تفسیر بخش هفتم

ثُمَّ هُوَ يُفْنِيهَا بَعْدَ تَکْوِينِهَا، لا لِسَأَمٍ دَخَلَ عَلَيْهِ فِي تَصْرِيفِهَا وَتَدْبِيرِهَا، وَلا لِرَاحَةٍ وَاصِلَةٍ إِلَيْهِ، وَلا لِثِقْلِ شَيْءٍ مِنْهَا عَلَيْهِ. لا يُمِلُّهُ طُولُ بَقَائِهَا فَيَدْعُوَهُ إِلَى سُرْعَةِ إِفْنَائِهَا، وَلکِنَّهُ سُبْحَانَهُ دَبَّرَهَا بِلُطْفِهِ، وَأَمْسَکَهَا بِأَمْرِهِ، وَأَتْقَنَهَا بِقُدْرَتِهِ، ثُمَّ يُعِيدُهَا بَعْدَ آلْفَنَاءِ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَيْهَا، وَلا آسْتِعَانَةٍ بَشَيْءٍ مِنْهَا عَلَيْهَا، وَلا لاِنْصِرَافٍ مِنْ حَالِ وَحْشَة إِلَى حَالِ آسْتِئْنَاس، وَلا مِنْ حَالِ جَهْلٍ وَعَمىً إِلَى حَالِ عِلْمٍ وَآلْتِمَاسٍ، وَلا مِنْ فَقْرٍ وَحَاجَةٍ إِلَى غِنىً وَکَثْرَةٍ، وَلا مِنْ ذُلٍّ وَضَعَةٍ إِلَى عِزٍّ وَقُدْرَةٍ.

ترجمه
سپس خداوند موجودات را بعد از ايجاد، فانى مى کند نه به دليل خستگى از تدبير و اداره آن ها و نه براى اين که (با فناى آن ها) آسايشى يابد؛ نه به علت (رفع) رنج سنگينى که از ناحيه آن ها بر او وارد مى شود و نه اين که طول بقاى موجودات، اسباب ملالت اوست و اين امر او را به تسريع در فناى آن ها دعوت مى کند، بلکه خداوند سبحان با لطف خود موجودات جهان را تدبير کرده؛ با امر و فرمانش آن ها را نگاه داشته و با قدرتش متقن ساخته است. سپس همه آن ها را بعد از فنا بازمى گرداند (و حيات نوين مى بخشد) بى آن که نيازى به آن ها داشته باشد يا از بعضى براى ايجاد بعضى ديگر کمک گيرد يا از حال وحشت و تنهايى به حال انس و آرامش منتقل شود؛ يا از نادانى و بى خبرى به علم و تجربه اى برسد؛ يا از فقر و نياز، به توانگرى و فزونى دست يابد و يا از ناتوانى و ذلت به عزّت و قدرت راه يابد.
شرح و تفسیر
تداوم خلقت و فنا
در اين بخش که آخرين بخش خطبه است امام (عليه السلام) به دنبال بيان روشنى که درباره اهداف ايجاد جهان آفرينش بيان فرمود از فناى اين جهان سخن مى گويد، مى فرمايد: «سپس خداوند موجودات را بعد از ايجاد نابود مى کند؛ نه به سبب خستگى از تدبير و اداره آن ها و نه براى اين که (با فناى آن ها) آسايشى يابد؛ و نه به دليل (رفع) رنج سنگينى که از ناحيه آن ها بر او وارد مى شود و نه اين که طول بقاى موجودات اسباب ملالت اوست، و اين امر او را به تسريع در فناى آن ها دعوت مى کند»؛ (ثُمَّ هُوَ يُفْنِيهَا بَعْدَ تَکْوِينِهَا، لا لِسَأَمٍ دَخَلَ عَلَيْهِ فِي تَصْرِيفِهَا وَتَدْبِيرِهَا، وَلا لِرَاحَةٍ وَاصِلَةٍ إِلَيْهِ، وَلا لِثِقْلِ شَيْءٍ مِنْهَا عَلَيْهِ. لا يُمِلُّهُ طُولُ بَقَائِهَا فَيَدْعُوَهُ إِلَى سُرْعَةِ إِفْنَائِهَا).
زيرا همه اين امور (خستگى و ناتوانى و ملالت و طلب استراحت) از محدود بودن قدرت و توان فاعل ناشى مى شود و آن کس که قدرتش بى پايان است در معرض هيچ يک از اين حوادث نيست. اين ها همه از صفات ممکنات است واگر کسى توهم چنين صفاتى را براى خدا کند گرفتار اشتباه بزرگ تشبيه (واجب به ممکن) شده است.
در اين جا اين سؤال مطرح شده که مگر کسى چنين احتمالاتى را درباره خداوند مى دهد که امام (عليه السلام) در مقام نفى آن است؟
بدون شک صاحبان عقول مستقيم چنين احتمالى را به فکر خود راه نمى دهند؛ ولى ممکن است افراد عادى گرفتار چنين وسوسه هايى بشوند؛ آن هايى که خدا را جسم مى دانند و چشم و گوش و دست و پا و گيسوان براى او قائل شده اند چه جاى تعجب که گرفتار اين اوهام شوند؟!
سؤال ديگرى که در اين جا مطرح شده اين است که امام (عليه السلام) اين اهداف را براى فناى دنيا، نفى مى کند، ولى به جاى آن هدف مثبتى را نام نمى برد.
پاسخ اين سؤال روشن است؛ خداوند حکيم همه کارهايش از روى حکمت است و آثار و فوايدش به انسان و ساير موجودات برمى گردد، نه به ذات پاکش که از همه چيز مستغنى است؛ ممکن است هدف اصلى از فنا اين باشد که انسان ها گرفتار اشتباه نشوند، وجودشان را از ناحيه خودشان ندانند و آسمان وزمين را ازلى و ابدى نپندارند و بدانند که هر چه جز اوست وابسته به اراده اوست.
آنگاه در ادامه و تکميل اين سخن و در يک جمع بندى از بحث هاى گذشته مى فرمايد: «بلکه خداوند سبحان با لطف خود موجودات جهان را تدبير کرده، با امر و فرمانش آن ها را نگاه داشته و با قدرتش متقن ساخته است، سپس همه آن ها را بعد از فنا بازمى گرداند (و حيات نوين مى بخشد) بى آن که نيازى به آن ها داشته باشد يا از بعضى براى ايجاد بعضى ديگر کمک گيرد يا از حال وحشت وتنهايى به حال انس و آرامش منتقل شود؛ يا از نادانى و بى خبرى، به علم وتجربه اى برسد؛ يا از فقر و نياز، به توانگرى و فزونى دست يابد و يا از ناتوانى وذلّت به عزّت وقدرت راه يابد»؛ (وَلکِنَّهُ سُبْحَانَهُ دَبَّرَهَا بِلُطْفِهِ، وَأَمْسَکَهَا بِأَمْرِهِ، وَأَتْقَنَهَا بِقُدْرَتِهِ، ثُمَّ يُعِيدُهَا بَعْدَ آلْفَنَاءِ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَيْهَا، وَلا آسْتِعَانَةٍ بَشَيْءٍ مِنْهَا عَلَيْهَا، وَلا لاِنْصِرَافٍ مِنْ حَالِ وَحْشَة إِلَى حَالِ آسْتِئْنَاس، وَلا مِنْ حَالِ جَهْلٍ وَعَمىً إِلَى حَالِ عِلْمٍ وَآلْتِمَاسٍ، وَلا مِنْ فَقْرٍ وَحَاجَةٍ إِلَى غِنىً وَکَثْرَةٍ، وَلا مِنْ ذُلٍّ وَضَعَةٍ إِلَى عِزٍّ وَقُدْرَةٍ). آنچه امام (عليه السلام) در ذيل اين خطبه بيان فرموده و در ضمن شش جمله، اهدافى را که درباره آفرينش جهان شايسته ذات پاک او نيست، نفى مى کند، با کمى تفاوت، همان اهداف هفتگانه اى است که در بخش هاى قبل گذشت و امام (عليه السلام) به منظور جمع بندى، آن ها را در تعبيرات نوين آورده است و خلاصه آن اين است که نه ايجاد جهان آفرينش از روى نياز او بوده و نه فانى ساختن آن و نه خلق جديد بعد از عدم.
در اين جا باز اين سؤال مطرح شده است که اگر خداوند ايجاد و فنا و سپس خلق جديد را براى رفع نيازهاى خود انجام نداده و نمى دهد پس چه هدفى داشته و چرا امام (عليه السلام) اشاره به آن هدف نفرموده است؟
پاسخ اين سؤال همان است که آورديم؛ وجودى که از هر نظر کامل است هرگز جهت گيرى افعالش به سوى خويش نيست، بلکه به سوى مخلوقات و ممکنات است و چيزى از آن عايد او نمى گردد و به بيان ديگر، مخلوقاتش هر چه دارند از او دارند، چيزى از خود ندارند که به او دهند: (وَإِنْ مِّنْ شَىْءٍ إِلاَّ عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ).
آرى! او نکرده خلق تا سودى کند، بلکه تا بر بندگان جودى کند.

* * *