تفسیر بخش دوم

وَإِنَّ لِلذِّکْرِ لَأَهْلاً أَخَذُوهُ مِنَ آلدُّنْيَا بَدَلاً، فَلَم تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْهُ، يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ آلْحَيَاةِ، وَ يَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ آللّهِ فِي أَسْمَاعِ آلْغَافِلِينَ، وَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ يَأْتَمِرُونَ بِهِ، وَ يَنْهَوْنَ عَنِ آلْمُنْکَرِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ، فَکَأَنَّمَا قَطَعُوا آلدُّنْيَا إِلَى آلاْخِرَةِ وَ هُمْ فِيهَا، فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذلِکَ، فَکَأَنَّمَا آطَّلَعُوا غُيُوبَ أَهْلِ آلْبَرْزَخِ فِي طَولِ آلْإِقَامَةِ فِيهِ، وَ حَقَّقَتِ آلْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ عِدَاتِهَا، فَکَشَفُوا غِطَاءَ ذلِکَ لِأَهْلِ آلدُّنْيَا، حَتَّى کَأَنَّهُمْ يَرَوْنَ مَا لا يَرَى آلنَّاسُ، وَ يَسْمَعُونَ مَا لا يَسْمَعُونَ.

ترجمه
ياد خدا اهلى دارد که آن را به جاى (زرق وبرق) دنيا برگزيده اند، لذا هيچ تجارت و دادوستدى آن ها را از ياد خدا بازنداشته، با ياد خدا تمام دوران زندگى خود را سپرى مى کنند و با فريادهاى بازدارنده در گوش غافلان، آن ها را متوجه (کيفر) محرمات الهى مى کنند و به عدالت و معروف دعوت مى نمايند و خود عامل به آن هستند، مردم را از منکرات بازمى دارند و خود گرد آن نمى گردند. (با اين که در دنيا هستند) گويى دنيا را رها کرده و به آخرت پيوسته اند و در آن قرار دارند، به همين سبب ماوراى دنيا را مشاهده کرده اند. گويى از پشت ديواره اين دنيا سر برآورده و به برزخيان و اقامت طولانى آن ها در آن جا مى نگرند و (با چشم دل به قيامت نگاه مى کنند) و مى بينند که رستاخيز، وعده هاى خود را براى آن ها عملى ساخته، ازاين رو آن ها پرده ها را براى اهل دنيا کنار مى زنند (و حقايق عالم برزخ و قيامت را براى آن ها شرح مى دهند) گويى آن ها با چشم خود چيزهايى را مى بينند که مردم نمى بينند و مطالبى را مى شنوند که ديگران نمى شنوند.
شرح و تفسیر
مردان الهى و اهل ذکر
امام (عليه السلام) بعد از بيان آثار ذکر خدا در صيقل دادن دل ها و آثار گسترده آن در روح و جان آدمى، به شرح حال کسانى مى پردازد که به راستى اهل ذکرند وصفات آن ها را يکى بعد از ديگرى بيان مى کند. نخست مى فرمايد: «ياد خدا اهلى دارد که آن را به جاى (زرق وبرق) دنيا برگزيده اند»؛ (وَإِنَّ لِلذِّکْرِ لَأَهْلاً أَخَذُوهُ مِنَ آلدُّنْيَا بَدَلاً).
اشاره به اين که ياد خدا سبب مى شود فريفته ماديّات زودگذر دنيا نشوند، همان دنيايى که عشق به آن در احاديث اسلامى «رَأْسُ کُلِّ خَطيئَةٍ» و منشأ انواع گناهان شمرده شده است.
البتّه مفهوم اين سخن اين نيست که آن ها مانند راهبان ديرنشين و تارکان دنيا پشت پا به زندگى اجتماعى مى زنند (به قرينه جمله هايى که بعد از آن مى آيد) بلکه منظور اين است آن ها اسير چنگال دنيا نمى شوند.
در اين که منظور از «ذکر» و «اهل» چيست؟ دو تفسير عمده براى آن بيان شده است: يکى خاص و ديگرى عام؛ تفسير خاص آن اين است که منظور از ذکر، پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) يا قرآن است و اهل ذکر «اهل بيت» و امامان معصوم (عليهم السلام) هستند وصفاتى که بعد از اين جمله درباره اهل ذکر آمده به طور کامل بر آن ها منطبق مى شود.
مفهوم عام آن، همه عالمان باتقوا و مؤمنان کامل را شامل مى شود و صفاتى که بعد از آن است نيز بر آن ها منطبق است.
البتّه هيچ مانعى براى جمع ميان اين دو معنا نيست؛ مفهوم جمله عام است و اهل بيت (عليهم السلام)، مصداق هاى بارز و چهره هاى درخشان آن هستند. آنگاه امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن آثار ذکرالله را در وجود اين گروه در ضمن پنج وصف بيان مى کند، مى فرمايد: «لذا هيچ تجارت و دادوستدى آن ها را از ياد خدا بازنداشته است»؛ (فَلَم تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْهُ).
نه اين که آن ها تجارت و بيعى ندارند و از فعاليت اقتصادى بيگانه هستند وسربار اجتماع اند، بلکه آن ها گام هاى مؤثرى در اين وادى برمى دارند، ولى چنان نيست که اين فعاليت هاى اقتصادى، آن ها را از ياد خدا غافل سازد و در مسير دنياپرستى قدم زنند.
در اين که فرق ميان تجارت و بيع چيست؟ گاه گفته مى شود که نسبت آن ها عموم و خصوص مطلق و ذکر بيع بعد از تجارت ازقبيل ذکر خاص بعد از عام است، زيرا بيع (خريد و فروش) يکى از انواع فعاليت هاى اقتصادى است.
اين احتمال نيز وجود دارد که تجارت اشاره به فعاليت هاى اقتصادى مستمر است و بيع، فعاليت هاى محدود و مقطعى را شامل مى شود؛ يعنى اهل ذکر نه آن را از دست مى دهند و نه اين را و در عين حال، ذکر اللّه به طور دائم در آن تجلّى مى کند.
در ادامه اين سخن به بقيه صفات آن ها اشاره کرده، مى فرمايد: «با ياد خدا تمام دوران زندگى خود را سپرى مى کنند و با فريادهاى بازدارنده در گوش غافلان، آن ها را متوجه (کيفر) محرّمات الهى مى کنند، و به عدالت و معروف دعوت مى نمايند و خود عامل به آن هستند، و مردم را از منکرات بازمى دارند و خود گرد آن نمى گردند»؛ (يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ آلْحَيَاةِ، وَ يَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ آللّهِ فِي أَسْمَاعِ آلْغَافِلِينَ، وَيَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ يَأْتَمِرُونَ بِهِ، وَ يَنْهَوْنَ عَنِ آلْمُنْکَرِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ).
جمله «يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ آلْحَيَاةِ» اشاره به اين است که برنامه ياد خدا و آثار پربرکتش مربوط به يک روز و چند روز عمر آن ها نيست، بلکه سراسر ايّام حياتشان را از جوانى گرفته تا بزرگسالى و پيرى شامل مى شود. جمله هاى بعد از آن اشاره به اين است که آن ها هرگز مانند گوشه گيران و چلّه نشينان خود را از مسئوليّت هاى اجتماعى کنار نمى کشند، بلکه در ميدان ارشاد جاهل و تنبيه غافل و امر به معروف و نهى از منکر کاملا فعّال اند و ـ چون جمله به صورت فعل مضارع آمده و فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد نشان مى دهد که ـ اين برنامه، برنامه هميشگى آنان است.
شايان توجّه اين که امام (عليه السلام) در اين جا مى فرمايد: «آن ها، هم دعوت کننده به معروف اند و هم خود، عامل به آن، هم ناهى از منکرند و هم خود، تارک آن»، همان گونه که امام (عليه السلام) در خطبه 175 مى فرمايد: «أَيُّهَا آلنَّاسُ إِنِّي، وَ آللّهِ، مَا أَحُثُّکُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلاَّ وَ أَسْبِقُکُمْ إِلَيْهَا، وَ لا أَنْهَاکُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلاَّ وَ أَتَنَاهَى قَبْلَکُمْ عَنْهَا!؛ اى مردم! به خدا سوگند من شما را به کار نيکى دعوت نمى کنم مگر اين که پيش از شما به آن عمل مى کنم واز منکرى بازنمى دارم مگر اين که خودم قبلا از آن چشم مى پوشم».
سپس در ادامه اين سخن، به شرح بيشترى درباره حالات اين مردان الهى واهل ذکر پرداخته، مى فرمايد: «(با اين که در دنيا هستند) گويى آن را رها کرده وبه آخرت پيوسته اند و در آن قرار دارند، و به همين سبب ماوراى دنيا را مشاهده کرده اند»؛ (فَکَأَنَّمَا قَطَعُوا آلدُّنْيَا إِلَى آلاْخِرَةِ وَ هُمْ فِيهَا، فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذلِکَ).
آرى! آن ها با چشم حقيقت بين و نافذشان، از اين جهان، عالم پس از مرگ وبرزخ و قيامت را مى بينند و سرنوشت نيکوکاران و تبهکاران را مشاهده مى کنند.
سپس در توضيح اين سخن مى افزايد: «گويى از پشت ديواره اين دنيا سر برآورده و به برزخيان و اقامت طولانى آن ها در آن جا مى نگرند (و از آن برتر، قيامت را با چشم دل مى بينند) و مشاهده مى کنند که رستاخيز، وعده هاى خود را براى آن ها عملى ساخته است»؛ (فَکَأَنَّمَا آطَّلَعُوا غُيُوبَ أَهْلِ آلْبَرْزَخِ فِي طَولِ آلْإِقَامَةِ فِيهِ، وَ حَقَّقَتِ آلْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ عِدَاتِهَا).
آنگاه نتيجه اين مکاشفه روحانى را اين گونه بيان مى فرمايد: «ازاين رو اين پرده ها را براى اهل دنيا کنار مى زنند (و حقايق عالم برزخ و قيامت را براى آن ها شرح مى دهند) گويى آن ها با چشم خود چيزهايى را مى بينند که مردم نمى بينند ومطالبى را مى شنوند که ديگران نمى شنوند»؛ (فَکَشَفُوا غِطَاءَ ذلِکَ لِأَهْلِ آلدُّنْيَا، حَتَّى کَأَنَّهُمْ يَرَوْنَ مَا لا يَرَى آلنَّاسُ، وَ يَسْمَعُونَ مَا لا يَسْمَعُونَ).
چرا مردم عادى دنيا از درک احوال برزخ و آخرت ناتوان اند و مردم الهى اهل ذکر، هر دو را مشاهده مى کنند، بلکه خود را در آن مى بينند؟
براى اين است که روح دنياپرستان به دنيا تعلّق دارد و حجابى در ميان آن ها و عوالم ديگر افکنده شده است، امّا پاک دلان اهل ذکر که خود را از اين تعلّقات رهايى بخشيده اند و با ادامه ذکر و عبادت هاى خالصانه روح را صيقل داده اند، پرده ها از جلوى چشمانشان کنار رفته و صورت حقايق عالم برزخ و قيامت در آن نقش بسته است.
اين ها حاملان پيام هاى الهى از آن جهان به اين جهان اند. پيام هايى که سبب بيدارى غافلان و بينايى کوردلان مى شود.

* * * .