تفسیر بخش دوم

وَاعْلَمُوا أَنَّ دَارَ الْهِجْرَةِ قَدْ قَلَعَتْ بِأَهْلِهَا وَقَلَعُوا بِهَا، وَجَاشَتْ جَيْشَ الْمِرْجَلِ، وَقَامَتِ الْفِتْنَةُ عَلَى الْقُطْبِ، فَأَسْرِعُوا إِلَى أَمِيرِکُمْ، وَبَادِرُوا جِهَادَ عَدُوِّکُمْ، إِنْ شَاءَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ.

ترجمه
بدانيد سراى هجرت (مدينه) اهل خود را از جا کند و بيرون راند و آن ها هم از آن فاصله گرفتند و (مدينه) همچون ديگى بر آتش در حال غليان است، فتنه به پا خاسته و بر محور خود در گردش است. حال که چنين است به سوى امير وفرمانده خود بشتابيد و به جهاد با دشمنان خويش به خواست خداوند بزرگ، مبادرت ورزيد.
شرح و تفسیر
تلاش براى فرونشاندن آتش فتنه
امام (عليه السلام) در اين بخش از خطبه به دنبال معرفى ماهيت شورشيان بصره وآتش افروزان جنگ جمل است و مى خواهد اهل کوفه را براى مبارزه با آن ها بسيج کند تا به يارى امام (عليه السلام) بشتابند و آتش فتنه را خاموش کنند، لذا براى ايجاد انگيزه در آن ها مى فرمايد: «بدانيد سراى هجرت (مدينه) اهل خود را از جا کند وبيرون راند و آن ها هم از آن فاصله گرفتند و (مدينه) همچون ديگى بر آتش در حال غليان است، فتنه به پا خاسته و بر محور خود در گردش است»؛ (وَاعْلَمُوا أَنَّ دَارَ الْهِجْرَةِ قَدْ قَلَعَتْ بِأَهْلِهَا وَقَلَعُوا بِهَا، وَجَاشَتْ جَيْشَ الْمِرْجَلِ، وَقَامَتِ الْفِتْنَةُ عَلَى الْقُطْبِ).
اشاره به اين که چرا خاموش نشسته ايد؟ در حالى که پايتخت اسلام، مدينه، يکپارچه جنب وجوش و شورش است و مؤمنان مدينه براى خاموش کردن آتش فتنه شورشيان در بصره يکپارچه با من حرکت کرده اند.
حضرت به دنبال آن مى افزايد: «حال که چنين است به سوى امير و فرمانده خود بشتابيد و به جهاد با دشمنان خويش به خواست خداوند بزرگ، مبادرت ورزيد»؛ (فَأَسْرِعُوا إِلَى أَمِيرِکُمْ، وَبَادِرُوا جِهَادَ عَدُوِّکُمْ، إِنْ شَاءَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ).
همان طور که در ترجمه آمد، منظور از «دار الهجرة» مدينه است که به اين نام معروف بود و بزرگ ترين هجرت در تاريخ اسلام، هجرت مسلمانان مکّه و شخص پيامبر (صلي الله عليه و آله) به مدينه بود و اين که بعضى احتمال داده اند که منظور از آن کوفه باشد يا کل بلاد اسلام، احتمال بسيار بعيدى است.
تشبيه مدينه به ديگى که روى آتش گذاشته شده و در حال غليان است به علت حوادثى است که در اواخر زندگى عثمان و پس از قتل او واقع شد.
تعبير به به پا خاستن فتنه و گردش بر محورش، اشاره به فتنه طلحه و زبير وعايشه است که با طرحى از پيش تعيين شده براى کنار زدن على (عليه السلام) از مرکز خلافت و يا لااقل تجزيه کشور اسلام به گونه اى که حجاز و مدينه در دست على (عليه السلام) باشد و عراق و کوفه و بصره در دست طلحه و زبير و عايشه و شام در دست معاويه، به راه افتاده بود. اين فتنه عظيمى بود که على (عليه السلام) درباره آن هشدار داد. اين نامه کوتاه و پرمعنا تأثير خود را در مردم کوفه گذاشت و بيش از دوازده هزار نفر بسيج شدند و در بصره به امام (عليه السلام) پيوستند و نقش مؤثّرى در پيروزى بر منافقان و پيمان شکنان در جنگ جمل داشتند.
جالب اين است که در تاريخ طبرى آمده است: يکى از راويانِ خبر به نام ابوالطفيل مى گويد: قبل از پيوستن لشکر کوفه به ما، على (عليه السلام) فرمود: دوازده هزار نفر به اضافه يک نفر از کوفه به يارى شما مى شتابند، و مى گويد: من از اين خبر دقيق در تعجب فرو رفتم و با خود گفتم: بايد آن ها را به دقت بشمارم: بر سر راه لشکر بر روى مکان مرتفعى نشستم و آن ها را به دقت شماره کردم و همان گونه که على (عليه السلام) گفته بود آن ها دوازده هزار و يک نفر بودند، نه کمتر و نه بيشتر. نکته
سرنوشت شورشيان جمل
هر مورخ محقّق، بلکه هر انسان آگاهى که تاريخچه جنگ جمل را مطالعه کند مى داند که على (عليه السلام) گذشته از آن که به وسيله پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) منسوب به خلافت بود، توده هاى عظيم مردم با او بيعت کردند و رسمآ به عنوان خليفه مسلمانان با پايگاه مردمى قوى تر از خلفاى پيشين، زمام امور را به دست گرفت؛ ولى دلباختگان ثروت و مقام بر او شوريدند و خون هاى زيادى در اين راه ريخته شد. به يقين همه آن ها گناهکار و متمرد بودند و هيچ عذرى از آن ها پذيرفته نيست.
ولى جالب است که ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه خود سخنى در اين زمينه دارد که خلاصه اش چنين است: متکلمان و ارباب علم عقائد درباره شورشيان جمل و سرنوشت کسانى که در آن واقعه حاضر شدند اختلاف کردند، اماميّه معتقدند که تمامى اصحاب جمل اعم از رؤسا و پيروان کافر شدند (چون بر امام وقت و بر ضد حکومت اسلامى خروج کردند) در حالى که گروهى از اهل سنّت مى گويند: اين ها مجتهد بودند و اجتهادشان آنان را به اين راه کشاند، بنابراين گناهى نداشتند.مانه آن ها را خطاکار مى دانيم و نه على (عليه السلام) و اصحابش را.
گروه سومى مى گويند: اصحاب جمل خطاکار بودند، ولى خطاى آن ها بخشودنى است؛ مانند خطاى مجتهد در مسائل فرعيّه و اين عقيده اکثر اشاعره است.
سپس مى افزايد: اصحاب ما (معتزله که ابن ابى الحديد از آن ها بود) مى گويند : تمام آن ها گمراه بودند مگر کسانى که بعداً توبه کردند؛ آن ها مى گويند: عايشه از کسانى بود که توبه کرد و همچنين طلحه و زبير؛ اما عايشه در روز جمل اعتراف به خطا کرد و از على (عليه السلام) تقاضاى عفو نمود و روايات متواتره درباره اظهار پشيمانى او به دست ما رسيده است. او مى گفت: اى کاش من ده پسر از پيغمبر آورده بودم و همه آن ها در حيات من مى مردند و بر آن ها اشک مى ريختم، ولى روز جمل به وجود نيامده بود، و گاه مى گفت: اى کاش قبل از روز جمل مرده بودم. و نيز روايت شده که هر زمان به ياد روز جمل مى افتاد آن قدر اشک مى ريخت که مقنعه اى که بر سر داشت تر مى شد. طلحه و زبير نيز از کار خود توبه کردند.
ولى اين سؤال را از ابن ابى الحديد و امثال او مى کنيم که اگر کسى دست به کارى بزند که خون هاى گروهى از مسلمين ريخته شود آيا دربرابر چنين حق الناس عظيمى، اظهار ندامت و پشيمانى و اشک ريختن کفايت مى کند يا بايد حق الناس ها را جبران کرد؟
* * *