تفسیر بخش دوم

أُوصِيکُمْ عِبَادَ آللهِ بِتَقْوَى آللهِ، وَأُحَذِّرُکُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ، فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ آلْمُضِلُّونَ، وَالزَّالُّونَ آلْمُزِلُّونَ، يَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً، وَيَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً، وَيَعْمِدُونَکُمْ بِکُلِّ عِمَادٍ، وَيَرْصُدُونَکُمْ بِکُلِّ مِرْصَادٍ. قُلُوبُهُمْ دَوِيَّةٌ، وَصِفَاحُهُمْ نَقِيَّةٌ. يَمْشُونَ الْخَفَاءَ، وِ يَدِبُّونَ الضَّرَاءَ. وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ، وَقَوْلُهُمْ شِفَاءٌ، وَفِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَيَاءُ. حَسَدَةُ آلرَّخَاءِ، وَمُؤَکِّدُو آلْبَلاءِ، وَمُقْنِطُو آلرَّجَاءِ. لَهُمْ بِکُلِّ طَرِيقٍ صَرِيعٌ، وَإِلَى کُلِّ قَلْبٍ شَفِيعٌ، وَلِکُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ. يَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ، وَيَتَرَاقَبُونَ آلْجَزَاءَ: إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا، وَإِنْ عَذَلُوا کَشَفُوا، وَإِنْ حَکَمُوا أَسْرَفُوا.

ترجمه
اى بندگان خدا! شما را به پرهيزکارى سفارش مى کنم و از منافقان بر حذر مى دارم، زيرا آن ها گمراه اند و گمراه کننده، خطاکارند و به خطاانداز، هر زمان به رنگى درمى آيند و به قيافه هاى ديگرى خودنمايى مى کنند. از هر وسيله اى براى فريفتن شما استفاده کرده، و در هر کمينگاهى به کمين شما مى نشينند، دل هايشان آلوده و بيمار است، و ظاهرشان را (براى فريب شما) پاک نگه مى دارند، در پنهانى گام برمى دارند، و همچون خزنده اى که در ميان بوته هاى درهم پيچيده خود را مخفى ساخته، پيش مى روند. بيانشان (در ظاهر) درمان، گفتارشان (به ظاهر) شفابخش، ولى کردارشان درد بى درمان است. آنان بر رفاه و آسايش مردم حسد مى ورزند و بر بلا و ناراحتى آنان مى افزايند و پيوسته تخم نااميدى بر دل ها مى پاشند. آن ها در هر راهى کشته اى را به خاک افکنده اند و به هر دلى راهى دارند، و بر هر مصيبتى اشک دروغينى مى ريزند، پيوسته مدح و ثنا به هم وام مى دهند، وانتظار پاداش و جزا مى کشند، هر گاه چيزى را طلب کنند اصرار مى ورزند، اگر کسى را ملامت کنند پرده درى مى کنند، و اگر مقامى به آن ها سپرده شود راه اسراف پيش مى گيرند.
شرح و تفسیر
خطر منافقان!
همان گونه که در پايان بخش قبل گفتيم، امام (عليه السلام) در اين بخش، اشاره به صفات منافقان مى کند و مسلمان ها را از خطرات آن ها آگاه مى سازد و به همگان هشدار مى دهد و چنان وصف دقيقى درباره آن ها ذکر مى کند که هيچ کس با اين دقّت اوصاف اهل نفاق را بيان نکرده است.
در آغاز، شش وصف آن ها را به اين صورت بيان مى کند: «اى بندگان خدا! شما را به تقوا و پرهيزکارى سفارش مى کنم، و از منافقان بر حذر مى دارم، زيرا آن ها گمراه اند و گمراه کننده، خطاکارند و به خطاانداز، هر زمان به رنگى درمى آيند و به قيافه هاى ديگرى خودنمايى مى کنند»؛ (أُوصِيکُمْ عِبَادَ آللهِ بِتَقْوَى آللهِ، وَأُحَذِّرُکُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ، فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ آلْمُضِلُّونَ، وَالزَّالُّونَ آلْمُزِلُّونَ، يَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً، وَيَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً).
نخستين صفتى که امام (عليه السلام) در اين جا براى اهل نفاق مى شمرد گمراهى آنان است؛ نه تنها گمراه اند، که اصرار بر گمراه ساختن ديگران نيز دارند، اضافه بر اين خطاکارند؛ نه تنها خطاکار که ديگران را نيز به خطا مى افکنند. در ضمن، تفاوت بين «ضالّون» و «زالّون» روشن شد؛ اوّلى اشاره به کسانى است که آگاهانه در گمراهى گام مى نهند و دومى اشاره به کسانى است که اشتباه وخطاى فراوان دارند. آرى! چون از نور علم و ايمان بى بهره اند اشتباهات آن ها نيز فراوان است.
افزون بر اين صفات چهارگانه آن ها افراد متلوّنى هستند که هر روز به رنگى وهر زمان به شکلى درمى آيند تا منافع نامشروع خود را از اين طريق تأمين کنند؛ در جمع نمازگزاران به نماز مى ايستند و در ميان شراب خواران به شرب خمر مى نشينند و مطابق توصيف قرآن (وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِءُونَ) هنگامى که افراد باايمان را ملاقات مى کنند مى گويند: ما ايمان آورده ايم؛ ولى هنگامى که با شيطان ها (وهم کيشان) خود خلوت مى کنند مى گويند: ما با شماييم ما فقط (آن ها را) استهزا مى کنيم.
تفاوت «يتلّونون» و «يفتنّون» ممکن است از اين جهت باشد که اوّلى اشاره به جهات ظاهرى آن ها مى کند که هر روز به رنگى درمى آيند و دومى اشاره به نقشه هاى پنهانى آن ها که هر روز به سراغ نقشه مرموز تازه اى مى روند و طبيعت نفاق، در هر صورت، دوگانگى در گفتار، رفتار و برنامه هاست.
سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن به شش وصف ديگر از اوصاف خطرناک آن ها در عبارتى کوتاه و پرمعنا اشاره مى کند، مى فرمايد: «از هر وسيله اى براى فريفتن شما استفاده مى کنند، و در هر کمينگاهى به کمين شما مى نشينند. دل هايشان آلوده و بيمار است، و ظاهرشان را (براى فريب شما) پاک نگه مى دارند، در پنهانى گام برمى دارند، و همچون خزنده اى که در لابه لاى بوته هاى درهم پيچيده خود را مخفى ساخته، پيش مى روند، بيان آن ها (در ظاهر) درمان، گفتارشان (به ظاهر) شفابخش، ولى کردارشان درد بى درمان است!»؛ (وَيَعْمِدُونَکُمْ بِکُلِّ عِمَادٍ، وَيَرْصُدُونَکُمْ بِکُلِّ مِرْصَادٍ. قُلُوبُهُمْ دَوِيَّةٌ، وَصِفَاحُهُمْ نَقِيَّةٌ. يَمْشُونَ الْخَفَاءَ، وِيَدِبُّونَ الضَّرَاءَ{6}، وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ، وَقَوْلُهُمْ شِفَاءٌ، وَفِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَيَاءُ{7}).
جمله «وَيَعْمِدُونَکُمْ بِکُلِّ عِمَادٍ» اشاره به اين است که آن ها براى درهم شکستن شما از هر وسيله اى استفاده مى کنند؛ شايعه افکنى، ايجاد ترديد و تزلزل در صفوف مؤمنان، پاشيدن تخم بدبينى و فساد و... .
جمله «وَيَرْصُدُونَکُمْ بِکُلِّ مِرْصَادٍ» اشاره به اين است که آن ها از هيچ فرصتى براى ضربه زدن به شما غافل نمى مانند. پيوسته در کمين هستند تا فرصتى بيابند و زهر خود را در کام شما بريزند.
جمله هاى بعد از آن، همگى حکايت از دوگانگى شخصيت آن ها و تفاوت ظاهر و باطن آنان مى کند: دل هايشان بيمار و ظاهرشان سالم، گفتارشان به ظاهر شفابخش، اما رفتارشان درد بى درمان است و تمام کارهايشان آميخته با توطئه هاى مخفيانه و نقشه هاى پنهانى شيطانى است.
سپس درادامه سخن به بيان سه وصف ديگرپرداخته،مى فرمايد: «بر رفاه وآسايش مردم حسد مى ورزند و بر بلا و ناراحتى آنان مى افزايند و پيوسته تخم نااميدى ويأس بر دل ها مى پاشند»؛ (حَسَدَةُ آلرَّخَاءِ، وَمُؤَکِّدُو آلْبَلاءِ، وَمُقْنِطُو آلرَّجَاءِ).
قرآن مجيد مى گويد: (إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْکُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِهَا)؛ «اگر نيکى به شما برسد، آن ها را ناراحت مى کند، و اگر حادثه ناگوارى براى شما رخ دهد خوشحال مى شوند» و اين طبيعت منافقان در هر عصر و در هر زمان است.
ايجاد يأس و بدبينى براى تضعيف اراده ها و در هم شکستن قدرت جهاد ومقاومت، يکى ديگر از حيله هاى خطرناک منافقان است که اگر کارگر شود آثار بسيار زيان بارى دارد. اين موضوع در دنياى امروز که فعاليت رسانه هاى جمعى بر همه جا سايه افکنده از گذشته خطرناک تر است. منافقانى که در بيرون و درون کشورهاى اسلامى هستند با استفاده از اين وسايل براى مأيوس کردن مسلمانان از برنامه هاى اصلاحى و از هرگونه پيشرفت و موفقيّت، تلاش مى کنند تا موجبات شکست آن ها را فراهم سازند. بايد در برابر اين شيطان صفتان با تمام قدرت ايستاد و پيوسته مردم را به الطاف خفيّه و جليّه الهى و پيشرفت و پيروزى اميدوار ساخت و شعارهاى (إِنْ تَنصُرُوا اللهَ يَنصُرْکُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ) (وَلا تَهِنُوا وَلا تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُم مُّؤْمِنِينَ) را همه جا سرداد.
در ادامه به سه وصف ديگر اشاره کرده، مى فرمايد: «آن ها در هر راهى کشته اى را به خاک افکنده اند، و به هر دلى راهى دارند، و بر هر مصيبتى اشک دروغينى مى ريزند»؛ (لَهُمْ بِکُلِّ طَرِيقٍ صَرِيعٌ، وَإِلَى کُلِّ قَلْبٍ شَفِيعٌ، وَلِکُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ).
جمله اوّل، کنايه از کثرت افرادى است که به دست آن ها و با توطئه هاى آن ها کشته مى شوند يا شديدآ آزار مى بينند.
جمله دوم، اشاره به اين است که منافقان با انواع حيله ها و تملّق ها تلاش مى کنند در تمام دل ها نفوذ کرده و خود را دوست همه کس قلمداد کنند، حتى کسانى که با هم اختلاف دارند و در دو قطب مختلف اند، تا از اين طريق به فتنه انگيزى ادامه دهند.
جمله سوم، اشاره به همدردى هاى دروغين آن ها و اشک تمساح ريختن در مصايب مؤمنان است، تا کينه ها و عداوت هاى درونى خود را از اين طريق بپوشانند و مردم را بفريبند و به دنبال خود به پرتگاه بکشانند و آن ها را بيچاره کنند.
به بيان ديگر، جمله اول، اشاره به کثرت کسانى است که از آن ها ضربه خورده واز کار افتاده اند و يا هلاک شده اند. اشاره به اين که قربانيان آن ها محدود نيستند که به آسانى بتوان ازکنارآن ها گذشت؛ به قدرى گسترده اند که گويى در هر کوچه وبرزنى کشته اى براثر توطئه هاى آن ها افتاده است. به اين ترتيب اگر مسلمانان به موقع نقشه هاى آن هارانقش برآب نکنند، هيچ کس از ضربه هاى آنان در امان نخواهد بود.
جمله دوم، از نيرنگ هاى آن ها براى نفوذ در دل ها خبر مى دهد؛ آن ها همواره شريک دزد و رفيق قافله اند و نشانه هاى قافله را در اختيار سارقان مى گذارند و با آن ها همکارى تنگاتنگ دارند و به همين دليل سعى مى کنند به هر کسى وانمود کنند که دوست صميمى او هستند. و سومين جمله نيز تکميل کننده و تأکيدى است براى آنچه در جمله قبل آمد. آن ها سعى دارند خود را شريک غم مردم نشان دهند و بر مصايب آنان اشک تمساح بريزند، هر چند در دل مى خندند و خوشحال اند آرى، اين است راه ورسم نفاق.
آنگاه امام (عليه السلام) در ادامه سخن به دو صفت زشت و شوم ديگر آنان اشاره مى کند و مى فرمايد: «آن ها پيوسته مدح و ثنا به هم وام مى دهند، و انتظار پاداش وجزا مى کشند»؛ (يَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ، وَيَتَرَاقَبُونَ آلْجَزَاءَ).
آرى، هر کدام از آن ها در مجلسى به مدّاحى و ثناخوانى ديگرى مى پردازد وصفاتى را که هرگز در او وجود ندارد برمى شمرد، به اين قصد که او هم در مجلس ديگرى همين گونه درباره او مدح و ثناى دروغين بگويد. هرگز مدح وثناى آن ها به نيّت حق گويى و تقدير از پاکان و نيکان نيست، بلکه هدف آن است که شبيه آن دروغ ها را درباره خود بشنود.
جمله «يَتَرَاقَبُونَ آلْجَزَاءَ» نيز تأکيدى بر اين مطلب و يا چهره ديگرى از اين خلق و خوى زشت است؛ يعنى هرگز خدمت بى ريايى به کسى نمى کنند، بلکه دائمآ در برابر خدمت انتظار خدمت دارند؛ نه فقط در ثناخوانى بلکه در همه جا ودر هر کارى.
سرانجام امام (عليه السلام) اين بخش را با بيان سه قسمت ديگر از رذايل اخلاقى منافقان پايان مى بخشد و مى فرمايد: «هر گاه چيزى را طلب کنند اصرار مى ورزند، و اگر کسى را ملامت کنند پرده درى مى کنند، و اگر مقامى به آن ها سپرده شود راه اسراف پيش مى گيرند»؛ (إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا، وَإِنْ عَذَلُوا کَشَفُوا، وَإِنْ حَکَمُوا أَسْرَفُوا).
نياز انسان ها به يکديگر قابل انکار نيست و گاه اين نياز سبب مى شود که انسان چيزى يا حلّ مشکلى را از ديگرى بخواهد؛ ولى اصرار کردن، کار زشتى است، زيرا ممکن است طرف نخواهد يا نتواند آن کار را انجام دهد و با آن خواسته موافقت کند و از اصرار، شرمنده و ناراحت شود. قرآن مجيد در اوصاف مؤمنان نيازمند و تهى دست مى فرمايد : (لا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافآ)؛ «آن ها هرگز با اصرار چيزى از مردم تقاضا نمى کنند»؛ ولى منافقان مى خواهند به مقصود خود برسند، هر چند ديگرى را مأخوذ به حيا کنند و مجبور سازند که برخلاف ميلش عمل کند.
همچنين اگر به اصطلاح بخواهند کسى را نصيحت و امر به معروف کنند کارى مى کنند که در ميان جمع آبرويش بريزد، در حالى که اسلام دستور مى دهد اين کار با ظرافت و دقّت انجام شود؛ نه آبروى مسلمانى بريزد و نه در دل ناراحت و غمگين شود.
جمله «وَإِنْ حَکَمُوا أَسْرَفُوا» اشاره به اين است که منافقان هر گاه به مقامى برسند نه تنها حق آن مقام را ادا نمى کنند، بلکه راه اسراف را در پيش مى گيرند؛ هم خدا را ناراضى مى کنند و هم مردم را و سعى دارند براى منافع نامشروع خود، کيسه بدوزند. قرآن مجيد درباره بعضى از منافقان مى گويد: (وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِى الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللهُ لا يُحِبُّ الْفَسَادَ)؛ «(نشانه آن ها، اين است که) هنگامى که روى برمى گردانند (و از نزد تو خارج مى شوند)، در راه فساد در زمين، کوشش مى کنند و زراعت ها و چهارپايان و انسان ها را نابود مى سازند؛ (با اين که مى دانند) خدا فساد را دوست نمى دارد».
اين احتمال نيز وجود دارد که منظور از «إنْ حَکَمُوا» اين باشد که اگر آن ها را در کارى به داورى بطلبند هرگز داورى عادلانه اى نخواهند داشت و از مرز عدالت و دادگرى تجاوز خواهند کرد. و مانعى ندارد که هر دو تفسير در مفهوم جمله جمع باشد.
پاورقی ها
«الزالّون المزلون» از ريشه «زلت» به معناى لغزش و خطاست.
«يفتنون» از «افتنان» از ريشه «فنّ» به معناى زينت بخشيدن گرفته شده، بنابراين «يفتنّون افتنانآ» به اين معناست که آن ها اعمال خود را به اشکال مختلف تزئين مى کنند تا ديگران را بفريبند. بقره، آيه 14. «يعمدونکم» از ريشه «عمد» به معناى ستون زدن گرفته شده و منظور در اين جا اين است که آن ها از هر وسيله اى بر ضد شما استفاده مى کنند. «يرصدونکم» از ريشه «رصد» بر وزن «صدف» در اصل به معناى آمادگى براى مراقبت از چيزى است و به معناى کمين کردن آمده است. «دوية» از ريشه «دوّىًّ» از «دوآ» به معناى بيمارى گرفته شده و دوىّ (صفت مشبهه بر وزن فعيل) به معناى آلوده و بيمار و مؤنث آن دوّيه است؛ ولى «دواء» بر وزن «دمار» از همين ريشه گرفته شده و به معناى دارو و درمان و چيزى است که درد را زايل مى کند. «صفاح» جمع «صفح» به معناى پهنه صورت يا کاغذ و امثال آن است و در اين جا اشاره به اين است که ظاهر منافقان پاک و درونشان آلوده است. «يدبّون» از ريشه «دبيب» به معناى آهسته راه رفتن و قدم هاى کوتاه برداشتن است و ازنظر مفهوم لغوى هر جنبنده اى را شامل مى شود؛ خواه سريع راه برود يا آهسته. «ضرّاء» يعنى بيشه و زمين گسترده اى که درختان به هم پيچيده اى در آن وجود دارد و حيوانات بيابان براى مخفى کردن خود به آن پناه مى برند. «عياء» از ريشه «عىّ» به معناى عجز و ناتوانى گرفته شده و «داء عياء» به معناى بيمارى غير قابل علاجى است که اطبّا از درمان آن عاجزند (عياء در اين جا مصدرى است که معناى وصفى دارد). «حسدة» جمع «حاسد» مانند «قتله» جمع «قاتل» به معناى کسى است که حسد مى ورزد. آل عمران، آيه 120. محمد، آيه 7. آل عمران، آيه 139. «صريع» از ريشه «صرع» بر وزن «فرع» به معناى به خاک افکندن گرفته شده و معناى مفعولى دارد يعنى به خاک افتاده، و به معناى کشته اى که به خاک افتاده به کار مى رود. «شجو» به معناى غم و غصه است. «الحفوا» از ريشه «الحاف» به معناى اصرار و الحاح براى طلب چيزى است. «عذلوا» از ريشه «عذل» بر وزن «هزل» به معناى ملامت کردن است. بقره، آيه 273. بقره، آيه 205. البته تفسير بالا يکى از تفاسير آيه است.