تفسیر بخش سوم

فَلْيَقْبَلِ آمْرُءٌ کَرَامَةً بِقَبُولِهَا، وَلْيَحْذَرْ قَارِعَةً قَبْلَ حُلُولِهَا، وَلْيَنْظُرِ آمْرُؤٌ فِي قَصِيرِ أَيَّامِهِ، وَ قَلِيلِ مُقَامِهِ، فِي مَنْزِلٍ حَتَّى يَسْتَبْدِلَ بِهِ مَنْزِلاً، فَلْيَصْنَعْ لِمُتَحَوَّلِهِ، وَ مَعَارِفِ مُنْتَقَلِهِ. فَطُوبَى لِذِي قَلْبٍ سَلِيمٍ، أَطَاعَ مَنْ يَهْدِيهِ، وَ تَجَنَّبَ مَنْ يُرْدِيهِ، وَ أَصَابَ سَبِيلَ آلسَّلامَةِ بِبَصَرِ مَنْ بَصَّرَهُ، وَطَاعَةِ هَادٍ أَمَرَهُ، وَ بَادَرَ آلْهُدَى قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ أَبْوَابُهُ، وَ تُقْطَعَ أَسْبَابُهُ، وَآسْتَفْتَحَ التَّوْبَةَ، وَ أَمَاطَ الحَوْبَةَ، فَقَدْ أُقِيمَ عَلَى آلطَّرِيقِ، وَ هُدِيَ نَهْجَ آلسَّبِيلِ.

ترجمه
هر انسانى بايد نصيحت مرا که جز قبول آن، پاداشى از وى نمى طلبم از من بپذيرد (و در راه عالمان ربانى گام نهد) و از حادثه کوبنده (ى مرگ) پيش از رسيدنش برحذر باشد، و هرکس بايد به مدت کوتاه عمر و اقامت اندکش در اين منزلگاه نظر افکند تا آن را به منزلگاهى والا مبدل سازد و براى محلى که او را بدان جا مى برند و براى شناخت نيازهاى جايگاه آينده اش، آنچه را که در توان دارد به کار گيرد. خوشا به حال آن کس که قلب سليم دارد، از کسى که به هدايتش مى پردازد اطاعت مى کند و از آن کس که او را به پستى و هلاکت مى کشاند دورى مى جويد، درنتيجه با کمک کسى که او را بينا مى سازد و با اطاعت رهبر هدايت کننده اى که به او دستور مى دهد، راه سلامت را مى يابد و هدايت را پيش از آن که درهايش بسته شود و اسبابش قطع گردد، به دست مى آورد، درِ توبه را مى گشايد و گناه را از ميان مى برد که اگر چنين کند بر طريق حق قرار گرفته و به راه راست و روشن هدايت شده است.
شرح و تفسیر
هدايت يافتگان
امام (عليه السلام) در اين بخش همه مردم را مخاطب ساخته و آن ها را به پيمودن راه علماى ربّانى که اوصاف آن ها در بخش گذشته به طور مشروح بيان شد، دعوت مى کند و درواقع در اين بخش، مراحل سيروسلوک الى الله را برمى شمرد؛ نخست مى فرمايد: «هر انسانى بايد نصيحت مرا که جز قبول آن، پاداشى از وى نمى طلبم از من بپذيرد (و در راه عالمان ربّانى گام نهد) و از حادثه کوبنده (ى مرگ) پيش از رسيدنش برحذر باشد، و هرکس بايد به مدّت کوتاه عمر و اقامت اندکش در اين منزلگاه نظر افکند تا آن را به منزلگاهى والا مبدّل سازد و براى محلّى که او را بدان جا مى برند و براى شناخت نيازهاى جايگاه آينده اش، آنچه را که در توان دارد به کار گيرد»؛ (فَلْيَقْبَلِ آمْرُءٌ کَرَامَةً بِقَبُولِهَا، وَلْيَحْذَرْ قَارِعَةً قَبْلَ حُلُولِهَا، وَلْيَنْظُرِ آمْرُؤٌ فِي قَصِيرِ أَيَّامِهِ، وَ قَلِيلِ مُقَامِهِ، فِي مَنْزِلٍ حَتَّى يَسْتَبْدِلَ بِهِ مَنْزِلاً، فَلْيَصْنَعْ لِمُتَحَوَّلِهِ، وَ مَعَارِفِ مُنْتَقَلِهِ).
امام (عليه السلام) در اوّلين گام، توجّه همگان را به کوتاهى عمر دنيا و پايان زندگى وفرارسيدن مرگ جلب مى کند تا همچون دنياپرستان، آخرت را به فراموشى نسپارند و دنيا را محلّ اقامت هميشگى خويش نپندارند.
اين همان حالت يقظه و بيدارى است که نخستين مرحله سيروسلوک الى الله را تشکيل مى دهد. براى بيدارى، چه عاملى بهتر از ذکر مرگ و حلول اجل؟ در ادامه اين سخن به پاک ساختن قلب و برگزيدن دليل راه اشاره کرده، مى فرمايد: «خوشا به حال آن کس که قلب سليم دارد، از کسى که هدايتش مى کند اطاعت مى نمايد و از آن کس که او را به پستى و هلاکت مى کشاند دورى مى جويد»؛ (فَطُوبَى لِذِي قَلْبٍ سَلِيمٍ، أَطَاعَ مَنْ يَهْدِيهِ، وَ تَجَنَّبَ مَنْ يُرْدِيهِ).
«درنتيجه با کمک کسى که او را بينا مى سازد و با اطاعت رهبر هدايت کننده اى که به او دستور مى دهد، راه سلامت را مى يابد و هدايت را پيش از آن که درهايش بسته شود و اسبابش قطع گردد، به دست مى آورد»؛ (وَ أَصَابَ سَبِيلَ آلسَّلامَةِ بِبَصَرِ مَنْ بَصَّرَهُ، وَ طَاعَةِ هَادٍ أَمَرَهُ، وَ بَادَرَ آلْهُدَى قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ أَبْوَابُهُ، وَ تُقْطَعَ أَسْبَابُهُ).
به اين ترتيب امام (عليه السلام) به رهروان اين راه توصيه مى کند که اگر نوسفرند، بدون هادى و راهنما گام برندارند و در پرتو هدايت عالمان ربّانى و پويندگان پرسابقه، تا فرصتى در دست دارند و درهاى هدايت، گشوده است به سرمنزل مقصود برسند.
سرانجام امام (عليه السلام) به توبه و زدودن زنگار گناه از دل که شرط اصلى پيمودن اين راه است دعوت کرده، مى فرمايد: «و (خوشا به حال کسى که) دَرِ توبه را مى گشايد و گناه را از ميان مى برد که اگر چنين کند بر طريق حق قرار گرفته، و به راه راست و روشن هدايت شده است»؛ (وَ آسْتَفْتَحَ التَّوْبَةَ، وَ أَمَاطَ الحَوْبَةَ، فَقَدْ أُقِيمَ عَلَى آلطَّرِيقِ، وَ هُدِيَ نَهْجَ آلسَّبِيلِ).
بنابراين، از اين طريق، مسير قرب الى الله به روى انسان گشوده مى شود ومشمول عنايات خاص الهى مى گردد. نکته
نياز به راهنما در پيمودن مقامات معنوى
در اين خطبه شريفه اشاراتى به اين نکته بود که خوشا به حال کسانى که از هدايت کننده اى پيروى مى کنند و با بينايى کسى که آن ها را بينا مى سازد به راه خويش ادامه مى دهند و از آن کس که آن ها را به راه راست هدايت مى کند اطاعت مى نمايند.
اين جمله ها و مشابه آن که در بعضى ديگر از خطب نهج البلاغه آمده است اين سؤال را مطرح مى کند که آيا پيمودن مقامات معنوى که از آن به سيروسلوک الى الله تعبير مى شود نياز به استاد خاصى دارد که اين راه را پيموده باشد و از آفات و خطرات آن آگاه باشد و تازه کاران و نوسفران را دستگيرى کند و به سرمنزل مقصود برساند؟
به بيان ديگر، آيا اصول کلى هدايت که در کتاب و سنّت آمده براى پيمودن اين راه کافى است يا رهروان اين راه هر يک به تناسب استعداد و روحيه خود نياز به استادى دارند که در تشخيص جزئيات به آن ها کمک کند؟ و همان گونه که دستورات کلى پزشکى براى درمان همه بيماران کافى نيست، بلکه هر بيمار نياز به معاينه و تشخيص بيمارى و سپس روش درمان خاص خود دارد، در پيمودن مقامات معنوى نيز همين گونه است؟
البتّه لحن آيات و روايات اسلامى اين است که همه مؤمنان با انجام دستوراتى که در کتاب و سنّت وارد شده و پايبندى به احکام الهى و در نظر گرفتن دقايقى که در اين دو منبع بزرگ است مى توانند به قلّه رفيع ايمان برسند و راه قرب الى الله را بپيمايند. در حالات صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله) و اصحاب ائمه معصومين : نيز کمتر اثرى از انتخاب استادان خصوصى مى يابيم. حتّى رواياتى که در پاسخ سؤال بعضى از افراد وارد شده براى عموم مؤمنان اثربخش است. طرفداران انتخاب استاد خصوصى گاه به امور ذيل استدلال مى کنند:
1. داستان حضرت خضر و موسى (عليهما السلام) نشان مى دهد که خداوند استاد راهنمايى براى موسى (عليه السلام) انتخاب کرد و وى وظيفه داشت دستوراتش را به کار بندد.
2. داستان حضرت موسى و شعيب (عليهما السلام) نيز ممکن است از همين قبيل باشد.
3. در داستان لقمان و پسرش نيز آثارى از اين برنامه ديده مى شود.
4. آيه سؤال در قرآن مجيد (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ) به ناآگاهان دستور مى دهد که مشکلات علمى و فکرى را با سؤال از آگاهان حل کنند.
5. در خطبه 105 نهج البلاغه خوانديم که امام (عليه السلام) مى فرمايد: «أيُّهَا النّاسُ اسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْباحِ واعِظٍ مُتَّعظٍ؛ اى مردم! چراغ فکر خود را از شعله گفتار واعظانِ باعمل روشن سازيد».
6. امام سجّاد (عليه السلام) فرمود: «هَلَکَ مَنْ لَيْسَ لَهُ حَکيمٌ يُرْشِدُهُ وَ ذَلَّ مَنْ لَيْسَ لَهُ سَفِيهٌ يَعْضُدُهُ؛ کسى که دانشمند ارشادکننده اى نداشته باشد گمراه مى شود و کسى که فرد ساده دل کمک کننده اى نداشته باشد ناتوان مى گردد».
7. تعبيراتى که در خطبه مورد بحث آمد نيز مى تواند گواه ديگرى بر اين مطلب باشد.
ولى غالب اين دلايل، قابل مناقشه است، زيرا داستان موسى و خضر (عليهما السلام) آن گونه که از آيات قرآن استفاده مى شود ارتباطى با اين مسئله ندارد. موسى (عليه السلام) مأمور بود علومى را درباره اسرار جهان انسانيّت از خضر (عليه السلام) بياموزد تا بر بعضى از حوادثى که ظاهر آن را ناپسند مى بيند خرده نگيرد. به همين دليل هنگامى که موسى (عليه السلام) نمونه هايى را مشاهده کرد از خضر (عليه السلام) جدا شد و راه خود را ادامه داد واين کار ارتباطى با پيمودن مقامات معنوى و سيروسلوک الى الله با هدايت راهنماى خصوصى ندارد.
در داستان موسى و شعيب (عليهما السلام) نيز کمترين اثرى از اين مسئله ديده نمى شود. البتّه نمى توان انکار کرد که کسى که ساليانى دراز در خدمت پيامبر بزرگى باشد بسيارى از مطالب و تجارب را از او مى آموزد.
در داستان لقمان و فرزندش نيز يک سلسله دستورات کلى ديده مى شود که جنبه عمومى و همگانى دارد و قرآن آن را به همين دليل ذکر کرده است.
آيه سؤال نيز مناسب مسئله تقليد از عالمان و مجتهدان است، همان گونه که در کتب اصولى به آن استدلال کرده اند. به بيان ديگر، اشاره به بيان احکام به صورت کلّى است؛ نه دستورات خاص و شخصى.
تنها در روايت بحار و بعضى خطبه هاى نهج البلاغه اشاره اى به اين مطلب ديده مى شود.
کوتاه سخن اين که اگر بخواهيم انتخاب استاد راهنما را به عنوان يک شرط لازم در پيمودن مقامات معنوى بپذيريم، با ظواهر کتاب و سنّت و سيره اصحاب پيامبر (صلي الله عليه و آله) و ائمه هدى : سازگار نيست؛ ولى اگر بخواهيم آن را به عنوان کمک گرفتن براى پيمودن اين راه تلقّى کنيم کار بسيار خوبى به نظر مى رسد؛ ولى از اين نکته اساسى نبايد غافل بود که اين موضوع در طول تاريخ و حتّى در زمان ما مورد سوء استفاده فراوان افراد نااهل و منحرف قرار گرفته و در بعضى از موارد سر از افکار صوفيان و برنامه هاى منحطّ آنان درآورده است و نه تنها موجب قرب الى الله نشده، بلکه سبب بُعد من الله گشته است.
اگر کسى واقعآ خود را نيازمند به چنين استادى مى بيند بايد در انتخاب او بسيار سخت گير باشد. مبادا خود را به شيطانى بسپارد به گمان اين که خضر راه است و دليل الى الله. ما در اين جا مخصوصآ به همه جوانان پاک دل که به دنبال چنين استادى مى گردند توصيه مى کنيم که در درجه اوّل اگر مى توانند از کتاب هاى خوبى که عالمان وارسته و شناخته شده نوشته اند استفاده کنند و در درجه بعد با شور و مشورت کامل، استادى را براى خود برگزينند.
اين نکته نيز شايان ذکر است که بعضى معتقدند اگر استادى لازم باشد در ابتداى راه لازم است امّا هنگامى که رهروان در مسير قرار گرفتند ديگر نيازى به استاد خصوصى نيست بلکه از تعليمات عمومى کتاب و سنّت مى توان در اين راه بهره گرفت.
البتّه از روايات و تواريخ اسلامى استفاده مى شود که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و امامان معصوم (عليهم السلام) اصحاب خاصى داشتند که محرم راز و حاملان اسرار آن ها بودند مانند على (عليه السلام) براى پيامبر (صلي الله عليه و آله) و «کميل»ها و «اصبغ بن نباته»ها و «ميثم»ها و«رُشَيدِ هَجَرى»ها؛ ولى اين موضوع ارتباطى با مسئله استاد و شاگرد در امر سيروسلوک ندارد که هر روز استاد دستور تازه اى براى پيمودن راه تعيين کند وهر يک از شاگردان دستور خاص خودش را داشته باشد، بلکه آن ها همان گونه که گفته شد صاحبان اسرار و حاملان علوم معصومان (عليهم السلام) بودند، علومى که همگان استعداد درک يا حفظ آن را نداشتند.
در هر حال شکى نيست که وجود استاد پرتجربه و دليل راه که انسان بتواند از اطلاعات و تجارب او در پيمودن مقامات معنوى استفاده کند، استادى که از هر نظر مورد اعتماد و اطمينان باشد، بسيار خوب و مغتنم است؛ ولى چنان نيست که انسان نتواند با استفاده از دستورات کلى که در کتاب و سنّت و تاريخ زندگى پيشوايان اسلام آمده اين راه را طى کند. مهم آن است که انسان عزم و اراده قوى براى پيمودن اين راه داشته باشد وگرنه مسير، واضح و آشکار است. اگر توکّل بر خدا باشد او هم حمايت و راهنمايى مى کند.
در پايان بار ديگر تأکيد مى کنيم که افراد زيادى از سودجويان و هوس بازان يا افراد غافل و گمراه با استناد به اين مسئله بسيارى از جوانان را به گمراهى کشانده يا آن ها را مورد سوء استفاده قرار داده اند. از اين شياطين که در لباس انسان يا پير طريقت و مرشد و راهنماى راه قرب الى الله خودنمايى مى کنند بايد به شدت برحذر بود.

* * *
پاورقی ها
«کرامة» در اصل به معناى شرافت، شخصيت، ارزش، احترام و نعمت است و اين که در جمله بالا چه معناي ىدارد بعضى آن را مفعول به دانسته اند و گفته اند: مفهوم جمله اين است که بايد هر انسانى کرامت الهى و نعمت او را به وسيله پذيرش اين صفات برجسته بپذيرند، بنابراين کرامت به معناى کرامة الله و اشاره به نعمت هاى اوست. احتمال ديگر اين است که «کرامة» ازقبيل مفعول له باشد که مفهوم جمله چنين مى شود که هر انسانى براى کرامت و محبّت اين سخن را از من بپذيرد.
«قارعه» از ريشه «قرع» به معناى کوبيدن گرفته شده و «قارعه» به حوادث مهم و کوبنده گفته مى شود؛ مانند مرگ، زلزله. يکى از نام هاى قيامت نيز «قارعه» است، زيرا با حوادث کوبنده اى همراه است. «يردى» از ريشه «رَدْى» بر وزن «رعد» به معناى هلاکت يا سقوط توأم با هلاکت است و «يردى» (از باب افعال) يعنى هلاک مى کند. «حوبه» در اصل به معناى احتياج و نيازى است که انسان را به گناه مى کشاند. سپس به هرگونه گناه يا گناهان بزرگ اطلاق شده است. انبياء، آيه 7. بحارالانوار، ج 75، ص 159، در ذيل ح 19؛ کشف الغمة، ج 2، ص 113.