تفسیر بخش دوم
أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ الدُّنْيَا تَغُرُّ آلْمُؤَمِّلَ لَهَا وَآلْمُخْلِدَ إِلَيْهَا، وَلا تَنْفَسُ بِمَنْ نَافَسَ فِيهَا، وَتَغْلِبُ مَنْ غَلَبَ عَلَيْهَا. وَآيْمُ اللهِ، مَا کَانَ قَوْمٌ قَطُّ فِي غَضِّ نِعْمَةٍ مِنْ عَيْشٍ فَزَالَ عَنْهُمْ إِلاَّ بِذُنُوبٍ آجْتَرَحُوهَا، لـِ (أَنَّ اللهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ). وَلَوْ أَنَّ النَّاسَ حِينَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ، وَتَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ، فَزِعُوا إِلَى رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِيَّاتِهمْ، وَوَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهمْ، لَرَدَّ عَلَيْهِمْ کُلَّ شَارِدٍ، وَأَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فَاسِدِ. وَإِنِّي لاََخْشَى عَلَيْکُمْ أَنْ تَکُونُوا فِي فَتْرَةِ. وَقَدْ کَانَتْ أُمُورٌ مَضَتْ مِلْتُمْ فِيهَا مَيْلَةً، کُنْتُمْ فِيهَا عِنْدِي غَيْرَ مَحْمُودِينَ، وَلَئِنْ رُدَّ عَلَيْکُمْ أَمْرُکُمْ إِنَّکُمْ لَسُعَدَاءُ. وَمَا عَلَيَّ إِلاَّ آلْجُهْدُ، وَلَوْ أَشَاءُ أَنْ اَقُولَ لَقُلْتُ: عَفَا آللهُ عَمَّا سَلَفَ!
ترجمه
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، همه مردم را مخاطب ساخته و چهار نکته مهم را که در زندگى انسان ها اثر عميق دارد، به همگان گوشزد مى کند؛ نخست مى فرمايد: «اى مردم! دنيا آرزومندان و دل بستگان خود را فريب مى دهد و براى کسانى که براى آن اهميت قائل اند اهميت قائل نيست و بر کسى که بر آن (= دنيا) پيروز گردد سرانجام چيره خواهد شد»؛ (أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ الدُّنْيَا تَغُرُّ آلْمُؤَمِّلَ لَهَا وَآلْمُخْلِدَ إِلَيْهَا، وَلا تَنْفَسُ بِمَنْ نَافَسَ فِيهَا، وَتَغْلِبُ مَنْ غَلَبَ عَلَيْهَا).
از آن جا که «حُبّ الدّنيا» ـ مطابق حديث معروف ـ سرچشمه هرگونه گناه وخطاست، امام (عليه السلام) از حبّ دنيا شروع مى کند. شايان توجّه اين که نکوهش از دنياداران نشده، بلکه از دنياخواهان و عاشقان و دل بستگان به آن، سخن به ميان آمده است. زرق و برق دنيا آن چنان دنياپرستان را مغرور مى سازد که گمان مى کنند همه چيز جاويدان خواهد ماند؛ ولى ناگهان مى بينند که در يک حادثه ناگوار همه چيز بر باد مى رود؛ مثلا محصول صدها سال از امکانات مادى در يک شهر با يک زلزله که گاه ده ثانيه بيشتر به طول نمى انجامد نابود مى شود. آرى، تکانى مى خورند و موقتآ بيدار مى شوند و باز در خواب غفلت فرو مى روند.
سپس در ادامه اين سخن به نکته دوم مى پردازد و به صورت يک قانون کلى مى فرمايد: «به خدا سوگند! هرگز ملتى که در ناز و نعمت مى زيستند نعمتشان زوال نيافت، مگر براثر گناهانى که مرتکب شدند؛ زيرا خداوند هرگز به بندگانش ستم روا نمى دارد»؛ (وَآيْمُ اللهِ، مَا کَانَ قَوْمٌ قَطُّ فِي غَضِّ نِعْمَةٍ مِنْ عَيْشٍ فَزَالَ عَنْهُمْ إِلاَّ بِذُنُوبٍ آجْتَرَحُوهَا، لـِ(أَنَّ اللهَ لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ)).
درواقع اين سخن برگرفته از آيات قرآن است؛ آن جا که مى فرمايد: (إِنَّ اللهَ لايُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ)؛ «و خداوند سرنوشت هيچ قومى (و ملتى) را تغيير نمى دهد، مگر آن که آنان آنچه را در (وجود) خودشان است، تغيير دهند».
و نيز مى فرمايد: (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا يَکْسِبُونَ)؛ «و اگر اهل شهرها و آبادى ها ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى کردند به يقين برکات آسمان و زمين را بر آن ها مى گشوديم ولى آن ها (حق را) تکذيب کردند ما هم آنان را به کيفر اعمالشان مجازات کرديم». به يقين نعمت هاى الهى بر حسب شايستگى ها و لياقت ها در ميان بندگان تقسيم مى شود، لذا پاکان و صالحان شايسته آن اند نه گنهکاران آلوده.
پرسش: در روايات مى خوانيم که خداوند براى ترفيع مقام اوليايش گاه آن ها را به بلاهايى مبتلا مى سازد؛ همان گونه که در تعبير معروف آمده است: «اَلْبَلاءُ لِلْوَلاءِ».
و از بعضى آيات و روايات استفاده مى شود که بلاها گاهى براى آزمايش مؤمن و پاداش هاى بزرگ الهى و نيز گاه براى هشدار و بيدارى بندگان است، آيا اين موارد با آنچه در عبارت امام (عليه السلام) ذکر شد منافات ندارد؟
پاسخ: آنچه در کلام امام (عليه السلام) آمده يک قانون کلى است و مى دانيم که هر قانون کلى استثنائاتى دارد. موارد آزمايش و بيدارباش و امثال آن، استثنائاتى در قانون کلى فوق محسوب مى شود و به تعبير ديگر، آنچه امام (عليه السلام) فرموده حمل بر غالب مى شود و اين شبيه چيزى است که در قرآن مجيد بيان شده است: (وَمَا أَصَابَکُمْ مِّنْ مُّصِيبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَيْدِيکُمْ وَيَعْفُو عَنْ کَثِيرٍ)؛ «هر مصيبتى به شما مى رسد به سبب اعمالى است که انجام داده ايد و بسيارى را نيز عفو مى کند».
به يقين اين آيه با آيه (وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَىْءٍ مِنَ الْخَوْفِ...) که از آزمايش هاى مختلف الهى به وسيله بلاهاسخن مى گويدونيز با آيه (ظَهَرَ الْفَسَادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَاکَسَبَتْ أَيْدِى النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِى عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ)؛ «فساد در صحرا و دريا به دليل کارهايى که مردم انجام داده اند آشکار شده است. خدا مى خواهد نتيجه بعضى اعمالشان را به آن ها بچشاند. شايد (به سوى حق) بازگردند». منافاتى ندارد.
و اگر انسان درست دقت کند غالبآ مى تواند مواردى از بلاها را که جنبه مجازات الهى دارند، از مواردى که براى آزمايش يا هشدار هستند بازشناسد. هرگاه گناه مهمى از او سر زد و يا جامعه اى آلوده به انواع مفاسد شد، حوادث تلخى که بعد از آن پيدا مى شود قطعآ مجازات است؛ ولى حوادث تلخى که براى صالحان وپاکان پيش مى آيد، معمولا جنبه آزمايش و هشدار براى ترفيع مقام است.
سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن که درواقع نتيجه مستقيم يادآورى پيشين است، مى فرمايد: «و اگر مردم هنگامى که بلاها بر آنان نازل مى شود و نعمت ها از آنان سلب مى گردد، با صدق نيّت در پيشگاه خدا تضرّع کرده و با قلب هاى پر از عشق و محبّتِ به خدا، از او درخواست (توبه) کنند، به يقين آنچه را که از دستشان رفته به آنان باز مى گرداند و هر خرابى اى را براى آن ها اصلاح مى کند» (وَلَوْ أَنَّ النَّاسَ حِينَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ، وَتَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ، فَزِعُوا إِلَى رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِيَّاتِهمْ، وَوَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهمْ، لَرَدَّ عَلَيْهِمْ کُلَّ شَارِدٍ، وَأَصْلَحَ لَهُمْ کُلَّ فَاسِدِ).
درواقع اين طبيب حاذق الهى بعد از ذکر درد، به بيان درمان مى پردازد و راه دفع آفات و بلاها را به آن ها مى آموزد و دعايى را که صادقانه باشد و از اعماق جان برخيزد و در يک کلمه، در انسان تحول ايجاد کند برطرف کننده بلاها مى شمرد؛ همان گونه که در احاديث متعدد ديگرى وارد شده است؛ ازجمله امام سجاد (عليه السلام) مى فرمايد: «اَلدُّعاءُ يَدْفَعُ الْبَلاءَ النَّازِلَ وَمَا لَمْ يَنْزِلْ؛ دعا بلاهايى را که نازل شده و نازل نشده است، برطرف مى سازد».
امام (عليه السلام) درآخرين بخش اين خطبه و در بيان چهارمين نکته، آنچه را که قبلا به صورت عام بيان کرده بود، بر اصحاب و ياران و مخاطبان تطبيق کرده و مى فرمايد: «من از اين مى ترسم که شما در جهالت و غفلت فرو رويد (همچون دوران جاهليّت)؛ زيرا امورى بر شما گذشت که در آن، تمايلاتى پيدا کرديد که ازنظر من پسنديده نبود؛ ولى اگر امور شما به مسير اصلى بازگردد (و مسلمانان خالص و هوشيار باشيد) سعادتمند خواهيد شد» (وَإِنِّي لَأَخْشَى عَلَيْکُمْ أَنْ تَکُونُوا فِي فَتْرَةِ. وَقَدْ کَانَتْ أُمُورٌ مَضَتْ مِلْتُمْ فِيهَا مَيْلَةً، کُنْتُمْ فِيهَا عِنْدِي غَيْرَ مَحْمُودِينَ، وَلَئِنْ رُدَّ عَلَيْکُمْ أَمْرُکُمْ إِنَّکُمْ لَسُعَدَاءُ).
و سرانجام مى فرمايد: «وظيفه من جز تلاش و کوشش (براى بازگشت شما به راه راست) نيست و اگر بخواهم، گفتنى ها را مى گويم (و کوتاهى هاى شما را در گذشته، بر مى شمرم؛ ولى به دليل مصالحى صرف نظر مى کنم؛ فقط مى گويم:) خداوند گذشته را (بر شما) ببخشايد»؛ (وَمَا عَلَيَّ إِلاَّ آلْجُهْدُ، وَلَوْ أَشَاءُ أَنْ اَقُولَ لَقُلْتُ: عَفَا آللهُ عَمَّا سَلَفَ!).
اين که منظور امام (عليه السلام) از اشاره سربسته اى که به بعضى از انحرافات آن ها مى کند، چيست؟ جمعى معتقدند: اشاره به ماجراى عثمان و حکومت اوست که در شوراى شش نفره عمر، ظالمانه، حکومت را از لايق ترين افراد (على (عليه السلام)) دريغ کرده و به کسى که هيچ گونه شايستگى براى اين کار نداشت ـ و حوادث بعد، اين حقيقت را اثبات کرد ـ سپردند. و بعضى هم بر آن صحّه گذاشته اند وورود خطبه را بعد از قتل عثمان و در اوايل خلافت امام (عليه السلام) شاهد اين معنا دانسته اند.
ولى اين احتمال نيز وجود دارد که اشاره به تمام دوران خلفاى پيشين وحوادث دردناکى باشد که در امر خلافت به وقوع پيوست.
و منظور امام (عليه السلام) از جمله «و لو اشاء ان اقول لقلت» نيز همين است که اگر من بخواهم از روى اين حوادث نامطلوب پرده برگيرم، مى توانم؛ ولى از آن صرف نظر مى کنم و از خدا مى خواهم شما را به علت اين کوتاهى ها و اشتباهات مجازات نکند و ببخشد.
* * * .
پاورقی ها
«تنفس» از ريشه «نفاسه» به معناى پرقيمت بودن گرفته شده و در اين جا به معناى اهمّيّت و ارزش قائل شدن آمده است. «غض» به معناى تر و تازه و در اين جا به معناى ناز و نعمت است. «اجترحوا» از ريشه «جرح» به معناى جراحت و اثرى است که براثر آسيب ها به بدن مى رسد و «اجتراح» به معناى انجام دادن گناه آمده است گويى انسان به وسيله آن خود را مجروح مى سازد و گاه اين معنا توسعه داده شده و در هرگونه کسب و اکتساب نيز استعمال مى شود. رعد، آيه 11. اعراف، آيه 96. اين عبارت که در کلمات علما و بزرگان آمده، متن حديث نيست؛ بلکه برگرفته از احاديث اسلامى است؛ ازجمله در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «إِنَّ اَشَدَّ النَّاسِ بَلاءً اَلاَْنْبياءُ ثُمَّ الَّذِي يَلُونَهُمْ ثُمَّ الاَْمْثَلُ فَالاَْمْثَل؛ پيامبران الهى بيش از همه (با آفات و مصائب) آزمايش مى شوند؛ سپس کسانى که بعد از آن ها قرار دارند و به همين ترتيب آن ها که برترند آزمون بيشترى دارند». (کافى، ج 2، باب شدة ابتلاء المؤمن، ص 252، ح 1). شورى، آيه 30. بقره، آيه 155. روم، آيه 41. «وله» به معناى تحيّر از شدت اندوه است تا آن جا که گاه انسان، عقل و هوش خود را از دست مى دهد؛ لذا به عشق سوزانى که آرامش و هوش را از انسان مى گيرد نيز اطلاق شده است. «شارد» به معناى کسى است که از مسير، منحرف شده يا فرار کرده است و به معناى امورى که از دست رفته نيز مى آيد که در اين جا به همين معناست. کافى، ج 2، باب ان الدعاء يردّ البلاء، ص 469، ح 5. «فترة» در اصل به معناى توقف و ضعف و ناتوانى است و به همين دليل به فاصله ميان دو برنامه که کارها متوقف مى شود اطلاق شده و از آن جا که فترت، گاه آميخته با غفلت و جهل است در اين معنا نيز استعمال شده است. بسيارى از شارحان و مترجمان نهج البلاغه، جمله ياد شده را چنين ترجمه کرده اند: اگر من بخواهم چيزى بگويم، مى گويم: «خداوند گذشته را ببخشد»، ولى اين معنا بسيار بعيد است؛ به خصوص اين که در کلام شيخ مفيد؛ در کتاب جمل، ص 172 و در کتاب مناقب آل ابى طالب (عليهم السلام) (ابن شهر آشوب)، ج 2، ص 115 کلمه «لکن» قبل از «عفا الله عما سلف» آمده است؛ درنتيجه معنا چنين مى شود: «بنابراين، خداوند گذشته را ببخشايد» و اين دعايى است جهت تقاضاى عفو الهى براى آن ها؛ به علاوه ارتباط اين جمله با جمله هاى قبل نيز همين را اقتضا مى کند. (و عده اى از شارحان همين معنا را برگزيده اند). به کتاب هاى معارج نهج البلاغه، تأليف ابوالحسن بيهقى، ص 298 ذيل اين خطبه و بحار الانوار علّامه مجلسى، ج 29، ص 599 و شرح حدائق الحقائق قطب الدين کيذرى، ج 2، ص 94 و شرح مرحوم خوئى (منهاج البراعة)، ج 10، ص 255 مراجعه کنيد.