تفسیر بخش دوم

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي أُوْصِيکُمْ بِتَقْوَى آللهِ آلَّذِي آبْتَدَأَ خَلْقَکُمْ، وَإِلَيْهِ يَکُونُ مَعَادُکُمْ، وَبِهِ نَجَاحُ طَلِبَتِکُمْ، وَإِلَيْهِ مُنْتَهَى رَغْبَتِکُمْ، وَنَحْوَهُ قَصْدُ سَبِيلِکُمْ، وَإِلَيْهِ مَرَامِي مَفْزَعِکُمْ. فَإِنَّ تَقْوَى آللهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ، وَبَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِکُمْ، وَشِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ، وَصَلاحُ فَسَادِ صُدُورِکُمْ، وَطُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِکُمْ، وَجَلاءُ عَشَا أَبْصَارِکُمْ، وَأَمْنُ فَزَعِ جَأْشِکُمْ، وَضِيَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِکُمْ. فَاجْعَلُوا طَاعَةَ آللهِ شِعَاراً دُونَ دِثَارِکُمْ، وَدَخِيلاً دُونَ شِعَارِکُمْ، وَلَطِيفاً بَيْنَ أَضْلاعِکُمْ، وَأَمِيراً فَوْقَ أُمُورِکُمْ، وَمَنْهَلاً لِحِينِ وُرُودِکُمْ، وَشَفِيعاً لِدَرَکِ طَلِبَتِکُمْ،وَجُنَّةً لِيَوْمِ فَزَعِکُمْ، وَمَصَابِيحَ لِبُطُونِ قُبُورِکُمْ، وَسَکَناً لِطُولِ وَحْشَتِکُمْ، وَنَفَساً لِکَرْبِ مَوَاطِنِکُمْ. فَإِنَّ طَاعَةَ آللهِ حِرْزٌ مِنْ مَتَالِفَ مُکْتَنِفَةٍ، وَمَخَاوِفَ مُتَوَقَّعَةٍ، وَأُوَارِ نِيرَانٍ مُوقَدَةٍ. فَمَنْ أَخَذَ بِالتَّقْوَى عَزَبَتْ عَنْهُ آلشَّدَائِدُ بَعْدَ دُنُوِّهَا، وَآحْلَوْلَتْ لَهُ آلْأُمُورُ بَعْدَ مَرَارَتِها، وَآنْفَرَجَتْ عَنْهُ آلْأَمْوَاجُ بَعْدَ تَرَاکُمِهَا، وَأَسْهَلَتْ لَهُ آلصِّعَابُ بَعْدَ آِنْصَابِهَا، وَهَطَلَتْ عَلَيْهِ آلْکَرَامَةُ بَعْدَ قُحُوطِهَا، وَتَحَدَّبَتْ عَلَيْهِ آلرَّحْمَةُ بَعْدَ نُفُورِهَا، وَتَفَجَّرَتْ عَلَيْهِ آلنِّعَمُ بَعْدَ نُضُوبِهَا، وَوَبَلَتْ عَلَيْهِ آلْبَرَکَةُ بَعْدَ إِرْذَاذِهَا.
فَاتَّقُوا آللهَ آلَّذِي نَفَعَکُمْ بِمَوْعِظَتِهِ، وَوَعَظَکُمْ، بِرِسالَتِهِ، وَآمْتَنَّ عَلَيْکُمْ بِنِعْمَتِهِ. فَعَبِّدُوا أَنْفُسَکُمْ لِعِبَادَتِهِ، وَآخْرُجُوا إِلَيْهِ مِنْ حَقِّ طَاعَتِهِ.

ترجمه
اما بعد، من شما را به تقواى الهى توصيه مى کنم، همان خداوندى که آفرينش شما را آغاز کرد و بازگشت شما نيز به سوى اوست. خدايى که برآورنده حاجات شما و آخرين نقطه اميد و آرزويتان است. راه راست شما به او ختم مى شود وبه هنگام ترس و وحشت پناهگاهتان تنها اوست. (تقوا پيشه کنيد که) تقواى الهى داروى بيمارى هاى دل هاى شماست و سبب بينايى قلب ها و شفاى امراض جسمانى و موجب اصلاح فساد جان ها و پاکيزگى از آلودگى ارواح و جلاى نابينايى چشم ها و سبب امنيّت در برابر اضطراب ها و روشنايى تيرگى هاى شماست. حال که چنين است اطاعت خدا را جامه زيرين قرار دهيد، نه رويين، بلکه آن را درون وجود خود جاى دهيد، نه جامه زيرين، (و از آن بالاتر) آن را در درون قلب خود وارد کنيد و فرماندهى امور خود را به آن بسپاريد و آن را راهى قرار دهيد براى ورود به آبگاه (زندگى) و شفيعى براى نيل به خواسته ها و سپرى براى روز اضطراب و چراغ پرفروغى براى درون قبرها و مايه آرامشى در برابر وحشت هاى طولانى و راه گشايشى براى لحظات سخت زندگى؛ زيرا اطاعت خداوند وسيله حفظ از حوادث مرگبارى است که اطراف انسان را فراگرفته و وحشت هايى که (هر لحظه) انتظار آن مى رود و حفظ از حرارت آتش هاى برافروخته (ى جهان ديگر) است. هر کس دست به دامن تقوا زند، سختى ها پس از نزديکى از وى دور مى گردد، تلخى هاى حوادث ناراحت کننده به شيرينى مبدّل مى شود، امواج متراکم ناراحتى از او دور و مشکلات پى درپى و خسته کننده آسان مى گردد، ومجد و عظمت از دست رفته، همچون باران هاى پرپشت بر او فرو مى بارد ورحمت قطع شده الهى او را در بر مى گيرد. نعمت هايى که فرو نشسته بود به جوشش درمى آيد و برکت هاى کم شده به فراوانى بر او ريزش مى کند. حال که چنين است (و تقوا و اطاعت پروردگار سرچشمه اين همه برکات است) تقواى الهى پيشه کنيد، همان خداوندى که با پند و اندرزش به شما سود بخشيده و با رسالتش شما را اندرز داده و با نعمتش بر شما منّت نهاده است، بنابراين خود را براى پرستش او آماده کنيد و با انجام وظايف، حق طاعتش را به جا آوريد.
شرح و تفسیر
تقواى الهى، سرچشمه تمام خوشبختى ها
امام (عليه السلام) بعد از اشاره به علم بى پايان خداوند و شهادت به نبوّت پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در بخش گذشته، که درواقع جنبه مقدمه داشت، در اين بخش وارد ذى المقدمه مى شود که در درجه اوّل، توصيه به تقواى الهى است و آن را با اوصافى از پروردگار همراه مى کند تا شعله عشق به تقوا را در دل ها برافروزد، مى فرمايد: «اما بعد، من شما را به تقواى الهى توصيه مى کنم، همان خداوندى که آفرينش شما را آغاز کرد و بازگشت شما نيز به سوى اوست. خدايى که برآورنده حاجات شما و آخرين نقطه اميد و آرزويتان است. راه راست شما به او ختم مى شود و به هنگام ترس و وحشت پناهگاهتان تنها اوست»؛ (أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي أُوْصِيکُمْ بِتَقْوَى آللهِ آلَّذِي آبْتَدَأَ خَلْقَکُمْ، وَإِلَيْهِ يَکُونُ مَعَادُکُمْ، وَبِهِ نَجَاحُ طَلِبَتِکُمْ، وَإِلَيْهِ مُنْتَهَى رَغْبَتِکُمْ، وَنَحْوَهُ قَصْدُ سَبِيلِکُمْ، وَإِلَيْهِ مَرَامِي مَفْزَعِکُمْ).
قرآن مجيد نيز مى گويد: (وَإِنْ يَمْسَسْکَ اللهُ بِضُرٍّ فَلا کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ)؛ «و اگر خداوند (براى امتحان و مانند آن،) زيانى به تو رساند هيچ کس جز او نمى تواند آن را برطرف کند». و نيز مى فرمايد: (ثُمَّ إِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ)؛ «وهنگامى که ناراحتى به شما رسد فقط او را مى خوانيد». سپس امام (عليه السلام) به دنبال توصيه به تقوا، به ذکر آثار تقوا در هشت جمله کوتاه وپرمعنا مى پردازد، مى فرمايد: «(تقوا پيشه کنيد که) تقواى الهى داروى بيمارى هاى دل هاى شماست و سبب بينايى قلب ها و شفاى امراض جسمانى وموجب اصلاح فساد جان ها و پاکيزگى از آلودگى ارواح و جلاى نابينايى چشم ها و سبب امنيّت در برابر اضطراب ها و روشنايى تيرگى هاى شماست»؛ (فَإِنَّ تَقْوَى آللهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِکُمْ، وَبَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِکُمْ، وَشِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِکُمْ، وَصَلاحُ فَسَادِ صُدُورِکُمْ، وَطُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِکُمْ، وَجَلاءُ عَشَا أَبْصَارِکُمْ، وَأَمْنُ فَزَعِ جَأْشِکُمْ، وَضِيَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِکُمْ).
جمله اوّل اشاره به بيمارى هاى فکرى و روحانى، همچون گمراهى و ضلالت است و جمله دوم اشاره به برطرف شدن موانع و حجاب هاى شناخت در پرتو تقواست.
جمله سوم اشاره به کم خورى و رعايت اعتدال در مصرف غذاها در سايه تقواست، زيرا مى دانيم همان گونه که در روايت معروف نبوى آمده است که «اَلْمِعْدَةُ بَيْتُ کُلِّ داءٍ وَالْحِمْيَةُ رَأْسُ کُلِّ دَواءٍ؛ معده خانه تمام بيمارى ها و کم خوردن سرآغاز تمام درمان هاست» و پزشکان امروز عمومآ آن را تأييد مى کنند، قسمت مهمى از بيمارى ها براثر پرخورى است و سلامت و طول عمر، از آنِ کسانى است که کمتر غذا مى خورند. جمله هاى چهارم و پنجم هر دو اشاره به پاک سازى درون از رذايل اخلاقى، همچون کبر و حسد و کينه و مانند آن هستند منتها جمله چهارم ناظر به آن جايى است که اين صفات زشت آن چنان در جان آدمى رسوخ کرده که آن را به فساد کشانده است، در حالى که جمله پنجم اشاره به آلودگى هاى سطحى و کم عمق تر است که با آب تقوا شست وشو مى شود. جمله ششم، اشاره به اين است که تقوا بينش درونى انسان را عميق تر و چشم بصيرت را روشن تر مى سازد و تفاوت آن با جمله «وَبَصَرُ عَمَى أَفْئِدَتِکُمْ» ظاهرآ اين است که در آن جمله سخن از نابينايى مطلق بود که تقوا آن را درمان مى کند ودر اين جا اشاره به کمى نور بصيرت است که در سايه تقوا فزونى مى يابد.
جمله هفتم، اشاره به اضطراب هايى است که انسان براثر آلودگى به گناه پيدا مى کند؛ ترس از عذاب هاى الهى در دنيا و آخرت و ناراحتى وجدان که در طبيعت گناه وجود دارد. تقوا همه اين ها را برطرف مى سازد.
قرآن مجيد مى گويد: (مَنْ جَآءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَهُمْ مِّنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ)؛ «کسانى که کار نيکى انجام دهند پاداشى بهتر از آن خواهند داشت وآنان از وحشت آن روز در امان اند».
آخرين جمله، اشاره به تأثير تقوا در برطرف ساختن ظلمت جهالت ها وبى عدالتى هاست. به اين ترتيب تقوا، همه خير و سعادت هاى دنيا و آخرت را براى انسان به ارمغان مى آورد.
سپس امام (عليه السلام) بعد از ذکر تقوا و آثار مهم آن در زندگى معنوى و مادى انسان ها، درباره اطاعت پروردگار که از آثار پربار تقواست سخن مى گويد و در ده جمله کوتاه و پرمعنا موضع طاعت خدا را در زندگى افراد باايمان روشن مى سازد، مى فرمايد: «حال که چنين است، اطاعت خدا را جامه زيرين قرار دهيد، نه رويين، بلکه آن را درون وجود خود جاى دهيد، نه جامه زيرين، بلکه آن را در درون قلب خود وارد کنيد و فرماندهى امور خود را به آن بسپاريد و آن را راهى قرار دهيد براى ورود به آبگاه (زندگى) و شفيعى براى نيل به خواسته ها، و سپرى براى روز اضطراب، و چراغ پرفروغى براى درون قبرها، و مايه آرامشى در برابر وحشت هاى طولانى، و راه گشايشى براى لحظات سخت زندگى»؛ (فَاجْعَلُوا طَاعَةَ آللهِ شِعَاراً دُونَ دِثَارِکُمْ، وَدَخِيلاً دُونَ شِعَارِکُمْ، وَلَطِيفاً بَيْنَ أَضْلاعِکُمْ، وَأَمِيراً فَوْقَ أُمُورِکُمْ، وَمَنْهَلاً لِحِينِ وُرُودِکُمْ، وَشَفِيعاً لِدَرَکِ طَلِبَتِکُمْ، وَجُنَّةً لِيَوْمِ فَزَعِکُمْ، وَمَصَابِيحَ لِبُطُونِ قُبُورِکُمْ، وَسَکَناً لِطُولِ وَحْشَتِکُمْ، وَنَفَساً لِکَرْبِ مَوَاطِنِکُمْ).
امام (عليه السلام) در سه جمله نخست، جايگاه اطاعت خدا را در وجود انسان مشخص مى کند؛ ابتدا آن را لباس زيرين، نه لباس رويين که تنها جنبه خودنمايى وظاهرسازى و رياکارى داشته باشد، معرّفى مى کند، آنگاه از آن فراتر رفته و آن را به درون جسم مى کشاند که از لباس زيرين هم پايين تر است و باز از آن فراتر مى رود و جايگاه آن را قلب انسان معرفى مى کند.
توجّه داشته باشيد که «بين اضلاع» مفهوم دقيقش «ميان دنده ها»ست و از آن جا که قلب در درون سينه قرار دارد و دنده ها از هر طرف آن را احاطه کرده، اشاره لطيفى به قلب است.
البتّه بايد توجّه داشت که قلب، مرکز ادراکات نيست؛ ولى رابطه نزديکى با مغز و روح انسان دارد و هر پديده اى که در روح ظاهر مى شود، نخستين اثرش در قلب نمايان مى گردد. جمله «أَمِيراً فَوْقَ أُمُورِکُمْ» اشاره به اين است که حاکميّت فرمان خدا بايد در تمام مسائل زندگى اعم از فردى و اجتماعى و سياسى جارى باشد.
جمله هاى «وَمَنْهَلاً لِحِينِ وُرُودِکُمْ...» اشاره به آثار مثبت و برکات فراوان اطاعت خدا در زندگى مادّى و معنوى انسان هاست که روح را سيراب مى کند وانسان ها را به اهداف والاى خود مى رساند، در مقابل مشکلات از او دفاع مى کند و در عالم برزخ و قبر و روز قيامت مايه آرامش است. سپس حضرت در ادامه به ذکر علّت لزوم اطاعت پروردگار پرداخته، مى فرمايد: «زيرا اطاعت خداوند وسيله حفظ از حوادث مرگبارى است که اطراف انسان را فراگرفته ووحشت هايى که (هر لحظه) انتظار آن مى رود، و (نيز) حفظ از حرارت آتش هاى برافروخته (ى جهان ديگر) است»؛ (فَإِنَّ طَاعَةَ آللهِ حِرْزٌ مِنْ مَتَالِفَ مُکْتَنِفَةٍ، وَمَخَاوِفَ مُتَوَقَّعَةٍ، وَأُوَارِ نِيرَانٍ مُوقَدَةٍ).
درواقع جمله اوّل و دوم اشاره به برکات اطاعت خداوند در دنيا و جمله سوم اشاره به آثار آن در آخرت است؛ در دنيا انسان را از خطرات موجود و خطرات آينده حفظ مى کند و در آخرت از آتش سوزان دوزخ.
بعضى از شارحان نهج البلاغه اين خطرات را اشاره به مفاسد اخلاقى و درونى دانسته اند که هلاکت هاى ناشى از آن همان دور ماندن از هدايت هاى الهى است در حالى که اين خطرات مى تواند شامل خطرات مادّى هم بشود، زيرا اطاعت الهى، جامعه بشرى را در امنيّت فرو مى برد، برکات آسمان و زمين را شامل حال آن ها مى کند و مرگ و ميرها را تقليل مى دهد، همان گونه که در آيات سوره نوح به آن اشاره شده است: (فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کَانَ غَفَّارآ * يُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَيْکُمْ مِّدْرَارآ * وَيُمْدِدْکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِينَ وَيَجْعَلْ لَّکُمْ جَنَّاتٍ وَيَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهَارآ).
آنگاه بار ديگر امام (عليه السلام) به مسئله تقوا و پرهيزکارى و آثار آن باز مى گردد، زيرا طاعت پروردگار وتقوا لازم وملزوم يکديگرند؛ تقواى درونى سبب طاعت مى شود، همان گونه که طاعت عامل پرورش تقوا در درون مى گردد. امام (عليه السلام) در اين جا به هشت اثر از آثار تقوا، ضمن جمله هايى کوتاه و پرمعنا اشاره مى کند، مى فرمايد: «هر کس دست به دامن تقوا زند، شدايد و سختى ها پس از نزديکى، از وى دور مى گردد، تلخى هاى حوادث ناراحت کننده به شيرينى مبدّل مى شود، امواج متراکم ناراحتى از او دور و مشکلات پى درپى و خسته کننده آسان مى گردد ومجد وعظمت از دست رفته، همچون باران هاى پرپشت بر او فرو مى بارد ورحمت قطع شده الهى او را دربر مى گيرد. نعمت هايى که فرو نشسته بود به جوشش درمى آيد و برکت هاى کم شده به فراوانى بر او ريزش مى کند»؛ (فَمَنْ أَخَذَ بِالتَّقْوَى عَزَبَتْ عَنْهُ آلشَّدَائِدُ بَعْدَ دُنُوِّهَا، وَآحْلَوْلَتْ لَهُ آلْأُمُورُ بَعْدَ مَرَارَتِها، وَآنْفَرَجَتْ عَنْهُ آلْأَمْوَاجُ بَعْدَ تَرَاکُمِهَا، وَأَسْهَلَتْ لَهُ آلصِّعَابُ بَعْدَ آِنْصَابِهَا، وَهَطَلَتْ عَلَيْهِ آلْکَرَامَةُ بَعْدَ قُحُوطِهَا{6}، وَتَحَدَّبَتْ عَلَيْهِ آلرَّحْمَةُ بَعْدَ نُفُورِهَا، وَتَفَجَّرَتْ عَلَيْهِ آلنِّعَمُ بَعْدَ نُضُوبِهَا، وَوَبَلَتْ عَلَيْهِ آلْبَرَکَةُ بَعْدَ إِرْذَاذِهَا).
از مجموعه اين آثار هشت گانه اى که امام (عليه السلام) براى تقوا بيان فرمود، به خوبى ارزش تقوا در صحنه زندگى مادى و معنوى بشر آشکار مى شود. آرى! در سايه تقوا بلاها برطرف مى گردد و فيض و رحمت الهى بر پرهيزکاران و جوامع پرهيزکار مى بارد، فساد و تباهى رخت برمى بندد، و آرامش و امنيت و نعمت و برکت، شامل حال آن ها مى شود. قرآن مجيد مى گويد: (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالْأَرْضِ)؛ «و اگر اهل شهرها و آبادى ها ايمان مى آوردند و تقوا پيشه مى کردند، به يقين برکات آسمان و زمين را بر آن ها مى گشوديم». و نيز مى فرمايد: (وَمَنْ يَتَّقِ اللهَ يَجْعَلْ لَّهُ مَخْرَجآ * وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ)؛ «و هر کس تقواى الهى پيشه کند خداوند راه نجاتى براى او فراهم مى کند و او را از جايى که گمان ندارد روزى مى دهد».{6}
رابطه تقوا با اين امور، تنها رابطه اى معنوى نيست، ازنظر تحليل هاى عقلى نيز همين گونه است.
جوامعى را مى شناسيم که براثر رعايت تقوا و اعتماد به يکديگر توانستند با همکارى يکديگر مشکلات عظيم را حل کنند، و اختلافات و منازعات و پرونده هاى جزايى و کيفرى در آن ها به حداقل رسيده است.
جالب است که در ماه مبارک رمضان که روزه داران به مقتضاى (لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ) از تقواى بيشترى برخوردار مى شوند، آمار جرائم و جنايات به شدّت کاهش مى يابد و هنگامى که مردم به سفرهاى معنوى، همچون زيارت خانه خدا مى روند مشکلات اجتماعى ناشى از مشکلات اخلاقى به سرعت فروکش مى کند، زيرا تقوا عامل بازدارنده اى در برابر تمام اين مشکلات است.
در يک جامعه باتقوا بدهکاران به دنبال طلبکاران مى گردند و اغنيا به سراغ نيازمندان مى روند؛ افرادى که سنگينى حقوق ديگران را بر دوش خود احساس مى کنند راه نجات از آن را جست وجو مى کنند و به اين ترتيب رابطه تقوا وفرونشستن مشکلات و فزونى برکات، هم تفسير معنوى دارد و هم تفسير مادّى.
سپس امام (عليه السلام) در پايان اين بخش از خطبه بار ديگر به مسئله تقوا باز مى گردد و بر آن چيزى که اين بخش با آن آغاز شده بود بار ديگر تأکيد مى ورزد، مى فرمايد: «حال که چنين است (و تقوا و اطاعت پروردگار اين همه برکات بى مانند و گسترده دارد) تقواى الهى پيشه کنيد، همان خداوندى که با پند واندرزش به شما سود بخشيده و به وسيله رسالتش شما را اندرز داده و با نعمتش بر شما منّت نهاده است»؛ (فَاتَّقُوا آللهَ آلَّذِي نَفَعَکُمْ بِمَوْعِظَتِهِ، وَوَعَظَکُمْ، بِرِسالَتِهِ، وَآمْتَنَّ عَلَيْکُمْ بِنِعْمَتِهِ).
اين اوصاف سه گانه اى که امام (عليه السلام) براى خداوند ذکر کرده، همگى انگيزه هايى هستند براى پيمودن طريق تقوا، زيرا شامل تمام نعمت هاى مادى ومعنوى مى شود. مواعظ الهى، آن هم مواعظى که از طريق رسالت انبيا به خصوص پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله) به صورت گسترده در اختيار تمام اهل ايمان گذاشته، و انواع نعمت هاى مادى و معنوى ديگر که به انسان ها بخشيده و در سايه آن مى توان به اوج قلّه عبوديت و تقوا و کمال معنوى و مادّى رسيد، سبب مى شود که حسّ شکرگزارى در برابر بخشنده اين نعمت ها در انسان تحريک گردد و او را به سوى تقوا و اطاعت پروردگار ببرد.
در آخرين جمله مى فرمايد: «اکنون که چنين است خود را براى پرستش او آماده کنيد و با انجام وظايف، حق طاعتش را به جا آوريد»؛ (فَعَبِّدُوا أَنْفُسَکُمْ لِعِبَادَتِهِ، وَآخْرُجُوا إِلَيْهِ مِنْ حَقِّ طَاعَتِهِ).
«عبّدوا» گرچه از ريشه «عبادت» اخذ شده، ولى در اين گونه موارد به معناى مهيّا ساختن و تسليم کردن است و همان گونه که گفته مى شود، «عبدالطريق» يعنى جاده را آماده ساخت.
روشن است که آماده ساختن خويشتن براى بندگى خدا مقدمه اى است براى اداى حق اطاعت و اين آمادگى از طريق ايمان و معارف الهى و خودسازى و تهذيب نفس و آگاهى بر اسرار عبادات ميسّر خواهد شد.

* * * .
پاورقی ها
«مفزع» از ريشه «فزع» به معناى ترس و وحشت گرفته شده و اين واژه (مفزع) به معناى پناهگاه به کار مى رود، زيرا انسان به هنگام ترس و وحشت به آن جا پناه مى برد.
يونس، آيه 107. نحل، آيه 53. «عشا» از «عشو» بر وزن «نشر» به معناى ضعيف شدن چشم يا جست وجو کردن با چشمان ضعيف است و «عشا» که اسم مصدر است به معناى ضعف ديده به کار مى رود. «جأش» به معناى اضطراب ناشى از اندوه يا ترس است و از آن جا که قلب انسان (روح انسان) مرکز اين امور است گاهى به خود قلب نيز جأش گفته مى شود و در جمله بالا هر دو معنا ممکن است. بحارالانوار، ج 59، ص 290. نمل، آيه 89. «منهل» به معناى محلّى است که از آن جا در کنار آب قرار مى گيرند و در فارسى به آن آبشخور گفته مى شود و از ريشه «نهل» بر وزن «محل» به معناى ابتداى نوشيدن آب است. «ورود» در اصل به معناى رفتن در کنار آب است. سپس معناى وسيعى پيدا کرده و به داخل شدن در هر چيزى اطلاق مى شود. «درک» بر وزن «نمک» به معناى رسيدن و دريافتن است و «تدارک» به جبران کردن چيزى اطلاق مى شود. «أوار» بر وزن «غبار» به معناى حرارت آتش و آفتاب است و گاهى به تشنگى حاصل از آن نيز اطلاق مى شود. نوح، آيات 10-12. «عزبت» از ريشه «عزوب» بر وزن «غروب» در اصل به معناى دور شدن از خانواده به منظور يافتن مرتع براى چهارپايان است. سپس به هر نوع دور شدن و پنهان گشتن اطلاق شده است. به مردان و زنانى که از همسران خود دورمانده، يا اصلا همسرى انتخاب نکرده اند «عزب» بر وزن «عَرَب» گفته مى شود. «احلولت» در اصل از «حلو» بر وزن «حکم» به معناى شيرينى است و «احلولت» که از باب مزيد فيه است، معناى کثرت و فزونى را پيدا کرده است، بنابراين «احلول» يعنى بسيار شيرين شد؛ مانند «اعشوشب» که به معناى پر گياه شدن است. «انصاب» مصدر باب افعال به معناى خسته کردن است و از ريشه «نصب» بر وزن «نَسَب» به معناى خسته شدن گرفته شده است. «هطل» يعنى ريزش پى درپى باران. «قحوط» به معناى قحطى است. «تحدبت» از ريشه «حدب» بر وزن «ادب» در اصل به معناى بلندى هايى است که ميان پستى ها قرار گيرد و به برآمدگى پشت انسان نيز «حدب» گفته مى شود و هنگامى که چيزى احاطه بر چيز ديگر کند اين واژه در آن جا نيز به کار مى رود و در خطبه بالا به همين معناست. «نضوب»دراصل به معناى فروکش کردن آب در زمين است. سپس به از بين رفتن هرچيزى اطلاق شده است. «وبلت» از ريشه «وبل» بر وزن «جبل» به معناى باران شديد و دانه درشت گرفته شده است و در اين جا به معناى ريزش فراوان برکات الهى است. «ارذاذ» به معناى باريدن خفيف باران است (نم نم باريدن). اعراف، آيه 96. طلاق، آيات 2 و 3. بقره، آيه 183.