تفسیر بخش بيست و سوم

وَإِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لا تَأْخُذُهُمْ فِي آللهِ لَوْمَةُ لائِمٍ، سِيمَاهُمْ سِيمَا آلصِّدِّيقِينَ، وَکَلامُهُمْ کَلامُ آلْأَبْرَارِ، عُمَّارُ آللَّيْلِ وَمَنَارُ آلنَّهَارِ. مُتَمَسِّکُونَ بِحَبْلِ آلْقُرْآنِ، يُحْيُونَ سُنَنَ آللهِ وَسُنَنَ رَسُولِهِ؛ لا يَسْتَکْبِرُونَ وَلايَعْلُونَ، وَلا يَغُلُّونَ وَلا يُفْسِدُونَ. قُلُوبُهُمْ فِي آلْجِنَانِ، وَأَجْسَادُهُمْ فِي آلْعَمَلِ.

ترجمه
من از کسانى هستم که در راه خدا از هيچ ملامتى هراس ندارند، از کسانى که سيمايشان سيماى صديقان و گفتارشان گفتار نيکان است. از کسانى که شب ها را با عبادت آباد مى کنند و (در طريق هدايت مردم) روشنى بخش روزهايند، از کسانى که دست به ريسمان قرآن زده و سنّت هاى خدا و رسولش را احيا مى کنند، تکبّر نمى ورزند و برترى جويى ندارند، خيانت نمى کنند و فساد به راه نمى اندازند، دل هايشان در بهشت و بدن هايشان در ميدان عمل است.
شرح و تفسیر
من از اين گروهم!
سرانجام امام (عليه السلام) در بخش نهايى خطبه به معرّفى خويش مى پردازد، و آنچه را که در سابق براى معرفى خود فرموده بود کامل مى کند، تا از يک سو به آنچه در اين خطبه آمد قوّت و عمق و اتقان بيشترى ببخشد، زيرا ايمان به گوينده و عمق علم و تقوا و بينش و آگاهى او به خواننده پيام مى دهد که سخنانش را جدّى تر بگيرد؛ و از سوى ديگر، نسل جوانى که در ميان ياران او بودند و از سوابق امام (عليه السلام) آگاهى نداشتند، آگاهى پيدا کنند و از سوى سوم، همه بدانند که اين بيانات نه براى دنيا بوده و نه براى تقويت پايه هاى حکومت، بلکه هدفى جز هدايت امّت به صراط مستقيم در آن نبوده است. حضرت در اين جا دوازده وصف براى خويشتن بيان مى کند که هر يک، فضيلت بزرگى از فضايل انسانى است.
نخست مى فرمايد: «من از کسانى هستم که در راه خدا از هيچ سرزنشى هراس ندارند»؛ (وَإِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لا تَأْخُذُهُمْ فِي آللهِ لَوْمَةُ لائِمٍ).
گاه انجام وظيفه، مخالف افکار و خواسته هاى گروهى از افراد جامعه است، در اين جا افراد سودجو و عافيت طلب يا ترسو از انجام وظيفه سر بازمى زنند، مبادا هدف تيرهاى ملامت و سرزنش قرار گيرند. مرد خدا کسى است که اگر همه مردم به راه خطا بروند و او راه صواب را در برابر خود ببيند از پيمودن آن نهراسد و رضاى خدا را بر رضاى خلق مقدّم دارد و در رأس چنين جمعيّتى اميرمؤمنان على (عليه السلام) ـ بعد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) ـ قرار داشت و اين ويژگى در همه اهل بيت عصمت : بود که يکى از نمونه هاى بارز آن امام حسين (عليه السلام) و قيامش در کربلاست.
قرآن مجيد نيز درباره گروهى از مجاهدان راه خدا اين وصف را بيان کرده، مى فرمايد: (يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللهِ وَلا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ)؛ «آن ها در راه خدا جهاد مى کنند و از سرزنش هيچ ملامت گرى هراسى ندارند، اين فضل خداست که به هر کس بخواهد (و شايسته ببيند) مى دهد».
در دومين و سومين وصف مى فرمايد: «از کسانى که سيمايشان سيماى صديقان و گفتارشان گفتار نيکان است»؛ (سِيمَاهُمْ سِيمَا آلصِّدِّيقِينَ، وَکَلامُهُمْ کَلامُ آلْأَبْرَارِ).
«صدّيقين» همان راستگويانى هستند که در صف مقدّم تصديق کنندگان پيامبران قرار دارند و اعمالشان، گفتارشان را تصديق مى کند و در آيه 69 سوره نساء هم رديف پيامبران ذکر شده اند؛ آن جا که مى فرمايد: (فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَيْهِمْ مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ...).
«ابرار» کسانى هستند که در سوره «هل اتى» هيجده وصف براى آن ها بيان شده است، اوصافى که دارنده آن را به بالاترين مقام قرب خدا مى رساند ومى دانيم که اين اوصاف درباره پنج تن، (رسول خدا، على، فاطمه زهرا، حسن وحسين (عليهم السلام)) وارد شده است.
سپس در چهارمين و پنجمين وصف مى فرمايد: «از کسانى که شب ها را با عبادت آباد مى کنند و (در طريق هدايت مردم) روشنى بخش روزهايند»؛ (عُمَّارُ آللَّيْلِ وَمَنَارُ آلنَّهَارِ).
تعبير به «عمّار» جمع عامر يعنى آبادگر، به اين دليل است که شب زنده دارى و عبادات شبانه روح و جان انسان را آباد مى کند و به آن صفا و روحانيّت مى بخشد و دل هاى مرده از گناه را با آب حيات بخش توبه زنده مى سازد و تعبير به «منار» اشاره به برج هاى بلندى است که در گذشته در مسير راه هاى بيابانى قرار مى دادند و بر فراز آن ها چراغى روشن مى کردند تا مسافران گمراه نشوند (شبيه علائم راهنمايى امروز). آرى، اين قوم نيز همانند آن ها مردم را در راه به سوى خدا و سعادت و خوشبختى راهنمايى مى کنند تا به بيراهه ها نيفتند و گرفتار غول هاى بيابان نشوند.
در بيان ششمين و هفتمين وصف مى فرمايد: «از کسانى که دست به ريسمان قرآن زده و سنّت هاى خدا و رسولش را احيا مى کنند»؛ (مُتَمَسِّکُونَ بِحَبْلِ آلْقُرْآنِ؛ يُحْيُونَ سُنَنَ آللهِ وَسُنَنَ رَسُولِهِ). منظور از تمسّک به «حبل قرآن» يا اين است که به آن توسّل جسته شود تا انسان از چاه طبيعت و هواى نفس بيرون آيد و به اوج قرب خدا صعود کند، يا اين که به وسيله آن، آب حيات، از درون زمين وجود انسانى بيرون کشيده شود ويا در گذرگاه هاى خطرناک دنيا با تمسّک به حبل قرآن از سقوط در دره گمراهى نجات حاصل گردد.
در روايتى از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم که به هنگام ايراد حديث ثقلين، در توضيح اهمّيّت قرآن فرمود: «کِتابُ اللهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الْأَرْضِ؛ کتاب خدا ريسمانى است کشيده شده از آسمان به زمين (که عالم مُلک را با ملکوت پيوند مى دهد و وسيله ارتقا را فراهم مى سازد).
«احياى سنّت خدا و سنّت پيامبر» عمل کردن به واجبات الهى که در قرآن آمده و فرايضى است که پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرض کرده است؛ نه فقط عمل کردن، بلکه دعوت عامه مردم به سوى آن نيز لازم است.
در هشتمين و نهمين و دهمين و يازدهمين وصف مى فرمايد: «از کسانى که تکبّر نمى ورزند و برترى جويى ندارند و خيانت نمى کنند و فساد به راه نمى اندازند»؛ (لا يَسْتَکْبِرُونَ وَلا يَعْلُونَ، وَلا يَغُلُّونَ وَلا يُفْسِدُونَ).
اين چهار وصف درواقع به يکديگر مرتبط اند؛ مستکبران پيوسته به سوى برترى جويى مى روند و براى رسيدن به اهداف نامشروع خود دست به خيانت وفساد مى زنند، قرآن مجيد مى گويد: (إِنَّ الْمُلُوکَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا)؛ «پادشاهان هنگامى که وارد منطقه آبادى شوند، آن را به فساد و تباهى مى کشند»،

و نيز مى فرمايد: (تِلْکَ الدَّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوّآ فِى الْأَرْضِ وَلا فَسَادآ)؛ «آرى، اين سراى آخرت را (تنها) براى کسانى قرار مى دهيم که اراده برترى جويى و فساد در زمين را ندارند».
با توجّه به اين که خيانت و فساد در اين جا به صورت مطلق آمده، خيانت و فساد در عقايد و اخلاق و اموال و تمام شئون زندگى را شامل مى شود.
سرانجام در دوازدهمين وصف که جامعيّت فوق العاده اى دارد، مى فرمايد: «(من از کسانى هستم که) دل هايشان در بهشت و بدن هايشان در ميدان عمل است»؛ (قُلُوبُهُمْ فِي آلْجِنَانِ، وَأَجْسَادُهُمْ فِي آلْعَمَلِ).
اشاره به اين که هدف آن ها بسيار والاست و جز به رضاى خدا و بهشت جاويدان او نمى انديشند و به همين دليل بدن هايشان پيوسته در مسير طاعت حق و عمل به وظايف الهى و انسانى است.
قابل توجّه است که خطبه با نفى تکبّر و استکبار آغاز مى شود و با همان پايان مى يابد و اين يکى از شئون فصاحت و بلاغت است که پايان سخن با آغاز آن پيوند بخورد.
به راستى قوم و جمعيّت يا افرادى که واجد اين اوصاف دوازده گانه باشند، برترين انسان ها هستند؛ وجودشان در دنيا پربها و در آخرت مايه افتخار و نجات براى پيروانشان است.

* * *
بارالها! ما را در خط و مسير آن ها قرار ده و توفيق پيروى از برنامه هاى آن ها را عنايت فرما و دست ما را از دامنشان در دنيا و آخرت کوتاه مفرما!

* * *

.