تفسیر نامه 9

وَمِن کتابٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ إلى مُعاوِيَةِ

ترجمه
از نامه هاى امام (عليه السلام) است که (آن را نيز) براى معاويه نگاشت
شرح و تفسیر
نامه در يک نگاه
با توجّه به اين که اين نامه پاسخى است به نامه زشت و جسورانه معاويه به آن حضرت که مشتمل بر انبوهى از اهانت ها و شيطنت ها بوده است، نگاه نامه بيشتر به پاسخ سخنان شيطنت آميز معاويه معطوف است.
در بخشى از اين نامه، امام (عليه السلام) به اين نکته اشاره مى فرمايد که به هنگام قيام پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) گروه زيادى ازجمله قريش، کمر به قتل او بستند و خداوند او را از چنگال آنان نجات داد و بيش از همه قريش بر ضد او قيام کردند.
در بخش ديگرى از آن به اين نکته اشاره مى فرمايد که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) در جنگ ها خاندان خود را در خط اوّل قرار مى داد و با فداکارى آنان، يارانش را حفظ مى کرد. امام (عليه السلام) شهادت حمزه و جعفر و افراد ديگرى از خاندان بنى هاشم را گواه اين ادعا مى شمرد. اين درواقع پاسخى است به ادعاى معاويه که در نامه اش افرادى غير از بنى هاشم را، مانند خليفه اوّل و دوم، دلسوزترين افراد براى اسلام شمرده بود.
در بخش سوم، حضرت اظهار شگفتى مى کند که چگونه روزگار او را دربرابر کسى همچون معاويه قرار داده که نه به اسلام خدمت کرده و نه سابقه اى در دين دارد.
و بالاخره در چهارمين بخش نامه از عدم پذيرش درخواست معاويه مبنى بر تحويل دادن قاتلان عثمان سخن مى گويد، زيرا اگر بناست قاتلان او محاکمه و مجازات شوند اين کار در اختيار رئيس حکومت اسلامى است نه يک فرد شورشى.
شايان ذکر است که نوشتن نامه ازسوى معاويه و پاسخ على (عليه السلام) داستانى دارد که براى روشن ساختن محتواى نامه امام (عليه السلام) بسيار مفيد است و آن اين که: ابومسلم خولانى که در اصل اهل يمن بود زمان جاهليّت را درک کرده بود، ولى هرگز پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) را نديد و عمدتاً در شام زندگى مى کرد. او با عده اى از مردم شام پيش از آن که امام (عليه السلام) به سوى صفين حرکت کند نزد معاويه رفت و از او خواست که با على (عليه السلام) که داراى مقام والايى از نظر همنشينى با پيغمبر (صلي الله عليه و آله) و قرابت و خويشاوندى با اوست و هجرت و سبقت در اسلام دارد، جنگ نکند و به او گفت: تو هرگز چنين موقعيّتى را ندارى.
معاويه در پاسخ آن ها به اين بهانه متوسل شد که على به قاتلان عثمان پناه داده است، اگر آن ها را تحويل دهد تا قصاص شوند، با او جنگ نخواهد کرد. ابومسلم و همراهانش از معاويه خواستندکه همين مطلب را در نامه اى براى على (عليه السلام) بنويسد. معاويه نامه اى به همين مضمون نوشت و به ابومسلم داد تا به اميرمؤمنان (عليه السلام) برساند.
ابومسلم نامه را خدمت امام (عليه السلام) آورد و در حضور جمع به آن حضرت داد سپس به پاخاست و طى خطابه اى عرض کرد: من دوست ندارم ولايت امور مسلمين به دست غير تو باشد، امّا عثمان به ناحق کشته شد. قاتلان او را به دست ما بسپار، اگر کسى مخالفت کرد نيروهاى ما در اختيار توست.
امام (عليه السلام) پاسخ داد: فردا بيا جواب نامه ات را بگير. ابومسلم فردا که براى گرفتن جواب نامه آمد، ديد مسجد پر از جمعيّت است و همه دسته جمعى شعار مى دهند: ما همه در قتل عثمان شرکت داشته ايم.
قابل توجّه اين که اجتماع آن گروه عظيم در مسجد از اين جهت بود که احساس کردند شايد امام (عليه السلام) بخواهد قاتلان عثمان را به معاويه تحويل دهد تا بهانه او براى مخالفت از بين برود، لذا همه آن ها و طرفدارانشان در مسجد جمع شدند تا اعلام کنند که قاتل عثمان يک يا چند نفر نبوده است؛ در حالى که امام (عليه السلام) نيز هرگز تصميم نداشت آن چند نفر را به معاويه بسپارد؛ عملاً نيز چنين کارى ممکن نبود. در اين موقع امام (عليه السلام) پاسخ مکتوب معاويه را به ابومسلم داد تا به شام ببرد؛ ولى ابومسلم با خود مى گفت: «الاْنَ طابَ الضِرابُ؛ اکنون براى ما جنگ کردن براى خونخواهى عثمان رواست».
گويا ابومسلم و همراهانش نمى خواستند اين حقيقت را درک کنند که اوّلاً قتل عثمان بعد از يک قيام مردمى بر ضدّ او به دليل کارهاى ناروايش بوده، نه کار يک يا چند فرد و ثانيآ به فرض که بخواهند قاتلان عثمان را محاکمه و قصاص کنند، اين کار مربوط به يک فرد شورشى، مانند معاويه نبود، بايد به دست رئيس حکومت اسلامى که ازسوى مهاجران و انصار برگزيده شده و مردم با او بيعت کرده اند انجام مى شد.

* * * .