تفسیر بخش دوم
أَلا وَ إِنَّ الْقَوْمَ اخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تُحِبُّونَ، وَ إِنَّکُمُ اخْتَرْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تَکْرَهُونَ. وَ إِنَّمَا عَهْدُکُمْ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ بِالْأَمْسِ يَقُولُ: «إِنَّهَا فِتْنَةٌ، فَقَطِّعُوا أَوْتَارَکُمْ، وَ شِيمُوا سُيُوفَکُمْ». فَإِنْ کَانَ صَادِقاً فَقَدْ أَخْطَأَ بِمَسِيرِهِ، غَيْرَ مُسْتَکْرَهٍ، وَ إِنْ کَانَ کَاذِباً فَقَدْ لَزِمَتْهُ التُّهَمَةُ. فَادْفَعُوا فِي صَدْرِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ، وَ خُذُوا مَهَلَ الْأَيَّامِ، وَ حُوطُوا قَوَاصِيَ الْإِسْلامِ. أَلا تَرَوْنَ إِلَى بِلادِکُمْ تُغْزَى، وَ إِلَى صَفَاتِکُمْ تُرْمَى؟
ترجمه
آگاه باشيد! شاميان (در امر حکميت) براى خويش نزديک ترين افراد به مقصود و مطلوبشان را انتخاب کرده اند و شما نزديک ترين افراد را به آنچه از آن ناخشنود هستيد براى حکميّت انتخاب کرده ايد، شما کار عبداللّه بن قيس (ابوموسى اشعرى) را ديروز (در جنگ جمل) به ياد داريد که مى گفت: اين واقعه فتنه است، بند کمان ها را ببريد و شمشيرها را در نيام کنيد (و هرگز به سوى اين ميدان حرکت ننماييد، ولى خودش در جنگ صفين شرکت کرد!) اگر او راست مى گويد (که اين جنگ ها فتنه است) پس شرکتش بدون اجبار و با ميل خود در اين ميدان نبرد خطا بود و اگر دروغ مى گويد، پس متهم است (و شخص متهم ودروغگو نبايد براى چنين امر مهمى، يعنى حکميت برگزيده شود. اکنون که بالا بردن قرآن بر نيزه ها شما را فريب داده و کار به مسئله حکميّت کشيده شده و شما آماده نبرد تا پيروزى با لشکر شام نيستيد، براى حکميّت) سينه عمروعاص را با
مشت گره کرده عبدالله بن عباس بکوبيد و از فرصت روزگار استفاده کنيد ومرزهاى دوردست اسلام را در اختيار بگيريد. مگر نمى بينيد شهرهاى شما مورد هجوم دشمن قرار گرفته و نيروهاى قدرتمند شما هدف تير دشمن واقع شده است؟
شرح و تفسیر
بهترين و بدترين انتخاب
در بخش گذشته امام (عليه السلام) به معرفى شاميانى که اطراف معاويه را گرفته بودند، پرداخت و آن ها را گروهى جاهل و شرور و اوباش معرفى فرمود و در اين بخش از خطبه مى فرمايد: با اين که آن ها افرادى نادان و فرومايه هستند، در مسائل سياسى بر شما پيشى گرفته اند. براى مسئله حکمين فردى را انتخاب کرده اند (عمروعاص) که کاملاً حامى منافع نامشروعشان است و شما فردى را برگزيده ايد (ابوموسى اشعرى) که به طور کامل بر ضد مقاصد و منافع شما و مسلمانان گام برمى دارد. بياييد و اين اشتباه بزرگ خود را اصلاح کنيد.
مى فرمايد: «آگاه باشيد! شاميان براى خويش نزديک ترين افراد به مقصود ومطلوبشان را انتخاب کرده اند و شما نزديک ترين افراد را به آنچه از آن ناخشنود هستيد براى حکميّت انتخاب کرده ايد»؛ (أَلا وَ إِنَّ الْقَوْمَ اخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تُحِبُّونَ، وَ إِنَّکُمُ اخْتَرْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تَکْرَهُونَ).
سپس به معرفى ابوموسى اشعرى پرداخته و بى آن که اشاره به سوابق شوم او کند انگشت روى آخرين فتنه انگيزى او مى گذارد، مى فرمايد: «شما کار عبداللّه بن قيس (ابوموسى اشعرى) را ديروز (در جنگ جمل) به ياد داريد که مى گفت: اين واقعه فتنه است، بند کمان ها را ببريد و شمشيرها را در نيام کنيد (وهرگز به سوى اين ميدان حرکت ننماييد، در حالى که خودش در جنگ صفين شرکت کرد)»؛ (وَ إِنَّمَا عَهْدُکُمْ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ بِالْأَمْسِ يَقُولُ: «إِنَّهَا فِتْنَةٌ، فَقَطِّعُوا أَوْتَارَکُمْ، وَ شِيمُوا سُيُوفَکُمْ»).
آنگاه در ادامه مى افزايد: «اگر او راست مى گويد (که اين جنگ ها فتنه است) پس شرکتش بدون اجبار و با ميل خود در اين ميدان نبرد خطا بود و اگر دروغ مى گويد، پس متهم است (و شخص متهم و دروغگو نبايد براى چنين امر مهمى، يعنى حکميّت برگزيده شود)»؛ (فَإِنْ کَانَ صَادِقاً فَقَدْ أَخْطَأَ بِمَسِيرِهِ غَيْرَ مُسْتَکْرَهٍ، وَإِنْ کَانَ کَاذِباً فَقَدْ لَزِمَتْهُ التُّهَمَةُ).
جالب اين که طبق روايتى که مرحوم ابن ميثم در شرح نهج البلاغه خود آورده از «سويد بن غفله» نقل مى کند که من با ابوموسى اشعرى در کنار فرات در زمان خلافت عثمان بودم، ابوموسى روايتى براى من نقل کرد، گفت: من از رسول خدا شنيدم که مى فرمود: بنى اسرائيل اختلاف کردند و اختلاف همچنان در ميان آن ها ادامه يافت تا زمانى که دو حَکَم گمراه (براى حل اختلاف) برگزيدند. آن ها گمراه شدند و پيروان خود را نيز گمراه کردند و اين امر در امت من نيز واقع خواهد شد. در ميان آن ها اختلافى پيدا مى شود و دو نفر حَکَم، گمراه و گمراه کننده، براى حل اختلاف خود انتخاب خواهند کرد. سويد مى گويد: من به ابوموسى گفتم: بترس از اين که يکى از آن دو تو باشى! او پيراهنش را از تن بيرون آورد و گفت: از اين کار برائت مى جويم اين گونه که پيراهنم را از خود دور کرده ام (اشاره به اين که چنين مأموريتى را نخواهم پذيرفت؛ ولى همان گونه که مى دانيم پذيرفت و خبر معجزه آساى پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به وقوع پيوست).
سرانجام امام (عليه السلام) بعد از اين تجزيه و تحليل حساب شده، پيشنهاد مفيد وسازنده اى به اصحاب خود مى کند، مى فرمايد: «(اکنون که بالا بردن قرآن بر نيزه ها شما را فريب داده و کار به مسئله حکميّت کشيده شده و شما آماده نبرد تا پيروزى با لشکر شام نيستيد، براى حکميّت) سينه عمروعاص را با مشت گره کرده عبداللّه بن عباس بکوبيد و از فرصت روزگار استفاده کنيد و مرزهاى دوردست اسلام را در اختيار بگيريد»؛ (فَادْفَعُوا فِي صَدْرِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ، وَ خُذُوا مَهَلَ الْأَيَّامِ، وَ حُوطُوا قَوَاصِيَ الْإِسْلامِ).
در پايان اين سخن براى ايجاد انگيزه و تحريک غيرت دينى و انسانى آن ها مى فرمايد: «مگر نمى بينيد شهرهاى شما مورد هجوم دشمن قرار گرفته ونيروهاى قدرتمند شما هدف تير دشمن واقع شده است؟»؛ (أَلا تَرَوْنَ إِلَى بِلادِکُمْ تُغْزَى وَ إِلَى صَفَاتِکُمْ تُرْمَى؟).
به يقين، ابوموسى اشعرى ابله، کسى نبود که بتواند دربرابر عمروبن عاص مکار بايستد و بهترين شخص براى مقابله با او مرد نيرومند و هوشمندى چون ابن عباس بود، ولى توطئه هاى مشترک معاويه و بعضى از اطرافيان خائن امام (عليه السلام) اجازه اين کار را نداد. نويسنده مصرى «عبدالکريم خطيب» در کتابش به نام على بن ابى طالب مى نويسد: امام (عليه السلام) ابن عباس را براى مقابله با عمروبن عاص آماده کرده بود، ولى اصحاب امام اختلاف کردند، و اشعث بن قيس (منافق) در رأس گروهى بود که با انتخاب ابن عباس مخالف بود، و اشعث همان کسى بود که به اتفاق قومش مسئله تحکيم را بر على تحميل کرد و شکى نيست که او رابطه محکمى با معاويه داشت (و اين توطئه به اتفاق طرفين صورت گرفت).
مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه خود بعد از نقل اين مطلب از کتاب على بن ابى طالب، مى نويسد: «آنچه خطيب در اين جا آورده به طور کامل هماهنگ با چيزى است که طه حسين در کتاب على و بنوه در شرح خطبه 19 نهج البلاغه آورده ايم و مى گويد: اشعث و عمروبن عاص توطئه بالا بردن قرآن ها بر سر نيزه ها و انتخاب حکمين را از پيش طراحى کرده بودند».
مرحوم مغنيه در ادامه اين سخن از کتاب خطيب چنين نقل مى کند: «عمروبن عاص در تمام منافعى که به معاويه از ناحيه مسئله حکمين مى رسيد شريک بود، زيرا فرمان حکومت مصر را در دست داشت در حالى که ابن عباس خالصانه در خدمت حکومت اسلامى بود. آيا کسى که براى مطامع مادى کار مى کند با کسى که براى خدا عمل مى کند يکسان است؟ چرا آن گروه، از ابن عباس مى ترسيدند؟ آن ها از اين بيم داشتند که عمروعاص را از توطئه اى که از پيش آماده شده بود و جز انسان هوشمندى چون ابن عباس متوجّه آن نمى شد بازدارند.
پايان جنگ صفين از طريق توطئه برافراشتن قرآن ها بر سر نيزه ها در آستانه شکستِ لشکر معاويه، و سپس داستان حکمين، يکى از دردناک ترين فرازهاى تاريخ اسلام است و رنج و مصيبتى که امام اميرمؤمنان (عليه السلام) از اين ماجرا کشيد بى مانند بود؛ کارى که توسط گروهى بى ايمان و دنياپرست و فرومايه انجام شد.
* * *
در بخش گذشته امام (عليه السلام) به معرفى شاميانى که اطراف معاويه را گرفته بودند، پرداخت و آن ها را گروهى جاهل و شرور و اوباش معرفى فرمود و در اين بخش از خطبه مى فرمايد: با اين که آن ها افرادى نادان و فرومايه هستند، در مسائل سياسى بر شما پيشى گرفته اند. براى مسئله حکمين فردى را انتخاب کرده اند (عمروعاص) که کاملاً حامى منافع نامشروعشان است و شما فردى را برگزيده ايد (ابوموسى اشعرى) که به طور کامل بر ضد مقاصد و منافع شما و مسلمانان گام برمى دارد. بياييد و اين اشتباه بزرگ خود را اصلاح کنيد.
مى فرمايد: «آگاه باشيد! شاميان براى خويش نزديک ترين افراد به مقصود ومطلوبشان را انتخاب کرده اند و شما نزديک ترين افراد را به آنچه از آن ناخشنود هستيد براى حکميّت انتخاب کرده ايد»؛ (أَلا وَ إِنَّ الْقَوْمَ اخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تُحِبُّونَ، وَ إِنَّکُمُ اخْتَرْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تَکْرَهُونَ).
سپس به معرفى ابوموسى اشعرى پرداخته و بى آن که اشاره به سوابق شوم او کند انگشت روى آخرين فتنه انگيزى او مى گذارد، مى فرمايد: «شما کار عبداللّه بن قيس (ابوموسى اشعرى) را ديروز (در جنگ جمل) به ياد داريد که مى گفت: اين واقعه فتنه است، بند کمان ها را ببريد و شمشيرها را در نيام کنيد (وهرگز به سوى اين ميدان حرکت ننماييد، در حالى که خودش در جنگ صفين شرکت کرد)»؛ (وَ إِنَّمَا عَهْدُکُمْ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ بِالْأَمْسِ يَقُولُ: «إِنَّهَا فِتْنَةٌ، فَقَطِّعُوا أَوْتَارَکُمْ، وَ شِيمُوا سُيُوفَکُمْ»).
آنگاه در ادامه مى افزايد: «اگر او راست مى گويد (که اين جنگ ها فتنه است) پس شرکتش بدون اجبار و با ميل خود در اين ميدان نبرد خطا بود و اگر دروغ مى گويد، پس متهم است (و شخص متهم و دروغگو نبايد براى چنين امر مهمى، يعنى حکميّت برگزيده شود)»؛ (فَإِنْ کَانَ صَادِقاً فَقَدْ أَخْطَأَ بِمَسِيرِهِ غَيْرَ مُسْتَکْرَهٍ، وَإِنْ کَانَ کَاذِباً فَقَدْ لَزِمَتْهُ التُّهَمَةُ).
جالب اين که طبق روايتى که مرحوم ابن ميثم در شرح نهج البلاغه خود آورده از «سويد بن غفله» نقل مى کند که من با ابوموسى اشعرى در کنار فرات در زمان خلافت عثمان بودم، ابوموسى روايتى براى من نقل کرد، گفت: من از رسول خدا شنيدم که مى فرمود: بنى اسرائيل اختلاف کردند و اختلاف همچنان در ميان آن ها ادامه يافت تا زمانى که دو حَکَم گمراه (براى حل اختلاف) برگزيدند. آن ها گمراه شدند و پيروان خود را نيز گمراه کردند و اين امر در امت من نيز واقع خواهد شد. در ميان آن ها اختلافى پيدا مى شود و دو نفر حَکَم، گمراه و گمراه کننده، براى حل اختلاف خود انتخاب خواهند کرد. سويد مى گويد: من به ابوموسى گفتم: بترس از اين که يکى از آن دو تو باشى! او پيراهنش را از تن بيرون آورد و گفت: از اين کار برائت مى جويم اين گونه که پيراهنم را از خود دور کرده ام (اشاره به اين که چنين مأموريتى را نخواهم پذيرفت؛ ولى همان گونه که مى دانيم پذيرفت و خبر معجزه آساى پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به وقوع پيوست).
سرانجام امام (عليه السلام) بعد از اين تجزيه و تحليل حساب شده، پيشنهاد مفيد وسازنده اى به اصحاب خود مى کند، مى فرمايد: «(اکنون که بالا بردن قرآن بر نيزه ها شما را فريب داده و کار به مسئله حکميّت کشيده شده و شما آماده نبرد تا پيروزى با لشکر شام نيستيد، براى حکميّت) سينه عمروعاص را با مشت گره کرده عبداللّه بن عباس بکوبيد و از فرصت روزگار استفاده کنيد و مرزهاى دوردست اسلام را در اختيار بگيريد»؛ (فَادْفَعُوا فِي صَدْرِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ، وَ خُذُوا مَهَلَ الْأَيَّامِ، وَ حُوطُوا قَوَاصِيَ الْإِسْلامِ).
در پايان اين سخن براى ايجاد انگيزه و تحريک غيرت دينى و انسانى آن ها مى فرمايد: «مگر نمى بينيد شهرهاى شما مورد هجوم دشمن قرار گرفته ونيروهاى قدرتمند شما هدف تير دشمن واقع شده است؟»؛ (أَلا تَرَوْنَ إِلَى بِلادِکُمْ تُغْزَى وَ إِلَى صَفَاتِکُمْ تُرْمَى؟).
به يقين، ابوموسى اشعرى ابله، کسى نبود که بتواند دربرابر عمروبن عاص مکار بايستد و بهترين شخص براى مقابله با او مرد نيرومند و هوشمندى چون ابن عباس بود، ولى توطئه هاى مشترک معاويه و بعضى از اطرافيان خائن امام (عليه السلام) اجازه اين کار را نداد. نويسنده مصرى «عبدالکريم خطيب» در کتابش به نام على بن ابى طالب مى نويسد: امام (عليه السلام) ابن عباس را براى مقابله با عمروبن عاص آماده کرده بود، ولى اصحاب امام اختلاف کردند، و اشعث بن قيس (منافق) در رأس گروهى بود که با انتخاب ابن عباس مخالف بود، و اشعث همان کسى بود که به اتفاق قومش مسئله تحکيم را بر على تحميل کرد و شکى نيست که او رابطه محکمى با معاويه داشت (و اين توطئه به اتفاق طرفين صورت گرفت).
مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه خود بعد از نقل اين مطلب از کتاب على بن ابى طالب، مى نويسد: «آنچه خطيب در اين جا آورده به طور کامل هماهنگ با چيزى است که طه حسين در کتاب على و بنوه در شرح خطبه 19 نهج البلاغه آورده ايم و مى گويد: اشعث و عمروبن عاص توطئه بالا بردن قرآن ها بر سر نيزه ها و انتخاب حکمين را از پيش طراحى کرده بودند».
مرحوم مغنيه در ادامه اين سخن از کتاب خطيب چنين نقل مى کند: «عمروبن عاص در تمام منافعى که به معاويه از ناحيه مسئله حکمين مى رسيد شريک بود، زيرا فرمان حکومت مصر را در دست داشت در حالى که ابن عباس خالصانه در خدمت حکومت اسلامى بود. آيا کسى که براى مطامع مادى کار مى کند با کسى که براى خدا عمل مى کند يکسان است؟ چرا آن گروه، از ابن عباس مى ترسيدند؟ آن ها از اين بيم داشتند که عمروعاص را از توطئه اى که از پيش آماده شده بود و جز انسان هوشمندى چون ابن عباس متوجّه آن نمى شد بازدارند.
پايان جنگ صفين از طريق توطئه برافراشتن قرآن ها بر سر نيزه ها در آستانه شکستِ لشکر معاويه، و سپس داستان حکمين، يکى از دردناک ترين فرازهاى تاريخ اسلام است و رنج و مصيبتى که امام اميرمؤمنان (عليه السلام) از اين ماجرا کشيد بى مانند بود؛ کارى که توسط گروهى بى ايمان و دنياپرست و فرومايه انجام شد.
* * *
پاورقی ها
«اوتار» جمع «وتر» بر وزن «سفر» به معناى زه کمان است که دو سر کمان را با آن مى بندند و حالت قوسى به آن مى دهد و هنگامى که زه را مى کشند حالت قوسى بيشتر مى شود سپس وقتى زه را رها کردند، چوبه تير را که به آن تکيه دارد به جلو پرتاب مى کند. و قطع اوتار در عبارت بالا کنايه از اين است که اقدام به تير اندازى نشود.
«شيموا» از ريشه «شيم» بر وزن «عيب» به معناى شمشير را کشيدن و در غلاف کردن گرفته شده است. اين روايت را نخست ابن ابى الحديد در جلد 13، صفحه 315 در شرح خطبه مورد بحث آورده و سپس مرحوم ابن ميثم در شرح خود بر نهج البلاغه، ج 4، ص 331 و علّامه شوشترى در بهج الصباغة، ج 13، ص 614 همين روايت را آورده اند. «قواصى» جمع «قاصيه» به معناى طرف و ناحيه است و «قواصى الاسلام» اشاره به اطراف عراق و حجاز و مناطق ديگرى است که زير پوشش حکومت اميرمؤمنان على (عليه السلام) قرار داشت. «صفات» مفرد و در اصل به معناى سنگ صاف است و به صورت کنايه از قوت و قدرت استعمال مى شود و گاه آن را به سرزمين حيات و زندگى تفسير کرده اند که انسان آن را صاف و منظم مى کند. الفتنة الکبرى (على و بنوه)، ص 94. فى ظلال نهج البلاغه، ج 3، ص 362؛ على بن ابى طالب (عليه السلام) بقية النبوة، ص 497. فى ظلال نهج البلاغه، ج 3، ص 362؛ على بن ابى طالب (عليه السلام) بقية النبوة، ص 363. درباره داستان حکمين و حوادث مربوط به آن ذيل خطبه هاى 125 و 127 و 177 به قدر کافى بحث کرده ايم.
«شيموا» از ريشه «شيم» بر وزن «عيب» به معناى شمشير را کشيدن و در غلاف کردن گرفته شده است. اين روايت را نخست ابن ابى الحديد در جلد 13، صفحه 315 در شرح خطبه مورد بحث آورده و سپس مرحوم ابن ميثم در شرح خود بر نهج البلاغه، ج 4، ص 331 و علّامه شوشترى در بهج الصباغة، ج 13، ص 614 همين روايت را آورده اند. «قواصى» جمع «قاصيه» به معناى طرف و ناحيه است و «قواصى الاسلام» اشاره به اطراف عراق و حجاز و مناطق ديگرى است که زير پوشش حکومت اميرمؤمنان على (عليه السلام) قرار داشت. «صفات» مفرد و در اصل به معناى سنگ صاف است و به صورت کنايه از قوت و قدرت استعمال مى شود و گاه آن را به سرزمين حيات و زندگى تفسير کرده اند که انسان آن را صاف و منظم مى کند. الفتنة الکبرى (على و بنوه)، ص 94. فى ظلال نهج البلاغه، ج 3، ص 362؛ على بن ابى طالب (عليه السلام) بقية النبوة، ص 497. فى ظلال نهج البلاغه، ج 3، ص 362؛ على بن ابى طالب (عليه السلام) بقية النبوة، ص 363. درباره داستان حکمين و حوادث مربوط به آن ذيل خطبه هاى 125 و 127 و 177 به قدر کافى بحث کرده ايم.