما و(فتنه جويان از) اهل قبله گشوده شده است و اين پرچم (جهاد با مسلمانان منحرف) را جز افراد بينا، با استقامت و آگاه به موارد حق، بر دوش نمى کشند؛ پس آنچه را که به شما فرمان داده شده انجام دهيد و دربرابر آنچه نهى شده، توقّف کنيد و در هيچ کارى عجله نکنيد تا به اندازه کافى درباره آن تحقيق کنيد؛ زيرا ما دربرابر آنچه نمى پسنديد راه هاى تغيير (و جايگزين) داريم.
شرح و تفسیر
دستوراتى درباره نبرد با فتنه جويان
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، اصحاب خود را براى پيکار با ظالمان و طاغيان امت آماده مى کند. در ابتدا آن ها را به تقوا سفارش کرده، مى فرمايد: «اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى (و ترس از عذاب خدا) توصيه مى کنم؛ چراکه تقوا بهترين چيزى است که بندگان، يکديگر را به آن سفارش مى کنند و بهترين پايان کار در پيشگاه خداست»؛ (أُوصِيکُمْ عِبَادَ آللهِ بِتَقْوَى آللهِ فَإِنَّهَا خَيْرُ مَا تَوَاصَى آلْعِبَادُ بِهِ، وَخَيْرُ عَوَاقِبِ آلْأُمُورِ عِنْدَآللهِ).
قرآن مجيد نيز بر اين معنا تأکيد مى کند که تنها کسانى گرفتار خسران نمى شوند که يکديگر را به حق و شکيبايى سفارش کنند که نتيجه آن تقواست: (وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِى خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ).
و نيز مى فرمايد: (وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى)؛ «عاقبت نيک در (سايه) تقواست» و در جاى ديگر فرموده: (وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ)؛ «سرانجام (نيک) براى پرهيزکاران است».
امام (عليه السلام) سپس در ادامه اين سخن مى فرمايد: «هم اکنون درهاى نبرد ميان شما و(فتنه جويان از) اهل قبله گشوده شده است و اين پرچم (جهاد با مسلمانان منحرف) را جز افراد بينا، با استقامت و آگاه به موارد حق، بر دوش نمى کشند»؛ (وَقَدْ فُتِحَ بَابُ آلْحَرْبِ بَيْنَکُمْ وَبَيْنَ أَهْلِ آلْقِبْلَةِ، وَلا يَحْمِلُ هذَا آلْعَلَمَ إِلاَّ أَهْلُ آلْبَصَرِ وَالصَّبْرِ وَآلْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ آلْحَقِّ).
آنگاه در ادامه مى فرمايد: «پس آنچه را که به شما فرمان داده شده انجام دهيد و دربرابر آنچه نهى شده، توقّف کنيد و در هيچ کارى عجله نکنيد تا به اندازه کافى درباره آن تحقيق کنيد؛ زيرا ما دربرابر آنچه نمى پسنديد راه هاى تغيير (وجايگزين) داريم»؛ (فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ، وَقِفُوا عِنْدَ مَا تَنْهَوْنَ عَنْهُ؛ وَلاتَعْجَلُوا فِي أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَيَّنُوا، فَإِنَّ لَنَا مَعَ کُلِّ أَمْرٍ تُنْکِرُونَهُ غِيَرآ). جمله «وَلا يَحْمِلُ هذَا آلْعَلَمَ» اشاره به اين است که ما نخستين بار در اسلام، مجبور شده ايم با افرادى که مدعى اسلام، و اهل قبله اند به دليل بغى و طغيانشان پيکار کنيم و اين امر براى ظاهربينان و کوته فکران، بسيار مشقّت بار است؛ لذا اين پرچم را جز آگاهان بااستقامت و کسانى که حق را از باطل به خوبى مى شناسند، کسى ديگر نمى تواند بر دوش کشد.
و جمله هاى «فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ...» اشاره به اين است که اين راهِ پرمسئوليّتى است؛ بادقّت در آن، گام برداريد و کاملا گوش به فرمان باشيد و نظم وانضباط را به دقّت رعايت کنيد.
و جمله «فَإِنَّ لَنَا مَعَ کُلِّ أَمْرٍ تُنْکِرُونَهُ غِيَرآ» اشاره به اين است که در مسائل اجرايى جنگ و جزئيات کارها گاه امام و فرمانده دستوراتى مى دهد که مطابق ميل اکثريت مردم نيست؛ مثلا دستور مى دهد که از طرف شمال به بصره حمله کنيد؛ ولى اکثريت، آن را مشکل مى پندارند و ترجيح مى دهند از طرف جنوب حمله کنند. امام (عليه السلام) مى فرمايد: «در اين گونه موارد، عجله نکنيد در آن جا که خلاف شرع و مصلحت نيست، ما تغييراتى مى دهيم و خواست شما را تأمين مى کنيم؛ همچنين اگر مردم شکايتى مثلا از بعضى فرمانداران داشته باشند من همچون عثمان اصرارى بر ابقاى آن ها ندارم و نظر مردم را در آن جا که موافق شرع و مصلحت است مى پذيرم و اين همان موضوع انعطاف است».
يکى از ويژگى هاى مدير و فرمانده لايق اين است که به افکار مردم احترام بگذارد و در آن جا که اصول محفوظ مى ماند با آن ها هماهنگ باشد.
بعضى از شارحان نهج البلاغه، تفسيرهاى ديگرى براى اين جمله گفته اند که مناسب به نظر نمى رسد؛ ازجمله اين که «غير» به معناى مصالح باشد؛ يعنى امورى را که شما انکار مى کنيد، مصالحى دارد که نمى دانيد؛ در حالى که تفسير «غير» به مصالح، با مفهوم اين واژه سازگار نيست. احتمالات ديگرى نيز در کلمات بعضى از شارحان نقل شده که چون با ظاهر کلمات امام (عليه السلام) هماهنگ نبود، از آن صرف نظر کرديم. نکته
گفت وگويى با عمّار ياسر در جنگ صفّين
شک نيست که اگر اهل قبله و گروهى از مسلمين اقدام به امورى کنند که پايه هاى اسلام را متزلزل کند و يا قيام بر ضدّ حکومت اسلامى باشد، بايد ارشاد شوند و از راه هاى مسالمت آميز آن ها را به راه حق بازگردانند؛ ولى اگر به خلاف کارى خود ادامه دادند چاره اى جز اين نيست که آن ها را با زور بر سر جاى خود بنشانند و اين کار براى افراد سطحى نگر و کوتاه فکر خوشايند نيست؛ لذا امام (عليه السلام) مى فرمايد: «اين پرچم را تنها افراد بينا و شکيبا و عالم و آگاه بر دوش مى کشند».
در حوادث جنگ صفين چنين نقل شده است: «يکى از ياران عمّار ياسر مى گويد: ما در جنگ صفين، همراه على (عليه السلام) تحت فرماندهى عمّار بوديم. ناگاه مردى صف را شکافت و به ما رسيد و گفت: عمّار کدامتان است؟
عمّار صدا زد: منم.
آن مرد گفت: سخنى دارم، آشکارا بگويم يا پنهان؟
عمّار گفت: اختيار با توست.
آن مرد گفت: آشکارا مى گويم. من در مبارزه با معاويه و پيروانش از ساعتى که از خانه بيرون آمدم ترديدى نداشتم و مى دانستم آن ها گمراه اند و اين وضع تا ديشب ادامه داشت؛ ولى خوابى ديدم که مرا مردّد ساخته است. در خواب ديدم منادى ما اذان گفت و به يگانگى خدا و رسالت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) شهادت داد، منادى آن ها نيز همين طور. نماز بر پا شد، همه مانند هم نماز خوانديم، همه يکنواخت قرآن تلاوت مى کرديم. (از خواب بيدار شدم) شک و ترديد مرا فراگرفت و با خود گفتم: اگر آن ها بر باطل اند، پس چرا همه چيز آن ها مثل ماست؟ خدا مى داند آن شب بر من چه گذشت!
صبح خدمت اميرمؤمنان على (عليه السلام) رفتم و مطلب را با او در ميان گذاشتم. امام (عليه السلام) فرمود: عمّار را ملاقات کرده اى؟ عرض کردم: نه. فرمود: او را ملاقات کن، ببين چه مى گويد و اکنون به همين دليل نزد تو آمده ام.
عمّار گفت: صاحب آن پرچم سياه را که دربرابر ماست مى شناسى؟ او عمروعاص است. من همراه با پيامبر (صلي الله عليه و آله) دربرابر همين پرچم، سه بار جهاد کرده ام و اين، دفعه چهارم است و او از آن سه نوبت بهتر نشده؛ بلکه بدتر وفاجرتر هم شده است. آيا تو در غزوه بدر و احد و حنين شرکت داشتى يا پدرت شاهد آن ها بوده است که براى تو خبر آورد؟ او گفت:نه.
عمّار گفت: موقعيت امروز ما در خدمت على (عليه السلام) همان موقعيت پيامبر (صلي الله عليه و آله) در روز بدر و احد و حنين است و مرکز پرچم آن ها همان مرکز پرچم هاى مشرکان واحزاب است.
آيا آن لشکر و کسانى را که در آن هستند مى بينى؟ به خدا سوگند! من دوست داشتم تمام آن هايى که همراه با معاويه براى مبارزه با ما آمده اند و از اهداف ما جدايند همگى يک انسان بودند و من آن انسان را از بين مى بردم... آيا حقيقت را براى تو روشن ساختم؟
آن مرد گفت: آرى، بر من روشن شد.
عمّار گفت: حالا هر يک از اين دو گروه را که مى خواهى انتخاب کن». اين واقعه و مانند آن نشان مى دهد که ظاهر اسلامى اين گروه هاى مخالف که پوششى براى نيّات شوم آن ها بود، افراد ساده دل را فريب مى داد و امام (عليه السلام) با سخنان يادشده به اين گونه افراد هشدار مى داد.
* * *
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، اصحاب خود را براى پيکار با ظالمان و طاغيان امت آماده مى کند. در ابتدا آن ها را به تقوا سفارش کرده، مى فرمايد: «اى بندگان خدا! شما را به تقواى الهى (و ترس از عذاب خدا) توصيه مى کنم؛ چراکه تقوا بهترين چيزى است که بندگان، يکديگر را به آن سفارش مى کنند و بهترين پايان کار در پيشگاه خداست»؛ (أُوصِيکُمْ عِبَادَ آللهِ بِتَقْوَى آللهِ فَإِنَّهَا خَيْرُ مَا تَوَاصَى آلْعِبَادُ بِهِ، وَخَيْرُ عَوَاقِبِ آلْأُمُورِ عِنْدَآللهِ).
قرآن مجيد نيز بر اين معنا تأکيد مى کند که تنها کسانى گرفتار خسران نمى شوند که يکديگر را به حق و شکيبايى سفارش کنند که نتيجه آن تقواست: (وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِى خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ).
و نيز مى فرمايد: (وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى)؛ «عاقبت نيک در (سايه) تقواست» و در جاى ديگر فرموده: (وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ)؛ «سرانجام (نيک) براى پرهيزکاران است».
امام (عليه السلام) سپس در ادامه اين سخن مى فرمايد: «هم اکنون درهاى نبرد ميان شما و(فتنه جويان از) اهل قبله گشوده شده است و اين پرچم (جهاد با مسلمانان منحرف) را جز افراد بينا، با استقامت و آگاه به موارد حق، بر دوش نمى کشند»؛ (وَقَدْ فُتِحَ بَابُ آلْحَرْبِ بَيْنَکُمْ وَبَيْنَ أَهْلِ آلْقِبْلَةِ، وَلا يَحْمِلُ هذَا آلْعَلَمَ إِلاَّ أَهْلُ آلْبَصَرِ وَالصَّبْرِ وَآلْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ آلْحَقِّ).
آنگاه در ادامه مى فرمايد: «پس آنچه را که به شما فرمان داده شده انجام دهيد و دربرابر آنچه نهى شده، توقّف کنيد و در هيچ کارى عجله نکنيد تا به اندازه کافى درباره آن تحقيق کنيد؛ زيرا ما دربرابر آنچه نمى پسنديد راه هاى تغيير (وجايگزين) داريم»؛ (فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ، وَقِفُوا عِنْدَ مَا تَنْهَوْنَ عَنْهُ؛ وَلاتَعْجَلُوا فِي أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَيَّنُوا، فَإِنَّ لَنَا مَعَ کُلِّ أَمْرٍ تُنْکِرُونَهُ غِيَرآ). جمله «وَلا يَحْمِلُ هذَا آلْعَلَمَ» اشاره به اين است که ما نخستين بار در اسلام، مجبور شده ايم با افرادى که مدعى اسلام، و اهل قبله اند به دليل بغى و طغيانشان پيکار کنيم و اين امر براى ظاهربينان و کوته فکران، بسيار مشقّت بار است؛ لذا اين پرچم را جز آگاهان بااستقامت و کسانى که حق را از باطل به خوبى مى شناسند، کسى ديگر نمى تواند بر دوش کشد.
و جمله هاى «فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ...» اشاره به اين است که اين راهِ پرمسئوليّتى است؛ بادقّت در آن، گام برداريد و کاملا گوش به فرمان باشيد و نظم وانضباط را به دقّت رعايت کنيد.
و جمله «فَإِنَّ لَنَا مَعَ کُلِّ أَمْرٍ تُنْکِرُونَهُ غِيَرآ» اشاره به اين است که در مسائل اجرايى جنگ و جزئيات کارها گاه امام و فرمانده دستوراتى مى دهد که مطابق ميل اکثريت مردم نيست؛ مثلا دستور مى دهد که از طرف شمال به بصره حمله کنيد؛ ولى اکثريت، آن را مشکل مى پندارند و ترجيح مى دهند از طرف جنوب حمله کنند. امام (عليه السلام) مى فرمايد: «در اين گونه موارد، عجله نکنيد در آن جا که خلاف شرع و مصلحت نيست، ما تغييراتى مى دهيم و خواست شما را تأمين مى کنيم؛ همچنين اگر مردم شکايتى مثلا از بعضى فرمانداران داشته باشند من همچون عثمان اصرارى بر ابقاى آن ها ندارم و نظر مردم را در آن جا که موافق شرع و مصلحت است مى پذيرم و اين همان موضوع انعطاف است».
يکى از ويژگى هاى مدير و فرمانده لايق اين است که به افکار مردم احترام بگذارد و در آن جا که اصول محفوظ مى ماند با آن ها هماهنگ باشد.
بعضى از شارحان نهج البلاغه، تفسيرهاى ديگرى براى اين جمله گفته اند که مناسب به نظر نمى رسد؛ ازجمله اين که «غير» به معناى مصالح باشد؛ يعنى امورى را که شما انکار مى کنيد، مصالحى دارد که نمى دانيد؛ در حالى که تفسير «غير» به مصالح، با مفهوم اين واژه سازگار نيست. احتمالات ديگرى نيز در کلمات بعضى از شارحان نقل شده که چون با ظاهر کلمات امام (عليه السلام) هماهنگ نبود، از آن صرف نظر کرديم. نکته
گفت وگويى با عمّار ياسر در جنگ صفّين
شک نيست که اگر اهل قبله و گروهى از مسلمين اقدام به امورى کنند که پايه هاى اسلام را متزلزل کند و يا قيام بر ضدّ حکومت اسلامى باشد، بايد ارشاد شوند و از راه هاى مسالمت آميز آن ها را به راه حق بازگردانند؛ ولى اگر به خلاف کارى خود ادامه دادند چاره اى جز اين نيست که آن ها را با زور بر سر جاى خود بنشانند و اين کار براى افراد سطحى نگر و کوتاه فکر خوشايند نيست؛ لذا امام (عليه السلام) مى فرمايد: «اين پرچم را تنها افراد بينا و شکيبا و عالم و آگاه بر دوش مى کشند».
در حوادث جنگ صفين چنين نقل شده است: «يکى از ياران عمّار ياسر مى گويد: ما در جنگ صفين، همراه على (عليه السلام) تحت فرماندهى عمّار بوديم. ناگاه مردى صف را شکافت و به ما رسيد و گفت: عمّار کدامتان است؟
عمّار صدا زد: منم.
آن مرد گفت: سخنى دارم، آشکارا بگويم يا پنهان؟
عمّار گفت: اختيار با توست.
آن مرد گفت: آشکارا مى گويم. من در مبارزه با معاويه و پيروانش از ساعتى که از خانه بيرون آمدم ترديدى نداشتم و مى دانستم آن ها گمراه اند و اين وضع تا ديشب ادامه داشت؛ ولى خوابى ديدم که مرا مردّد ساخته است. در خواب ديدم منادى ما اذان گفت و به يگانگى خدا و رسالت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) شهادت داد، منادى آن ها نيز همين طور. نماز بر پا شد، همه مانند هم نماز خوانديم، همه يکنواخت قرآن تلاوت مى کرديم. (از خواب بيدار شدم) شک و ترديد مرا فراگرفت و با خود گفتم: اگر آن ها بر باطل اند، پس چرا همه چيز آن ها مثل ماست؟ خدا مى داند آن شب بر من چه گذشت!
صبح خدمت اميرمؤمنان على (عليه السلام) رفتم و مطلب را با او در ميان گذاشتم. امام (عليه السلام) فرمود: عمّار را ملاقات کرده اى؟ عرض کردم: نه. فرمود: او را ملاقات کن، ببين چه مى گويد و اکنون به همين دليل نزد تو آمده ام.
عمّار گفت: صاحب آن پرچم سياه را که دربرابر ماست مى شناسى؟ او عمروعاص است. من همراه با پيامبر (صلي الله عليه و آله) دربرابر همين پرچم، سه بار جهاد کرده ام و اين، دفعه چهارم است و او از آن سه نوبت بهتر نشده؛ بلکه بدتر وفاجرتر هم شده است. آيا تو در غزوه بدر و احد و حنين شرکت داشتى يا پدرت شاهد آن ها بوده است که براى تو خبر آورد؟ او گفت:نه.
عمّار گفت: موقعيت امروز ما در خدمت على (عليه السلام) همان موقعيت پيامبر (صلي الله عليه و آله) در روز بدر و احد و حنين است و مرکز پرچم آن ها همان مرکز پرچم هاى مشرکان واحزاب است.
آيا آن لشکر و کسانى را که در آن هستند مى بينى؟ به خدا سوگند! من دوست داشتم تمام آن هايى که همراه با معاويه براى مبارزه با ما آمده اند و از اهداف ما جدايند همگى يک انسان بودند و من آن انسان را از بين مى بردم... آيا حقيقت را براى تو روشن ساختم؟
آن مرد گفت: آرى، بر من روشن شد.
عمّار گفت: حالا هر يک از اين دو گروه را که مى خواهى انتخاب کن». اين واقعه و مانند آن نشان مى دهد که ظاهر اسلامى اين گروه هاى مخالف که پوششى براى نيّات شوم آن ها بود، افراد ساده دل را فريب مى داد و امام (عليه السلام) با سخنان يادشده به اين گونه افراد هشدار مى داد.
* * *