تفسیر بخش اوّل
الْحَمْدُ لِلّهِ آلَّذِي لَمْ يُصْبِحْ بِي مَيِّتاً وَ لا سَقِيماً، وَ لا مَضْرُوباً عَلَى عُرُوقِي بِسُوءٍ، وَ لا مَأْخُوذاً بِأَسْوَإِ عَمَلِي، وَ لا مَقْطُوعاً دَابِرِي، وَلامُرْتَدًّا عَنْ دِينِي، وَ لا مُنْکِراً لِرَبِّي، وَ لا مُسْتَوْحِشاً مِنْ إِيمَانِي، وَلامُلْتَبِساً عَقْلِي، وَ لا مُعَذَّباً بِعَذَابِ آلْأُمَمِ مِنْ قَبْلِي. أَصْبَحْتُ عَبْداً مَمْلُوکاً ظَالِماً لِنَفْسِي، لَکَ آلْحُجَّةُ عَلَيَّ وَ لا حُجَّةَ لي. وَ لا أَسْتَطِيعُ أَنْ آخُذَ إِلاَّ مَا أَعْطَيْتَنِي، وَ لا أَتَّقِي إِلاَّ مَا وَقَيْتَنِي.
ترجمه
شرح و تفسیر
همان گونه که اشاره شد، اين کلام امام (عليه السلام) خطبه نيست، بلکه دعاى پرمعنايى است که تمام خير دنيا و آخرت در آن جمع است.
در آغاز امام (عليه السلام) خدا را به سبب نجات از ده چيز حمد و سپاس مى گويد که هر يک از آن ها مى تواند تيره روزى دنيا و آخرت را فراهم سازد.
در چهار قسمت از اين ده قسمت مى فرمايد: «ستايش ويژه خداوندى است که مرا به صورت مرده و بيمار وارد بامداد نساخت و به بيمارى هاى بدمنظر گرفتار ننمود (و آفتى بر رگ ها و اعضايم وارد نکرد) و به کيفر بدترين اعمالم مجازاتم نکرد و مرا بى فرزند قرار نداد»؛ (الْحَمْدُ لِلّهِ آلَّذِي لَمْ يُصْبِحْ بِي مَيِّتاً وَلاسَقِيماً، وَ لا مَضْرُوباً عَلَى عُرُوقِي بِسُوءٍ، وَ لا مَأْخُوذاً بِأَسْوَإِ عَمَلِي، وَ لا مَقْطُوعاً دَابِرِي).
جمله «لَمْ يُصْبِحْ» اشاره به اين است که انسان هنگامى مى تواند در زندگى موفق باشد که از آغاز صبح، سالم و بانشاط باشد و خدا را براى اين نعمت بايد سپاس گفت.
جمله «وَ لا مَضْرُوباً عَلَى عُرُوقِي بِسُوءٍ» به اعتقاد جمعى از شارحان نهج البلاغه اشاره به بيمارى هايى است که انسان را بدمنظر مى کند مانند برص وپيسى، و آن را در عرف عرب کنايه از اين معنا مى دانند، در حالى که بعضى ديگر «عروق» را به معناى اعضا تفسير کرده اند و جمله را اشاره به سلامت اعضاى آدمى مى دانند که از بزرگ ترين نعمتهاى خداست. بعضى ديگر عروق را به همان معناى اصلى، يعنى رگ ها تفسير کرده اند. اشاره به اين که نبودن آفتى در رگ هاى بدن از نعمتهاى بزرگى است که شکر وسپاس دارد و مى دانيم که امروز يکى از بيمارى هاى رايج و خطرناک، گرفتگى رگ هاى قلب و مغز است که عامل مهم سکته هاى قلبى و مغزى است.
بقاى نسل انسان و وجود فرزندان صالح نيز که ثواب اعمالشان و نتايج کارهايشان، هم عايد خودشان مى شود و هم پدر و مادر، نعمت بزرگ ديگرى است که در جمله «وَ لا مَقْطُوعآ دابِرِي» به آن اشاره شده است.
سپس اشاره به شش نعمت مهم ديگر که شايسته هرگونه حمد و سپاس است کرده، مى فرمايد: «و (شکر مى کنم خدايى را که) مرا مرتد از دين و منکر پروردگارم و وحشت زده از ايمانم و گرفتار به اختلال در عقلم نکرد، و مرا به کيفر و عذاب هايى که امت هاى پيشين را با آن مجازات نمود، مجازات نکرد»؛ (وَلا مُرْتَدًّا عَنْ دِينِي، وَ لا مُنْکِراً لِرَبِّي، وَ لا مُسْتَوْحِشاً مِنْ إِيمَانِي، وَ لا مُلْتَبِساً عَقْلِي، وَ لا مُعَذَّباً بِعَذَابِ آلْأُمَمِ مِنْ قَبْلِي).
بسيار مى شود که انسان در آغاز کار، مشمول نعمتهاى مهم الهى است؛ ولى در ادامه راه آن ها را از دست مى دهد. تعدادى ازجمله هاى امام (عليه السلام) در اين قسمت، اشاره به تداوم نعمتهاست؛ نعمت دين و ايمان و عقل، بنابراين هم شمول نعمت، شايسته حمد و شکر است و هم بقا و تداوم آن، زيرا اگر لطف خدا شامل حال نباشد هر لحظه نعمتها در معرض زوال است.
جمله «وَ لا مُنْکِراً لِرَبِّي» بعد از جمله «وَ لا مُرْتَدًّا عَنْ دِينِي» ازقبيل ذکر خاص بعد از عام است.
جمله «وَ لا مُعَذَّباً بِعَذَابِ...» اشاره به عذاب هاى دردناک و وحشتناکى است که
بر بعضى از امت هاى پيشين نازل شد؛ مانند صاعقه، طوفان هاى بسيار شديد وزلزله هاى ويرانگر و آفات سخت و سنگين در جسم و جان.
جمله «وَ لا مُسْتَوْحِشاً مِنْ إِيمَانِي» اشاره به اين است که انسان گاه ايمان دارد، ولى از اين مى ترسد که آلوده به خطاهايى بشود و يا در معرض زوال قرار گيرد. امام (عليه السلام) عرضه مى دارد که تو را به سبب ايمان آميخته با آرامش کامل شکر و سپاس مى گويم.
و از آن جا که يکى از مهم ترين مقامات عارفان و مقرّبان درگاه خداوند تسليم بودن دربرابر فرمان او و اعتراف به نقصان است، امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن چنين عرضه مى دارد: «(خداوندا) شب را به روز آوردم در حالى که بنده مملوکى هستم که به نفس خويش ستم کردم. خداوندا! تو حجّت را بر من تمام کرده اى ومن حجّتى (در ارتکاب گناه دربرابر تو) ندارم. جز آنچه تو بخشيده اى نمى توانم چيزى به دست آورم، و جز از آنچه مرا از آن حفظ کرده اى توان حفظ خود را ندارم»؛ (أَصْبَحْتُ عَبْداً مَمْلُوکاً ظَالِماً لِنَفْسِي، لَکَ آلْحُجَّةُ عَلَيَّ وَلا حُجَّةَ لي. وَ لا أَسْتَطِيعُ أَنْ آخُذَ إِلاَّ مَا أَعْطَيْتَنِي، وَ لا أَتَّقِيَ إِلاَّ مَا وَقَيْتَنِي).
برترين افتخار انسان اين است که بنده خدا باشد همان چيزى که امام (عليه السلام) در سخن ديگرى فرمود: «إلهي کَفى بي عِزّآ أنْ أَکُونَ لَکَ عَبْدآ».
و تعبير «ظَالِماً لِنَفْسِي» اشاره به اين است که انسان هيچ گاه نمى تواند حقّ عبوديت پروردگار را انجام دهد. جايى که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) عرضه مى دارد: «إِلَهي ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ» ديگران به طريق اولى بايد اعتراف به تقصير کنند.
* * *
پاورقی ها
«دابر» در اصل به معناى پشت يا شخص تابع است به همين لحاظ به فرزندان و نسل هايى که بعد از انسان مى آيند «دابر» گفته مى شود. «ملتبس» از ريشه «لبس» بر وزن «حبس» به معناى اشتباه گرفته شده و «ملتبسآ عقلى» به معناى به هم ريختن فکر و عقل است. خصال صدوق، ج 2، ص 420، ح 14. بحارالانوار، ج 68، ص 23.