تفسیر بخش سوم

اِلَى اللهِ اَشْکُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعيشونَ جُهّالا، وَ يَمُوتُونَ ضُلّالا، لَيْسَ فيهِمْ سِلْعَة اَبْوَرُ مِنَ الْکِتابِ اِذا تُلِىَ حَقَّ تِلاوَتِهِ، وَ لا سِلْعَةٌ اَنْفَقُ بَيْعآ وَ لا اَغْلى ثَمَنآ مِنَ الْکِتابِ اِذا حُرِّفَ عَنْ مَواضِعِهِ، وَ لا عِنْدَهُمْ اَنْکَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ، وَ لااَعْرَفُ مِنَ الْمُنْکَرِ! ترجمه
به خدا شکايت مى برم از گروهى که در جهل و نادانى زندگى مى کنند و در گمراهى جان مى دهند و مى ميرند! گروهى که در ميان آن ها متاعى کسادتر از قرآن مجيد نيست، اگر درست خوانده و تفسير شود! و متاعى بهتر و گران بهاتر از آن، نزد آن ها وجود ندارد، اگر آن را از مفاهيم اصلى اش تحريف کنند (و مطابق هواى نفسشان تفسير نمايند)! نزد آن ها چيزى زشت تر و ناشناخته تر از معروف نيست! و (چيزى) نيکوتر و آشناتر از منکر وجود ندارد (چراکه تمام وجود زشتشان هماهنگ با منکرات است و بيگانه از نيکى و معروف)!

ترجمه
به خدا شکايت مى برم از گروهى که در جهل و نادانى زندگى مى کنند و در گمراهى جان مى دهند و مى ميرند! گروهى که در ميان آن ها متاعى کسادتر از قرآن مجيد نيست، اگر درست خوانده و تفسير شود! و متاعى بهتر و گران بهاتر از آن، نزد آن ها وجود ندارد، اگر آن را از مفاهيم اصلى اش تحريف کنند (و مطابق هواى نفسشان تفسير نمايند)! نزد آن ها چيزى زشت تر و ناشناخته تر از معروف نيست! و (چيزى) نيکوتر و آشناتر از منکر وجود ندارد (چرا که تمام وجود زشتشان هماهنگ با منکرات است و بيگانه از نيکى و معروف)!
شرح و تفسیر
شکايت به درگاه خدا
در آخرين فراز اين خطبه، امام (عليه السلام) شکايت اين گونه جاهلان عالم نما و قاضيان نادان و دنياپرست و خودخواه و مغرور را به درگاه خداوند مى برد و با دلى پردرد و آهى سوزان از آن ها شکوه مى کند، مى فرمايد: «به خدا شکايت مى برم از گروهى که در جهل و نادانى زندگى مى کنند و در گمراهى جان مى دهند و مى ميرند!»؛ (اِلَى اللهِ اَشْکُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعيشونَ جُهّالا، وَ يَمُوتُونَ ضُلّالا). در واقع در اين فراز، توصيف هاى ديگرى براى معرّفى اين گروه و تکميل مباحث گذشته بيان مى کند. آرى، تمام زندگى آن ها در جهل و نادانى سپرى مى شود و به همين دليل مرگشان در ضلالت و گمراهى است (در واقع جمله دوم نتيجه اجتناب ناپذير جمله اوّل است!) چگونه ممکن است سراسر زندگى انسان در جهل بگذرد و گمراه از دنيا نرود!؟
در توصيف ديگرى از آن ها که يکى از بهترين نشانه ها براى شناختن اين گروه است، مى فرمايد: «گروهى که در ميان آن ها متاعى کسادتر از قرآن مجيد نيست، اگر درست خوانده و تفسير شود! و متاعى بهتر و گران بهاتر از آن نزد آن ها وجود ندارد، اگر آن را از مفاهيم اصلى اش تحريف کنند (و مطابق هواى نفسشان تفسير نمايند)»؛ (لَيْسَ فيهِمْ سِلْعَة اَبْوَرُ مِنَ الْکِتابِ اِذا تُلِىَ حَقَّ تِلاوَتِهِ، وَ لا سِلْعَة اَنْفَقُ بَيْعآ وَ لا اَغْلى ثَمَنآ مِنَ الْکِتابِ اِذا حُرِّفَ عَنْ مَواضِعِهِ).
آن ها قرآنى را مى خواهند که هماهنگ با هواى نفسشان و اغراض فاسد و نيّات شوم و افکار پليدشان باشد، و از آن جا که قرآن با تفسير راستينش، هماهنگ با اين خواسته هاى انحرافى نيست؛ دائمآ دست به سوى تحريف و تفسير به رأى دراز مى کنند و براى توجيه افکار و اعمال زشتشان در ميان علاقه مندان به قرآن، به سراغ تحريف مى روند. نکته قابل ملاحظه اين که آن ها در محيطى زندگى مى کنند که قرآن فوق العاده قداست دارد و به عنوان وحى الهى در نظر توده مردم، کاملا محترم است؛ به همين دليل براى رسيدن به نيّات شومشان، خود را زير پوشش آن قرار داده و با تحريف و تفسيرهاى نادرست، مقاصد پليد خود را رنگ و آب قرآنى مى دهند و اين کتاب بزرگ هدايت را، به واسطه تحريف، وسيله ضلالت مردم قرار مى دهند.
در آخرين توصيف آن ها در اين خطبه مى فرمايد: «نزد آن ها چيزى زشت تر و ناشناخته تر از معروف نيست! و (چيزى) نيکوتر و آشناتر از منکر وجود ندارد (چرا که تمام وجود زشتشان هماهنگ با منکرات است و بيگانه از نيکى و معروف)!»؛ (وَ لا عِنْدَهُمْ اَنْکَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ، وَ لا اَعْرَفُ مِنَ الْمُنْکَرِ). نکته
تفسير به رأى و تحريف حقايق
روشن ترين تفاوت ميان مؤمنان باتقوا و بى ايمان هاى فاقد تقوا يک چيز است و آن اين که گروه اوّل، قرآن و فرمان الهى را براى خود اصل اساسى مى دانند و مى کوشند خواسته هاى خود را بر آن تطبيق دهند و اگر گرفتار خطا و لغزشى شوند و از چهارچوبه دستورات الهى فراتر روند، به زودى پشيمان مى شوند؛ روبه درگاه خدا مى آورند، و از گناه و تقصير خويش توبه مى کنند و درصدد جبران برمى آيند.
گروه دوم که خودخواه و خودمحور و هوى پرست اند، معيار اصلى را خواسته هاى دل و هوس هاى بى قيد و شرط خود مى دانند. به همين دليل کوشش مى کنند که آيات قرآن و کلمات الهى را نيز بر آن تطبيق دهند؛ چراکه آن اصل است و اين فرع، دين و احکام الهى تا آن جا براى آن ها محترم است که با خواسته هاى آن ها سازگار باشد، و هرجا از خواسته هاى آن ها جدا شد از آن جدا مى شوند. به همين دليل آن ها در برابر آيات الهى با يکى از اين دو شيوه برخورد مى کنند:
نخست از شيوه (نُؤمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ) بهره مى گيرند، آنچه هماهنگ با هوس هايشان است مى پذيرند و به آن ايمان دارند و آنچه مخالف آن است طرد مى کنند و به آن کافر مى شوند!
در واقع آن ها به مصداق (اَفَرَاَيْتَ مَنِ اَتَّخَذَ اِلهَهُ هَويهُ)، هواى نفس را مى پرستند نه خدا را!
شيوه دوم، دست زدن به تحريف معنوى و تفسير به رأى است، که گاه براى فريب مردم و گاه براى فريب وجدان خويش مى باشد؛ و اين شيوه از شيوه اوّل خطرناک تر و زشت تر است. به همين دليل در آيات قرآن و روايات اسلامى مذمّت شديدى از آن شده است.
قرآن مجيد درباره گروهى از يهود مى فرمايد: (اَفْتَطْمَعُونَ اَنْ يُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کانَ فَريق مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ کَلامَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ)؛ «آيا (شما مسلمانان) انتظار داريد آن ها به آيينتان ايمان بياورند با اين که عدّه اى از آنان سخنان خدا را مى شنيدند و پس از فهميدن، آن را تحريف مى کردند در حالى که آگاه بودند».
مسلّم است که اين گونه افراد دربرابر هيچ واقعيّتى تسليم نخواهند شد، آن ها خفّاشانى هستند که دشمن آفتاب عالم تاب حقّاند، آن ها هرگز به خدا ايمان نمى آورند!
لذا در حديثى از پيغمبراکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم که مى فرمايد: «قالَ اللّهُ جَلّ جَلالُهُ: ما آمَنَ بي مَنْ فسَّرَ بِرَأيِهِ کَلامي؛ خداوند متعال مى فرمايد: کسى که سخن مرا به رأى خود (و مطابق ميل خويش) تفسير کند به من ايمان نياورده است».
در حديث ديگرى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «اَشَدُّ ما يُتَخَوَّفُ عَلى اُمَّتى ثَلاث: زَلَّةُ عالِمٍ، اَوْ جِدالُ مُنافِقٍ بِالْقُرآنِ، اَوْ دُنْيا تَقْطَعُ رِقابَکُمْ؛ شديدترين خطرى که امّت مرا تهديد مى کند، لغزش عالمان و استدلال منافقان به قرآن (براى توجيه منويّات خويش) و مطامع دنيوى، که گردن هاى شما را مى زند (و شما را به ذلّت مى کشاند) است».
درباره تفسير به رأى و مفهوم دقيق آن و خطراتى که از آن ناشى مى شود، در موارد مناسب به خواست خدا توضيحات بيشترى خواهد آمد. .