تفسیر بخش هشتم
وَآعْلَمُوا عِبَادَآللهِ أَنَّ آلْمُؤمِنَ يَسْتَحِلُّ آلْعَامَ مَا آسْتَحَلَّ عَامآ أَوَّلَ، وَيُحَرِّمُ آلْعَامَ مَا حَرَّمَ عَامآ أَوَّلَ ؛ وَأَنَّ مَا أَحْدَثَ النَّاسُ لا يُحِلُّ لَکُمْ شَيْئآ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْکُمْ، وَلکِنَّ آلْحَلالَ مَا أَحَلَّ آللهُ، وَآلْحَرَامَ مَا حَرَّمَ آللهُ. فَقَدْ جَرَّبْتُمُ آلْأُمُورَ وَضَرَّسْتُمُوهَا، وَوُعِظْتُمْ بِمَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ، وَضُرِبَتِ آلْأَمْثَالُ لَکُمْ، وَدُعِيتُمْ إِلَى آلْأَمْرِ آلْوَاضِحِ ؛ فَلا يَصَمُّ عَنْ ذلِکَ إِلاَّ أَصَمُّ، وَلا يَعْمَى عَنْ ذلِکَ إِلاَّ أَعْمَى. وَمَنْ لَمْ يَنْفَعْهُ آللهُ بِالْبَلاءِ وَالتَّجَارِبِ لَمْ يَنْتَفِعْ بِشَيْءٍ مِنَ آلْعِظَةِ، وَأَتَاهُ آلتَّقْصِيرُ مِنْ أَمَامِهِ، حَتَّى يَعْرِفَ مَا أَنْکَرَ، وَيُنْکِرَ مَا عَرَفَ. وَإِنَّمَا النَّاسُ رَجُلانِ: مُتَّبِعٌ شِرْعَةً وَمُبْتَدِعٌ بِدْعَةً، لَيْسَ مَعَهُ مِنَ آللهِ سُبْحَانَهُ بُرْهَانُ سُنَّةٍ، وَلا ضِيَاءُ حُجَّةٍ.
ترجمه
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه يکى ديگر از آفات مهم دينى و اجتماعى را بيان مى فرمايد و با آن، بحث قبلى آفات را تکميل مى کند و آن آفت بدعت وتغيير احکام خدا بر طبق خواسته هاى دل و هواى نفس و بدعت گذارى در دين خداست؛ مى فرمايد: «بدانيد اى بندگان خدا! انسان باايمان آنچه را که سال گذشته حلال مى شمرد، امسال هم حلال مى شمرد و آنچه را که سال گذشته حرام مى دانست امسال هم حرام مى داند (و پيوسته بر احکام الهى و سنّت پيامبر (صلي الله عليه و آله) ثابت مى ماند)»؛ (وَآعْلَمُوا عِبَادَآللهِ أَنَّ آلْمُؤمِنَ يَسْتَحِلُّ آلْعَامَ مَا آسْتَحَلَّ عَامآ أَوَّلَ وَيُحَرِّمُ آلْعَامَ مَا حَرَّمَ عَامآ أَوَّلَ).
اشاره به اين که مؤمنان راستين، احکام الهى را بازيچه هوى وهوس خود نمى سازند و با افکار ناقص خويش آن را تغيير نمى دهند؛ چراکه اگر باب بدعت در احکام الهى گشوده شود تمام ظالمان و تبهکاران و هوس بازان آنچه را که برخلاف منافع نامشروع خود مى بينند تغيير مى دهند و بعد از زمان کوتاهى چيزى از اصول و فروع دين باقى نمى ماند.
اين سخن اشاره به بدعت هايى است که بعد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در دين خدا گذاشته شده است؛ نه تنها قياس را در موارد عدم دسترسى به نصوص کتاب و سنّت به کار گرفتند، بلکه دربرابر نصّ صريح قرآن يا پيامبر (صلي الله عليه و آله) برخاستند. خليفه سوم روشى را که پيامبر (صلي الله عليه و آله) در تقسيم بيت المال به کار گرفته بود و مساوات را در حدّ نيازها در نظر مى گرفت، به کلّى دگرگون ساخت و اعيان و اشراف و از آن فراتر، اقوام و بستگان خويش را بر همه مقدّم شمرد و همه چيز را در اختيار آن ها گذاشت و خليفه دوم با صراحت گفت: دو چيز در زمان پيامبر (صلي الله عليه و آله) حلال بوده ومن آن ها را حرام مى کنم و هرکس با من مخالفت کند او را مجازات خواهم کرد: «متعة النساء (عقد موقّت) و متعة الحج (حج به صورت حج تمتّع)» و بدعت هاى فراوان ديگرى که در عصر خلفا روى داد که در بعضى کتاب ها جمع آورى شده و مقدار قابل توجّهى است.
امام (عليه السلام) با درايت فوق العاده اى که داشت، مى ديد اگر جلوى اين کار گرفته نشود، همه احکام اسلام به خطر مى افتد و چهره نورانى اين آيين پاک به کلّى دگرگون مى شود؛ ازاين رو پرهيز از بدعت را نشانه ايمان شمرد.
و در ادامه سخن مى فرمايد: «(بدانيد) بدعت هايى که مردم گذاشته اند آنچه را که بر شما حرام شده، حلال نمى کند؛ حلال همان است که خدا حلال کرده و حرام همان است که خدا حرام ساخته است»؛ (وَأَنَّ مَا أَحْدَثَ النَّاسُ لا يُحِلُّ لَکُمْ شَيْئآ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْکُمْ، وَلکِنَّ آلْحَلالَ مَا أَحَلَّ آللهُ، وَآلْحَرَامَ مَا حَرَّمَ آللهُ).
سپس در ادامه اين سخن به نکته اى اشاره مى فرمايد که به منزله دليلى بر گفتار پيشين اوست؛ مى فرمايد: «شما امور مختلف را (درمورد بدعت ها) آزموده ايد وخوب و بد را در اين تجربه آموخته ايد و با وضع گذشتگان پند و اندرز داده شده ايد، عبرت گرفته ايد و مَثَل ها براى شما زده شده و به امرى آشکار دعوت شده ايد»؛ (فَقَدْ جَرَّبْتُمُ آلْأُمُورَ وَضَرَّسْتُمُوهَا، وَوُعِظْتُمْ بِمَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ، وَضُرِبَتِ آلْأَمْثَالُ لَکُمْ، وَدُعِيتُمْ إِلَى آلْأَمْرِ آلْوَاضِحِ). به اين معنا که شما در عمر خود مشاهده کرديد که بدعت هاى پيشين چه مشکلات و نابسامانى ها و بدبختى هايى براى مسلمين به ارمغان آورد. بدعت هاى زمان عثمان، سبب شورش عظيمى شد که خون او را به باد داد وچنان شکافى ميان مسلمين پيدا شد که آثارش همچنان باقى است. بدعت هاى عصر خليفه دوم ازجمله تبعيض در ميان موالى (غير عرب) و عرب سبب شکاف عظيمى در ميان مسلمانان گشت و حتّى خون خليفه نيز در همين راه ريخته شد.
به علاوه خداوند در قرآن مجيد، داستان يهود و بدعت ها و تحريفات آن ها را نقل کرده و عواقب سوء آن را نشان داده است؛ شما خود نيز مفاسد بدعت را تجربه کرده ايد و هم تاريخ پيشينيان به شما اندرز داده است؛ لذا من شما را به مطلب واضحى دعوت کردم که دلايل حسى و تجربى و نقلى معتبر دارد.
آنگاه در يک نتيجه گيرى آشکار مى فرمايد: «بر اين اساس، تنها افراد ناشنوا از درک اين مطلب عاجز و ناتوان اند و تنها نابينايان آن را نمى بينند»؛ (فَلا يَصَمُّ عَنْ ذلِکَ إِلاَّ أَصَمُّ، وَلا يَعْمَى عَنْ ذلِکَ إِلاَّ أَعْمَى).
اشاره به اين که آثار سوء و نکبت بار بدعت ها آشکار است و پيام تاريخ نيز در اين زمينه روشن است. آن کس که آن آثار را نبيند، نابيناست و آن کس که اين پيام را نشنود، کر است.
و در ادامه مى فرمايد: «آن کس که از آزمون هاى الهى و تجربه ها سودى نبرد، از هيچ پند و اندرزى سود نخواهد برد و نتيجه تقصير او آشکارا دامان او را مى گيرد (و دچار کوته بينى و کوته فکرى مى شود)؛ تا آن جا که بد را خوب و خوب را بد مى بيند»؛ (وَمَنْ لَمْ يَنْفَعْهُ آللهُ بِالْبَلاءِ وَالتَّجَارِبِ لَمْ يَنْتَفِعْ بِشَيْءٍ مِنَ آلْعِظَةِ، وَأَتَاهُ آلتَّقْصِيرُ مِنْ أَمَامِهِ، حَتَّى يَعْرِفَ مَا أَنْکَرَ، وَيُنْکِرَ مَا عَرَفَ).
تجربيات حسى و آزمايش هاى الهى مهم ترين وسيله بيدارى انسان هاست. اگر واقعآ کسى از اين طريق بيدار نشود بسيار بعيد است که پند و اندرز واعظان ونصيحت خيرخواهان در وى اثر بگذارد و يکى از سرنوشت هاى حتمى او اين است که به جايى مى رسد که خوبى ها در نظرش بدى و بدى ها به شکل خوبى جلوه مى کند؛ آن گونه که قرآن مجيد مى فرمايد: (قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالاَْخْسَرِينَ أَعْمَالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعآ)؛ «بگو : «آيا به شما خبر دهيم که زيان کارترين (مردم) در کارها، چه کسانى هستند؟ همان کسانى که سعى و تلاششان در زندگى دنيا گُم (و نابود) شده؛ در حالى که، مى پندارند کار نيک انجام مى دهند».
در صدر اسلام، معاويه، طلحه و زبير خود را مدافع خون مظلوم (خون عثمان!) مى پنداشتند و در عصر ما بدعت گذاران وهّابى خود را مصلحان امّت مى پندارند! همواره بدعت گذاران در طول تاريخ، چهره اصلاح طلب به خود گرفته اند.
امام (عليه السلام) در پايان اين عبارت براى جداسازى صفوف بدعت گذاران از پيروان راستين آيين خدا، مردم را به دو گروه تقسيم مى کند که سوم ندارد؛ مى فرمايد: «مردم دو گروه بيش نيستند: گروهى تابع شريعت و آيين خدا و گروهى بدعت گذار که دليلى ازسوى خدا و از سنّت پيامبر و نورى از حجّت و دليل (عقل) با خود ندارند!»؛ (وَإِنَّمَا النَّاسُ رَجُلانِ: مُتَّبِعٌ شِرْعَةً وَمُبْتَدِعٌ بِدْعَةً، لَيْسَ مَعَهُ مِنَ آللهِ سُبْحَانَهُ بُرْهَانُ سُنَّةٍ، وَلا ضِيَاءُ حُجَّةٍ). به اين ترتيب، هرکس بايد صف خود را در اين ميان مشخص کند. اگر متشرّع است به دنبال کتاب و سنّت و دليل عقلى يقينى باشد و اگر جز اين است، در صف بدعت گذارانى جاى گيرد که احکام خدا را با اميال برخاسته از هوى وهوس تغيير مى دهند؛ نه دليلى از کتاب و سنّت دارند و نه نور و ضيايى از عقل.
بنابر آنچه ذکر شد، «برهان سنّت» اشاره به دلايل نقلى و «ضياى حجت» اشاره به دليل عقلى است و به اين ترتيب، امام (عليه السلام) بدعت گذاران را افرادى معرفى مى کند که تنها تابع هواى نفس و يا خيالات باطل و خام اند. نکته
بدعت چيست؟
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه بيشترين توجّه خود را به مبارزه با بدعت ها معطوف داشته است.
توضيح اين که، بدعت در لغت به معناى ايجاد کار تازه، بدون سابقه، ونوآورى است که گاه خوب است و گاه بد؛ هنگامى که قرآن در وصف خداوند مى فرمايد : (بَدِيعُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ)؛ «او کسى است که آسمان و زمين را بدون هيچ نقشه قبلى و نمونه اى که از آن اقتباس شده باشد، ايجاد کرد» و هنگامى که به پيامبر (صلي الله عليه و آله) مى فرمايد: (قُلْ مَا کُنْتُ بِدْعآ مِّنَ الرُّسُلِ)؛ «بگو: من پيامبر نوظهورى نيستم (که با ساير پيامبران متفاوت باشم)» همين مفهوم را اراده مى کند.
بنابراين در مفهوم وسيع اين کلمه، هرگونه نوآورى (خواه ممدوح باشد و يا مذموم) نهفته است.
ولى در لسان روايات و کلمات فقها، اين واژه مفهوم خاصّى پيدا کرده و آن، تغيير احکام الهى و تبديل آن به احکام ديگر بر طبق تمايلات نفسانى و منافع شخصى است.
به همين دليل، در روايات اسلامى مذمّت شديدى از موضوع بدعت شده است: در حديثى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «اَهْلُ الْبِدَعِ شَرُّ الْخَلْقِ وَالْخَلِيْفَةِ؛ اهل بدعت، بدترين خلق و داراى بدترين اخلاق اند». اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى فرمايد: «اَمَّا أَهْلُ الْبِدْعَةِ فَالْمُخَالِفُونَ لِأَمْرِاللهِ وَلِکِتَابِهِ وَرَسُولِهِ الْعامِلُونَ بِرَأْيِهِمْ وَأَهْوَائِهِمْ وَإِنْ کَثُرُوا؛ اما اهل بدعت کسانى اند که مخالف فرمان خدا و کتاب او ورسول او مى باشند. آن ها به رأى و هواى خويش عمل مى کنند (و همه بر باطل اند) هر چند بسيار باشند».
روايات در اين زمينه بسيار فراوان است و با شدّت، بدعت و بدعت گذار را مى کوبد.
دليل آن هم روشن است؛ زيرا اگر باب بدعت در احکام الهى گشوده شود و هرکس با ميل خود و بر طبق منافع شخصى، حلالى را حرام و يا حرامى را حلال کند زمان کوتاهى نمى گذرد که دين و آيين الهى به کلّى دگرگون و مسخ مى شود و از احکام اصيل اسلام چيزى باقى نمى ماند؛ بر همين اساس پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) هرگونه همکارى با بدعت گذاران را منع کرده؛ تا آن جا که مى فرمايد: «مَنْ تَبَسَّمَ فِي وَجْهِ مُبْتَدِعٍ فَقَدْ أَعانَ عَلَى هَدْمِ دِينِهِ؛ کسى که در صورت بدعت گذارى تبسّم کند، به نابودى دين خود کمک کرده است».
از اين جا روشن مى شود کسانى که معناى وسيع بدعت را با معناى خاص آن خلط کرده اند و به مغالطاتى دست زده اند، مثلا مى گويند: همه طالب نوآورى اند وچه کسى مى تواند با آن مخالفت کند؟ سخت در اشتباه اند. و نيز کسانى که تغيير نظر مجتهدان و کشف مسائل تازه اى را از کتاب و سنّت نوعى بدعت مى شمرند، يا خود را فريب مى دهند و يا مى خواهند ديگران را فريب دهند. کشف مسائل تازه از کتاب و سنّت، پيروى از شريعت است نه بدعت به معناى خاص کلمه؛ يعنى حلال خدا را حرام و حرام خدا را به خاطر هواى نفس و منافع شخصى حلال شمردن.
اين نکته نيز شايان دقت است که بدعت گذاران از ترس اين که مبادا مورد مخالفت مؤمنان راستين قرار گيرند، دست به تفسير به رأى مى زنند. آياتى از قرآن کريم يا رواياتى را از معصومين (عليهم السلام) تحريف کرده و در پناه آن به بدعت ها روى مى آورند. خطر اين بدعت گذاران از ساير بدعت گذارانى که آشکارا دست به اين کار مى زنند بسيار بيشتر است.
در هر حال، امام (عليه السلام) در خطبه يادشده در يک جمله کوتاه مى فرمايد: مؤمن راستين کسى است که حلال و حرام خدا را تغيير ندهد و امسال و سال گذشته او در حفظ احکام الهى و عمل به آن يکسان باشد و در مسير کتاب و سنّت، ثابت قدم بماند.
* * *
پاورقی ها
«ضرّستموها» از ريشه «ضرس» بر وزن «درس» به معناى گازگرفتن يا گازگرفتن شديد با دندان است؛ سپس به معناى بررسى دقيق درباره چيزى آمده است و در عبارت مزبور منظور همين معناست. در جلد اوّل همين کتاب، ذيل خطبه سوم (شقشقيّه) داستان «ابولؤلؤ، غلام مغيرة بن شعبه» را نقل کرده ايم که از مظالم مغيره به او، نزد عمر شکايت کرد و عمر او را با بى اعتنايى برگرداند و همين سبب شد که او کينه عمر را به دل بگيرد و وى را در فرصت مناسبى از پاى درآورد. (ج 1، ص 369). «امامه»؛ اَمام در اصل به معناى پيش رو است و جمله «اتاه التقصير من امامه» يعنى تقصيرات، آشکارا دامان او را مى گيرد. کهف، آيات 103 و 104. بقره، آيه 117. احقاف، آيه 9. کنز العمال، ج 1، ص 218، ح 1095. بحارالانوار، ج 32، ص 258، ذيل ح 199؛ شرح الاخبار، ج 2، ص 126. بحارالانوار، ج 47، ص 217، ح 4؛ مناقب آل ابى طالب (عليهم السلام) (ابن شهر آشوب)، ج 4، ص 251.