تفسیر بخش سوم

قَدْ أَعَدُّوا لِکُلِّ حَقٍّ بَاطِلاً، وَلِکُلِّ قَائِمٍ مَائِلاً،وَلِکُلِّ حَيٍّ قَاتِلاً، وَلِکُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً،وَلِکُلِّ لَيْلٍ مِصْبَاحاً. يَتَوَصَّلُونَ إِلَى الطَّمَعِ بِالْيَأَسِ لِيُقِيمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ،وَيُنْفِقُوابِهِ أَعْلاقَهُمْ، يَقُولُونَ فَيُشَبِّهُونَ، وَيَصِفُونَ فَيُمَوِّهُونَ. قَدْ هَوَّنُوا آلطَّرِيقَ، وَأَضْلَعُوا آلْمَضِيقَ، فَهُمْ لُمَةُ آلشَّيْطَانِ، وَحُمَةُ النِّيْرَانِ: (أُولئِکَ حِزْبُ آلشَّيْطَانِ أَلاَ إِنَّ حِزْبَ آلشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ).

ترجمه
(منافقان) در برابر هر حقّى، باطلى آماده ساخته اند، و در برابر هر دليل محکمى شبهه اى، و براى هر زنده اى قاتلى، و براى هر درى کليدى، و براى هر شبى چراغى (تا به مقاصد شوم خود نايل شوند). آن ها با اظهار يأس (از دنيا) و بى رغبتى (به دنيا) تلاش مى کنند به مطامع خويش برسند و بازار خود را گرم کنند و کالاى مورد علاقه خويش (ضلالت و گمراهى) را به فروش برسانند.
آنان سخنانى مى گويند که مردم را به اشتباه مى افکند، و توصيفاتى بيان مى کنند که ديگران را مى فريبد. راه ورود به خواسته هاى خود را آسان، و طريق خروج از آن را تنگ و پر پيچ و خم مى سازند (تا مردم را در دام خود گرفتار کنند) آن ها دار و دسته شيطان اند و شراره هاى آتش دوزخ. (همان گونه که خدا مى فرمايد:) آن ها حزب شيطان اند و بدانيد حزب شيطان زيان کاران اند.
شرح و تفسیر
برنامه ريزى دقيق منافقان!
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه که بخش پايانى است، اشاره مهمى مى کند به اين که منافقان با برنامه ريزى کامل به سوى اهداف خود پيش مى روند و براى حلّ هر مشکلى از مشکلات خود چاره اى انديشيده و براى نابود کردن مخالفان برنامه ريزى کرده اند، مى فرمايد: «آن ها در برابر هر حقّى باطلى آماده ساخته اند، ودر برابر هر دليل محکمى شبهه اى، و براى هر زنده اى قاتلى، و براى هر درى کليدى، و براى هر شبى چراغى»؛ (قَدْ أَعَدُّوا لِکُلِّ حَقٍّ بَاطِلاً، وَلِکُلِّ قَائِمٍ مَائِلاً،وَلِکُلِّ حَيٍّ قَاتِلاً، وَلِکُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً، وَلِکُلِّ لَيْلٍ مِصْبَاحاً).
در اين پنج جمله با توجّه به واژه «أَعَدُّوا» (= آماده کرده اند) امام (عليه السلام) از اين حقيقت پرده برمى دارد که منافقان، همه مسائل مثبت جامعه را زير نظر مى گيرند و براى تخريب آن برنامه ريزى مى کنند و براى بن بست هايى که بر سر راه دارند راه حل هايى در نظر مى گيرند تا بتوانند درهاى بسته را بگشايند و موانع را از سر راه بردارند، حتى در شب تاريک با چراغ آيند تا گزيده تر برند کالا!
در طول تاريخ به خصوص قرن هاى نخستين اسلام، شواهد زنده اى براى کلام پرمعناى امام (عليه السلام) ديده مى شود؛ از بهانه براى کنار زدن امام (عليه السلام) از صحنه خلافت (جوان بودن و يا شوخ طبع بودن) گرفته تا آتش زدن درِ بيت وحى، بعد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، به بهانه مخالفت با اجماع مسلمين (اجماعى که وجود خارجى نداشت) وسپس خونخواهى عثمان، آن هم از سوى کسانى که دستشان به خون عثمان آلوده بود و بالا بردن قرآن ها بر سر نيزه ها در زمانى که در آستانه شکست بودند و مانند آن.
جالب اين است که گاه به امورى متوسّل مى شدند که هر انسان آگاهى را به شدّت در تعجّب فرو مى برد؛ مثلا هنگامى که به لشکريان معاويه گفتند: شما «فئه باغيه» (گروه ستمگر) هستيد که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) بيش از سى سال قبل، در حديث معروف، خطاب به عمّار گفت: «تو را فئه باغيه خواهند کشت». آن ها در برابر اين استدلال محکم و روشن گفتند: «قاتل عمّار على است، زيرا او عمّار را به همراه خود آورد! اگر نياورده بود ما او را نمى کشتيم». سپس امام (عليه السلام) به يکى ديگر از نيرنگ هاى آن ها براى نفوذ در دل ها اشاره کرده، مى فرمايد: «آن ها با اظهار يأس (از دنيا) و بى رغبتى (به دنيا) تلاش مى کنند به مطامع خويش برسند و بازار خود را گرم کرده، کالاى مورد علاقه خويش (ضلالت وگمراهى) را به فروش برسانند»؛ (يَتَوَصَّلُونَ إِلَى الطَّمَعِ بِالْيَأَسِ لِيُقِيمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ، وَيُنْفِقُوا بِهِ أَعْلاقَهُمْ).
آن ها سوداگران مرموزى هستند که سرمايه آنان کفر و نفاق و ضلالت، ومشتريانشان افراد ساده انديش، و بهاى اين معامله از دست دادن دين و ايمان است.
همان گونه که گاه بعضى از تجّار براى گرم کردن بازار خويش، درباره فروش جنس به مشتريان بى اعتنايى نشان مى دهند تا به مقتضاى «الانْسانُ حَريüصٌ عَلى ما مُنِعَ» آتش شوق را در دل آن ها بيفروزند و بازار خود را گرم کنند ومتاع کاسد و فاسد خود را به اعلى القيم (بالاترين قيمت) بفروشند.
آنگاه مى افزايد: «آنان سخنانى مى گويند که مردم را به اشتباه مى افکند، وتوصيفاتى بيان مى کنند که مردم را مى فريبد»؛ (يَقُولُونَ فَيُشَبِّهُونَ، وَيَصِفُونَ فَيُمَوِّهُونَ).
آرى! آن ها پيوسته کفر و نفاق و گمراهى را در لباس حق جلوه مى دهند تا توده هاى مردم که به طور فطرى و طبيعى خواهان حقّاند، باطل آن ها را بپذيرند ودر طريق گمراهى گام بردارند.
در وصف ديگر مى افزايد: «آن ها راه ورود به خواسته هاى خود را آسان، وطريق خروج از آن را تنگ و پر پيچ وخم مى کنند (تا مردم را در دام خود گرفتار سازند)»؛ (قَدْ هَوَّنُوا آلطَّرِيقَ، وَأَضْلَعُوا آلْمَضِيقَ). اين روش را امروز هم در منافقان عصر خويش مى بينيم که با شرايط سهلى افراد را وارد گروه خويش مى سازند، آنگاه چنان دست و پاى آنان را با انواع تعهدات و بدهکارى ها مى بندند که خروج از جرگه آنان بسيار سخت است. جهانخواران عصر ما براى گرفتار ساختن ملت ها و کشورها، نخست با شرايط ساده اى وام هاى سخاوتمندانه به آن ها مى دهند. هنگامى که آن ها را گرفتار ساختند فشارها را پى درپى بر آن ها وارد مى سازند و خواسته هاى خود را بر آنان تحميل مى کنند، در حالى که چنان دست و پاى آن ها بسته شده است که راه خروج و بازگشت ندارند.
سرانجام امام (عليه السلام) در پايان اين خطبه، هشدار مى دهد و مى فرمايد: «آن ها دارودسته شيطان اند و شراره هاى آتش دوزخ (همان گونه که خدا مى فرمايد:) آن ها حزب شيطان اند، و بدانيد حزب شيطان زيان کاران اند»؛ (فَهُمْ لُمَةُ آلشَّيْطَانِ، وَحُمَةُ النِّيْرَانِ: (أُولئِکَ حِزْبُ آلشَّيْطَانِ، أَلاَ إِنَّ حِزْبَ آلشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ)). نکته
نفاق و منافقان در طول تاريخ
هيچ کس نمى تواند تاريخچه اى براى نفاق و منافقان تعيين کند. در جوامعى که افراد فاسد و مفسدى وجود داشته اند، تا زمانى که قدرت بر مبارزه آشکار در خود مى ديدند؛ به مبارزه ادامه مى دادند؛ ولى هنگامى که شکست مى خوردند، لباس نفاق مى پوشيدند و به صورت جمعيّت هاى زيرزمينى درمى آمدند و اهداف شوم خود را از اين طريق ادامه مى دادند. در ظاهر تسليم شده و اعلام وفادارى و پيوستن به توده هاى مردم مى کردند، ولى در باطن اهداف شوم خود را با برنامه ريزى دقيق دنبال مى کردند.
ويژگى اصلى منافقان، داشتن شخصيت دوگانه است. دوگانگى ظاهر و باطن، گفتار و رفتار، جلسات خصوصى و عمومى و دوگانگى در همه چيز، که شرح آن را امام اميرمؤمنان (عليه السلام) در اين خطبه به صورتى بسيار دقيق بيان فرموده است.
آن ها خود را اصلاح طلب مى خوانند، در حالى که مفسدان واقعى هستند. خود را عاقل و هوشيار و ديگران را ابله و نادان مى دانند، در حالى که واقعآ ابلهانى شيطان صفت اند.
آن ها شريک دزد و دوست قافله، رفيق مردم و عامل بيگانه، غمخوار کشور وعامل استعمارند.
آن ها به هنگام بروز طوفان ها و رسيدن وقت فداکارى به بهانه هاى واهى و گفتن (إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَة) ميدان را خالى مى کنند و معمولا در اين هنگام است که پرده نفاق براثر طوفان از چهره هاى آن ها کنار مى رود و شناخته مى شوند.
برخلاف آنچه گروهى از ساده انديشان اهل سنّت فکر مى کنند که هر کس پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) را ملاقات کرد و در خدمت او بود و سخنان او را شنيد و چشمش بر صورت پيامبر (صلي الله عليه و آله) افتاد، در هاله قداستى به نام «صحابى» قرار مى گيرد و صدق وعدالت او مسلّم مى شود. برخلاف اين پندار، در ميان معاصران پيامبر (صلي الله عليه و آله)، منافقان خطرناکى بودند که در سوره «منافقين» و از آن آشکارتر و گسترده تر در سوره «احزاب» و «توبه» و بعضى سوره هاى ديگر قرآن با صراحت به آن ها اشاره شده و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در مقابل آن ها موضع گيرى سختى کرده است. کسى که اين سوره ها را با دقّت بررسى کند مى داند که موج نفاق و منافقگرى، حتى در سال هاى آخر عمر پيامبر (صلي الله عليه و آله)، شديد بوده، اما نفوذ و قدرت پيامبر (صلي الله عليه و آله) و پيروزى آشکار مؤمنان راستين، ابتکار عمل را از دست آن ها گرفته بود.
آن ها بعد از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به جنب وجوش درآمدند و با نقشه هاى بسيار مرموز، آن قدر تلاش کردند، تا در عصر بنى اميّه بر جاى پيامبر (صلي الله عليه و آله) به عنوان خليفه رسول الله (صلي الله عليه و آله) تکيه زدند و کسى که در اواخر عمر آن حضرت اسلام را پذيرفته بود و فرزند دشمن شماره يک اسلام، يعنى ابوسفيان به شمار مى رفت بر جاى رسول الله (صلي الله عليه و آله) نشست و «خال المؤمنين» شد. اين داستان سر دراز دارد که فعلا از آن مى گذريم.
در دنياى امروز، نفاق بيش از هر زمان ديگرى ديده مى شود. منافقان با برنامه ريزى بسيار حساب شده و ابزار و سرمايه فراوان و عمّال وسيع در همه جاى دنيا و حتى با بهره گيرى از وسايل مدرن به شيطنت هاى گسترده خود مشغول اند.
دولت هاى استعمارى که حيات آن ها به مکيدن خون ديگران وابسته است، در پناه عناوينى مانند حقوق بشر و آزادى و دموکراسى، بدترين جنايات را انجام مى دهند. اگر در کشورى که مورد پسند آن ها نيست، کمترين خشونتى با يک زندانى شود فرياد مى کشند، ولى در زندان هايى همچون زندان «ابوغريب» عراق و «گوانتانامو» جناياتى انجام مى دهند که در تاريخ بى سابقه بوده واخبار تکان دهنده آن ها در عصر و زمان ما همه جا منتشر شده است.
در پناه لفظ آزادى، آزادى عمل و عقيده را از همه مخالفان خود مى گيرند و سعى مى کنند همه جا حکومت هاى وابسته به خود به وجود آورند و گاه با صراحت مى گويند: بهترين گزينه براى ما حکومت هايى هستند که حافظ منافع ما باشند. آن ها دم از حکومت هاى مردمى مى زنند، ولى در هر نقطه اى از جهان، اگر مردم حکومتى بر پا کرده باشند که حافظ منافع آن ها نباشد با تمام قوا سعى مى کنند آن را ساقط کنند.
گاه از طريق کمک هاى مردم و وام هاى باعوض و بلاعوض وارد مى شوند، ولى هدف اصلى آن ها وابسته کردن ملت ها و دولت هاست؛ زيرا هنگامى که وابسته شدند، به حکم اجبار، آنچه را که به آن ها ديکته کنند بايد بپذيرند و اين، داستانِ بسيار مفصل ترى دارد که شرح آن را در يک کتاب و چند کتاب نمى توان نوشت.
تنها راه رهايى از چنگال اين منافقان دژخيم و خطرناک و چندين چهره، اتّحاد ملت هاى مظلوم و در بند است که نخست پرده از چهره آن ها برگيرند وآن ها را معرفى کنند و سپس به گونه اى هماهنگ با آن ها بستيزند و به يقين چون منافقان، تنها دنبال اهداف مادى هستند هرگز روح فداکارى ندارند، سرانجام شکست مى خورند و عقب نشينى مى کنند.

* * * .