تفسیر بخش دوم
وَ آعْلَمُوا عِبَادَ آللّهِ أَنَّکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ فِيهِ مِنْ هذِهِ آلدُّنْيَا عَلَى سَبِيلِ مَنْ قَدْ مَضَى قَبْلَکُمْ، مِمَّنْ کانَ أَطْوَلَ مِنْکُمْ أَعْمَاراً، وَ أَعْمَرَ دِيَاراً، وَ أَبْعَدَ آثَاراً؛ أَصْبَحَتْ أَصْوَاتُهُم هَامِدَةً، وَ رِيَاحُهُمْ رَاکِدَةً، وَ أَجْسَادُهُمْ بَالِيَةً، وَدِيَارُهُمْ خَالِيَةً، وَ آثَارُهُمْ عَافِيَةً. فَاسْتَبْدَلُوا بِالْقُصُورِآلْمُشَيَّدَةِ، وَآلَّنمَارِقِ آلْمُمَهَّدَةِ، آلصُّخُورَ وَ آلْأَحْجَارَ آلْمُسَنَّدَةَ، وَ آلْقُبُورَ آللاَّطِئَةَ آلْمُلْحَدَةَ، الَّتي قَدْ بُنِيَ عَلَى آلْخَرَابِ فِنَاؤُهَا، وَ شُيِّدَ بِالتُّرَابِ بِنَاؤُهَا؛ فَمَحَلُّهَا مُقْتَرِبٌ، وَ سَاکِنُهَا مُغْتَرِبٌ، بَيْنَ أَهْلِ مَحَلَّةٍ مُوحِشِينَ، وَ أَهْلِ فَرَاغٍ مُتَشَاغِلِينَ، لا يَسْتَأْنِسُونَ بِالْأَوْطَانِ، وَ لا يَتَوَاصَلُونَ تَوَاصُلَ آلْجِيرَانِ، عَلَى ما بَيْنَهُمْ مِنْ قُرْبِ آلْجِوَارِ، وَ دُنُوِّ آلدَّارِ. وَ کَيْفَ يَکُونُ بَيْنَهُمْ تَزَاوُرٌ، وَ قَدْ طَحَنَهُمْ بِکَلْکَلِهِ آلْبِلَى، وَ أَکَلَتْهُمُ آلْجَنَادِلُ وَ آلثَّرَى!
ترجمه
شرح و تفسیر
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه دست مخاطبان خود را گرفته و به اعماق تاريخ پيشينيان مى برد و سرنوشت آن ها را بعد از يک عمر طولانى با آن همه قوّت وقدرت و عزت، نشان مى دهد و ديروز و امروزشان را در کنار هم مى نهد و به مخاطبان خود که جميع بندگان خدا از هر قوم و ملّتى هستند بزرگ ترين ومؤثّرترين درس عبرت را مى آموزد، مى فرمايد: «بدانيد اى بندگان خدا! شما با موقعيتى که در اين دنيا داريد در همان مسيرى هستيد که پيشينيان شما بودند»؛ (وَآعْلَمُوا عِبَادَ آللّهِ أَنَّکُمْ وَ مَا أَنْتُمْ فِيهِ مِنْ هذِهِ آلدُّنْيَا عَلَى سَبِيلِ مَنْ قَدْ مَضَى قَبْلَکُمْ).
سپس به شرح اين مجمل مى پردازد: «همان کسانى که عمرشان از شما طولانى تر و سرزمينشان آبادتر و آثارشان از شما گسترده تر و ماندگارتر بود امّا چيزى نگذشت که صداهايشان خاموش گشت، نيروها و حرکاتشان از کار افتاد، اجسادشان کهنه، خانه هايشان خالى و آثارشان محو گرديد»؛ (مِمَّنْ کانَ أَطْوَلَ مِنْکُمْ أَعْمَاراً، وَ أَعْمَرَ دِيَاراً، وَ أَبْعَدَ آثَاراً؛ أَصْبَحَتْ أَصْوَاتُهُم هَامِدَةً، وَ رِيَاحُهُمْ رَاکِدَةً، وَ أَجْسَادُهُمْ بَالِيَةً، وَ دِيَارُهُمْ خَالِيَةً، وَ آثَارُهُمْ عَافِيَةً).
قرآن مجيد نمونه هاى روشنى از چنين اقوامى را در سوره هاى مختلف برشمرده است، ازجمله درباره قوم عاد و ثمود در سوره «فجر» مى فرمايد: (أَلَمْ تَرَ کَيْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ * إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ * الَّتِى لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِى الْبِلادِ * وَثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ * وَفِرْعَوْنَ ذِى الْأَوْتَادِ * الَّذِينَ طَغَوْا فِى الْبِلادِ * فَأَکْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ * فَصَبَّ عَلَيْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ)؛ «آيا نديدى پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ همچنين با آن شهر باعظمت «ارم»، همان شهرى که مانندش در شهرها ساخته نشده بود و قوم ثمود که صخره هاى عظيم را از کنار درّه مى بريدند (و با آن کاخ ها مى ساختند) و فرعونى که قدرتمند و شکنجه گر بود، همان اقوامى که در شهرها طغيان کردند و فساد فراوان در آن ها به بار آوردند، به همين سبب خداوند، تازيانه عذاب را بر آنان نواخت».
امام (عليه السلام) سه ويژگى را که نشانه برترى بعضى از اقوام پيشين بوده برمى شمرد: نخست، طول عمر، به گونه اى که درباره بعضى از آنان نوشته اند که عمرشان به چهارصد سال مى رسيد، دوم، عمران و آبادى شهرها، به گونه اى که قرآن در جاى ديگر مى گويد: آن ها دل کوهها را مى تراشيدند و خانه هاى امن در آن بنا مى کردند: (وَکَانُوا يَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتآ آمِنِينَ). آن ها داراى زمين هاى آباد و خرم و سرسبز و باغ هاى پرنعمت بودند و در کشاورزى ابتکار و قدرت فراوانى داشتند.
و سوم اين که آثار آن ها بسيار ماندگارتر بود. اشاره به اين که خانه ها و قصرها و ساير کارهاى عمرانى آن ها به قدرى قوى و محکم بود که ساليان دراز برقرار مى ماند.
ولى عاقبت کارشان به کجا انجاميد؟ فريادها و غوغاها خاموش شد وسکوتى غم انگيز جاى آن را گرفت. بدن هاى بى جان آن ها در زير خاک پوسيد واستخوان هايشان تبديل به خاک شد و حتّى آثار آن ها برچيده شد.
در جمله «وَ رِيَاحُهُمْ رَاکِدَةً» با توجّه به اين که «رياح» جمع «ريح» و ريح در اين جا به معناى «روح» و قوت است، مفهوم رکود آن اين است که به کلّى از کار افتادند و بعضى آن را به معناى فرو نشستن باد غرور تفسير کرده اند.
اين احتمال نيز وجود دارد که منظور از رياح، بادهايى باشد که به پرچم هاى قدرتمندان و شاهان مى خورد. ضرب المثل معروفى است که مى گويند: «فلان شخص هنوز باد به پرچمش مى خورد» يعنى هنوز بر سر قوّت و قدرت است؛ ولى هنگامى که قدرت از بين برود پرچم سقوط مى کند و ديگر بادى به پرچم نمى خورد.
سپس امام (عليه السلام) به اين نکته قابل توجّه اشاره مى فرمايد که بعد از کاخ نشين بودن و زندگى پر زرق وبرق دنيا به چه روزى گرفتار شدند: «سرانجام قصرهاى بلند و محکم و (بساط عيش ونوش و تخت هاى زينتى و) پشتى هاى نرم وراحت را به تخته سنگ هاى لحد گورستان و قبور به هم چسبيده و لحدهاى چيده شده مبدل ساختند»؛ (فَاسْتَبْدَلُوا بِالْقُصُورِ آلْمُشَيَّدَةِ، وَ آلَّنمَارِقِ آلْمُمَهَّدَةِ، آلصُّخُورَ وَ آلْأَحْجَارَ آلْمُسَنَّدَةَ، وَ آلْقُبُورَ آللاَّطِئَةَ آلْمُلْحَدَةَ).
راستى چه دردناک است که انسان از اوج قدرت در حالى که غرق ناز و نعمت است به جايى منتقل مى شود که از هر نظر نقطه مقابل آن است؛ نه خانه اى، نه شمعى، نه چراغى، نه بسترى و نه ناز و نعمتى. البتّه اين درد و رنج براى کسانى است که با آن زندگى پرزرق وبرق خو گرفته بودند؛ امّا آن ها که زندگى زاهدانه وساده اى داشتند از اين دگرگونى و تحوّل ناراحت نمى شوند به ويژه اين که قبر براى آن ها «رَوْضَةٌ مِنْ رِياضِ الْجَنَّةِ» محسوب مى شود.
آنگاه به بيان دقيقى از وضع قبرها و ساکنانش پرداخته، مى فرمايد: «همان گورهايى که درگاهش بر خرابى بنا شده و ساختمانش تنها با خاک برپا گشته است؛ قبرهايى که به يکديگر نزديک است، ولى ساکنانش از يکديگر دورند. آن ها در ميان اهل محلّه وحشت و در عين حال، افراد فارغ البال قرار گرفته اند»؛ (الَّتي قَدْ بُنِيَ عَلَى آلْخَرَابِ فِنَاؤُهَا{6}، وَ شُيِّدَ بِالتُّرَابِ بِنَاؤُهَا؛ فَمَحَلُّهَا مُقْتَرِبٌ، وَسَاکِنُهَا مُغْتَرِبٌ، بَيْنَ أَهْلِ مَحَلَّةٍ مُوحِشِينَ، وَ أَهْلِ فَرَاغٍ مُتَشَاغِلِينَ». آرى! اگر کاخ هاى آن ها با مصالح گران قيمت ساخته شده بود که از نقاط مختلف با زحمت فراوان گردآورى کرده و منتقل مى ساختند، خانه قبرشان با مصالحى بى ارزش يعنى مشتى خاک بنا شده است.
ساکنان اين خانه ها (خانه هاى قبر) در دو حالت متضاد قرار دارند: هم نزديک اند و هم دور؛ نزديک اند ازنظر مکان و دورند ازنظر ارتباط. يا چنان به خويشتن مشغول اند که به ديگرى نمى پردازند و يا اجازه ندارند که با هم مرتبط شوند. به ظاهر کارى ندارند، امّا درواقع بسيار گرفتارند؛ زيرا هر چند چيزى از کارهاى دنيوى در آن جا نيست، امّا چنان گرفتار اعمال خويش اند که به ديگرى نمى پردازند (البتّه همه اين ها در زندگى برزخى رخ مى دهد).
آنگاه امام (عليه السلام) در تکميل اين سخن مى فرمايد: «آن ها هرگز انسى با وطن هاى خود (قبرها) پيدا نمى کنند و همچون همسايگان با يکديگر ديدارى ندارند با اين که به هم نزديک اند و خانه هايشان در کنار يکديگر است»؛ (لا يَسْتَأْنِسُونَ بِالْأَوْطَانِ، وَ لا يَتَوَاصَلُونَ تَوَاصُلَ آلْجِيرَانِ، عَلَى ما بَيْنَهُمْ مِنْ قُرْبِ آلْجِوَارِ، وَ دُنُوِّ آلدَّارِ).
جمله «لا يَسْتَأْنِسُونَ بِالْأَوْطَانِ» ممکن است اشاره به اين باشد که آن ها هر چند ساليان درازى است در قبرها خفته اند، ولى هرگز به آن علاقه ندارند و آن انس نمى گيرند. اين احتمال نيز در تفسير اين جمله داده شده که منظور، ترک رابطه با وطن هاى خود در عالم دنياست که هرگز فکر بازگشت به وطن نمى کنند؛ ولى معناى اوّل به قرينه جمله «وَ لا يَتَوَاصَلُونَ...» صحيح تر به نظر مى رسد.
در پايان اين بخش به اين نکته اشاره مى فرمايد که چرا نمى توانند با هم رابطه برقرار کنند: «چگونه ممکن است با هم ديدار کنند در حالى که فنا و فرسودگى با سينه سنگين خود آن ها را در هم کوبيده و سنگ ها و خاک ها جسمشان را خورده است»؛ (وَ کَيْفَ يَکُونُ بَيْنَهُمْ تَزَاوُرٌ، وَ قَدْ طَحَنَهُمْ بِکَلْکَلِهِ آلْبِلَى، وَ أَکَلَتْهُمُ آلْجَنَادِلُ وَ آلثَّرَى!).
اشاره به اين که آن ها هر چند در قبرهاى ديواربه ديوار هم خفته اند، ولى همه قدرت خويش را از دست داده و به مشتى خاک تبديل شده اند؛ تزاور و ديدار چگونه در ميان استخوان هاى پوسيده و خاک هاى بى جان امکان پذير است؟!
به گفته شاعر عرب:
غَريبٌ وَأطْرافُ الْبُيُوتِ تَحُوطُهُ *** ألا کُلُّ مَنْ تَحْتَ التُّرابِ غَريبٌ
خفتگان در زير خاک غريب اند و ديوارهاى قبر از هر سو آن ها را احاطه کرده، آرى! همه خفتگان در زير خاک غريب اند. نکته
سرنوشت انسان پس از مرگ
آنچه در اين قسمت از خطبه مورد بحث آمد به قرينه جمله هايى که در آخر آن بود مربوط به جسم انسان ها پس از مرگ است؛ جسم ها هستند که مى پوسند وخاک مى شوند، جسم ها هستند که با هم ديدارى ندارند و همه در هاله اى از غربت فرو رفته اند.
ولى به يقين، ارواح، وضع ديگرى دارند؛ ارواح بدکاران گرفتار مجازات هاى سختى هستند که در قرآن به بعضى از نمونه هاى آن ها مانند آل فرعون اشاره شده است: (النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوّآ وَعَشِيّآ وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذَابِ)؛ «عذاب آن ها آتش است که هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند وروزى که قيامت برپا شود (مى فرمايد:) آل فرعون را در سخت ترين عذاب ها وارد کنيد».
نيکوکاران در بهشت برزخى جاى مى گيرند و آن گونه که قرآن درباره شهيدان راه خدا مى گويد: (فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ)؛ «آن ها از نعمتهايى که خدا به آن ها بخشيده شاد و خوشحال اند». بلکه از بعضى روايات چنين استفاده مى شود که ارواح نيکان با يکديگر ديدار دارند و حلقه هاى انس تشکيل مى دهند.
مرحوم کلينى در جلد سوم کافى در «باب فى ارواح المؤمنين» از اميرمؤمنان على (عليه السلام) نقل مى کند که به اتفاق يکى از يارانش (حبّة العرنى) به پشت ديوار شهر کوفه که به وادى السلام معروف بود رفت و گويى با ارواح مردگان پيوسته وآهسته سخن مى گفت. حبة العرنى مى گويد: من مدّتى ايستادم و مدّتى نشستم وخسته شدم. عباى خود را بر زمين گستردم و عرض کردم: اى اميرمؤمنان! من از اين که اين همه سرپا ايستاده ايد براى شما ناراحتم، ساعتى استراحت کنيد. فرمود: من با ارواح اين مردگان سخن مى گويم و انس مى گيرم، عرض کردم: اى اميرمؤمنان! آيا آن ها واقعآ چنين هستند؟ فرمود: «نَعَمْ وَ لَوْ کُشِفَ لَکَ لَرَأَيْتَهُمْ حَلَقآ حَلَقآ مُحْتَبِينَ يَتَحادَثُونَ؛ اگر پرده ها از جلوى چشم تو کنار رود آن ها را به صورت حلقه ها مى بينى که گرد هم نشسته اند و سخن مى گويند».
بنابراين اگر مى بينيم امام (عليه السلام) در اين عبارات، تنها بر سرنوشت جسمانى انسان تکيه مى کند و سخنى از ارواح نمى گويد به اين دليل است که غالب مردم در اين دنيا به پرورش جسم و لذّات جسمانى مى پردازند، امام (عليه السلام) مى فرمايد: سرانجامِ اين جسم به کجا منتهى مى شود؟ بيدار باشيد و اين همه براى نيل به لذات جسمانى مرتکب انواع گناهان نشويد.
پاورقی ها
«عافية» از ريشه «عفو» به معناى از بين رفتن آثار چيزى است؛ مثل اين که باد بوزد و شن هاى نرم را روى آثار باقى مانده از کاروان بريزد و تمام آن را ازنظر محو کند و عفو به معناى گذشت و بخشش و آمرزش نيز از همين جا گرفته شده است، چراکه آثار خطا و گناه را از بين مى برد. فجر، آيات 6-13. منهاج البرائة (خوئى)، ج 14، ص 330. حجر، آيه 82. «مشيّده» از ريشه «شيد» بر وزن «صيد» به معناى مرتفع ساختن است و «شيد» بر وزن «بيد» به معناى گچ و مانند آن است که براى استحکام و زيبايى بنا روى آن مى مالند، بنابراين «اصول مشيدة» (با تشديد ياء) به معناى بناهاى مرتفع و محکم است و «مشيد» (بر وزن فقير) نيز به معناى بنايى است که گچ کارى و زيبا و محکم شده است و در قرآن مجيد، سوره حج، آيه 45 مى خوانيم: (وَبِئْرٍ مُّعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَّشِيدٍ). «نمارق» جمع «نمرقه» بر وزن «سنبله» به معناى متّکاى کوچکى است که بر آن تکيه مى کنند و در فارسى به آن «پشتى» مى گويند. «مسنّده» از ريشه «سنود» بر وزن «قعود» به معناى تکيه دادن است و «مسنّده» در عبارت بالا به معناى چيزى است که آن را به جايى تکيه داده اند. «لاطئه» به معناى چسبيده به زمين است از ريشه «لطوء» بر وزن «فروع» به معناى چسبيدن به زمين گرفته شده است. «ملحدة» از ريشه «لحد» بر وزن «مهد» به معناى دفن کردن ميّت است و معناى اصلى آن شکاف طولى اى است که در يک طرف پايين قبر ايجاد مى کنند که شبيه به پناهگاهى است و بدن ميّت را در آن جا مى گذارند که خاک ها روى آن نريزد. «فِناء» به معناى فضاى بازى است که در جلوى در بعضى از خانه ها وجود دارد و سابقآ خانه هاى بزرگان چنين بود. «کلکل» به معناى سينه است. «جنادل» جمع «جندله» بر وزن «مزرعه» به معناى تخته سنگ است. «ثرى» به معناى خاک است. العقد الفريد، ج 3، ص 218. غافر، آيه 46. آل عمران، آيه 170. کافى، ج 3، باب فى أرواح المؤمنين، ص 243، ح 1.