تفسیر بخش هشتم

أَيْ بُنَيَّ، إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِي، فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ، فَکَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ، وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ، حَتَّى عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ؛ بَلْ کَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ، فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذلِکَ مِنْ کَدَرِهِ، وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ، فَاسْتَخْلَصْتُ لَکَ مِنْ کُلِّ أَمْرٍنَخِيلَهُ، وَ تَوَخَّيْتُ لَکَ جَمِيلَهُ، وَ صَرَفْتُ عَنْکَ مَجْهُولَهُ، وَ رَأَيْتُ حَيْثُ عَنَانِي مِنْ أَمْرِکَ مَا يَعْنِي الْوَالِدَ الشَّفِيقَ، وَ أَجْمَعْتُ عَلَيْهِ مِنْ أَدَبِکَ أَنْ يَکُونَ ذلِکَ وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ، ذُونِيَّةٍ سَلِيمَةٍ، وَ نَفْسٍ صَافِيَةٍ.

ترجمه
پسرم! گرچه من به اندازه همه کسانى که پيش از من مى زيستند عمر نکرده ام اما در رفتار آن ها نظر افکندم و در اخبارشان تفکر کردم و در آثار بازمانده از آنان به سير و سياحت پرداختم تا آن جا که (بر اثر اين آموزش ها) همانند يکى از آن ها شدم بلکه گويى بر اثر آنچه از تاريخشان به من رسيده با همه آن ها از اوّل تا آخر بوده ام. (من همه اين ها را بررسى کردم سپس) قسمت زلال و مصفاى آن را از بخش کدر و تيره بازشناختم و سود و زيانش را دانستم آن گاه از ميان تمام آن ها از هر امرى گُزيده اش را براى تو برگرفتم و از ميان (زشت و زيباى) آن ها زيبايش را براى تو انتخاب کردم و مجهولاتش را از تو دور داشتم و همان گونه که يک پدر مهربان بهترين نيکى ها را براى فرزندش مى خواهد من نيز صلاح ديدم که تو را به اين وسيله تربيت کنم و همت خود را بر آن گماشتم، چرا که عمر تو رو به پيش است و روزگارت رو به جلو و داراى نيّتى سالم و روحى باصفا هستى.
شرح و تفسیر
عمر طولانى در سايه استفاده از تجارب ديگران
امام (عليه السلام) در آغاز اين بخش از وصيّت نامه به نکته بسيار مهمى اشاره مى کند و آن اهمّيّت مطالعه و بررسى تاريخ پيشينيان است؛ آنچه از اعمال آن ها به ما رسيده و از اخبار آن ها در اختيار ما قرار گرفته و آنچه در آثار بازمانده از آن ها (کاخ هاى ويران شده، قبرهاى خاموش، ثروت هاى به جا مانده و...) باقى است، مى فرمايد: «پسرم! گرچه من به اندازه همه کسانى که پيش از من مى زيستند عمر نکرده ام اما در رفتار آن ها نظر افکندم و در اخبارشان تفکر کردم و در آثار بازمانده از آنان به سير و سياحت پرداختم تا آن جا که (براثر اين آموزش ها) همانند يکى از آن ها شدم بلکه گويى براثر آنچه از تاريخشان به من رسيده با همه آن ها از اوّل تا آخرشان بوده ام»؛ (أَيْ بُنَيَّ، إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَکُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ کَانَ قَبْلِي، فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ، وَ فَکَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ، وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ؛ حَتَّى عُدْتُ کَأَحَدِهِمْ، بَلْ کَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ).
اشاره به اين که زندگى چيزى جز تجربه نيست. اگر کسى از تجارب ديگران بهره بگيرد، در اعمال آن ها و نتايجى که از عملشان گرفتند دقت کند و در اخبار عبرت انگيزى که از آن ها به يادگار باقى مانده بينديشد و در آثار بازمانده از آنان با ديده عبرت بين بنگرد، عمرى به درازاى تمام تاريخ بشر پيدا مى کند و گويى از روز اوّل خلقت آدم (عليه السلام) تا کنون زنده بوده است.
آن گاه مى افزايد: «(من همه اين ها را بررسى کردم سپس) قسمت زلال و مصفاى آن را از بخش کدر و تيره بازشناختم و سود و زيانش را دانستم. سپس از ميان همه آن ها از هر امرى گُزيده اش را براى تو برگرفتم و از ميان (زشت و زيباى) آن ها زيبايش را براى تو انتخاب کردم و مجهولاتش را از تو دور داشتم»؛ (فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذلِکَ مِنْ کَدَرِهِ، وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ، فَاسْتَخْلَصْتُ لَکَ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ نَخِيلَهُ وَ تَوَخَّيْتُ لَکَ جَمِيلَهُ، وَ صَرَفْتُ عَنْکَ مَجْهُولَهُ).
اشاره به اين که مطالعه آثار پيشينيان و سير وسياحت در آثار آن ها به تنهايى کافى نيست. انسان بايد همچون صرّاف، سره را از ناسره جدا سازد و آنچه را که خوب است گزينش کند و ناخالصى ها را به دور افکند و من زحمت اين کار را نيز براى تو کشيده ام.
امام (عليه السلام) در پايان اين بخش، بار ديگر، البته با تعبير ديگر، انگيزه خود را براى نوشتن اين وصيّت نامه بيان مى کند، مى فرمايد: «و همان گونه که پدرى مهربان بهترين نيکى ها را براى فرزندش مى خواهد، من نيز صلاح ديدم که تو را به اين وسيله تربيت کنم و همت خود را بر آن گماشتم، چرا که عمر تو رو به پيش است و روزگارت رو به جلو و داراى نيّتى سالم و روحى باصفا هستى»؛ (وَ رَأَيْتُ حَيْثُ عَنَانِي مِنْ أَمْرِکَ مَا يَعْنِي الْوَالِدَ الشَّفِيقَ، وَ أَجْمَعْتُ عَلَيْهِ مِنْ أَدَبِکَ أَنْ يَکُونَ ذلِکَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ، ذُو نِيَّةٍ سَلِيمَةٍ، وَ نَفْسٍ صَافِيَةٍ).
اشاره به اين که اگر من زحمتِ گردآورى تجارب پيشينيان و آموزه هاى تاريخ را براى تو کشيدم و همه آن ها را در اين اندرزنامه ام خلاصه کردم، به دو دليل است: نخست اين که پدر هستم؛ پدرى مهربان و عاشق و دلباخته سعادت فرزندش و ديگر اين که تو هم جوان هستى و در آغاز عمر و نيتى پاک و قلبى صاف دارى. اين دو، دست به دست هم داده و اين زحمت را براى من آسان کرده اند.
در واقع امام (عليه السلام) با اين سخنانش به همه پدران دلسوز درس مى آموزد که اگر خواهان سعادت فرزندان خود هستند از آن زمان که قلب فرزندان صاف و پاک است در تربيتشان بکوشند و مخصوصآ از تاريخ پيشينيان که مملوّ از درس ها و عبرت هاست و نمونه هاى حسى براى مسائل اخلاقى به دست مى دهد، کمک بگيرند. نکته ها
1. مجموعه اى پر از اسرار به نام تاريخ
از آن روز که خط اختراع شد و بشر توانست آثار خود را به وسيله آن به يادگار بگذارد، تاريخ بشر آغاز گرديد و تجربيات اقوام پيشين به عنوان ميراث گران بهايى براى اقوام آينده به دل تاريخ سپرده شد. عوامل پيروزى ها و اسباب شکست ها و ناپايدارى قدرت ها و تلخ و شيرين هاى بسيار ديگرى در دل آن ثبت شد به گونه اى که افراد آگاه مى توانند مسير زندگى فردى و اجتماعى خود را در آينه تاريخ ببينند و بى آن که نياز به تجربه جديدى داشته باشند از تجارب ديگران استفاده کنند.
به همين دليل در قرآن مجيد بخش مهمى از آيات، بيانگر تاريخ عبرت آموز پيشينيان است و باصراحت مى گويد: (لَقَدْ کَانَ فِى قِصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لأُولِى الأَلْبَابِ)؛ «به راستى در سرگذشت آن ها عبرتى براى صاحبان انديشه بود». قرآن براى بعضى از بخش هاى تاريخى که درس هاى عبرت بيشترى را در خود نهفته دارد، نام (أَحْسَنُ الْقِصَصِ) را برگزيده ومى گويد: (نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ هَذَا الْقُرْآنَ)؛ «ما بهترين سرگذشت ها را به وسيله اين قرآن که به تو وحى کرديم، براى تو شرح مى دهيم».
گاهى نيز مخاطبان خود را به سير در زمين و مطالعه آثارى که از گذشتگان باقى مانده و تاريخ تکوينى آن ها را تشکيل مى دهد، دعوت مى کند: (قُلْ سِيرُوا فِى الأَرْضِ فَانظُرُوا کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلُ).
امام (عليه السلام) در اين وصيّت نامه به نکته مهمى درباره تاريخ اشاره کرده است و آن اين که مطالعه دقيق تاريخ پيشينيان، عمر جاودان به انسان مى بخشد و به اين مى ماند که انسان از روز آغاز خلقت آدم (عليه السلام) تا امروز همراه همه اقوام و جمعيّت ها بوده و نتيجه تجارب آن ها را براى خود ذخيره کرده است و به راستى چه فرصت گران بهايى است که انسان با هزينه بسيار کم، متاعى اين چنين بزرگ به دست آورد.
البتّه تاريخ کاستى هاى مهمى دارد و اين براثر اعمال نفوذ جباران پيشين در تحريف حقايق تاريخ به نفع خويشتن است که اين آينه را در موارد بسيارى تيره و تار ساخته اند و با تطميع و تهديد تاريخ نگاران، آن ها را وادار به اين کار کرده اند که نمونه آشکار آن بنى اميّه و تاريخ ننگين آن هاست.
ولى محققانِ آگاه، با دقت در قرائنى که در گوشه و کنار حوادث تاريخى است غالبآ مى توانند سره را از ناسره بشناسند و حق را از باطل جدا سازند و از آن جا که دروغگويان حافظه ندارند و غالباً گرفتار ضد و نقيض مى شوند، از آن ضد و نقيض ها، آب را از سراب تشخيص دهند. اى کاش قدرتمندان امروز گاه وبى گاه سرى به تاريخ مى زدند و حداقل شاهنامه ها را مى خواندند و سرنوشت آينده خود را در اين آينه مى ديدند و دست از ظلم و ستم و تبهکارى برمى داشتند.

2. چگونگى دسترسى امام (عليه السلام) به تاريخ گذشتگان
از تعبيرات امام (عليه السلام) در اين بخش از نامه استفاده مى شود که دسترسى آن حضرت به تاريخ عبرت انگيز پيشينيان از سه راه بوده است: نخست از طريق نگاه کردن در اعمال آن ها؛ که ممکن است اشاره به کارهايى باشد که سينه به سينه، نسلى به نسل ديگر منتقل مى کند؛ دوم، از طريق تفکر در اخبارشان که در صفحات تاريخ ثبت و ضبط شده است؛ سوم، از طريق سير در آثار آنان؛ يعنى کاخ هاى متروک، قصرهاى خاموش، ويرانه هاى شهرها، قبرهاى مندرس و مانند آن؛ که با زبان بى زبانى حقايق مربوط به نسل هاى پيشين را بيان مى دارند و در عين خاموشى صد زبان دارند و همواره عارفان آگاه و شاعران باخبر از زبان آن ها مطالب زيادى براى ما نقل کرده و مى کنند.
البته امام (عليه السلام) راه چهارمى نيز براى آگاهى از تاريخ پيشينيان داشته و آن علم و دانشى بوده که از طريق وحى بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) نازل شده و پيامبر (صلي الله عليه و آله) به بزرگ ترين شاگرد و وصيّش على (عليه السلام) منتقل ساخته است.
از آن جا که غير از منبع اخير، خطاها، ناصافى ها و ناخالصى ها در اخبار رسوخ کرده، امام (عليه السلام) مى فرمايد: من با فکر خدادادى، خالص آن را از ناخالص جدا ساخته ام و صحيح را از سقيم پرداخته ام و نتيجه آن را در اختيار تو (فرزند دلبندش امام حسن (عليه السلام) که مخاطب مستقيم آن حضرت در اين نامه است و تمام پيروانش که مخاطب غير مستقيم آن حضرت اند) گذاشته ام.