تفسیر بخش دوم
وَآعْلَمُوا، عِبَادَ آللهِ، أَنَّهُ لَمْ يَخْلُقْکُمْ عَبَثاً، وَلَمْ يُرْسِلْکُمْ هَمَلاً، عَلِمَ مَبْلَغَ نِعَمِهِ عَلَيْکُمْ، وَأَحْصَى إِحْسَانَهُ إِلَيْکُمْ، فَاسْتَفْتِحُوهُ، وَآسْتَنْجِحُوهُ، وَآطْلُبُوا إِلَيْهِ وَآسْتَمْنِحُوهُ، فَما قَطَعَکُمْ عَنْهُ حِجَابٌ، وَلا أُغْلِقَ عَنْکُمْ دُونَهُ بَابٌ، وَإِنَّهُ لَبِکُلِّ مَکَانٍ، وَفِي کُلِّ حِينٍ وَأَوَانٍ، وَمَعَ کُلِّ إِنْسٍ وَجَانٍّ؛ لا يَثْلِمُهُ آلْعَطَاءُ، وَلا يَنْقُصُهُ آلْحِبَاءُ، وَلا يَسْتَنْفِدُهُ سَائِلٌ، وَلا يَسْتَقْصِيهِ نَائِلٌ، وَلا يَلْوِيهِ شَخْصٌ عَنْ شَخْصٍ، وَلا يُلْهِيهِ صَوْتٌ عَنْ صَوْتٍ، وَلاتَحْجُزُهُ هِبَةٌ عَنْ سَلْبٍ، وَلا يَشْغَلُهُ غَضَبٌ عَنْ رَحْمَةٍ، وَلا تُولِهُهُ رَحْمَةٌ عَنْ عِقَابٍ، وَلا يُجِنُّهُ آلْبُطُونُ عَنِ الظُّهُورِ، وَلا يَقْطَعُهُ الظُّهُورُ عَنِ آلْبُطُونِ. قَرُبَ فَنَأَى، وَعَلا فَدَنَا، وَظَهَرَ فَبَطَنَ، وَبَطَنَ فَعَلَنَ، وَدَانَ وَلَمْ يُدَنْ. لَمْ يَذْرَءِ آلْخَلْقَ بِاحْتِيَالٍ، وَلا آسْتَعَانَ بِهِمْ لِکَلالٍ.
ترجمه
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به سه نکته اساسى اشاره مى فرمايد: نخست، مسئله هدف آفرينش، سپس نعمت هاى فراوان الهى که شامل حال همه بندگان مى شود و سرانجام، بر مراقبت دائمى خداوند و حضور او در همه جا و همه حال، تأکيد مى کند.
در قسمت اوّل مى فرمايد: «بدانيد اى بندگان خدا! خدا شما را بيهوده نيافريده و بى سرپرست رها نساخته است»؛ (وَآعْلَمُوا، عِبَادَ آللهِ، أَنَّهُ لَمْ يَخْلُقْکُمْ عَبَثاً، وَلَمْ يُرْسِلْکُمْ هَمَلاً). اين سخن درواقع برگرفته از کلام خداست که مى فرمايد: (أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثآ وَأَنَّکُمْ إِلَيْنَا لا تُرْجَعُونَ)؛ «آيا گمان کرديد شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما بازگردانده نمى شويد؟».
به يقين، خداوند حکيم و دانا هرگز کارى عبث و بيهوده انجام نمى دهد، گرچه منافع و سودهاى افعال خدا به خدا بازنمى گردد، چون او بى نياز مطلق است، ولى به يقين افعال او آثار و برکاتى دارد که به بندگانش باز مى گردد.
چون داشتن هادى و راهنما، نخستين شرط براى وصول به هدف است، به دنبال جمله «لَمْ يَخْلُقْکُمْ عَبَثاً» جمله «لَمْ يُرْسِلْکُمْ هَمَلاً» آمده است، زيرا ارسال در اين گونه موارد به معناى رها ساختن و «همل» در اصل به گله بى چوپان گفته مى شود. بدين ترتيب، با اين اشاره مسئوليت انسان در برابر اهداف آفرينش وهدايت رهبران، روشن مى گردد.
در قسمت دوم مى فرمايد: «خدا از مقدار و اندازه نعمت هايش بر شما، آگاه است و مراتب احسان و نيکى خود را بر شما، شماره فرموده است (و همه کارهايش از روى حکمت است)»؛ (عَلِمَ مَبْلَغَ نِعَمِهِ عَلَيْکُمْ، وَأَحْصَى إِحْسَانَهُ إِلَيْکُمْ).
نعمت و احسان، شامل تمام نعمت هاى مادى و معنوى و حتى استعدادهاى گوناگون درونى مى شود و اين بدان معناست که مردم از نعمت هاى او بهره گيرند و طريق ناسپاسى پيش نگيرند و نعمت هاى الهى را به هدر ندهند و از سستى وتنبلى در بهره گيرى از آن بپرهيزند و بدانند که براى رسيدن به هدف آفرينش وکمال مطلوب، همه اسباب و وسايل آماده است.
آنگاه سومين مطلب را عنوان مى کند، مى فرمايد: «حال که چنين است (وهمه وسايل سعادت آماده شده) از او درخواست گشايش و پيروزى کنيد، دست نياز را به سوى او دراز کرده و عطا و بخشش را از او بخواهيد، چراکه ميان شما واو حجابى نيست و درى بين او و شما بسته نشده است»؛ (فَاسْتَفْتِحُوهُ، وَآسْتَنْجِحُوهُ، وَآطْلُبُوا إِلَيْهِ وَآسْتَمْنِحُوهُ، فَما قَطَعَکُمْ عَنْهُ حِجَابٌ، وَلا أُغْلِقَ عَنْکُمْ دُونَهُ بَابٌ).
اشاره به اين که فيض از مبدأ فيّاض آماده شده، اکنون نوبت شماست که دست طلب به دامان لطفش بزنيد و درهاى رحمتش را بگشاييد و رستگارى را از او بطلبيد و مى دانيم هنگامى که فاعليّت فاعل با قابليّت قابل بياميزد نتيجه قطعى وحتمى است.
حضرت برخلاف پندار بت پرستان و مشرکان، و پيروان آن ها در عصر و زمان ما، که گمان مى کنند مستقيمآ نبايد به درگاه خدا رفت، بلکه بايد غير او را پرستيد تا او راه را بگشايد، مى فرمايد: هيچ رادع و مانعى بر سر راه نيست و همه بندگان مى توانند به درگاه خدا بروند و اگر گاهى، از آبروى شفيعان بهره مى گيرند آن هم تأکيد ديگرى است بر ارتباط مستقيم با ذات پاک خدا و عمل به دستور او.
آنگاه در توضيح اين سخن اشاره به سه نکته ديگر مى کند و تفاوت عطا وبخشش الهى را با ديگران در اين سه نکته روشن مى سازد، مى فرمايد: «او در همه جا و در هر لحظه و با هر کس از انس و جنّ همراه است. نه بخشش، از دارايى اش مى کاهد و نه عطايا آسيبى به خزائن او مى رساند. نه درخواست کنندگان، نعمتش را تمام مى کنند و نه بهره مندان از عطايش، به مواهب او پايان مى دهند»؛ (وَإِنَّهُ لَبِکُلِّ مَکَانٍ، وَفِي کُلِّ حِينٍ وَأَوَانٍ، وَمَعَ کُلِّ إِنْسٍ وَجَانٍّ؛ لا يَثْلِمُهُ آلْعَطَاءُ، وَلا يَنْقُصُهُ آلْحِبَاءُ، وَلا يَسْتَنْفِدُهُ سَائِلٌ، وَلا يَسْتَقْصِيهِ نَائِلٌ).
به اين ترتيب، خداوند، بخشنده اى است که در همه جا حضور دارد و دست همه نيازمندان، به دامان کبريايى اش مى رسد، بلکه در همه جا با هر کسى همراه است و از سوى ديگر، عطاياى او حدّ و مرز و نهايتى ندارد و بيم اين نمى رود که اگر به افرادى ببخشد ديگران در مضيقه قرار گيرند:
دست حاجت چو برى پيش خداوندى بر *** که کريم است و رحيم است و غفور است و ودود
کرمش نامتناهى نعمش بى پايان *** هيچ خواهنده از اين در نرود بى مقصود
زيرا او وجودى است از هر نظر نامتناهى، به همين دليل کرمش نامتناهى است و نعمت و عطايش نيز نامتناهى، بلکه مطابق آنچه در دعاى افتتاح آمده است: «وَلا تَزيüدُهُ کَثْرَةُ الْعَطاءِ إِلاَّ جُودآ وَکَرَمآ؛ فزونىِ بخشش، جز بر جود و کرم او نمى افزايد»، اشاره به اين که هر قدر بيشتر ببخشد مردم بيشتر به جود و کرمش اميدوار مى شوند.
آنگاه به نکته سوم پرداخته، مى فرمايد: « (او همانند مخلوقاتش نيست) توجّه به کسى وى را از ديگرى غافل نمى سازد و شنيدن صدايى او را از شنيدن صداى ديگر بازنمى دارد. عطا و بخشش او به کسى، مانع از سلب نعمت (در آن جا که مصلحت باشد) نمى گردد، غضبش او را از رحمت بازنمى دارد، ورحمتش او را از عذاب و کيفر (به هنگام لزوم) غافل نمى سازد، نه آنچه پنهان است او را از آنچه آشکار است بازمى دارد، و نه آنچه آشکار است او را از آنچه نهان است جدا مى سازد»؛ (وَلا يَلْوِيهِ شَخْصٌ عَنْ شَخْصٍ، وَلا يُلْهِيهِ صَوْتٌ عَنْ صَوْتٍ، وَلا تَحْجُزُهُ هِبَةٌ عَنْ سَلْبٍ، وَلا يَشْغَلُهُ غَضَبٌ عَنْ رَحْمَةٍ، وَلا تُولِهُهُ رَحْمَةٌ عَنْ عِقَابٍ، وَلا يُجِنُّهُ آلْبُطُونُ عَنِ الظُّهُورِ، وَلا يَقْطَعُهُ الظُّهُورُ عَنِ آلْبُطُونِ).
اين جمله هاى هفت گانه، از يک سو تشويقى است براى بندگان که هر چه مى خواهند از او بخواهند و بدانند اگر همه مخلوقاتى که در پهنه جهان آفرينش وجود دارند، دست به دعا بردارند و همزمان خواسته هايى را مطرح کنند، او از همه خواسته هاى همه آن ها آگاه و باخبر است، چيزى که در غير خداوند مطلقآ ديده نمى شود، حتى گاه سؤال يک نفر، شخص را از سؤال نفر دوم غافل مى کند.
از سوى ديگر، هشدارى است به همه بندگان، که مراقب حضور ذات پروردگار در همه حال باشند و بدانند همان گونه که نعمت و عطايش بى پايان است و هيچ خواننده اى از در او بى مقصود بازنمى گردد، رحمتش نيز مانع غضب، و نعمتش مانع کيفر بدکاران و ظالمان نيست و آنچه در خلوت و جلوت و آشکار و نهان انجام مى دهند براى او نمايان است. اساسآ آشکار و نهان، و دور ونزديک درباره آن ذات نامتناهى، مفهوم ندارد. اين مخلوقات اند که محدودند ودور و نزديک و آشکار و نهان دارند. آنگاه امام (عليه السلام) با ذکر هفت جمله ديگر مربوط به اوصاف خداوند متعال، آنچه را که در جمله هاى قبل آمد تشريح کرده و بر آن تأکيد مى نهد، مى فرمايد: «او نزديک است و در عين حال دور، بلندمرتبه است و در همان حال، نزديک، آشکار است و پنهان، پنهان است و آشکار. همه را (در برابر اعمالشان) جزا مى دهد وکسى به او جزا نخواهد داد. در آفرينش مخلوقات نياز به فکر و انديشه نداشته، و به دليل خستگى از کسى کمک نخواسته است»؛ (قَرُبَ فَنَأَى، وَعَلا فَدَنَا، وَظَهَرَ فَبَطَنَ، وَبَطَنَ فَعَلَنَ، وَدَانَ وَلَمْ يُدَنْ. لَمْ يَذْرَءِ آلْخَلْقَ بِاحْتِيَالٍ، وَلا آسْتَعَانَ بِهِمْ لِکَلالٍ).
همه اين اوصاف هفتگانه، درواقع از يک نقطه سرچشمه مى گيرد و آن اين که او وجودى است نامتناهى از هر نظر و به همين دليل همه جا حضور دارد و در عين حال، کنه ذات بى انتهايش از دسترس افکار دور است. ظاهر و باطن، دور و نزديک، براى او يکسان است و با توجّه به علم بى پايانش نيازى به فکر و انديشه به هنگام آفرينش ندارد و نيز به همين دليل خستگى و کلال در ذات او راه نمى يابد، زيرا اين از اوصاف مخلوقات است که قدرت و توان محدودى دارند به هنگامى که قدرتشان پايان گيرد خسته و ناتوان و وامانده مى شوند.
امام (عليه السلام) نهايت فصاحت و بلاغت را در اين جمله ها به کار گرفته که حقيقت واحدى را در چهره هاى گوناگونى و با عباراتى زيبا و متنوّع منعکس ساخته است.
* * * .
پاورقی ها
مؤمنون، آيه 115. «استفتحوا» از ريشه «فتح» در اصل به معناى گشودن است، بنابراين استفتاح به معناى طلب گشايش و فتح و يارى است. «استنجحوا» از «نجاح» در اصل به معناى سهل و آسان شدن و به مقصود رسيدن است. «استمنحوا» از ريشه «منح» بر وزن «منع» در اصل به معناى واگذار کردن شير حيوان به خود حيوان است. سپس به هر گونه عطيّه و بخشش اطلاق شده، بنابراين استمناح به معناى طلب عطاياست. «يثلم» از ريشه «ثلم» بر وزن «صبر» و «ثلمه» بر وزن «ضربه» در اصل به معناى شکستن لبه چيزى است. سپس به هر کارى که صدمه اى بر کسى يا چيزى وارد کند اطلاق شده است. «حباء» از ريشه «حبو» بر وزن «ختم» در اصل به معناى بخشش چيزى بدون انتظار پاداش است و در جمله بالا نيز به همين معناست. کليات سعدى، غزليات، غزل 280، ص 677. «يلوى» از ريشه «لىّ» بر وزن «حىّ» به معناى اعراض کردن و سر بر گرداندن و منحرف ساختن است. «توله» از ريشه «وله» بر وزن «فرح» به معناى حيرت و سرگردانى از شدّت غم و اندوه است و لذا به شخص عاشق غمگين «واله» گفته مى شود. «يجن» از ريشه «جنّ» بر وزن «فنّ» به معناى مستور ساختن و پوشاندن است، لذا به کسى که عقلش پوشيده شده، مجنون گفته مى شود و بر طايفه جن به دليل مستور بودن، اين لفظ اطلاق شده است و به بچه اى که در رحم مادر است جنين گفته مى شود و باغ هايى را که زمينش پوشيده از درختان است «جنّت» مى گويند. «دان» از ريشه «دين» بر وزن «غير» گاه به معناى وام دادن و گاه به معناى جزا دادن آمده و در اين جا منظور معناى دوم است. «لم يذرء» از «ذرء» بر وزن «زرع»؛ يعنى آفريدن. «کلال» معناى مصدرى و اسم مصدرى دارد و مفهوم آن خسته شدن و خستگى است.