تفسیر بخش اوّل

وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ، وَ حَکَمٌ فَصَلَ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وَ سَيِّدُ عِبَادِهِ، کُلَّمَا نَسَخَ آللّهُ الْخَلْقَ فِرْقَتَيْنِ جَعَلَهُ فِي خَيْرِهِمَا، لَمْ يُسْهِمْ فِيهِ عَاهِرٌ، وَ لا ضَرَبَ فِيهِ فَاجِرٌ.
أَلا وَ إِنَّ آللّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ لِلْخَيْرٍ أَهْلاً، وَ لِلْحَقِّ دَعَائِمَ، وَ لِلطَّاعَةِ عِصَماً. وَ إِنَّ لَکُمْ عِنْدَ کُلِّ طَاعَةٍ عَوْناً مِنَ آللّهِ سُبْحَانَهُ يَقُولُ عَلَى آلْأَلْسِنَةِ، وَ يُثَبِّتُ آلْأَفْئِدَةَ. فِيهِ، کِفَاءٌ لِمُکْتَفٍ، وَ شِفَاءٌ لِمُشْتَفٍ.

ترجمه
و گواهى مى دهم که خداوند، دادگرى است که همواره دادگرى داشته و داورى است که هميشه حق را از باطل جدا ساخته و گواهى مى دهم که محمّد بنده و فرستاده او و سرور بندگان اوست. هر زمان خدا انسان ها را به دو بخش تقسيم کرده، آن حضرت را در بهترين آن دو قرار داده است (و پيوسته در صلب پدران پاک و رحم مادران پاک دامن بوده است) هيچ ناپاک دامنى در او سهمى نداشت و هيچ فاجرى در او دخالت نکرد. آگاه باشيد! خداوند براى خير و نيکى، اهلى قرار داده و براى حق، ستون هايى و براى اطاعت فرمانش پاسدارانى و به يقين براى شما در انجام هر طاعتى يار و ياورى از جانب خداوند سبحان خواهد بود که زبان ها را گويا مى کند و قلب ها را ثابت نگه مى دارد، به گونه اى که براى آن کس که بخواهد به آن اکتفا کند کافى است و براى آن کس که شفا جويد مايه شفاست.
شرح و تفسیر
نسب پاک پيامبر (صلي الله عليه و آله)
امام (عليه السلام) در آغاز اين خطبه ـ همچون بسيارى از خطبه هاى ديگر ـ از شهادتين آغاز مى کند (هر چند «واو» در «و أشهد» نشان مى دهد که قبل از آن نيز مطالبى بوده است) مى فرمايد: «و گواهى مى دهم که خداوند، دادگرى است که همواره دادگرى داشته و داورى است که هميشه حق را از باطل جدا ساخته و گواهى مى دهم که محمّد بنده و فرستاده او و سرور بندگان اوست»؛ (وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ، وَ حَکَمٌ فَصَلَ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَ سَيِّدُ عِبَادِهِ).
تعبير به «عَدْلٌ» که معناى مصدرى دارد براى تأکيد است؛ يعنى ذات خداوند عين عدالت است و «عَدَلَ» که به صورت فعل ماضى، بعد از آن آمده، تأکيد ديگرى است و «حَکَمٌ» به معناى داور، مفهوم وسيعى دارد که داورى خداوند را در همه زمينه هاى تکوينى و تشريعى، شامل مى شود؛ او همواره فصل و جداسازى حق را از باطل داشته و خواهد داشت.
عجب اين که يکى از شارحان نهج البلاغه (ابن ابى الحديد) ضمير در «انّه» را به مسئله قضاوقدر بازگردانده و معتقد است که قبل از اين جمله بوده است (وسيّد رضى آن را جدا ساخته است) جمعى از شارحان نيز سخن او را پذيرفته اند، در حالى که جمله «وَأشْهَدُ أَنَّ مُحَمّدآ عَبْدُهُ» نشان مى دهد که شهادت قبلى شهادت مربوط به پروردگار است به علاوه «حَکَمٌ فَصَلَ» از صفات خداست؛ نه صفات قضا و قدر.
توصيف پيامبر (صلي الله عليه و آله) به عبوديّت قبل از رسالت نشان مى دهد که بزرگ ترين افتخار انسان بندگى خداست و تعبير به «سَيِّدُ عِبَادِهِ» (سرور بندگان خدا) تأکيد ديگرى است بر اين معنا. آرى! هرچه هست در بندگى پروردگار است.
سپس در ادامه اوصاف پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، مى افزايد: «هر زمان خدا انسان ها را به دو بخش تقسيم کرده، آن حضرت را در بهترين آن دو قرار داده است»؛ (کُلَّمَا نَسَخَ آللّهُ الْخَلْقَ فِرْقَتَيْنِ جَعَلَهُ فِي خَيْرِهِمَا).
اشاره به اين که نور وجود آن حضرت که در صلب آدم (عليه السلام) وجود داشت، پيوسته از صلبى به صلب ديگر منتقل مى شد و آن جا که فرزندان متعدّدى از نسلى به وجود مى آمدند نور وجود آن حضرت در آن شاخه اى که بهتر بود قرار مى گرفت و اين راه را از طريق بهترين ها پيوسته مى پيمود تا در صلب عبدالله قرار گرفت و به رحم آمنه منتقل شد.
باز مى افزايد: «هيچ ناپاک دامنى در او سهمى نداشت و هيچ فاجرى در او دخالت نکرد»؛ (لَمْ يُسْهِمْ فِيهِ عَاهِرٌ، وَ لا ضَرَبَ فِيهِ فَاجِرٌ).
اين همان مضمونى است که در زيارت اربعين درمورد فرزندزاده پيامبر (صلي الله عليه و آله)، امام حسين (عليه السلام) آمده است: «أشْهَدُ أنَّکَ کُنْتَ نُورآ في الْأَصْلابِ الشّامِخَةِ وَ الْأَرْحامِ الْمُطَهَّرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجاهِليَّةُ بِأنْجاسِها وَ لَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمّاتُ ثِيابَها؛ گواهى مى دهم که تو نورى بودى در صلب والاى پدران و رحم پاک مادران و هرگز عصر جاهليّت با تمام آلودگى هايش تو را آلوده نساخت و جامه هاى سياه آن بر تو پوشانده نشد». شبيه همين معنا از شخص پيامبر (صلي الله عليه و آله) نقل شده است، آن جا که مى فرمايد: «لَمْ يَزَلْ يَنْقُلُني اللهُ مِنْ أصْلابِ الطَّاهِرينَ إلَى أَرْحَامِ الْمُطَهَّرَاتِ حَتَّى أخْرَجَني في عَالَمِکُمْ هَذَا لَمْ يُدَنِّسْني بِدَنَسِ الْجَاهِليَّةِ؛ خداوند پيوسته مرا از صلب پدران پاک به رحم مادران پاک دامن منتقل کرد تا اين که متولّد شدم در حالى که هرگز مرا به آلودگى هاى جاهليّت آلوده نساخت».
اين تعبير که در خطبه مورد بحث و روايت و زيارت نامه وارد شده، اضافه بر بيان فضيلت والاى پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، اين درس را نيز به همه ما مى آموزد که دوران تربيت انسان براى رسيدن به مقامات بالا از صلب پدران و رحم مادران آغاز مى گردد و عامل وراثت يکى از عوامل تشکيل دهنده شخصيّت انسان است، هر چند عامل منحصر به فرد نيست. در اين زمينه سخن بسيار است که در بحث هاى مرتبط آينده ـ إن شاءالله ـ بيان خواهد شد.
سپس امام (عليه السلام) از پويندگان راه رسول الله (صلي الله عليه و آله) که اوصاف او در عبارات گذشته بيان شد دم مى زند تا نشان دهد که در سايه تعليمات آن بزرگوار بايد گروه هايى در هر عصرى پرورش يابند و راه او را تداوم بخشند، مى فرمايد: «آگاه باشيد! خداوند براى خير و نيکى، اهلى قرار داده و براى حق، ستون هايى و براى اطاعت فرمانش پاسدارانى»؛ (أَلا وَ إِنَّ آللّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ لِلْخَيْرٍ أَهْلاً، وَ لِلْحَقِّ دَعَائِمَ، وَ لِلطَّاعَةِ عِصَماً).
اشاره به اين که در هيچ عصر و زمانى، اين راه بدون رهرو نمى ماند و برنامه خير و حق و اطاعت، تعطيل نمى شود؛ آن ها کسانى هستند که داراى اراده هاى قوّى و نيّات پاک اند و به همين دليل توفيق الهى شامل حالشان شده است.
جمله «لِلْحَقِّ دَعَائِمَ، وَ لِلطَّاعَةِ عِصَماً» ممکن است اشاره به امامان معصوم و اوصياى پيامبر (عليهم السلام) باشد که حاميان حق و پاسداران اطاعت فرمان خدا بودند؛ همان گونه که در زيارت جامعه مى خوانيم: «وَالْحَقُّ مَعَکُمْ وَ فيکُمْ وَ مِنْکُمْ وإِلَيْکُمْ وَ أَنْتُمْ أهْلُهُ وَ مَعْدِنُهُ؛ حق همواره با شما و در ميان شما و از ناحيه شماست وبه سوى شما مى آيد و شما اهل حق و معدن آن هستيد» و مخصوصآ در حديث معروفى که شيعه و اهل سنّت آن را در کتب معروف خود نقل کرده اند، مى خوانيم: «عَليّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَليٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُما دارَ؛ على با حق همراه است و حق با على همراه، به هر سو او مى گردد حق نيز با او مى گردد».
نيز ممکن است اشاره به قرآن مجيد و سنّت معصومان (عليهم السلام) يا اشاره به وجود علما و دانشمندان باشد و اين احتمال نيز بعيد نيست که همه اين تفسيرهاى سه گانه در مفهوم جمله هاى مذکور جمع باشد.
در ادامه اين سخن به رهروان راه آن ها بشارت مى دهد که دربرابر انبوه مشکلات اطاعت، تنها نيستند و امدادهاى الهى پى درپى به يارى آن ها مى آيد، مى فرمايد: «به يقين براى شما در انجام هر طاعتى يار و ياورى از جانب خداوند سبحان خواهد بود که زبان ها را گويا مى کند و قلب ها را ثابت نگه مى دارد، به گونه اى که براى آن کس که بخواهد به آن اکتفا کند کافى است و براى آن کس که شفا جويد مايه شفاست»؛ (وَ إِنَّ لَکُمْ عِنْدَ کُلِّ طَاعَةٍ عَوْناً مِنَ آللّهِ سُبْحَانَهُ يَقُولُ عَلَى آلْأَلْسِنَةِ، وَ يُثَبِّتُ آلْأَفْئِدَةَ. فِيهِ، کِفَاءٌ لِمُکْتَفٍ، وَ شِفَاءٌ لِمُشْتَفٍ).
آرى! خداوند بندگان مؤمن خويش را تنها نمى گذارد، زبانشان را گويا و قلب و اراده آن ها را محکم مى دارد. اين امر کرارآ در آيات قرآن منعکس شده است؛ موسى بن عمران (عليه السلام) از خدا زبان گويا مى خواهد و خدا به او ارزانى مى دارد، افزون بر اين که برادرش هارون را به يارى او مى فرستد، تأکيد مى کند که تنها نيستيد و من با شما هستم، همه چيز را مى شنوم و مى بينم: (إِنَّنِى مَعَکُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى) و در جاى ديگر مى فرمايد: (يُثَبِّتُ اللهُ الَّذِينَ امَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا)؛ «خداوند کسانى را که ايمان آوردند به دليل گفتار و اعتقاد ثابتشان، استوار مى دارد، هم در اين جهان و هم در سراى ديگر».
و اين همان چيزى است که پيوسته و همه روزه در نمازها از خداوند تقاضا مى کنيم و مى گوييم: (إِيَّاکَ نَعْبُدُ وَإِيَّاکَ نَسْتَعِينُ).

* * *
پاورقی ها
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 11، ص 66؛ کتاب تمام نهج البلاغه که جمله هاى مکمّل اين خطبه را آورده است تعبيراتى دارد که به وضوح نشان مى دهد ضمير در «إنّه» به ذات پاک پروردگار بازمى گردد؛ نه به قضا و قدر. (تمام نهج البلاغه، خطبه 22، ص 299).
«نسخ» از ريشه «نسخ» بر وزن «مسخ» در اصل به معناى انتقال و جابه جا کردن چيزى است لذا هنگامى که بر اثر حرکت خورشيد، سايه جابه جا مى شود مى گويند: «نسخت الشمس الظلّ» و به نوشتن چيزى از روى نوشته اى ديگر استنساخ و نسخه بردارى گفته مى شود، چون مطلب را منتقل مى سازد. نسخ در احکام نيز از اين ريشه گرفته شده، زيرا حکمى جاى حکم ديگرى را مى گيرد و در خطبه بالا نسخ اشاره به انتقال نطفه از پدرى به پدر ديگر است که از طريق وراثت، ويژگى هاى پدران به فرزندان منتقل مى شود. «عاهر» به معناى شخص فاسق و فاجر و آلوده دامن است. مصباح المتهجّد، ج 2، ص 789. بحارالانوار، ج 15، ص 117؛ مجمع البيان، ج 4، ص 497. من لا يحضره الفقيه، ج 2، باب زيارة الجامعة لجميع الأئمَّة، ص 612، ضمن حديث 3213. بحارالانوار، ج 33، ص 376؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 297؛ الفصول المختارة، ص 211؛ الغدير، ج 3، ص 176-180. ضمير «يقول» به «الله» بر مى گردد که قبلا ذکر شده و معناى جمله اين است که خداوند زبان آنها را گويا مى کند و خير را بر آن جارى مى سازد. طه، آيه 46. ابراهيم، آيه 27.