تفسیر بخش سوم

فَأَهْطِعُوا بِأَسْمَاعِکُمْ إِلَيْهَا، وَأَلظُّوا بِجِدِّکُمْ عَلَيْهَا، وَآعْتَاضُوهَا مِنْ کُلِّ سَلَفٍ خَلَفاً، وَمِنْ کُلِّ مُخَالِفٍ مُوَافِقاً. أَيْقِظُوا بِهَا نَوْمَکُمْ، وَآقْطَعُوا بِهَا يَوْمَکُمْ، وَأَشْعِرُوهَا قُلُوبَکُمْ، وَآرْحَضُوا بِهَا ذُنُوبَکُمْ، وَدَاوُوا بِهَا آلْأَسْقَامَ، وَبَادِرُوا بِهَا آلْحِمَامَ، وَآعْتَبِرُوا بِمَنْ أَضَاعَهَا، وَلا يَعْتَبِرَنَّ بِکُمْ مَنْ أَطَاعَهَا. أَلا فَصُونُوهَا وَتَصَوَّنُوا بِهَا، وَکُونُوا عَنِ آلدُّنْيَا نُزَّاهاً، وَإِلَى آلاْخِرَةِ وُلاَّهاً. وَلاتَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ آلتَّقْوَى، وَلا تَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ آلدُّنْيا. وَلا تَشِيمُوا بَارِقَهَا، وَلاتَسْمَعُوا نَاطِقَهَا، وَلا تُجِيبُوا نَاعِقَهَا وَلاتَسْتَضِيئُوا بِإِشْرَاقِهَا، وَلا تُفْتَنُوا بِأَعْلاقِهَا، فَإِنَّ بَرْقَهَا خَالِبٌ، وَنُطْقَهَا کاذِبٌ، وَأَمْوَالَهَا مَحْرُوبَةٌ، وَأَعْلاقَهَا مَسْلُوبَةٌ. أَلا وَهِيَ آلْمُتَصَدِّيَةُ آلْعَنُونُ، وَآلْجَامِحَةُ آلْحَرُونُ، وَآلْمَائِنَةُ آلْخَؤُونُ، وَآلْجَحُودُ آلْکَنُودُ، وَآلْعَنُودُ آلصَّدُودُ، وَآلْحَيُودُ آلْمَيُودُ.

ترجمه
گوش جان خود را براى شنيدن نداى تقوا باز کنيد، و با جديّت ملازم و همراه آن باشيد، تقوا را به جاى آنچه از دست رفته است قرار دهيد، و آن را در عوض هر کار مخالفى (که انجام مى داديد) پذيرا شويد، خواب خود را با تقوا به بيدارى مبدّل سازيد و روز خود را با آن طى کنيد، قلوب خود را با آن همراه سازيد، گناهان خويش را با آن شست وشو دهيد و بيمارى جان و دل را با آن مداوا کنيد.
به وسيله تقوا بر مرگ خود پيشى گيريد (و با آن آماده سفر آخرت شويد). از کسانى که تقوا را بر باد دادند (و گرفتار انواع بدبختى ها شدند) عبرت بگيريد. مبادا مطيعان تقوا از بى تقوايى شما عبرت گيرند. به هوش باشيد! تقوا را حفظ کنيد و خويشتن را نيز در پرتو آن محافظت نماييد. در برابر زرق و برق دنيا خويشتن دار، و به آخرت دلباخته و مشتاق باشيد.
آن کس را که تقوا او را بلندمرتبه ساخته، خوار مشمريد و آن کس را که دنيا عزيزش کرده، ارجمند ندانيد. به زرق و برق دنيا چشم ندوزيد و به سخن کسى که شما را به آن ترغيب مى کند گوش فراندهيد و به ندايش پاسخ مگوييد.
از درخشندگى ظاهرى اش روشنايى مخواهيد و فريفته اشياى (به ظاهر) نفيس آن نگرديد، زيرا زرق و برقش نيرنگ و سخنش دروغ و اموال گران قيمتش غارت شده و متاعش به سرقت رفته است.
آگاه باشيد! دنيا همچون زن هرزه عشوه گر و خودنمايى است که مردم را به سوى خود فرامى خواند و يا همچون حيوان سرکشى است که صاحبش را از خود مى راند، دروغگويى است پرخيانت، ناسپاسى است حق نشناس، دشمنى است بازدارنده و پشت کننده اى است مضطرب و نگران!
شرح و تفسیر
نداى بيدارگر تقوا را بشنويد
امام على (عليه السلام) در اين بخش، بحث گسترده و عميقى درباره آثار تقوا براى انسان هاى بيداردل بيان فرموده است و در دوازده جمله کوتاه و پرمعنا ابعاد مختلف آن را به نمايش گذاشته است:
نخست مى فرمايد: «گوش جان خود را براى شنيدن نداى تقوا باز کنيد، و با جدّيّت ملازم و همراه آن باشيد، تقوا را به جاى آنچه از دست رفته است قرار دهيد. و آن را در عوض هر کار مخالفى (که انجام مى داديد) پذيرا شويد»؛ (فَأَهْطِعُوا بِأَسْمَاعِکُمْ إِلَيْهَا، وَأَلِظُّوا بِجِدِّکُمْ عَلَيْهَا، وَآعْتَاضُوهَا مِنْ کُلِّ سَلَفٍ خَلَفاً، وَمِنْ کُلِّ مُخَالِفٍ مُوَافِقاً).
گويى تقوا همه انسان ها را به سوى خود فرامى خواند و آثار نيک خود را براى همگان تشريح مى کند، لذا امام (عليه السلام) مى فرمايد: به سرعت گوش خود را به دعوت تقوا بسپاريد و به دنبال آن برخيزيد و به تهيّه مقدّمات آن بپردازيد و اگر تقوا داشته باشيد از دست رفتن سرمايه هاى دنيا غمى ندارد و تقوا در برابر مخالفان، مدافع شماست.
واژه «مخالف» در اين جا ممکن است اشاره به گناهان پيشينى باشد که آثار آن با تقوا برچيده مى شود و يا منظور، دشمنان و مخالفان انسان باشد، زيرا خداوند وعده پيروزى به پرهيزکاران داده است همان گونه که قرآن مجيد مى فرمايد: (إِنَّ اللهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَالَّذِينَ هُمْ مُّحْسِنُونَ)؛ «خداوند با کسانى است که تقوا پيشه کرده اند و کسانى که نيکوکارند». و نيز مى فرمايد: (وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لا يَضُرُّکُمْ کَيْدُهُمْ شَيْئآ)؛ «اگر (در برابرشان) استقامت و پرهيزکارى پيشه کنيد توطئه هاى آنان به شما زيانى نمى رساند».
سپس در پنج جمله ديگر مى افزايد: «خواب خود را با تقوا به بيدارى مبدّل سازيد، و روز خود را با آن طى کنيد، قلوب خود را با آن همراه سازيد، گناهان خويش را با آن شست وشو دهيد، و بيمارى هاى جان و دل را با آن مداوا کنيد»؛ (اَيْقِظُوا بِهَا نَوْمَکُمْ وَاَقْطَعُوا بِهَا يَوْمَکُمْ، وَأَشْعِرُوهَا قُلُوبَکُمْ، وَآرْحَضُوا بِهَا ذُنُوبَکُمْ، وَدَاوُوا بِهَا آلْأَسْقَامَ). جمله «أَيْقِظُوا بِها نَوْمَکُمْ» ممکن است اشاره به خواب معمولى باشد؛ يعنى در پرتو تقوا پاسى از شب را بيدار باشيد و با خدا راز و نياز کنيد. و در مقابل، جمله «وَاقْطَعُوا بِها يَوْمَکُمْ» اشاره به بيدار شدن از خواب غفلت به وسيله تقوا. جمله «اَشْعِرُوها قُلُوبکم» (با توجّه به اين که شعار، لباس زيرين است) ممکن است اشاره به اين باشد که دل خود را با تقوا نورانى کنيد و يا تقوا را شعار و علامت خويش قرار دهيد و يا دل هاى خود را با تقوا بيدار سازيد (چنانچه «اشعروا» از ريشه شعور باشد).
جمله «دَاوُوا بِهَا آلْأَسْقَامَ» يا اشاره به بيمارى هاى جان و دل است يا دردهاى اجتماعى، که با تقوا درمان مى شوند.
در نهمين تا دوازدهمين جمله مى فرمايد: «به وسيله تقوا بر مرگ خود پيشى گيريد (و با آن آماده سفر آخرت شويد). از کسانى که تقوا را بر باد دادند (وگرفتار انواع بدبختى ها شدند) عبرت بگيريد، مبادا مطيعان تقوا از بى تقوايى شما عبرت گيرند! (و زندگى شما عبرتى براى آنان گردد). به هوش باشيد! تقوا را حفظ کنيد و خويشتن را نيز در پرتو آن محافظت نماييد»؛ (وَبَادِرُوا بِهَا آلْحِمَامَ، وَآعْتَبِرُوا بِمَنْ أَضَاعَهَا، وَلا يَعْتَبِرَنَّ بِکُمْ مَنْ أَطَاعَهَا. أَلا فَصُونُوهَا وَتَصَوَّنُوا بِها).
قرآن مجيد نيز مى فرمايد: (سَابِقُوا إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّنْ رَّبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ)؛ «به پيش تازيد براى رسيدن به آمرزش پروردگارتان و بهشتى که پهنه آن مانند پهنه آسمان و زمين است».
در جاى ديگر مى فرمايد: (وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذلِکَ خَيْرٌ)؛ «امّا جامه پرهيزکارى بهتر است». آرى، لباس تقوا را بايد حفظ کرد و با لباس تقوا نيز بايد مصون و محفوظ بود.
جمله «و اعتبروا...» اشاره به اين است که نتيجه بى تقوايى ها، در همين زندگى دنيا در برابر چشمان شماست؛ هم با چشم مى بينيد و هم در تاريخ مى خوانيد که افراد و جوامع بشرى براثر بى تقوايى ها به چه سرنوشت شوم و دردناکى گرفتار شدند. شما از آنان عبرت گيريد و نگذاريد ديگران از شما عبرت بگيرند.
قرآن مجيد بعد از اين که داستان يوسف (عليه السلام) و برادرانش و همسر عزيز مصر و مشکلاتى که براثر بى تقوايى دامن گروهى را گرفت و آثار پربرکتى را که از تقوا عايد يوسف (عليه السلام) شد بيان مى کند، مى فرمايد: (لَقَدْ کَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لّاُِوْلِى الاَْلْبَابِ)؛ «به راستى در سرگذشت آن ها عبرتى براى صاحبان انديشه بود».
سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن به بيان عواقب سوء دنياپرستى مى پردازد که از شاخه هاى بى تقوايى است و در ضمن نُه جمله کوتاه، دستوراتى درباره برحذر شدن از دنياى فريبنده بيان مى کند، مى فرمايد: «در برابر زرق و برق دنيا خويشتن دار، و به آخرت دلباخته و مشتاق باشيد. آن کس را که تقوا او را بلندمرتبه ساخته، خوار مشمريد و آن کس را که دنيا عزيزش کرده ارجمند ندانيد. به زرق و برق دنيا چشم ندوزيد و به سخن کسى که شما را به آن ترغيب مى کند گوش فراندهيد و به ندايش پاسخ مگوييد. از درخشندگى ظاهرى اش روشنايى مخواهيد و فريفته اشياى (به ظاهر) نفيس آن نگرديد»؛ (وَکُونُوا عَنِ آلدُّنْيَا نُزَّاهاً، وَإِلَى آلاْخِرَةِ وُلاَّهاً. وَلاتَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ آلتَّقْوَى، وَلا تَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ آلدُّنْيا. وَلا تَشِيمُوا بَارِقَهَا وَلا تَسْمَعُوا نَاطِقَهَا، وَلا تُجِيبُوا نَاعِقَهَا. وَلا تَسْتَضِيئُوا بِإِشْرَاقِهَا، وَلا تُفْتَنُو بِأَعْلاقِهَا).
درواقع امام (عليه السلام) در اين عبارت پرمعنا راه هاى نفوذ دنيا را در فکر و جان انسان ها، مورد توجّه قرار داده و درباره همه آن ها هشدار مى دهد؛ دورى از زرق وبرق دنيا، عشق به آخرت، حمايت از پرهيزکاران، بى اعتنايى به مقامات دنياپرستان، چشم ندوختن به اموال و ثروت ها و کاخ ها و زينت هاى ظاهرى، گوش ندادن به وسوسه هاى دنياپرستان، دست ردّ به سينه آن ها زدن، فريب درخشش ظاهرى دنيا را نخوردن و دل نبستن به امورى که مورد علاقه صاحبان زر و زور است.
به يقين هر کس اين هشدارهاى نه گانه را به کار ببندد در دام شيطان ودنياپرستان نخواهد افتاد.
سپس امام على (عليه السلام) به بيان دليل هاى روشنى براى هشدارهاى مذکور پرداخته، چنين ادامه مى دهد: «زيرا زرق و برقش نيرنگ و سخنش دروغ و اموال گران قيمتش غارت شده، و متاعش به سرقت رفته است!»؛ (فَإِنَّ بَرْقَهَا خَالِبٌ، وَنُطْقَهَا کاذِبٌ، وَأَمْوَالَهَا مَحْرُوبَةٌ{6}، وَأَعْلاقَهَا مَسْلُوبَةٌ).
درواقع هر يک از اين چهار دليل اشاره به بخشى از تعبيرات گذشته است:
فريبنده بودن زرق و برق دنيا به اين دليل است که دوام و بقايى ندارد و دروغ بودن سخنانش به اين علت است که به هيچ کس در هيچ زمانى وفا نکرده است. غارت شده بودن اموالش به اين دليل است که دنياپرستان پيوسته آن راازدست يکديگر غارت مى کنند و به سرقت رفته بودنش ازاين روست که هر مال ظاهرآ نفيسى که در دست کسى است فرددنياپرستى چشم به آن دوخته و در فرصت مناسب آن را مى ربايد.
آنگاه بار ديگر امام (عليه السلام) به همه مخاطبان خويش هشدار مى دهد و با ذکر شش وصف ديگر از اوصاف رذيله دنيا همگان را از گرفتار شدن در دام آن بر حذر مى دارد، مى فرمايد: «آگاه باشيد! دنيا همچون زن هرزه عشوه گر و خودنمايى است که مردم را به سوى خود فرامى خواند و يا همچون حيوان سرکشى صاحبش را از خود مى راند، دروغگويى است پرخيانت، ناسپاسى است حق نشناس و دشمنى است بازدارنده و پشت کننده اى است مضطرب و نگران»؛ (أَلا وَهِيَ آلْمُتَصَدِّيَةُ آلْعَنُونُ، وَآلْجَامِحَةُ آلْحَرُونُ، وَآلْمَائِنَةُ آلْخَؤُونُ{6}، وَآلْجَحُودُ آلْکَنُودُ{7}، وَآلْعَنُودُ آلصَّدُودُ{8}، وَآلْحَيُودُ{9} آلْمَيُودُ{10}). .
پاورقی ها
«اهطعوا» از ريشه «هطوع»بر وزن «طلوع» به معناى به سرعت به سراغ چيزى رفتن گرفته شده است.
«الظوا» از ريشه «لظّ» بر وزن «خطّ» به معناى ملازم چيزى بودن مشتق شده است. نحل، آيه 128. آل عمران، آيه 120. «ارحضوا» از «رحض» بر وزن «محض» به معناى شست و شو دادن است. «حمام» (به کسر حاء) به معناى مرگ است. «تصّونوا» از ريشه «صون» بر وزن «قوم» به معناى حفظ کردن گرفته شده و «تصوّن» يعنى خويشتن را حفظ کردن. حديد، آيه 21. اعراف، آيه 26. يوسف، آيه 111. «نزاه» جمع «نازه» به معناى عفيف النفس و خويشتن دار است. «ولاه» جمع «واله» به معناى مشتاق و شيداست. «لا تشيموا» از ريشه «شيم» بر وزن «غيب» به معناى چشم به چيزى دوختن، گرفته شده است. «بارق» ابرى است که از آن برق مى جهد و به معناى شمشيرى درخشان نيز آمده است. «ناعق» از ريشه «نعق» بر وزن «برق» به معناى بانگ زدن بر حيوانات است؛ سپس به هر بانگ زدنى اطلاق شده است. «اعلاق» جمع «علقه» بر وزن «فتنه» به معناى شىء نفيس و پر ارزش است (هر چند جنبه ظاهرى داشته باشد) و از ريشه «علاقه» گرفته شده، زيرا اشياى نفيس سبب تعلّق قلب به آن ها مى شود. «خالب» به معناى فريبنده از «خلابه» به کسر خاء به معناى فريب دادن گرفته شده است. «محروبه» به معناى غارت شده از «حرب» به معناى جنگ که سبب غارت مى شود، گرفته شده است. «متصديه» به معناى زنى است که خود را به مردان عرضه مى کند که به زن بدکاره تفسير مى شود، از ريشه «تصدّى» به معناى عرضه کردن گرفته شده است. «عنون» از ريشه «عنّ» بر وزن «ظنّ» به معناى خودنمايى گرفته شده است. «جامحه» به معناى چموش و سرکش از «جموح» بر وزن «فتوح» گرفته شده است. «حرون» نيز به معناى سرکش است، با اين تفاوت که «جموح» حيوانى است که بدون کنترل به هر طرف مى رود و «عنون» حيوانى است که سرکشى مى کند و مى ايستد و قدم از قدم بر نمى دارد. «مائنه» يعنى دروغگو از ريشه «مين» بر وزن «عين» به معناى کذب گرفته شده است. «خؤون» به معناى خيانتگر از ريشه «خيانت» است. «کنود» يعنى ناسپاس و بخيل. در اصل به زمينى مى گويند که چيزى از آن نمى رويد. «صدود» يعنى اعتراض کننده و باز دارنده. از ريشه «صدّ» گرفته شده که در دو معنا استعمال مى شود: اعراض و منع. «حيود» به معناى گريزان و پشت کننده، از «حيد» بر وزن «صيد» گرفته شده است. «ميود» به معناى منحرف و مضطرب از ريشه «ميدان» بر وزن «ضربان» به معناى تزلزل و اضطراب و انحراف گرفته شده است.