تفسیر بخش دوم
وَ تَمَثَّلْ فِي حَالِ تَوَلِّيکَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَيْکَ، يَدْعُوکَ إِلَى عَفْوِهِ، وَيَتَغَمَّدُکَ بِفَضْلِهِ، وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ، فَتَعَالَى مِنْ قَوِيٍّ مَا أَکْرَمَهُ! وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِيفٍ مَا أَجْرَأَکَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ! وَ أَنْتَ فِي کَنَفِ سِتْرِهِ مُقِيمٌ، وَ فِي سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ. فَلَمْ يَمْنَعْکَ فَضْلَهُ، وَ لَمْ يَهْتِکْ عَنْکَ سِتْرَهُ، بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرِفَ عَيْنٍ فِي نِعْمَةٍ يُحْدِثُهَا لَکَ، أَوْ سَيِّئَةٍ يَسْتُرُهَا عَلَيْکَ، أَوْ بَلِيَّةٍ يَصْرِفُهَا عَنْکَ! فَمَا ظَنُّکَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ! وَآيْمُ آللّهِ لَوْ أَنَّ هذِهِ الصِّفَةَ کانَتْ فِي مُتَّفِقَيْنِ فِي آلْقُوَّةِ، مُتَوَازِيَيْنِ فِي آلْقُدْرَةِ، لَکُنْتَ أَوَّلَ حَاکِمٍ عَلَى نَفْسِکَ بِذَمِيمِ آلْأَخْلاقِ، وَ مَسَاوِيءِ آلْأَعْمَالِ.
ترجمه
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه، انسان را به داورى درباره خويشتن دعوت مى کند، و دلايل محکوميت او را برمى شمرد؛ ازجمله اين که او پيوسته در طريق نافرمانى گام مى نهد، ولى خداوند همواره فضل و رحمتش را بر او فرو مى ريزد. مى فرمايد: «خوب تصور کن: در همان هنگام که تو از خداى خود روى مى گردانى، او (با دادن انواع نعمتها) به تو روى مى آورد، او تو را به عفو وبخشش خويش فرامى خواند و در زير پوشش فضل و رحمتش قرار مى دهد در حالى که تو همچنان به او پشت کرده و به غير او روى مى آورى»؛ (وَ تَمَثَّلْ فِي حَالِ تَوَلِّيکَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَيْکَ، يَدْعُوکَ إِلَى عَفْوِهِ، وَ يَتَغَمَّدُکَ بِفَضْلِهِ، وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ). راستى اسف بار و شرم آور است که انسان مولاى کريمى داشته باشد که همواره انواع نعمتهايش شامل حال او گردد، ولى او پيوسته از آن مولاى کريم روى بگرداند، کارى که هيچ وجدانى اجازه آن را نمى دهد.
اين همان چيزى است که در دعاى پرمحتواى افتتاح در ماه مبارک رمضان مى خوانيم: «يا رَبِّ، اِنَّکَ تَدْعُونى فَاُوَلّى عَنْکَ، وَتَتَحَبَّبُ اِلَىَّ فَاَتَبَغَّضُ اِلَيْکَ، وَتَتَوَدَّدُ اِلَىَّ فَلا اَقْبَلُ مِنْکَ، کَاَنَّ لِىَ التَّطَوُّلَ عَلَيْکَ، فَلَمْ يَمْنَعْکَ ذلِکَ مِنَ الرَّحْمَةِ لى وَالْإِحْسانِ اِلَىَّ، وَالتَّفَضُّلِ عَلَىَّ بِجُودِکَ وَکَرَمِکَ؛ پروردگارا! تو مرا فرامى خوانى، ولى من از تو روى مى گردانم؛ تو به من محبّت مى کنى، ولى من با تو دشمنى مى ورزم؛ تو با من دوستى مى کنى، ولى من پذيرا نمى شوم، گويا منّتى بر تو دارم؛ ولى اين احوال، تو را از رحمت و احسان و تفضّل به جود و کرمت به من بازنمى دارد».
در ادامه مى افزايد: «بزرگ و بلندمرتبه است خدايى که با آن همه قدرت وقوت، اين قدر کريم است؛ ولى تو با اين حقارت و ضعف، اين اندازه براى معصيت او جسور هستى در حالى که در پناه پرده پوشى او قرار دارى و در فراخناى فضل و رحمتش در حرکت هستى»؛ (فَتَعَالَى مِنْ قَوِيٍّ مَا أَکْرَمَهُ! وَتَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِيفٍ مَا أَجْرَأَکَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ! وَ أَنْتَ فِي کَنَفِ سِتْرِهِ مُقِيمٌ، وَ فِي سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ!).
اشاره به اين که افراد قوى و نيرومند اگر راه خشونت را پيش گيرند جاى تعجّب نيست. تعجب در اين است که فرد ضعيف و زبون و ناتوانى در اين راه گام نهد؛ ولى خداوند با آن همه قدرت و عظمت، نهايت محبّت را دارد و اين انسان با اين همه ضعف و ناتوانى، اين همه جرأت و جسارت براى معصيت از خود نشان مى دهد در حالى که لحظه اى فضل و رحمت الهى از او قطع نمى شود و اين به راستى عجيب است!
سپس مى افزايد: «(با اين همه نافرمانى) تو را از فضل خويش بازنداشته وپرده گناهانت را ندريده است، بلکه حتى يک چشم بر هم زدن از لطف او دور نشده اى، يا در نعمتى قرار دارى که براى تو فراهم ساخته و يا در گناهى که پرده بر آن افکنده، و يا بلا و مصيبتى که از تو دور کرده است. آرى، با اين همه گناه که دارى اين گونه به تو محبّت دارد، حال درباره او چه فکر مى کنى اگر اطاعتش مى کردى؟»؛ (فَلَمْ يَمْنَعْکَ فَضْلَهُ، وَ لَمْ يَهْتِکْ عَنْکَ سِتْرَهُ، بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرِفَ عَيْنٍ فِي نِعْمَةٍ يُحْدِثُهَا لَکَ، أَوْ سَيِّئَةٍ يَسْتُرُهَا عَلَيْکَ، أَوْ بَلِيَّةٍ يَصْرِفُهَا عَنْکَ! فَمَا ظَنُّکَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ!).
اشاره به اين که انسان از اين سه حال خارج نيست: يا مشمول نعمتى است که بايد شکر آن را ادا کند يا مرتکب گناهى شده که خدا بر آن پرده افکنده و بايد از ستاريت او ممنون باشد و استغفار کند يا بلايى را از او دور ساخته که بايد قدر اين نعمت الهى را بشناسد. اين ها همه در حالى است که او در طريق عصيان گام برمى دارد و به اوامر و نواهى حق بى اعتناست. حال، انسان بينديشد که اگر بندگان، اين خداوند مهربان و فوق العاده کريم و رحيم را اطاعت مى کردند چگونه از آن ها قدردانى مى کرد؟ اين همان مسئله «وجوب شکر منعم» است که به گفته علماى عقايد مى تواند انگيزه معرفة الله گردد.
آنگاه امام (عليه السلام) از زاويه ديگرى به اين مسئله مى نگرد و براى بيدار ساختن مخاطبان خود به بيان ديگرى مى پردازد، مى فرمايد: «به خدا سوگند! اگر اين وضعى که تو با خدا دارى (که پيوسته عصيانش را مى کنى و او همواره لطف و محبّت مى کند) در ميان دو نفر که در نيرو و توان مساوى بودند وجود داشت، تو نخستين کسى بودى که خود را به سبب اخلاق ناپسند و کردار بد، محکوم ونکوهش مى کردى (به يقين اگر اين وضع ميان مولا و عبد باشد به طريق اولى نکوهيده تر است)»؛ (وَ آيْمُ آللّهِ لَوْ أَنَّ هذِهِ الصِّفَةَ کانَتْ فِي مُتَّفِقَيْنِ فِي آلْقَوَّةِ، مُتَوَازِيَيْنِ فِي آلْقُدْرَةِ، لَکُنْتَ أَوَّلَ حَاکِمٍ عَلَى نَفْسِکَ بِذَمِيمِ آلْأَخْلاقِ، وَ مَسَاوِيءِ آلْأَعْمَالِ).
بعضى از شارحان نهج البلاغه اين عبارت را به صورت صغرا و کبرا از شکل اوّل از قياسات منطقى دانسته اند؛ ولى ظاهر اين است که لحن عبارت ناظر به قياس اولويّت است؛ يعنى دو نفر که هم طراز هم هستند معمولا ترس و وحشتى از هم ندارند، با اين حال اگر يکى از آنان پيوسته نيکى کند و ديگرى درمقابل، بدى کند، سرانجام وجدان نفر دوم او را محکوم مى کند و به سوء اخلاق متهم مى سازد، حال اگر اين مسئله در ميان شخص بسيار بزرگ و فرد بسيار کوچکى باشد، که يک سو لطف و رحمت است بدون هيچ گونه نياز و ترس و وحشت، وسوى ديگر سراپا نياز است و وحشت از مجازات دربرابر نافرمانى ها، به يقين در چنين شرايطى آن فرد کوچک نابکار بايد خود را بسيار ملامت کند که چرا دربرابر آن همه بزرگوارى اين همه شرمسارى به بار آورده است؟
* * * .
پاورقی ها
«يتغمّد» در اصل از ريشه «غمد» بر وزن «هند» به معناى غلاف شمشير گرفته شده و «تغمّد» به معناى در غلاف کردن است. سپس به معناى فراگرفتن و پوشاندن به کار رفته است و در جمله بالا نيز به همين معناست که «فضل خداوند تو را فرا گرفته و پوشانده است». تهذيب الأحکام، ج 3، باب الدعاء بين الرکعات، دعاء اول يوم من شهر رمضان، ص 109، ضمن حديث 266؛ مفاتيح نوين، ص 705. «کنف» از ريشه «کنف» بر وزن «حرف» به معناى محفوظ داشتن است. «مطرف عين» از ريشه «طرف» بر وزن «حرف» به معناى چشم بر هم زدن گرفته شده است و «مطرف» مصدر ميمى و به همين معناى چشم به هم زدن است. «أيم» در اصل «أيمن» در نگاه بعضى از ارباب لغت جمع «يمين» به معناى سوگند است که نون آن ساقط شده و معناى جمله «أيم الله» اين است که به خدا سوگندها مى خورم.