تفسیر بخش اول

مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ، الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْيَا، السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَى، وَ الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً؛ إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُوَمِّلِ مَا لايُدْرِکُ، السَّالِکِ سَبِيلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ، غَرَضِ الأَسْقَامِ، وَ رَهِينَةِ الأَيَّامِ، وَ رَمِيَّةِ الْمَصَائِبِ، وَعَبْدِ الدُّنْيَا، وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ، وَ غَرِيمِ الْمَنَايَا، وَ أَسِيرِ الْمَوْتِ، وَ حَلِيفِ الْهُمُومِ، وَ قَرِينِ الأَحْزَانِ، وَ نُصُبِ الاْفَاتِ، وَ صَرِيعِ الشَّهَوَاتِ، وَ خَلِيفَةِ الأَمْوَاتِ.

ترجمه
اين نامه از پدرى (دلسوز و مهربان) است که عمرش رو به پايان است، او به سخت گيرى زمان معترف و آفتاب زندگى اش رو به غروب است و (خواه ناخواه) تسليم گذشت دنيا (و مشکلات آن) است. همان کسى که در منزلگاه پيشينيان که از دنيا چشم پوشيده اند سکنى گزيده و فردا از آن کوچ خواهد کرد. اين نامه خطاب به فرزندى است آرزومند، آرزومند چيزهايى که هرگز دست يافتنى نيست و در راهى گام نهاده است که ديگران در آن گام نهادند و هلاک شدند (و چشم از جهان فرو بستند) کسى که هدف بيمارى هاست و گروگان روزگار، در تيررس مصائب، بنده دنيا، بازرگان غرور، بدهکار و اسير مرگ، هم پيمان اندوه ها، قرين غم ها، آماج آفات و بلاها، مغلوب شهوات و جانشين مردگان است.
شرح و تفسیر
اين نامه از چه کسى و به چه کسى است؟
اين بخش در حقيقت عنوان نامه را مشخص مى کند، زيرا معمولا به هنگام نوشتن نامه مى نويسند: مِنْ فُلانٍ اِلى فُلانٍ؛ يعنى اين نامه توسط فلان کس براى فلان کس نگاشته مى شود. امام (عليه السلام) به جاى اين که نام خود و نام فرزندش امام حسن (عليه السلام) را ببرد با ذکر اوصافى زمينه را براى اندرزهاى بسيار مهم آينده هموار مى سازد.
ابتدا شش صفت براى خود و سپس چهارده صفت براى فرزندش بيان مى فرمايد و فضاى نامه را با اين اوصاف کاملاً آماده و روشن و شفاف مى کند.
نخست مى فرمايد: «اين نامه از پدرى است که عمرش رو به فناست، او به سخت گيرى زمان معترف و آفتاب زندگى اش رو به غروب است و (خواه ناخواه) تسليم گذشت دنيا (و مشکلات آن). همان کسى که در منزلگاه پيشينيانِ از دنيا رفته سکنى گزيده و فردا از آن کوچ خواهد کرد»؛ (مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ، الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْيَا، السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَى، وَ الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً).
امام (عليه السلام) با ذکر اين اوصاف براى خود، اهداف مختلفى را دنبال مى کند؛ نخست به فرزندش مى فهماند که من با کوله بار عظيمى از تجربه که با گذشت زمان برايم حاصل شده اين نامه را مى نويسم. دوم اين که گوينده اندرزها اگر تواضع به خرج دهد و از موضع بالا و آمرانه سخن نگويد، سخنانش بسيار اثربخش تر خواهد بود. سوم اين که پسرش بداند به زودى پدر مى رود و بايد جاى پدر بنشيند و درک اين حقيقت او را براى پذيرش اندرزها آماده تر مى سازد.
تعبير به «فانِ» (که در اصل «فانى» بوده و براى هماهنگ شدن با جمله هاى بعد ياى آن حذف شده است) اشاره به اين است که من قسمت عمده عمر خود را از دست داده ام و در آستانه چشم فروبستن از دنيا قرار دارم، زيرا امام (عليه السلام) اين سخن را زمانى بيان فرمود که ظاهرآ عمر مبارکش از شصت گذشته بود.
جمله «الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ» اشاره به حوادث سخت زمان و تلخ و شيرين هايى است که خواه ناخواه پيش مى آيد.
جمله «الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ» تأکيدى است بر اين که من در سراشيبى پايان عمر قرار گرفته ام و جمله «الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْيَا» اشاره به غلبه حوادث بر انسان است.
جمله «السَّاکِنِ مَسَاکِنَ الْمَوْتَى» اشاره به اين است که اين منازلى که ما در آن زندگى مى کنيم غالبآ ساخته و پرداخته پيشينيان است. آن ها ساختند و ما در آن نشسته ايم وگاه ما مى سازيم و به آيندگان تحويل مى دهيم.
سرانجام، جمله «وَ الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً» اشاره به نزديک بودن لحظه کوچ از دنياست؛ يعنى من با آگاهى از تمام اين ويژگى ها و آگاهى ها قلم به دست گرفتم و مشغول نوشتن اين نامه ام.
آن گاه امام (عليه السلام) مخاطب خود را بدون ذکر نام با چهارده وصف توصيف مى کند، مى فرمايد: «اين نامه خطاب به فرزندى است آرزومند، آرزومند چيزهايى که هرگز دست يافتنى نيست و در راهى گام نهاده است که ديگران در آن گام نهادند و هلاک شدند (و از جهان چشم فرو بستند) کسى که هدف بيمارى هاست و گروگان روزگار، در تيررس مصائب، بنده دنيا، بازرگان غرور، بدهکار و اسير مرگ، هم پيمان اندوه ها، قرين غم ها، آماج آفات و بلاها، مغلوب شهوات و جانشين مردگان است»؛ (إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُوَمِّلِ مَا لا يُدْرِکُ، السَّالِکِ سَبِيلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ، غَرَضِ الأَسْقَامِ، وَ رَهِينَةِ الأَيَّامِ، وَ رَمِيَّةِ الْمَصَائِبِ، وَ عَبْدِ الدُّنْيَا، وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ، وَ غَرِيمِ الْمَنَايَا، وَ أَسِيرِ الْمَوْتِ، وَ حَلِيفِ الْهُمُومِ، وَ قَرِينِ الأَحْزَانِ، وَ نُصُبِ الاْفَاتِ، وَ صَرِيعِ الشَّهَوَاتِ، وَ خَلِيفَةِ الأَمْوَاتِ).
نخستين وصفى که امام (عليه السلام) در اين جا براى فرزندش ـ و به بيان ديگر، براى همه انسان ها ـ ذکر مى کند اين است که او در اين جهان به دنبال امورى مى رود که قابل وصول نيست، زيرا انسان دنيايى خالى از هرگونه مشکلات و ناراحتى ها و ناکامى ها مى خواهد در حالى که طبيعت دنيا آميخته با مشکلات و رنج ها و مصائب است «الْمُوَمِّلِ مَا لا يُدْرِکُ».
جمله «السَّالِکِ سَبِيلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ» مفهومش اين است که همه انسان ها در طريقى گام مى نهند که انتهاى آن مرگ و هلاکت است، همان گونه که قرآن مى گويد: (کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ) و هيچ گونه استثنايى هم براى آن ذکر نمى کند.
جمله «غَرَضِ الأَسْقَامِ» در واقع توضيحى است براى آنچه گذشت، زيرا انسان خواه ناخواه در اين جهان هدف انواع بيمارى هاست؛ در کودکى و جوانى به شکلى و در پيرى به شکلى ديگر.
تعبير «وَ رَهِينَةِ الاَْيَّامِ» با توجّه به اين که «رهينه» به معناى گروگان و اسير است اشاره به اين مى کند که انسان همواره در چنگال روزها گرفتار است و گذشت زمان او را با خود مى برد؛ بخواهد يا نخواهد. در پايان عمر نيز وى را رها مى سازد و به قبر مى سپارد.
تعبير «وَ رَمِيَّةِ الْمَصَائِبِ» با توجّه به اين که «رميّه» به معناى چيزى است که هدف پرتاب تيرها مى شود اشاره به اين است که مصيبت ها که در جان و مال و بستگان و دوستان و عزيزان رخ مى دهد از هر سو او را نشانه گيرى کرده اند. کسى را نمى يابيم که در عمرش به مصائب مختلفى گرفتار نشود همان گونه که امام (عليه السلام) در جاى ديگر مى فرمايد: «دَارٌ بِالْبَلاءِ مَحْفُوفَةٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ؛ دنيا سرايى است که در لابه لاى بلاها پيچيده شده و به بى وفايى معروف است».
از عجايب دنيا اين است که انسان تيرهاى مصائب را که به سوى او پرتاب مى شود غالبآ نمى بيند که از کجاست و چگونه است؟ ناگهان چشم باز مى کند مى بيند تير مصيبتى بر جان او نشسته و به گفته شاعر:
وَ لَوْ اَنَّني أُرْمى بِنَبْلٍ رَأَيْتُهَا *** وَ لکِنَّني أُرْمى بِغَيْرِ سِهَامٍ
کاش تيرى را که به سوى من پرتاب مى شد مى ديدم و مى دانستم از کدام سو پرتاب شده ولى نه تير دنيا را مى بينم و نه مى دانم از چه سويى پرتاب شده است».
جمله «وَ عَبْدِ الدُّنْيَا وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ» اشاره به اين است که انسان همچون برده اى در چنگال هوا و هوس ها و زرق و برق دنيا گرفتار است و اين امور او را به هر سو مى برند، و تاجر غرور بودنش بدين علت است که سرمايه هايى را با تلاش در اين دنيا به دست مى آورد که سرابى بيش نيست و مجموعه اى از مکر و فريب است. سرمايه هايى که به زودى از دست مى رود و ديگران هميشه به آن چشم دوخته اند.
عبارت «غَرِيمِ الْمَنَايَا» انسان را به شخص بدهکارى تشبيه مى کند که طلبکار او مرگ است؛ مرگى که جان او را مى گيرد و جسمش را در خاک پنهان مى سازد و تعبير «أَسِيرِ الْمَوْتِ» همان مطلب را به شکل ديگرى بيان مى کند؛ گاه مى فرمايد: بدهکار مرگ است و گاه مى فرمايد: اسير موت است.
جملات «حَلِيفِ الْهُمُومِ؛ هم پيمان اندوه ها» و «قَرِينِ الأَحْزَانِ؛ قرين غم ها» اشاره به اين است که سراسر زندگى آميخته با انواع غم و اندوه است؛ غم روزى، غم بيمارى، غم از دست دادن فرصت ها، غم خيانت هاى بعضى از دوستان و غم توطئه هاى دشمنان. آيا مى توان کسى را پيدا کرد که در طول عمر اسير اين غم ها نشده باشد؟
در اين جا نقل داستان معروف اسکندر بد نيست؛ هنگامى که مى خواست از دنيا برود مادرش زنده بود و مى دانست بسيار ناراحت مى شود. تدبيرى انديشيد که مايه تخفيف آلام او شود به او گفت: مادر بر مرگ من اشک بريز و عزاى مرا گرم کن؛ ولى تنها گريه مکن گروهى را دعوت کن که تو را در اين امر يارى کنند، کسانى که براى من گريه کنند، نه براى گرفتارى ها و مصائب خويش.
مادر وصيّت فرزند را بعد از مرگ او عمل کرد به سراغ همسايگان و دوستان و خويشاوندان و آشنايان رفت. از هرکس سؤال مى کرد که تو غم و اندوهى ندارى؟ او پاسخ مثبت مى داد و غم خود را با وى در ميان مى گذاشت؛ يکى گفت: همسرم از دنيا رفته است، ديگرى گفت: به مصيبت فرزند گرفتارم، سومى گفت، در معاملات زيان سختى ديده ام و چهارمى از بيمارى و درد خود سخن گفت. مادر فهميد که دلى بى غم در اين جهان نيست و طبق ضرب المثل معروف «اَلْبَلِيَّةُ إذا عَمَّتْ طابَتْ؛ بلا و مصيبت هرگاه عمومى شود قابل تحمل است» مصيبت فرزند براى او قابل تحمل شد.
تعبير «نُصُبِ الاْفَاتِ وَ صَرِيعِ الشَّهَوَاتِ» با توجّه به اين که «نُصُب» به معناى اهدافى است که تيراندازان آن را نشانه گيرى مى کنند و «صَريع» به معناى کسى است که مغلوب مى شود و به زمين مى افتد، اشاره به آفات مختلفى است که از هر سو انسان را هدف گيرى مى کنند و شهواتى که او را به زانو درمى آورند و او تاب مقاومت در برابر آن ها را ندارد. جمله «خَلِيفَةِ الأَمْوَاتِ» اشاره به اين است که اى انسان فراموش نکن که تو جانشين مردگانى و در آينده به آن ها خواهى پيوست و کسان ديگرى جانشين تو مى شوند و اين رشته همچنان ادامه مى يابد و سر دراز دارد.
جالب اين که امام (عليه السلام) در معرفى خود شش صفت و در معرفى فرزندش چهارده صفت را از مشکلاتى که هر انسانى در زندگى دنيا با آن روبه روست، بيان فرموده است؛ يعنى تقريباً در مقابل هر وصف خويش دو وصف فرزندش و در برابر هر مشکل خود دو مشکل مخاطبش را بازگو مى کند. .
پاورقی ها
«زمان» در اصل به همان معناى معروف آن است که شامل اوقات کوتاه و طولانى مى شود؛ ولى از آن جا که زمان در اين دنيا همراه با حوادث گوناگون تلخ و شيرين است، اين واژه گاه اشاره به همين معناست و «المُقِرّ ُلِلزّمان» اشاره به کسى است که قبول دارد دنيا دار حوادث است ولى در عمل با آن هماهنگ نيست.
در بسيارى از متون و شروح نهج البلاغه بعد از اين وصف صفت ديگرى نيز با عنوان «الذامُّ لِلدُّنْيا؛ن کوهش گر دنيا» آمده است که با توجّه به آن، هفت وصف مى شود. «الظّاعِن» به معناى کوچ کننده از ريشه «ظعن» بر وزن «طعن» به معناى کوچ کردن گرفته شده است. «غرض» به معناى هدفى است که به سوى آن تيراندازى مى شود. «رهينة» به معناى گروگان است. «رمية» تعبير ديگرى از «غرض» و «هدف» است (صفت مشبهه اى است که معناى مفعولى دارد). «حليف» به معناى هم پيمان از ريشه «حلف» بر وزن «حرف» به معناى سوگند و پيمان گرفته شده است. آل عمران، آيه 185. نهج البلاغه، خطبه 226. الشعر و الشعراء ابن قتيبة، ج 1، ص 365. داستان باستان، ص 7.