تفسیر بخش اوّل
آلْحَمْدُ لِلهِ آلْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍ، وَآلْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ مَنْصَبَةٍ. خَلَقَ آلْخَلائِقَ بِقُدْرَتِهِ، وَآسْتَعْبَدَ آلْأَرْبَابَ بِعِزَّتِهِ، وَسَادَ آلْعُظَمَاءَ بِجُودِهِ ؛ وَهُوَ الَّذِي أَسْکَنَ الدُّنْيَا خَلْقَهُ، وَبَعَثَ إِلَى آلْجِنِّ وَآلْإِنْسِ رُسُلَهُ، لِيَکْشِفُوا لَهُمْ عَنْ غِطَائِهَا، وَلِيُحَذِّرُوهُمْ مِنْ ضَرَّائِهَا، وَلِيَضْرِبُوا لَهُمْ أَمْثَالَهَا، وَلِيُبَصِّرُوهُمْ عُيُوبَهَا، وَلِيَهْجُمُوا عَلَيْهِمْ بِمُعْتَبَرٍ مِنْ تَصَرُّفِ مَصَاحِّهَا وَأَسْقَامِهَا، وَحَلالِهَا وَحَرَامِهَا، وَمَا أَعَدَّ اللهُ لِلْمُطِيعِينَ مِنْهُمْ وَآلْعُصَاةِ مِنْ جَنَّةٍ وَنَارٍ، وَکَرَامَةٍ وَهَوَانٍ. أَحْمَدُهُ إِلَى نَفْسِهِ کَمَا آسْتَحْمَدَ إِلَى خَلْقِهِ، وَجَعَلَ لِکُلِّ شَيْءٍ قَدْرآ، وَلِکُلِّ قَدْرٍ أَجَلا، وَلِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابآ.
ترجمه
شرح و تفسیر
قابل توجّه اين که ابن ابى الحديد معتزلى هنگامى که به اين خطبه مى رسد سخت تحت تأثير فصاحت و بلاغت آن قرار مى گيرد. سپس به مقايسه آن با يکى از بهترين خطبه هايى که نويسنده معروف عرب ابن ابى الشحماء عسقلانى ايراد کرده مى پردازد و ضعف هاى آن خطبه را در برابر اين خطبه اميرمؤمنان (عليه السلام) روشن مى سازد، و نتيجه مى گيرد که چنين عباراتى جز از مثل على (عليه السلام) صادر نمى شود. وى متعصبانى را که گاه مى کوشند خطبه هاى نهج البلاغه را به غير امام (عليه السلام) نسبت دهند سخت نکوهش مى کند و آن ها را پيروان هوا و هوس مى شمرد.
به هرحال امام (عليه السلام) در آغاز اين خطبه مى فرمايد: «ستايش، مخصوص خداوندى است که بدون اين که ديده شود شناخته شده است و بى هيچ زحمت ومشقّتى (جهان را) آفريده است. با قدرت خويش مخلوقات را آفريد و با عزّتش گردنکشان را بنده خود ساخت و با جود و سخايش بر همه بزرگان برترى جُست»؛ (آلْحَمْدُ لِلهِ آلْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍ، وَآلْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ مَنْصَبَةٍ. خَلَقَ آلْخَلائِقَ بِقُدْرَتِهِ، وَآسْتَعْبَدَ آلْأَرْبَابَ بِعِزَّتِهِ، وَسَادَ آلْعُظَمَاءَ بِجُودِهِ).
بى شک رؤيت و مشاهده، ويژه جسمانيات است و خداوند، برتر و بالاتر از آن است که جسم باشد و خستگى و زحمت ناشى از انجام کارها مخصوص کسانى است که قدرت محدودى دارند. آن کس که همه صفات او نامحدود است براى آفرينش جهان، کمترين خستگى و مشقتى به وجودش راه نمى يابد. آفرينش اين جهان براى او حتى آسان تر از آن است که ما چهره دوست خود را در يک لحظه تصوّر مى کنيم، و نيز قدرت قدرتمندان در برابر او ناچيز است. با يک طوفان، صاعقه مرگبار، زلزله و يا سيلاب عظيم، مى تواند همه چيز را بر هم زند و از درون آب و هوا و زمينى که وسيله حيات و مرکز آرامش انسان است مرگ او را به سويش سوق دهد.
جمله «وَسَادَ آلْعُظَمَاءَ بِجُودِهِ» اشاره لطيفى به اين حقيقت است که انسان به وسيله جود و بخشش، بزرگ مى شود و هر قدر سخاوتش بيشتر باشد عظمتش بيشتر خواهد بود؛ ولى چون همه مواهب و نعمت هاى زمين و آسمان از سوى خداوند است و خوان نعمتش را همه جا گسترده و همه را مشمول عنايت هاى خود ساخته است، از هر عظيمى عظيم تر است.
سپس به دنبال بيان گوشه اى از صفات والاى پروردگار، آفرينش انسان و هدف از خلقت او و برنامه تعليم و تربيت انبيا را مورد توجّه قرار داده، مى فرمايد: «او کسى است که خلق خود را در دنيا سکونت داد و رسولانش را به سوى جنّ و انس مبعوث کرد»؛ (وَهُوَ الَّذِي أَسْکَنَ الدُّنْيَا خَلْقَهُ، وَبَعَثَ إِلَى آلْجِنِّ وَآلْإِنْسِ رُسُلَهُ).
آنگاه به هدف بعثت انبيا اشاره کرده و آن را در چند چيز خلاصه مى کند، مى فرمايد: «هدف از اين بعثت اين بود که براى آن ها پرده از چهره (زشت) دنيا برگيرند و آنان را از زيان هايش بر حذر دارند و براى آن ها (از بى وفايى دنيا) مَثَل ها زنند و عيوب دنياپرستى را به ايشان نشان دهند»؛ (لِيَکْشِفُوا لَهُمْ عَنْ غِطَائِهَا، وَلِيُحَذِّرُوهُمْ مِنْ ضَرَّائِهَا، وَلِيَضْرِبُوا لَهُمْ أَمْثَالَهَا، وَلِيُبَصِّرُوهُمْ عُيُوبَهَا). آرى زرق و برق دنيا غفلت آور و عيش و نوش آن، فريبنده و مال و مقامش گمراه کننده است. به همين دليل يکى از برنامه هاى اصلى پيامبران الهى هشدارهاى پى درپى به انسان ها بوده تا از هدف اصلى خلقت غافل نشوند و به دانه هايى که در دام است مشغول نگردند و به جاى اين که دنيا را پلى براى عبور بنگرند يا منزلگاهى که در وسط راه، يک شب در آن توقف مى کنند، محل اقامت خود نسازند.
در ادامه اين سخن به چند بخش ديگر از اهداف انبيا اشاره کرده، مى فرمايد: «هدف اين بود که با بيانات قوى و کوبنده، آنچه را که مايه عبرت است، از تندرستى ها و بيمارى ها که يکى بعد از ديگرى ظاهر مى شود، براى آن ها بيان کنند، همچنين حلال ها و حرام هاى اين دنيا و آنچه را که خداوند (در سراى ديگر) براى مطيعان و عاصيان، از بهشت و دوزخ و احترام و تحقير، فراهم ساخته به آنان گوشزد کنند»؛ (وَلِيَهْجُمُوا عَلَيْهِمْ بِمُعْتَبَرٍ مِنْ تَصَرُّفِ مَصَاحِّهَا وَأَسْقَامِهَا، وَحَلالِهَا وَحَرَامِهَا، وَمَا أَعَدَّ اللهُ لِلْمُطِيعِينَ مِنْهُمْ وَآلْعُصَاةِ مِنْ جَنَّةٍ وَنَارٍ، وَکَرَامَةٍ وَهَوَانٍ).
اشاره به اين که انبيا افزون بر آنچه گذشت، سه هدف مهم ديگر را براى هدايت انسان ها با قوى ترين بيان دنبال مى کردند: نخست، بيان درس هاى عبرت که در اين زندگى چند روزه دنياست. ازجمله، افراد تندرست و نيرومندى را مى بينيم که ناگهان به بستر بيمارى مى افتند و قدرت حرکت ندارند، و بيماران دم مرگ را مى بينيم که ناگهان از بستر برمى خيزند و همچون افراد تندرست راه فعاليت هاى زندگى را در پيش مى گيرند. دوم، بيان حلال ها و حرام هاست که بخش مهمى از دعوت انبيا را در بر مى گيرد و منطقه امن را از منطقه ناامن نشان مى دهد. سوم، بيان پاداش ها و کيفرهاى مادى و معنوى است ـ مادى، مانند بهشت و دوزخ و معنوى، مانند احترام و تحقير ـ همه اين ها مى تواند انگيزه اى براى اطاعت فرمان حق باشد.
تعبير «لِيَهْجُمُوا» اشاره به اين است که پيامبران الهى با بيانات رسا و تعبيرات آميخته با انواع تأکيدها که در شنونده تأثير مهمى بگذارد اهداف تبليغى خود را دنبال مى کردند.
در پايان اين بخش بار ديگر امام (عليه السلام) به حمد و ستايش الهى باز مى گردد وعرضه مى دارد: «او را آن گونه ستايش مى کنم که (با بخشش نعمت ها) از بندگانش خواسته است»؛(أَحْمَدُهُ إِلَى نَفْسِهِ کَمَا آسْتَحْمَدَ إِلَى خَلْقِهِ).
در اين که مجموع اين جمله چه مفهومى را مى رساند، شارحان نهج البلاغه اغلب در ابهام به سر برده اند؛ ولى با توجّه به اين که جمله «آسْتَحْمَدَ إِلَى فلان» ازنظر لغت مفهومش اين است که به او نيکى کرد تا حمدش کنند، مفهوم جمله اين مى شود که «من او را آن گونه حمد مى کنم که (با بخشش نعمت ها) از بندگانش خواسته است». در پايان اين بخش به آغاز خطبه باز مى گردد و از محدود بودن زندگى دنيا، وحساب دقيقى که بر اين جهان حاکم است سخن مى گويد، مى فرمايد: «خداوند براى هر چيز اندازه اى قرار داده و براى هر اندازه اى سرآمدى و براى هر سرآمدى حساب دقيقى مقرّر داشته است»؛ (وَجَعَلَ لِکُلِّ شَيْءٍ قَدْرآ، وَلِکُلِّ قَدْرٍ أَجَلا، وَلِکُلِّ أَجَلٍ کِتَابآ).
آرى! همه ذرّات اين عالم حساب دارد و همه چيز در لوح محفوظ ثبت است؛ همان گونه که تمام موجودات اين عالم سرآمدى دارند که روزى فرا خواهد رسيد و عمرشان پايان مى گيرد، و اين درسى است آموزنده براى همه انسان ها که از يک سو بدانند زندگى، پايدار نيست و از سوى ديگر بدانند که حساب همه چيز، ازجمله اعمال آن ها، به طور دقيق محفوظ است.
* * *
پاورقی ها
«منصبة» مصدر ميمى از ريشه «نصب» بر وزن «غضب» به معناى تعب و خستگى است. مصدر در اين جا معناى اسم مصدرى دارد. «يهجموا» از ريشه «هجوم» به معناى ورود ناگهانى يا حمله ناگهانى است و در بعضى از موارد معناى قوه و قدرت، در آن منظور است. «معتبر» اسم مفعول است از ريشه «عبرت» در اصل به معناى عبور از چيزى است و چون حوادث عبرت انگيز انسان را از چيزى به چيز ديگر که همانند آن است عبور مى دهد (منتقل مى کند) به آن عبرت مى گويند، بنابراين معتبر به هر چيزى گفته مى شود که مايه عبرت باشد و بتوان از آن براى حوادث مشابه پند گرفت. «مصاحّ» جمع «مصحّه» به معناى اسم مصدر از ريشه «صحّت» است، بنابراين به معناى حالت تندرستى است. شارحان نهج البلاغه در تفسير اين چند جمله و اين که «حلالها وحرامها...» معطوف بر چه چيزى است گفت و گوى زيادى دارند که غالب آن ها خالى از تکلفات نيست. بهتر آن است که «حلالها... و ما أعد الله...»عطف بر «بمعتبر» باشد که مفهومش اين مى شود که پيامبران الهى سه وظيفه ديگر را که در بالا شرح داده شد بر عهده داشتند. المعجم الوسيط، واژه «حمد».