تفسیر بخش سوم

فَاحْذَرُوا عِبَادَ آللهِ عَدُوَّ آللهِ أَنْ يُعْدِيَکُمْ بِدَائِهِ، وَأَنْ يَسْتَفِزَّکُمْ بِنِدَائِهِ، وَأَنْ يُجْلِبَ عَلَيْکُمْ بِخَيْلِهِ وَرَجِلِهِ. فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ لَکُمْ سَهْمَ آلْوَعِيدِ، وَأَغْرَقَ إِلَيْکُمْ بِالنَّزْعِ آلشَّدِيدِ، وَرَمَاکُمْ مِنْ مَکَانٍ قَرِيبٍ، فَقَالَ : (رَبِّ بِمآ أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي آلْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ)، قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ، وَرَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيبٍ، صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ آلْحَمِيَّةِ، وَإِخْوَانُ آلْعَصَبِيَّةِ، وَفُرْسَانُ آلْکِبْرِ وَآلْجَاهِلِيَّةِ. حَتَّى إِذَا آنْقَادَتْ لَهُ آلْجَامِحَةُ مِنْکُمْ، وَآسْتَحْکَمَتِ آلطَّمَاعِيَّةُ مِنْهُ فِيکُمْ، فَنَجَمَتِ آلْحَالُ مِنَ آلسِّرِّ آلْخَفِيِّ إِلَى آلْأَمْرِ آلْجَلِيِّ، اسْتَفْحَلَ سُلْطَانُهُ عَلَيْکُمْ، وَدَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَکُمْ، فَأَقْحَمُوکُمْ وَلَجَاتِ آلذُّلِّ، وَأَحَلُّوکُمْ وَرَطَاتِ آلْقَتْلِ، وَأَوْطَؤُوکُمْ إِثْخَانَ آلْجِرَاحَةِ، طَعْناً فِي عُيُونِکُمْ، وَحَزًّا فِي حُلُوقِکُمْ، وَدَقًّا لِمَنَاخِرِکُمْ، وَقَصْداً لِمَقَاتِلِکُمْ، وَسَوْقاً بِخَزَائِمِ آلْقَهْرِ إِلَى آلنَّارِ آلْمُعَدَّةِ لَکُمْ. فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِي دِينِکُمْ حَرْجاً، وَأَوْرَى فِي دُنْيَاکُمْ قَدْحاً مِنَ آلَّذِينَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِينَ، وَعَلَيْهِمْ مُتَأَلِّبِينَ. فَاجْعَلُوا عَلَيْهِ حَدَّکُمْ، وَلَهُ جَدَّکُمْ.

ترجمه
اى بندگان خدا! از اين دشمن خدا (ابليس) بر حذر باشيد. نکند شما را به بيمارى خويش (کبر و غرور و تعصّب) مبتلا سازد و با نداى خود شما را تحريک کند و لشکريان سواره و پياده اش را فرياد زند و بر ضد شما برانگيزد. به جانم سوگند! او تير خطرناک را براى شما آماده کرده، در کمان گذاشته و با قدرت تا آخرين حدّ کشيده و از مکانى نزديک به سوى شما پرتاب کرده است و گفته است: پروردگارا! بدين علت که مرا اغوا کردى (و از رحمت خود محروم ساختى) زرق و برق زندگى دنيا را در چشم آن ها جلوه مى دهم و همه را اغوا مى کنم (و از رحمتت محروم مى سازم) او با اين سخن تيرى در تاريکى به سوى هدفى دوردست انداخت و گمانى نادرست داشت (زيرا خواسته اش درباره همه انسان ها صورت نپذيرفت، ولى) فرزندان تکبّر و برادران تعصّب وسواران بر مرکب غرور و جهل، او را عملا تصديق کردند و اين وضع همچنان ادامه يافت تا افراد سرکش و سست ايمان از شما را در برابر خود تسليم کرد و طمع خويش را بر شما مستحکم ساخت و اسرار پنهانى آشکار شد. در اين هنگام سلطه اش بر شما قوّت گرفت و با سپاه خويش به شما حمله ور شد. تا اين که (او و سپاهش) شما را به پناهگاه ذلت کشاندند و در مهلکه هاى قتل وارد کردند، وزخم خوردگان شما را زير پاها له کردند، نيزه هاى خود را در چشمان شما فرو بردند، گلوى شما را بريدند، بينى شما را کوبيدند، و قصد هلاکت شما را کردند و(سرانجام) شما را با قهر و غلبه به سوى آتش (غضب الهى) که برايتان آماده شده، کشاندند. بنابراين، ابليس، بزرگ ترين مشکل براى دين شما وآتش افروزترين دشمن براى دنياى شماست و خطرناک تر از همه انسان هايى است که به آن ها دشمنى مى ورزيد و براى در هم شکستن آنان عدّه و عُده گرد مى آوريد، ازاين رو قوّت و قدرت خود را در برابر او به کار گيريد و پيوند خويش را با او قطع کنيد.
شرح و تفسیر
او خطرناک ترين دشمن شماست
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به نتيجه گيرى از داستان گمراهى و طرد شيطان براثر تکبّر و عصيان مى پردازد و به همگان هشدار مى دهد که گرفتار سرنوشت او نشوند، مى فرمايد: «اى بندگان خدا! از اين دشمن خدا (ابليس) بر حذر باشيد، نکند شما را به بيمارى خويش (کبر و غرور و تعصّب) مبتلا سازد و با نداى خود شما را تحريک کند و لشکريان سواره و پياده اش را فرياد زند و بر ضد شما گرد آورد»؛ (فَاحْذَرُوا عِبَادَ آللهِ عَدُوَّ آللهِ أَنْ يُعْدِيَکُمْ بِدَائِهِ، وَأَنْ يَسْتَفِزَّکُمْ بِنِدَائِهِ، وَأَنْ يُجْلِبَ عَلَيْکُمْ بِخَيْلِهِ وَرَجِلِهِ).
اين گفتار مولا (عليه السلام) برگرفته از آيه قرآن است که مى فرمايد: (وَاسْتَفْزِزْ مَنِ اسْتَطَعْتَ مِنْهُمْ بِصَوْتِکَ وَأَجْلِبْ عَلَيْهِمْ بِخَيْلِکَ وَرَجِلِکَ)؛ «هر کدام از آن ها را مى توانى با صدايت تحريک کن و لشکر سواره و پياده ات را بر آن ها گسيل دار».
«خيل»، هم به معناى اسب هاست و هم به معناى اسب سواران و در اين جا به معناى لشکر سواره است و «رِجِل» به معناى لشکر پياده است و اشاره به دستياران فراوانى است که شيطان از جنس خود و از جنس آدميان دارد که براى گمراه ساختن مردم به او کمک مى کنند؛ بعضى سريع تر همچون لشکر سواره وبعضى آرام تر همچون لشکر پياده.
البتّه صفات رذيله، عوامل گناه، مراکز فساد، تبليغات گمراه کننده و ابزار گناه نيز به نوعى لشکر پياده و سواره شيطان اند که امام (عليه السلام) بندگان خدا را از همه اين امور بر حذر مى دارد. سپس براى تأکيد بر اين سخن، به جان خود سوگند مى خورد و مى فرمايد: «به جانم سوگند! او تير خطرناک را براى شما آماده کرده، در کمان گذاشته، و با قدرت تا آخرين حدّ کشيده و از مکانى نزديک به سوى شما پرتاب کرده است»؛ (فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ لَکُمْ سَهْمَ آلْوَعِيدِ، وَأَغْرَقَ إِلَيْکُمْ بِالنَّزْعِ آلشَّدِيدِ، وَرَمَاکُمْ مِنْ مَکَانٍ قَرِيبٍ).
آنگاه شاهد اين سخن را از کلام خود ابليس (طبق آيه هاى قرآن) چنين بيان مى کند: «شيطان گفته است: پروردگارا! بدين علت که مرا اغوا کردى (و از رحمت خود محروم ساختى) زرق و برق زندگى دنيا را در چشم آن ها جلوه مى دهم وهمه را اغوا مى کنم (و از رحمتت محروم مى سازم)»؛ (فَقَالَ: (رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي آلْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ)).
اين که امام (عليه السلام) به جان خود سوگند مى خورد نشان مى دهد که مطلب، فوق العاده جدّى است؛ چه چيز شريف تر از جان امام (عليه السلام) است؟ و اين که مى فرمايد: «شيطان تير تهديد را در چلّه کمان گذاشته و آن را تا آخر کشيده و از مکانى نزديک، شما را نشانه گرفته است» اشاره به اين است که خطر شيطان در شديدترين صورت که کمتر خطا مى کند متوجّه شماست و اين بدبخت بى نوا راه نفوذ خويش را نيز نشان داده است و آن، آرايش مظاهر مادّى دنيا و زيباسازى زرق و برق مواهب مادّى و غرق ساختن در گرداب شهوات است.
اين تعبير امام (عليه السلام) که شيطان تمام قوا و نيروهاى خود را براى حمله به شما آماده ساخته و از مکان نزديکى شما را نشانه گرفته و از هر نظر در تيررس او قرار داريد؛ اشاره به اين است که عوامل وسوسه هاى شيطانى در درون و برون انسان فراوان است، هواى نفس از يک طرف و عوامل بيرونى گناه از سوى ديگر.
جمله «لاَُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» که با «لام» قسم شروع شده و با «نون» تأکيد ثقيله و تصريح به واژه «اجمعين» پايان گرفته شاهد بر اين است که او در اهداف شوم خود بسيار جدّى است و به همين دليل انسان ها بايد کاملا بيدار و هوشيار باشند تا در دام هاى رنگارنگ او نيفتند.
لازم به ذکر است که جمله «رَبِّ بِمَآ أَغْوَيْتَنِي...؛ پروردگارا! به سبب آن که مرا گمراه ساختى...» از دروغ ها و افتراهاى شيطان به ساحت قدس پروردگار است ونشان مى دهد که او تا چه حد جسور و بى پرواست که چنين دروغ بزرگى را به خدا مى بندد، خداوندى که هدايتگر همگان است و اسباب هدايت را در اختيار آن ها گذاشته است. و چون سخن شيطان واضح البطلان بوده قرآن اشاره اى به بطلان آن نمى کند. خداوند کدام عامل گمراهى را براى شيطان فراهم ساخت؟ آيا به او و فرشتگان نفرمود: (فَاِذا نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُّوحِى فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ)؟ شرافت آدم (عليه السلام) به دليل روح ويژه الهى اوست؛ ولى شيطان حسود و خودخواه آن را ناديده گرفت و به مسئله آفرينش او از طين (گل) بسنده کرد! آيا سبب گمراهى از ناحيه خود او نبود؟!
سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن مى فرمايد: «او با اين سخن (که همه را گمراه مى کنم) تيرى در تاريکى به سوى هدفى دور انداخت و گمانى نادرست داشت (زيرا خواسته اش درباره همه انسان ها صورت نپذيرفت)»؛ (قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ، وَرَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيبٍ).
جمله «رَجْماً بِظَنِّ غَيْرِ مُصِيبٍ» به همين صورت در بسيارى از نسخه هاى نهج البلاغه آمده است و گاه تصوّر مى شود که با آيه شريفه (وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَرِيقآ مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ)؛ «(آرى) به يقين ابليس گمان خود را درباره آن ها محقّق ساخت که همگى از او پيروى کردند جز گروه اندکى از مؤمنان» سازگار نيست، در حالى که اين آيه درباره قوم سبأ است نه درباره همه انسان ها وگرنه مؤمنان در ميان امّت پيامبران تعدادشان کم نيست.
جمعى از شارحان نهج البلاغه، نسخه ديگرى را که بدون کلمه «غير» و به صورت «رَجْماً بِظَنِّ مُصِيبٍ» است ترجيح داده اند، زيرا گمان شيطان را درباره انسان ها مطابق واقع دانسته اند، چون فقط اندکى از انسان ها از وساوس او برکنار مانده اند آن گونه که قرآن مجيد مى گويد: (وَقَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِىَ الشَّکُورُ) و در جاى ديگر مى فرمايد: (إِلاَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَّا هُمْ).
افزون بر اين، با جمله بعد همين خطبه نيز سازگارتر است که مى فرمايد: «فرزندان تکبّر و برادران تعصّب و سواران بر مرکب غرور و جهل، او را عملا تصديق کردند»؛ (صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ آلْحَمِيَّةِ، وَإِخْوَانُ آلْعَصَبِيَّةِ، وَفُرْسَانُ آلْکِبْرِ وَآلْجَاهِلِيَّةِ).
تعبير به «أَبْنَاءُ آلْحَمِيَّةِ» کنايه از اين است که آن ها به قدرى آلوده به تکبّر هستند که گويى فرزندان تکبّرند همچنين تعبير «برادران عصبيّت» کنايه از ارتباط تنگاتنگ آن ها با تعصّبات قومى و قبيلگى و مانند آن است و نيز «وَفُرْسَانُ آلْکِبْرِ وَآلْجَاهِلِيَّةِ» کنايه از اين است که آن ها آن قدر گرفتار کبر و جهل و غرورند که گويى بر مرکبى از جهل و کبر سوار شده اند و به پيش مى تازند.
سپس مى افزايد: «اين وضع همچنان ادامه يافت تا افراد سرکش وسست ايمان از شما را در برابر خود تسليم کرد و طمع خويش را بر شما مستحکم ساخت و اسرار پنهانى آشکار شد. در اين هنگام سلطه اش بر شما قوّت گرفت و با سپاه خويش بسوى شما حمله ور شد»؛ (حَتَّى إِذَا آنْقَادَتْ لَهُ آلْجَامِحَةُ مِنْکُمْ، وَآسْتَحْکَمَتِ آلطَّمَاعِيَّة مِنْهُ فِيکُمْ، فَنَجَمَتِ آلْحالُ مِنَ آلسِّرِّ آلْخَفِيِّ إِلَى آلْأَمْرِ آلْجَلِيِّ. اسْتَفْحَلَ سُلْطَانُهُ عَلَيْکُمْ، وَدَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَکُمْ).
اشاره به اين که ابليس نخست مى کوشد افرادى را که در برابر او سرکشى مى کنند تسليم خود گرداند و پايگاه خويش را در ميان آنان محکم کند، آنگاه سلطه خود را بر آنان گسترش مى دهد و با لشکر خويش به آنان حمله ور مى شود، در حالى که قدرت دفاع از خود را ندارند و به بدترين صورت گرفتار انواع مصائب مادى و معنوى مى شوند، همان گونه که در ادامه اين سخن در هشت جمله کوتاه و پرمعنا آثار حمله گسترده لشکر شيطان را برمى شمرد، مى فرمايد: «آن ها شما را به پناهگاه ذلت کشاندند و در مهلکه هاى قتل وارد کردند، و زخم خوردگان شما را زير پاها له کردند، نيزه هاى خود را در چشمان شما فرو بردند، گلوى شما را بريدند، بينى شما را کوبيدند، و قصد هلاکت شما را کردند و (سرانجام) شما را با قهر و غلبه به سوى آتش (غضب الهى) که برايتان آماده شده کشاندند»؛ (فَأَقْحَمُوکُمْ{6} وَلَجَاتِ{7} آلذُّلِّ، وَأَحَلُّوکُمْ وَرَطَاتِ{8} آلْقَتْلِ، وَأَوْطَؤُوکُمْ إِثْخَانَ آلْجِرَاحَةِ، طَعْناً فِي عُيُونِکُمْ ، وَحَزًّا فِي حُلُوقِکُمْ، وَدَقًّا لِمَنَاخِرِکُمْ، وَقَصْداً لِمَقَاتِلِکُمْ، وَسَوْقاً بِخَزَائِمِ آلْقَهْرِ إِلَى آلنَّارِ آلْمُعَدَّةِ لَکُمْ).
اين تعبيرات بسيار دقيق و حساب شده که با بلاغت فوق العاده اى همراه است، نهايت بدبختى شکست خوردگان در برابر شيطان را مجسّم مى کند؛ اگر از برابر لشکرش بگريزند و به پناهگاهى پناهنده شوند جز پناهگاه ذلت نخواهد بود و اگر مقاومت کنند جز مرگ و نابودى سرنوشتى نخواهند داشت. مرگ آن ها نيز ساده نخواهد بود، مرگى است آميخته با لگدمال شدن مجروحان و فرو رفتن نيزه ها در چشم ها، بريده شدن گلوها و خرد شدن بينى ها و سرانجام همچون شترى که ريسمان در سوراخ بينى او کرده باشند به سوى آتش قهر و غضب الهى کشيده مى شوند.
آنگاه امام (عليه السلام) در يک نتيجه گيرى قاطع مى فرمايد: «بنابراين، ابليس، بزرگ ترين مشکل براى دين شما و آتش افروزترين دشمن براى دنياى شماست. خطرناک تر از همه انسان هايى است که به آن ها دشمنى مى ورزيد و براى در هم شکستن آنان عده و عُده گردآورى مى کنيد، بنابراين قوّت و قدرت خود را در برابر او به کار گيريد و پيوند خويش را با او قطع کنيد»؛ (فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِي دِينِکُمْ حَرْجاً{6}، وَأَوْرَى{7} فِي دُنْيَاکُمْ قَدْحاً مِنَ آلَّذِينَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِينَ، وَعَلَيْهِمْ مُتَأَلِّبِينَ. فَاجْعَلُوا عَلَيْهِ حَدَّکُمْ، وَلَهُ جِدَّکُمْ).
اشاره به اين که، با توجّه به آنچه در بخش هاى قبل اين خطبه گفته شد، ابليس بزرگ ترين دشمن دين و دنياى شماست؛ و از هر دشمنى خطرناک تر است؛ بايد تمام نيروهاى خود را براى دفع او بسيج کنيد.
در اين عبارت، امام (عليه السلام) از فساد و تباهى تعبير به «حرج» يعنى دشوارى، کرده (و در بعضى از نسخه ها «جرح» به معناى جراحت و زخم آمده که تعبير مناسب ترى به نظر مى رسد) و از وسوسه هاى گمراه کننده شيطان تعبير به «قدح» (چيزى که با آن آتش مى افروزند) فرموده است، زيرا يک آتش زنه کوچک ممکن است خانه يا محله اى را به آتش بکشاند؛ وسوسه هاى شيطانى نيز گاه باعث اختلاف و از هم پاشيدگى جامعه ها مى شود؛ به خصوص تعصّب هاى کورکورانه و کبر و غرور، که خطبه بيشتر ناظر به آن است مى تواند آتش جنگ هاى قبيلگى را روشن سازد و زمين را از خون افراد بى گناه رنگين کند.
تعبير به «جَدّ» (با فتح جيم) به معناى قطع، اشاره به قطع رابطه با ابليس و عدم اطاعت از فرمان اوست. (در بعضى از نسخه ها «جدّ» با کسر جيم آمده که به معناى تلاش و کوشش است و با جمله قبل تناسب بيشترى دارد؛ يعنى در مبارزه با ابليس نهايت جد و جهد را بکنيد).
* * *
پاورقی ها
«يعدى» از «عدو» بر وزن «صبر» در اصل به معناى تجاوز کردن است و «عدوان» يعنى ستم کردن و «عداوت» به معناى دشمنى و «عَدْوى» به معناى دويدن و همچنين به معناى سرايت کردن بيمارى از کسى به ديگرى به کار مى رود و منظور در خطبه بالا همين معناى اخير است؛ يعنى شيطان بيمارى کبر و غرور و تعصّب خويش را به شما منتقل مى کند.
«يستفزّ» از «استفزاز» به معناى تحريک کردن و برانگيختن است. «يجلب» از «جلب» به معناى فرياد زدن بر کسى يا راندن او از محلّى به محلّ ديگر گرفته شده است. «رجل» جمع «راجل» به معناى پياده يا لشکرى پياده است. اسراء، آيه 64. «فوّق» از «فوق» به معناى محلّى از زه کمان که انتهاى تير را براى پرتاب به آن تکيه مى دهند گرفته شده است. اشاره به اين که شيطان تير خود را براى پرتاب به سوى شما آماده ساخته است. «اغرق» از ريشه «اغراق» و «غرق» بر وزن «ورق» به معناى کشيدن زه کمان تا حد ممکن براى تيراندازى گرفته شده است. سپس به هر کارى که در آن نهايت تلاش شود اطلاق گرديده است. «نزع» به معناى چيزى را از جا برکندن و يا کشيدن است؛ مانند کشيدن کمان به هنگام تيراندازى. سبأ، آيه 20. سبأ، آيه 13. ص، آيه 24. «جامحه» به معناى حيوان سرکش است. از «جموح» بر وزن «فتوح» گرفته شده است. «طماعيه» و «طمع» به يک معنا هستند. «نجمت» از «نجوم» به معناى نمايان شدن گرفته شده و ستاره را نجم مى گويند چون در آسمان ظاهر مى شود. گاه به گياهان بدون ساقه نيز نجم گفته مى شود، زيرا از زمين بيرون مى آيند. «استفحل» از ريشه «استفحال» و از «فَحْل»، بر وزن «نخل» به معناى عظيم و برجسته گرفته شده و «استفحال» به معناى سنگينى کردن و طاقت فرسا شدن است. «دلف» از «دلوف» به معناى آهسته راه رفتن و گام هاى کوتاه برداشتن گرفته شده است و در اين جا اشاره به پيشروى تدريجى لشکر شيطان به سوى انسان هاست. «اقحموکم» از ريشه «قحوم» به معناى بى مطالعه در کارى وارد شدن گرفته شده و «اقحام» يعنى به زور و قهر و غلبه کسى را به کارى واداشتن. «ولجات» به معناى غارها و پناهگاه ها جمع «ولجة» بر وزن «درجه» به معناى غارى است که رهگذران در مشکلات به آن پناه مى برند. «وَرَطات» به معناى مشکلات و بن بست ها و مهلکه هاست که جمع «وَرْطه» بر وزن «وصله» است. «اوطؤوکم» از ريشه «وَطْئ» به معناى پايمال کردن و زير پا له کردن گرفته شده است. «اثخان» از «ثخونة» در اصل به معناى ضخامت و غلظت و سنگين شدن گرفته شده و «اثخان» مبالغه و شدت در کشتار دشمن است. «حزّ» به معناى قطع کردن و بريدن است. «مناخر» جمع «منخر» بينى يا سوراخ بينى است. «خزائم» جمع «خزامة» بر وزن «حجامت» حلقه اى است که در بينى شتر مى کنند و ريسمان در آن مى اندازند و به هنگام سرکشى آن را مى کشند. «حرج»، بر وزن «خرج» و «حَرَج» بر وزن «حرم» به معناى گرفتگى و ناراحتى و محدوديت شديد است و در اصل به معناى اجتماع درختان در هم پيچيده است. «اَوْرى» از ريشه «وَرْى» بر وزن «نفى» در اصل به معناى مستور ساختن است و به آتشى که در وسايل آتش افروزى نهفته شده و از طريق جرقه زدن بيرون مى آيد ورى گفته مى شود و در جمله بالا به معناى آتش افروختن آمده است. «قَدْح» خارج کردن آتش از آتش زنه (چيزى مانند کبريت) است. «مناصبين» جمع «مناصب» به معناى کسى است که به دشمنى برخاسته، از ريشه «نصب» به معناى دشمنى گرفته شده است. «متألبين» گروهى هستند که اجتماع بر انجام کارى مى کنند از ريشه «ألب» بر وزن «سلب» به معناى تجمع و تحريک کردن گرفته شده است. «حدّ» و «حدّت» به معناى شدّت و غضب، و در اصل به معناى تيز کردن است. «جدّ» يعنى قطع. از آن جا که هر موجود با عظمتى از ديگران جدا و ممتاز مى شود به او «جدّ» مى گويند مانند پدربزرگ و در آيه شريفه (وَأنّه تعالى جَدُّ رَبِّنا) اشاره به عظمت خداوند است و در جمله بالا منظور قطع رابطه است.