تفسیر بخش سوم
وَ کَأَنْ قَدْ صِرْتُمْ إِلَى مَا صَارُوا إِلَيْهِ، وَ آرْتَهَنَکُمْ ذلِکَ آلْمَضْجَعُ، وَضَمَّکُمْ ذلِکَ آلْمُسْتَوْدَعُ. فَکَيْفَ بِکُمْ لَوْ تَنَاهَتْ بِکُمُ آلْأُمُورُ، وَ بُعْثِرَتِ آلْقُبُورُ: «هُنَالِکَ تَبْلُو کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ، وَ رُدُّوا إِلَى آللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا کَانُوا يَفْتَرُونَ».
ترجمه
(در آينده اى نزديک) شما نيز به همان مسيرى مى رويد که گذشتگان رفتند و در گرو همان قبر و در دل همان به وديعت سپرده خواهيد شد، چگونه خواهيد بود آن زمان که امور پايان پذيرد (و دوران برزخ سپرى شود) و مردگان از قبرها خارج گردند؟ آن جاست که هرکس آنچه را که از پيش فرستاده تجربه مى کند (و سود و زيان آن را درمى يابد) و به سوى خداوند که مولا و سرپرست واقعى همگان است بازگردانده مى شود و افتراها و سخن هاى نابجا (که در دنيا دستاويزش بود) از دست او مى رود.
شرح و تفسیر
سرنوشت حتمى شما
امام (عليه السلام) در بخش پايانى اين خطبه، آنچه را که درباره سرنوشت پيشينيان بيان فرمود، بر مخاطبان خود تطبيق مى دهد تا گمان نکنند مرگ ومير و رها کردن کاخ ها و سرمايه ها و امکانات زندگى و پيوستن به خفتگان زير خاک که نه چيزى با خود مى برند و نه ارتباطى با يکديگر مى گيرند مخصوص پيشينيان بود، مى فرمايد: «(در آينده اى نزديک) شما نيز به همان مسيرى مى رويد که گذشتگان رفتند و در گرو همان قبر و در دل همان به وديعت سپرده خواهيد شد»؛ (وَکَأَنْ قَدْ صِرْتُمْ إِلَى مَا صَارُوا إِلَيْهِ، وَ آرْتَهَنَکُمْ ذلِکَ آلْمَضْجَعُ، وَ ضَمَّکُمْ ذلِکَ آلْمُسْتَوْدَعُ).
آرى! اين قانونى است که هيچ گونه استثنايى در آن نيست، با اين که هر عمومى استثنا و تخصيصى دارد، اين امور هرگز تخصيص بردار نيست (يعنى آن قاعده نيز استثنايى دارد و آن اين که در بعضى از موارد بدون استثناست).
به بيان ساده مردم: «ممکن است دير و زود داشته باشد، ولى سوخت و سوز ندارد».
سپس امام (عليه السلام) به نکته مهمى اشاره مى فرمايد و آن اين که اگر کار انسان با مردن تمام مى شد چندان مشکل نبود، مشکل مهم آن است که بايد به زودى در دادگاه قيامت حضور يابد و دربرابر تمام اعمالش از کوچک و بزرگ پاسخ گو باشد، مى فرمايد: «پس چگونه خواهيد بود آن زمان که امور پايان پذيرد (و دوران برزخ سپرى شود) و مردگان از قبرها خارج گردند؟ آن جاست که هرکس آنچه را که از پيش فرستاده تجربه مى کند (و سود و زيان آن را درمى يابد) و به سوى خداوند که مولا و سرپرست واقعى همگان است بازگردانده مى شود و افتراها وسخن هاى نابجا (که در دنيا دستاويزش بود) از دست او مى رود»؛ (فَکَيْفَ بِکُمْ لَوْ تَنَاهَتْ بِکُمُ آلْأُمُورُ، وَ بُعْثِرَتِ آلْقُبُورُ: «هُنَالِکَ تَبْلُو. کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ، وَ رُدُّوا إِلَى آللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا کانُوا يَفْتَرُونَ»). آرى، در آن روز چند چيز چشمگير است: همگى در پيشگاه عدالت پروردگار حاضر مى شوند و همگى اعمال خود را دربرابر خويش حاضر مى بينند و همه عذرهاى واهى و نسبت هاى دروغين و ناروا که ابزار گناه و انحراف بود محو و نابود مى گردد و هيچ کس راه فرارى از نتيجه اعمال خود ندارد.
به راستى اگر انسان در اين دو نکته بينديشد که سرانجام، زندگى پايان مى گيرد و او همه چيز را رها کرده به خفتگان زير خاک مى پيوندد و ديگر اين که بعد از آن، مسئله حساب و کتاب و جزاى اعمال است، حساب و کتابى که هيچ راه گريزى از آن نيست؛ به يقين مراقب اعمال خويش در اين دنيا خواهد بود و اين همه ظلم و فساد و گناه رخ نخواهد داد.
* * * .
امام (عليه السلام) در بخش پايانى اين خطبه، آنچه را که درباره سرنوشت پيشينيان بيان فرمود، بر مخاطبان خود تطبيق مى دهد تا گمان نکنند مرگ ومير و رها کردن کاخ ها و سرمايه ها و امکانات زندگى و پيوستن به خفتگان زير خاک که نه چيزى با خود مى برند و نه ارتباطى با يکديگر مى گيرند مخصوص پيشينيان بود، مى فرمايد: «(در آينده اى نزديک) شما نيز به همان مسيرى مى رويد که گذشتگان رفتند و در گرو همان قبر و در دل همان به وديعت سپرده خواهيد شد»؛ (وَکَأَنْ قَدْ صِرْتُمْ إِلَى مَا صَارُوا إِلَيْهِ، وَ آرْتَهَنَکُمْ ذلِکَ آلْمَضْجَعُ، وَ ضَمَّکُمْ ذلِکَ آلْمُسْتَوْدَعُ).
آرى! اين قانونى است که هيچ گونه استثنايى در آن نيست، با اين که هر عمومى استثنا و تخصيصى دارد، اين امور هرگز تخصيص بردار نيست (يعنى آن قاعده نيز استثنايى دارد و آن اين که در بعضى از موارد بدون استثناست).
به بيان ساده مردم: «ممکن است دير و زود داشته باشد، ولى سوخت و سوز ندارد».
سپس امام (عليه السلام) به نکته مهمى اشاره مى فرمايد و آن اين که اگر کار انسان با مردن تمام مى شد چندان مشکل نبود، مشکل مهم آن است که بايد به زودى در دادگاه قيامت حضور يابد و دربرابر تمام اعمالش از کوچک و بزرگ پاسخ گو باشد، مى فرمايد: «پس چگونه خواهيد بود آن زمان که امور پايان پذيرد (و دوران برزخ سپرى شود) و مردگان از قبرها خارج گردند؟ آن جاست که هرکس آنچه را که از پيش فرستاده تجربه مى کند (و سود و زيان آن را درمى يابد) و به سوى خداوند که مولا و سرپرست واقعى همگان است بازگردانده مى شود و افتراها وسخن هاى نابجا (که در دنيا دستاويزش بود) از دست او مى رود»؛ (فَکَيْفَ بِکُمْ لَوْ تَنَاهَتْ بِکُمُ آلْأُمُورُ، وَ بُعْثِرَتِ آلْقُبُورُ: «هُنَالِکَ تَبْلُو. کُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ، وَ رُدُّوا إِلَى آللّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا کانُوا يَفْتَرُونَ»). آرى، در آن روز چند چيز چشمگير است: همگى در پيشگاه عدالت پروردگار حاضر مى شوند و همگى اعمال خود را دربرابر خويش حاضر مى بينند و همه عذرهاى واهى و نسبت هاى دروغين و ناروا که ابزار گناه و انحراف بود محو و نابود مى گردد و هيچ کس راه فرارى از نتيجه اعمال خود ندارد.
به راستى اگر انسان در اين دو نکته بينديشد که سرانجام، زندگى پايان مى گيرد و او همه چيز را رها کرده به خفتگان زير خاک مى پيوندد و ديگر اين که بعد از آن، مسئله حساب و کتاب و جزاى اعمال است، حساب و کتابى که هيچ راه گريزى از آن نيست؛ به يقين مراقب اعمال خويش در اين دنيا خواهد بود و اين همه ظلم و فساد و گناه رخ نخواهد داد.
* * * .
پاورقی ها
«مضجع» به معناى بستر و خوابگاه و در اين جا به معناى قبر است و از ريشه «ضجع» بر وزن «ضرب» به معناى به پهلو خوابيدن گرفته شده است.
«تناهت» از ريشه «تناهى» به معناى به آخر رساندن گرفته شده است. «بعثرت» از ريشه «بعثرة» بر وزن «مرتبة» در اصل به معناى زير و رو کردن و بيرون آوردن و استخراج کردن است و از آن جا که به هنگام احياى مردگان در قيامت، قبرها زير و رو مى شود و آنچه درون آن هاست ظاهر مى گردد. اين تعبير درمورد رستاخيز به کار رفته است. «تبلو» از ريشه «بلاء» به معناى آزمودن گرفته شده و از آن جا که آزمايش سبب آگاهى است گاه اين واژه به معناى آگاهى به کار مى رود.
«تناهت» از ريشه «تناهى» به معناى به آخر رساندن گرفته شده است. «بعثرت» از ريشه «بعثرة» بر وزن «مرتبة» در اصل به معناى زير و رو کردن و بيرون آوردن و استخراج کردن است و از آن جا که به هنگام احياى مردگان در قيامت، قبرها زير و رو مى شود و آنچه درون آن هاست ظاهر مى گردد. اين تعبير درمورد رستاخيز به کار رفته است. «تبلو» از ريشه «بلاء» به معناى آزمودن گرفته شده و از آن جا که آزمايش سبب آگاهى است گاه اين واژه به معناى آگاهى به کار مى رود.