تفسیر بخش سوم

فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ لِعَقْلِکَ فِي مَقَاوِمِهِمُ آلْمَحْمُودَةِ، وَ مَجَالِسِهِمُ آلْمَشْهُودَةِ، وَ قَدْ نَشَرُوا دَوَاوِينَ أَعْمَالِهِمْ، وَ فَرَغُوا لِمُحَاسَبَةِ أَنْفُسِهِمْ عَلَى کُلِّ صَغِيرَةٍ وَ کَبِيرَةٍ أُمِرُوا بِهَا فَقَصَّرُوا عَنْهَا، أَوْ نُهُوا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فِيهَا، وَحَمَّلُوا ثِقَلَ أَوْزَارِهِمْ ظُهُورَهُمْ، فَضَعُفُوا عَنِ الْإِسْتِقْلالِ بِهَا، فَنَشَجُوا نَشِيجاً، وَ تَجَاوَبُوا نَحِيباً، يَعِجُّونَ إِلَى رَبِّهِمْ مِنْ مَقَامِ نَدَمٍ وَ اعْتِرَافٍ، لَرَأَيْتَ أَعْلامَ هُدىً، وَ مَصَابِيحَ دُجىً، قَدْ حَفَّتْ بِهِمُ آلْمَلائِکَةُ، وَ تَنَزَّلَتْ عَلَيْهِمُ السَّکِينَةُ، وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُ آلسَّمَاءِ، وَ أُعِدَّتْ لَهُمْ مَقَاعِدُ آلْکَرَامَاتِ فِي مَقْعَدٍ اطَّلَعَ آللّهُ عَلَيْهِمْ فِيهِ، فَرَضِيَ سَعْيَهُمْ، وَ حَمِدَ مَقَامَهُمْ. يَتَنَسَّمُونَ بِدُعَائِهِ رَوْحَ التَّجَاوُزِ، رَهَائِنُ فَاقَةٍ إِلَى فَضْلِهِ، وَأُسَارَى ذِلَّةٍ لِعَظَمَتِهِ، جَرَحَ طُولُ آلْأَسَى قُلُوبَهُمْ، وَ طُولُ آلْبُکَاءِ عُيُونَهُمْ. لِکُلِّ بَابِ رَغْبَةٍ إِلَى آللّهِ مِنْهُمْ يَدٌ قَارِعَةٌ، يَسْأَلُونَ مَنْ لا تَضِيقُ لَدَيْهِ آلْمَنَادِحُ، وَ لا يَخِيبُ عَلَيْهِ آلرَّاغِبُونَ.
فَحَاسِبْ نَفْسَکَ لِنَفْسِکَ، فَإِنَّ غَيْرَهَا مِنَ آلاَْنْفُسِ لَهَا حَسِيبٌ غَيْرُکَ.

ترجمه
اگر حال آن ها را دربرابر عقل خود مجسّم سازى و مقامات ستوده و مجالس آنان را که مشهود فرشتگان است، بنگرى، که نامه هاى اعمال خويش را گشوده وبه حسابرسى اعمال خود نشسته اند و هر کار کوچک و بزرگى را که مأمور به انجام آن بوده و کوتاهى کرده اند يا از آن نهى شده بودند و مرتکب گشته اند، حساب مى کنند و سنگينى بار خطاهايشان را بر دوش خود احساس مى نمايند (ومى بينند) که از کشيدن اين بار سنگين ناتوان اند، درنتيجه گريه گلويشان را مى فشارد و با صداى بلند همراه با يکديگر ضجّه مى زنند و در پيشگاه پروردگارشان در مقام اظهار ندامت و اعتراف به تقصير فرياد برمى آورند. (آرى اگر آن حالات و آن عوالم معنوى را در نظر مجسّم کنى) خواهى ديد که آنان نشانه هاى هدايت و چراغ هاى پرفروغ برطرف کننده تاريکى ها هستند. فرشتگان آن ها را در ميان گرفته اند و آرامش و سکينه الهى بر آن ها نازل شده است؛ درهاى آسمان به رويشان گشوده شده و جايگاه و مقام هاى والاى کرامت براى آنان فراهم گشته است، در جايى که خداوند به آن ها نظر رحمت افکنده و از سعى وکوشش آن ها راضى است و موقعيتشان را مى ستايد. آن ها با دعا و نيايش به درگاه خدا آرامش عفو و گذشت او را مى طلبند و گروگان نيازمندى به فضل او واسيران فروتنى دربرابر عظمتش هستند، غم و اندوه طولانى (به سبب احساس تقصير در اطاعت و بندگى) قلبشان را مجروح ساخته و گريه هاى بسيار، چشمانشان را خسته کرده است. براى هر درى که اميد عفو و رحمت خدا از آن مى رود دستى براى کوبيدن دارند و از درگاه کسى درخواست مى کنند که گستردگى بخشش او تنگى ندارد و اميدواران، از درگاه او نوميد برنمى گردند (حال که چنين است) به حساب خود براى نفع خويشتن رسيدگى کن، (و کار به حساب ديگران نداشته باش) زيرا ديگران حسابرسى جز تو دارند.
شرح و تفسیر
عاقبت کار رهروان راه حق
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه ترسيم دقيقى از حال اهل ذکر و اولياءالله مى کند که چگونه به محاسبه خويش مى پردازند و به جبران کاستى ها اقدام مى کنند، مى فرمايد: «اگر حال آن ها را دربرابر عقل خود مجسّم سازى و مقامات ستوده و مجالس آنان را که مشهود فرشتگان است بنگرى که نامه هاى اعمال خويش را گشوده و به حسابرسى اعمال خود نشسته اند و هر کار کوچک و بزرگى را که مأمور به انجام آن بوده اند و کوتاهى کرده اند يا از آن نهى شده بودند و مرتکب گشته اند حساب مى کنند و سنگينى بار خطاهايشان را بر دوش خود احساس مى نمايند (و مى بينند) که از کشيدن اين بار سنگين ناتوان اند و درنتيجه گريه گلويشان را مى فشارد و با صداى بلند همراه با يکديگر ضجّه مى زنند و در پيشگاه پروردگارشان در مقام اظهار ندامت و اعتراف به تقصير فرياد برمى آورند»؛ (فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ لِعَقْلِکَ فِي مَقَاوِمِهِمُ آلْمَحْمودَةِ، وَ مَجَالِسِهِمُ آلْمَشْهُودَةِ، وَ قَدْ نَشَرُوا دَوَاوِينَ أَعْمَالِهِمْ، وَ فَرَغُوا لِمُحَاسَبَةِ أَنْفُسِهِمْ عَلَى کُلِّ صَغِيرَةٍ وَ کَبِيرَةٍ أُمِرُوا بِهَا فَقَصَّرُوا عَنْهَا، أَوْ نُهُوا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فِيهَا، وَ حَمَّلُوا ثِقَلَ أَوْزَارِهِمْ ظُهُورَهُمْ، فَضَعُفُوا عَنِ الْإِسْتِقْلالِ بِهَا، فَنَشَجُوا نَشِيجاً، وَ تَجَاوَبُوا{6} نَحِيباً{7}، يَعِجُّونَ{8} إِلَى رَبِّهِمْ مِنْ مَقَامِ نَدَمٍ وَ اعْتِرَافٍ).
سپس امام (عليه السلام) بعد از ذکر حالات اولياءالله به نتيجه آن پرداخته، مى فرمايد: «(اگر آن حالات و آن عوالم معنوى را در نظر مجسّم کنى) خواهى ديد که آنان نشانه هاى هدايت و چراغ هاى پرفروغ برطرف کننده تاريکى ها هستند. فرشتگان، آن ها را در ميان گرفته اند و آرامش و سکينه الهى بر آن ها نازل شده است؛ درهاى آسمان به رويشان گشوده شده و جايگاه و مقام هاى والاى کرامت براى آنان فراهم گشته، در جايى که خداوند به آن ها نظر رحمت افکنده و از سعى و کوشش آن ها راضى است و موقعيتشان را مى ستايد»؛ (لَرَأَيْتَ أَعْلامَ هُدىً، وَ مَصَابِيحَ دُجىً، قَدْ حَفَّتْ بِهِمُ آلْمَلائِکَةُ، وَ تَنَزَّلَتْ عَلَيْهِمُ السَّکِينَةُ، وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُ آلسَّمَاءِ، وَ أُعِدَّتْ لَهُمْ مَقَاعِدُ آلْکَرَامَاتِ فِي مَقْعَدٍ اطَّلَعَ آللّهُ عَلَيْهِمْ فِيهِ، فَرَضِيَ سَعْيَهُمْ، وَ حَمِدَ مَقَامَهُمْ).
اين قسمت از کلام امام (عليه السلام) درواقع جواب شرطى است که در جمله گذشته (فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ...) بيان شده بود. امام (عليه السلام) در اين جا پنج وصف يا نتيجه مهم براى مراقبت هاى آن ها ذکر مى فرمايد که نشانه هاى هدايت و چراغ هاى تاريکى ها هستند. اشاره به اين که آن ها هرگز مانند زاهدان گوشه گير نيستند که تنها گليم خود را از آب بيرون کشند، بلکه نجات غريقانى هستند که سعى مى کنند غافلان وآلودگان را از غرقاب گناه رهايى بخشند و ازنظر مقام و موقعيت آن قدر والامقام اند که فرشتگان، گرداگرد آن ها را گرفته و در خدمت آنان اند، همان گونه که قرآن مى فرمايد: (الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِکَةُ).
آرامش و سکينه الهى به مضمون (هُوَ الَّذِى أَنْزَلَ السَّکِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانآ مَّعَ إِيمَانِهِمْ) بر وجودشان سايه افکنده و به مضمون (إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِى جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ * فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيکٍ مُّقْتَدِرٍ) مقامات توصيف ناپذير فضل و رحمت الهى در انتظار آنان است.
راستى هنگامى که انسان اين کلمات پرمعنا را مى خواند که چگونه اولياءالله در پرتو بندگى و عبوديّت، به جاهايى مى رسند که جز خدا نمى بينند، در فکر فرو مى رود که اين انسان چه لياقت بزرگى دارد! اگر قدر آن را بداند و استعداد خويش را به فعليّت برساند.
در ادامه اين سخن به بخش ديگرى از حالات اهل ذکر در ارتباط با خدا در خلوتگاه عبادت و بندگى پرداخته، مى فرمايد: «آن ها با دعا و نيايش به درگاه خدا آرامش عفو و گذشت او را مى طلبند، و گروگان نيازمندى به فضل او و اسيران فروتنى دربرابر عظمتش هستند. غم و اندوه طولانى (به سبب احساس تقصير در اطاعت و بندگى) قلبشان را مجروح ساخته و گريه هاى بسيار، چشمانشان را خسته کرده است»؛ (يَتَنَسَّمُونَ بِدُعَائِهِ رَوْحَ التَّجَاوُزِ، رَهَائِنُ فَاقَةٍ إِلَى فَضْلِهِ، وَأُسَارَى ذِلَّةٍ لِعَظَمَتِهِ، جَرَحَ طُولُ آلْأَسَى قُلُوبَهُمْ، وَ طُولُ آلْبُکَاءِ عُيُونَهُمْ).
اشاره به اين که آن ها هرقدر در اطاعت و بندگى کوشا باشند باز خود را دربرابر عظمت خدا مقصّر مى دانند و به همين دليل از يک سو، پيوسته به درگاه او مى روند و آرامش را از طريق عفو او مى جويند و ازسوى ديگر، هرگز تکيه بر اعمال خويش نمى کنند، بلکه تکيه بر فضل خدا دارند، اندوهى شديد بر قلب آن ها سنگينى مى کند و چشم هاى گريانشان از اين اندوه درونى خبر مى دهد.
در ادامه مى افزايد: «(به همين دليل) براى هر درى که اميد عفو و رحمت خدا از آن مى رود، دستى براى کوبيدن دارند و از درگاه کسى درخواست مى کنند که گستردگى بخشش او تنگى ندارد و اميدواران، از درگاه او نوميد برنمى گردند»؛ (لِکُلِّ بَابِ رَغْبَةٍ إِلَى آللّهِ مِنْهُمْ يَدٌ قَارِعَةٌ، يَسْأَلُونَ مَنْ لا تَضِيقُ لَدَيْهِ آلْمَنَادِحُ، وَلا يَخِيبُ عَلَيْهِ آلرَّاغِبُونَ). اشاره به اين که آن ها دل به اعمال خويش نمى بندند و تنها اميد به کرم خدا دارند. هر درى را که از آن اميد عفو و رحمت خدا برود مى کوبند و هر کارى را که احتمال مى دهند سبب خشنودى او مى گردد و امواج درياى رحمتش را به حرکت درمى آورد، انجام مى دهند.
درواقع آن ها همواره در ميان خوف و رجا که بهترين حالات مؤمن است به سر مى برند، خوف و ترس از کوتاهى ها و اميد و رجا به فضل خدا.
در پايان، لحن کلام امام (عليه السلام) عوض مى شود و از شرح حالات اهل ذکر به يک اندرز عمومى پرداخته، مى فرمايد: «(حال که چنين است) به حساب خود براى نفع خويشتن رسيدگى کن، (و کار به حساب ديگران نداشته باش) زيرا ديگران حسابرسى جز تو دارند»؛ (فَحَاسِبْ نَفْسَکَ لِنَفْسِکَ، فَإِنَّ غَيْرَهَا مِنَ آلْأَنْفُسِ لَهَا حَسِيبٌ غَيْرُکَ).
اشاره به اين که پيش از آن که زندگى تو پايان گيرد و به برزخ و قيامت برسى وفرشتگان الهى حسابرس تو باشند خودت در اين جا به حساب خويش رسيدگى کن تا اگر خطايى از تو سر زده است جبران کنى و اگر کار نيکى داشته اى خدا را شکر نمايى؛ هرگز لازم نيست در اعمال کوچک و بزرگ ديگران دقيق شوى و به حسابرسى آن ها بپردازى و از خود غافل گردى، چراکه آن ها براى خود حسابرسى دارند.
جمله اخير درواقع دو پيام دارد: يکى همان پيام حديث معروف «حاسِبُوا قَبْلَ أنْ تُحاسَبُوا» است و ديگرى، پيام آيه شريفه (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ امَنُوا عَلَيْکُمْ أَنفُسَکُمْ لا يَضُرُّکُمْ مَّنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ)؛ «اى کسانى که ايمان آورده ايد! مراقب خود باشيد اگر شما هدايت يافته ايد گمراهى گمراهان به شما زيانى نمى رساند». نکته
ذکر خدا و ذاکران
تمام آنچه در اين خطبه غرّا و پرمحتوا آمد، شرحى بود بر قسمتى از دو آيه قرآن مجيد و آن اين که مردان پاک باز الهى هرگز براى متاع دنيا از ياد خدا غافل نمى شوند. نور الهى در خانه آن ها مى درخشد و آن ها همچون ستارگانى هستند که در ظلمات برّ و بحر، خلق خدا را راهنمايى مى کنند.
گذشته از اين که ذکر، مراحل سه گانه اى دارد: ذکر با قلب، با لسان و با عمل، در هر مرحله مصاديق متفاوتى دارد، همچون نور که هم نور آفتاب را شامل مى شود و هم نور يک شمع را.
گاه اين ذکر چنان محدود است که تنها فضاى اطراف خود را روشن مى سازد و گاه آن چنان عميق و گسترده است که جهانى را روشن مى کند.
قرآن اهمّيّت فوق العاده اى براى ذکر و ذاکران قائل شده است. در يک جا به موسى (عليه السلام) خطاب مى کند: نمازهاى تو براى اين است که به ياد من باشى: (أَقِمِ الصَّلوةَ لِذِکْرِى).
گاه مى فرمايد: ذکر خدا از نماز هم برتر و بالاتر است؛ يعنى روح نماز است : (إِنَّ الصَّلوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ وَلَذِکْرُ اللهِ أَکْبَرُ).
گاه مى فرمايد: اگر از شراب به شدت نهى شده براى اين است که شما را از ذکر خدا غافل مى کند: (وَيَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللهِ).
گاه مى گويد: نفوذ شيطان از آن جا شروع مى شود که انسان از ذکر خدا غافل گردد: (وَمَنْ يَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمَانِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانآ فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ). گاه همه عظمت قرآن را در جمله اى خلاصه کرده، مى فرمايد: (إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعَالَمِينَ).
گاه مى فرمايد: براى حل هر مشکل به سراغ اهل ذکر برويد: (فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ).
سرانجام ذکر خدا را آرام بخش دل ها و وسيله اطمينان قلب معرفى مى کند : (أَلا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ).
گرچه ذکر در اين آيات معانى مختلفى دارد، ولى همه در يک قدر مشترک جمع اند و آن چيزى است که انسان را به سوى خدا مى برد. از قلب بر زبان جارى مى شود و از زبان به تمام اعمال انسان گسترش مى يابد. گويى همه اعضا در همه اعمال با صداى رسا ذکر خدا مى گويند.
در روايات اسلامى نيز مسئله ذکر و ذاکران بازتاب گسترده اى دارد:
در روايتى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم که هرچيزى حد و اندازه اى دارد جز ذکر خدا که هيچ حدّى براى آن متصوّر نيست: «ما مِنْ شَيْءٍ إلّا وَلَهُ حَدٌّ يَنْتَهي إلَيْهِ إلاَّ الذِّکْرَ فَلَيْسَ لَهُ حَدٌّ يَنْتَهِي إِلَيْهِ».
در حديث ديگرى از همان بزرگوار آمده است که هرکس ذکر خدا را بسيار بگويد خداوند در بهشت سايه عنايتش را بر او مى گستراند: «مَنْ أکْثَرَ ذِکْرَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ أظَلَّهُ اللهُ فِي جَنَّتِهِ».
از روايات ديگرى استفاده مى شود که ذکر خدا دافع انواع بلاهاست. در حديثى از امام صادق (عليه السلام) مى خوانيم: «إنَّ الصَّواعِقَ لاتُصيبُ ذاکِرآ» صاعقه ها (و بلاهاى بزرگ) به ذاکران اصابت نمى کند.
بلکه از اين فراتر، از آن حضرت نقل شده که مى فرمايد: «ما مِنْ طَيْرٍ يُصَادُ إلاَّ بِتَرْکِهِ التَّسْبيحَ وَ ما مِنْ مالٍ يُصَابُ إلاَّ بِتَرْکِ الزَّکاةِ؛ هيچ پرنده اى صيد نمى شود مگر اين که در آن روز ذکر خدا را ترک گفته و هيچ مالى ضايع نمى شود مگر اين که زکات آن را نداده باشند».
کوتاه سخن اين که آيات و روايات درباره ذکر خدا و اهمّيّت و آثار آن در زندگى مادى و معنوى و در دنيا و آخرت بسيار است، آنچه آورديم گوشه اى از آن بود.
اين گفتار را با سخنى از امام صادق (عليه السلام) که در ادامه حديث نامحدود بودن ذکر بيان فرموده پايان مى دهيم. مى فرمايد: «کانَ أبي کَثيرُ الذِّکْرِ لَقَدْ کُنْتُ أمْشي مَعَهُ وَإِنَّهُ لَيَذْکُرُ اللهَ وَ آکُلُ مَعَهُ الطَّعَامَ وَ إِنَّهُ لَيَذْکُرُ اللهَ وَ لَقَدْ کانَ يُحدِّثُ الْقَومَ وَ ما يَشْغَلُهُ ذلِکَ عَنْ ذِکْرِ اللهِ...؛ پدرم بسيار ذکر خدا مى گفت. هنگامى که با او راه مى رفتم زبانش به ذکر خدا مشغول بود و هنگامى که با او غذا مى خوردم ذکر خدا مى گفت و سخن گفتن با مردم او را از ذکر خدا غافل نمى کرد».

* * * .
پاورقی ها
«مثلتهم» از ريشه «مثول» بر وزن «حلول» به معناى مجسم ساختن گرفته شده است.
«مقاوم» جمع «مقام» به معناى جايگاه است خواه جايگاه معنوى باشد يا جايگاه جسمانى. «دواوين» جمع «ديوان» به معناى دفتر و در اين جا به معناى نامه عمل است. «اوزار» جمع «وزر» بر وزن «حرز» به معناى بار سنگين است و در اين جا به معناى بار سنگين مسئوليت هاست. «نشيج» به معناى گلوگيرشدن از گريه و رفت و آمد صدا در گلو براثر گريه است که در فارسى به آن هق هق کردن گفته مى شود. «تجاوبوا» از ريشه «تجاوب» به معناى پاسخ دادن به يکديگر و هماهنگ شدن است و در اينجا اشاره به گروهى است که در يک مجلس مى نشينند و با هم مى گريند. «نحيب» به معناى گريه شديد و شيون کردن است. «يعجون» از ريشه «عج» بر وزن «حج» به معناى فرياد زدن است. «دُجى» جمع «دُجْية» بر وزن «لقمه» به معناى ظلمت است. اين واژه گاه به معناى مفرد (تاريکى) نيز به کار مى رود. فصلت، آيه 30. فتح، آيه 4. قمر، آيات 54-55. «يتنسمون» از ريشه «نسيم» گرفته شده، بنابراين «يتنسمون» يعنى آن ها در انتظار نسيمى هستند و «تنسُم» به معناى تنفس است. «اَسى» به معناى حزن و اندوه است. «المنادح» جمع «مندوحة» به معناى زمين وسيع و گسترده است. سپس به هر برنامه گسترده اى که در آن آزادى عمل وجود دارد، اطلاق شده است. نهج البلاغه، خطبه 90. مائده، آيه 105. طه، آيه 14. عنکبوت، آيه 45. مائده، آيه 91. زخرف، آيه 36. يوسف، آيه 104. انبياء، آيه 7. رعد، آيه 28. کافى، ج 2، باب ذکر اللّه عزوجل کثيراً، ص 498، ح 1. کافى، ج 2، باب ذکر اللّه عزوجل کثيراً، ص 500، ح 5. کافى، ج 2، باب ان الصاعقه لا تصيب ذکرا، ص 500، ح 2. وسائل الشيعه، ج 6، باب تحريم منع الزکاة، ص 15، ح 20. کافى، ج 2، باب ذکر اللّه عزوجل کثيراً، ص 499، ضمن حديث 1.