تفسیر بخش بيستم
وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّکَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلاْخِرَةِ لا لِلدُّنْيَا، وَلِلْفَنَاءِ لا لِلْبَقَاءِ، وَ لِلْمَوْتِ لا لِلْحَيَاةِ، وَ أَنَّکَ فِي قُلْعَةٍ وَ دَارِ بُلْغَةٍ، وَ طَرِيقٍ إِلَى الاْخِرَةِ، وَ أَنَّکَ طَرِيدُ الْمَوْتِ الَّذِي لا يَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ، وَ لا يَفُوتُهُ طَالِبُهُ، وَ لا بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِکُهُ، فَکُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ يُدْرِکَکَ وَ أَنْتَ عَلَى حَالٍ سَيِّئَةٍ، قَدْ کُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَکَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ، فَيَحُولَ بَيْنَکَ وَ بَيْنَ ذلِکَ، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَکْتَ نَفْسَکَ.
ترجمه
(پسرم!) بدان که تو براى آخرت آفريده شده اى نه براى دنيا، براى فنا نه براى بقا (در اين جهان)، براى مرگ نه براى زندگى (در اين دنيا)، تو در منزلگاهى قرار دارى که هر لحظه ممکن است از آن کوچ کنى، در سرايى که بايد زاد و توشه از آن برگيرى و راه آخرتِ توست.
و (بدان که) تو رانده شده مرگ هستى (و مرگ پيوسته در تعقيب توست و سرانجام تو را شکار خواهد کرد) همان مرگى که هرگز فرارکننده اى از آن نجات نمى يابد و در جست وجوى هرکس باشد او را از دست نمى دهد و سرانجام وى را خواهد گرفت، بنابراين از اين بترس که مرگ زمانى تو را بگيرد که در حال بدى باشى (حال گناه) در صورتى که تو پيش از فرارسيدن مرگ با خويشتن گفت وگو مى کردى که توبه کنى؛ ولى مرگ ميان تو و توبه حائل مى شود و اين جاست که خويشتن را به هلاکت افکنده اى.
و (بدان که) تو رانده شده مرگ هستى (و مرگ پيوسته در تعقيب توست و سرانجام تو را شکار خواهد کرد) همان مرگى که هرگز فرارکننده اى از آن نجات نمى يابد و در جست وجوى هرکس باشد او را از دست نمى دهد و سرانجام وى را خواهد گرفت، بنابراين از اين بترس که مرگ زمانى تو را بگيرد که در حال بدى باشى (حال گناه) در صورتى که تو پيش از فرارسيدن مرگ با خويشتن گفت وگو مى کردى که توبه کنى؛ ولى مرگ ميان تو و توبه حائل مى شود و اين جاست که خويشتن را به هلاکت افکنده اى.
شرح و تفسیر
هدف آفرينش
در اين بخش امام (عليه السلام) به چند نکته مهم درباره هدف آفرينش انسان و حقيقت دنيا و زندگى در آن و موقعيت انسان در برابر مرگ اشاره مى کند که هر يک هشدارى به فرزند خود و به همه کسانى است که اين وصيّت نامه را مى خوانند.
نخست مى فرمايد: «(پسرم!) بدان که تو براى آخرت آفريده شده اى نه براى دنيا، براى فنا نه براى بقا (در اين جهان)، براى مرگ نه براى زندگى (در اين دنيا)»؛ (وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّکَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلاْخِرَةِ لا لِلدُّنْيَا وَ لِلْفَنَاءِ لا لِلْبَقَاءِ وَ لِلْمَوْتِ لالِلْحَيَاةِ).
از ديدگاه اسلام و ديگر اديان آسمانى، هدف آفرينش انسان، زندگى در دنيا نيست، بلکه دنيا گذرگاهى به سوى آخرت و بازار تجارتى براى برگرفتن زاد و توشه است؛ سرانجامِ زندگىِ دنيا فناست و هيچ کس حتى پيامبران الهى را بقايى نيست.
درباره هدف آفرينش انسان، تعبيرات مختلفى در آيات و روايات آمده است؛ قرآن مجيد در سوره ذاريات مى گويد: (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإِنْسَ إِلّا لِيَعْبُدُونِ). بر اساس اين آيه هدف از آفرينش انسان، بندگى خداست.
در آيه دوم سوره ملک مى فرمايد: (الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَکُمْ أَيُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً)؛ «آن کس که مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد که کدام يک از شما بهتر عمل مى کند».
روشن است که آزمايش الهى، براى حسن عمل و عبوديت براى تهذيب نفوس است و نتيجه همه اين ها زندگى سعادت بخش آخرت است و به اين ترتيب همه اهداف به يک هدف بازمى گردد. آن گاه به نکته دوم، يعنى حقيقت دنيا و موقعيت آن اشاره کرده، مى فرمايد: «تو در منزلگاهى قرار دارى که هر لحظه ممکن است از آن کوچ کنى، در سرايى که بايد زاد و توشه از آن برگيرى و راه آخرتِ توست»؛ (وَ أَنَّکَ فِي قُلْعَةٍ وَ دَارِ بُلْغَةٍ، وَ طَرِيقٍ إِلَى الاْخِرَةِ).
امام (عليه السلام) در اين جا، هم هدف آفرينش انسان را بيان مى کند و هم ماهيت زندگى دنيا را؛ هدف آفرينش، زندگى سعادت بخش در سراى آخرت است نه زيستن در دنيا و به همين دليل سرانجام زندگى دنيا فناست نه بقا و به تعبير قرآن: (وَ إِنَّ الدّارَ الاْخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوانُ)؛ «و فقط سراى آخرت، سراى زندگى (واقعى) است». اين معنا در بسيارى از آيات ديگر قرآن نيز منعکس است.
اين که حضرت، دنيا را جايگاه «قُلْعة» (محلى که از آن بايد کوچ کرد) و سراى «بلغة» (محلى که بايد از آن زاد و توشه برگرفت) معرفى مى فرمايد اين نيز در آيات قرآن مجيد منعکس است. آياتى همچون (إِنَّکَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَّيِّتُونَ)، (کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت)، (کُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ){6} همگى ناظر به همين معناست و آيه شريفه (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوَى){7} نيز اشاره به «دار بلغة» است.
هرگاه نگاه ما به دنيا و آخرت آن گونه باشد که امام (عليه السلام) در اين جا بيان فرموده، چهره زندگى ما عوض خواهد شد و ديگر اثرى از حرص و آز، آرزوهاى دور و دراز، تکالب و نزاع با اهل دنيا براى چيره شدن بر اموال بيشتر، و بخل و ثروت اندوزى وجود نخواهد داشت، بلکه همه چيز براى خدا و در راه خدا و در طريق جلب رضاى او براى سعادت جاويدان آخرت خواهد بود.
امام (عليه السلام) در سومين نکته مى فرمايد: «و (بدان که) تو رانده شده مرگ هستى (و مرگ پيوسته در تعقيب توست و سرانجام تو را شکار خواهد کرد) همان مرگى که هرگز فرارکننده از آن، نجات نمى يابد و در جست وجوى هر کس باشد او را از دست نمى دهد و سرانجام وى را خواهد گرفت»؛ (وَ أَنَّکَ طَرِيدُ الْمَوْتِ الَّذِي لا يَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ، وَ لا يَفُوتُهُ طَالِبُهُ، وَ لا بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِکُهُ).
تعبير «طريد» يعنى شخصى که در تعقيب او هستند يا شکارى که صياد به دنبال او مى دود تعبير بسيار جالبى است، گويى از آغاز عمر، صياد مرگ در تعقيب انسان است؛ گاه در کودکى گاه در جوانى و گاه در پيرى او را شکار خواهد کرد و هيچ کس از دست اين صياد نمى تواند فرار کند و همان گونه که قرآن مى فرمايد: (أَيْنَما تَکُونُوا يُدْرِکْکُّمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِى بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ)؛ «هرجا باشيد مرگ شما را درمى يابد، هر چند در برج هاى محکم باشيد». در جاى ديگر مى فرمايد: (قُلْ لَنْ يَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ)؛ «بگو: «اگر از مرگ يا کشته شدن فرار کنيد، سودى به حال شما نخواهد داشت».
آرى، انسان در هر چيز شک کند، در اين معنا نمى تواند ترديدى به خود راه دهد که روزى بايد از اين جهان رخت بربندد، روزى که نه تاريخش معلوم است و نه ساعت و دقيقه آن، ممکن است دور باشد و شايد بسيار نزديک؛ فردا يا امروز؟ قابل توجّه اين که هيچ استثنايى در اين قانون نيست. زورمندان، قوى پيکران، صاحبان ثروت وقدرت و طبيبان حاذق و حتى انبيا و اوليا. قرآن مجيد خطاب به پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى گويد: (إِنَّکَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ)؛ «تو مى ميرى و آن ها نيز خواهند مرد».
آن گاه امام (عليه السلام) به نکته مهمى اشاره مى کند که آخرين هشدار در اين بخش از وصيّت نامه اوست، مى فرمايد: «بنابراين از اين بترس که مرگ زمانى تو را بگيرد که در حال بدى باشى (حال گناه) در صورتى که تو پيش از فرارسيدن مرگ با خويشتن گفت وگو مى کردى که توبه کنى؛ ولى مرگ ميان تو و توبه حائل مى شود و اين جاست که تو خويشتن را به هلاکت افکنده اى»؛ (فَکُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ يُدْرِکَکَ وَ أَنْتَ عَلَى حَالٍ سَيِّئَةٍ، قَدْ کُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَکَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ، فَيَحُولَ بَيْنَکَ بَيْنَ ذلِکَ، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَکْتَ نَفْسَکَ).
امام (عليه السلام) در اين هشدار، فرزندش را متوجه اين حقيقت مى کند که تاريخ مرگ در هر حال مبهم و ناپيداست و گاه انسان گرفتار گناهى مى شود و تصميم مى گيرد لحظه اى بعد، آن را با آب توبه از صفحه نامه اعمالش بشويد؛ ولى مرگ ناگهان فرامى رسد و اين فرصت را از او مى گيرد. همه ما در زندگى خود ديده يا شنيده ايم که افرادى تصميم به انجام کارهاى خوب يا بدى گرفته بودند، ناگهان در همان لحظه از ادامه کار و رسيدن به مقصود بازماندند.
در همين ايام که مشغول شرح اين وصيّت نامه هستيم خبرى در رسانه ها پخش شد که براى يکى از دانشمندان معروف در محيط ما بزرگداشتى گرفته بودند و گروهى در آن مجلس شرکت داشتند و او با نشاط و خوشحالى در انتظار دريافت لوح تقدير بود که ناگهان در همان جا دست تقدير، او را گرفت و ناگاه گرفتار ايست قلبى شد و همه چيز پايان يافت.
در حديث معروف مفضل مى خوانيم که امام صادق (عليه السلام) خطاب به مفضل فرمود: اگر سؤال کنى: چرا خداوند مدت حيات انسان را مستور داشته و در هر ساعتى که مشغول انجام گناه و ارتکاب معاصى است، ممکن است مرگش فرارسد؟ در پاسخ مى گوييم: حکمت آن اين است که با اين که انسان تاريخ مرگ خود را نمى داند باز هم هر زمان به سراغ گناه مى رود، اگر تاريخ آن را مى دانست و اميد به طول بقاى خود داشت بيشتر پرده درى مى کرد، بنابراين انتظار مرگ در هر حال از اطمينان به بقا براى او بهتر است و اگر اين انتظار در گروهى از مردم اثر نکند در گروه ديگر به يقين مؤثر خواهد بود؛ دست از گناه مى کشند و به سراغ اعمال صالح مى روند و از اموال نفيس خود براى انفاق به فقرا و مساکين بهره مى گيرند.
در اين بخش امام (عليه السلام) به چند نکته مهم درباره هدف آفرينش انسان و حقيقت دنيا و زندگى در آن و موقعيت انسان در برابر مرگ اشاره مى کند که هر يک هشدارى به فرزند خود و به همه کسانى است که اين وصيّت نامه را مى خوانند.
نخست مى فرمايد: «(پسرم!) بدان که تو براى آخرت آفريده شده اى نه براى دنيا، براى فنا نه براى بقا (در اين جهان)، براى مرگ نه براى زندگى (در اين دنيا)»؛ (وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّکَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلاْخِرَةِ لا لِلدُّنْيَا وَ لِلْفَنَاءِ لا لِلْبَقَاءِ وَ لِلْمَوْتِ لالِلْحَيَاةِ).
از ديدگاه اسلام و ديگر اديان آسمانى، هدف آفرينش انسان، زندگى در دنيا نيست، بلکه دنيا گذرگاهى به سوى آخرت و بازار تجارتى براى برگرفتن زاد و توشه است؛ سرانجامِ زندگىِ دنيا فناست و هيچ کس حتى پيامبران الهى را بقايى نيست.
درباره هدف آفرينش انسان، تعبيرات مختلفى در آيات و روايات آمده است؛ قرآن مجيد در سوره ذاريات مى گويد: (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإِنْسَ إِلّا لِيَعْبُدُونِ). بر اساس اين آيه هدف از آفرينش انسان، بندگى خداست.
در آيه دوم سوره ملک مى فرمايد: (الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَکُمْ أَيُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً)؛ «آن کس که مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد که کدام يک از شما بهتر عمل مى کند».
روشن است که آزمايش الهى، براى حسن عمل و عبوديت براى تهذيب نفوس است و نتيجه همه اين ها زندگى سعادت بخش آخرت است و به اين ترتيب همه اهداف به يک هدف بازمى گردد. آن گاه به نکته دوم، يعنى حقيقت دنيا و موقعيت آن اشاره کرده، مى فرمايد: «تو در منزلگاهى قرار دارى که هر لحظه ممکن است از آن کوچ کنى، در سرايى که بايد زاد و توشه از آن برگيرى و راه آخرتِ توست»؛ (وَ أَنَّکَ فِي قُلْعَةٍ وَ دَارِ بُلْغَةٍ، وَ طَرِيقٍ إِلَى الاْخِرَةِ).
امام (عليه السلام) در اين جا، هم هدف آفرينش انسان را بيان مى کند و هم ماهيت زندگى دنيا را؛ هدف آفرينش، زندگى سعادت بخش در سراى آخرت است نه زيستن در دنيا و به همين دليل سرانجام زندگى دنيا فناست نه بقا و به تعبير قرآن: (وَ إِنَّ الدّارَ الاْخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوانُ)؛ «و فقط سراى آخرت، سراى زندگى (واقعى) است». اين معنا در بسيارى از آيات ديگر قرآن نيز منعکس است.
اين که حضرت، دنيا را جايگاه «قُلْعة» (محلى که از آن بايد کوچ کرد) و سراى «بلغة» (محلى که بايد از آن زاد و توشه برگرفت) معرفى مى فرمايد اين نيز در آيات قرآن مجيد منعکس است. آياتى همچون (إِنَّکَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَّيِّتُونَ)، (کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت)، (کُلُّ مَنْ عَلَيْها فانٍ){6} همگى ناظر به همين معناست و آيه شريفه (وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوَى){7} نيز اشاره به «دار بلغة» است.
هرگاه نگاه ما به دنيا و آخرت آن گونه باشد که امام (عليه السلام) در اين جا بيان فرموده، چهره زندگى ما عوض خواهد شد و ديگر اثرى از حرص و آز، آرزوهاى دور و دراز، تکالب و نزاع با اهل دنيا براى چيره شدن بر اموال بيشتر، و بخل و ثروت اندوزى وجود نخواهد داشت، بلکه همه چيز براى خدا و در راه خدا و در طريق جلب رضاى او براى سعادت جاويدان آخرت خواهد بود.
امام (عليه السلام) در سومين نکته مى فرمايد: «و (بدان که) تو رانده شده مرگ هستى (و مرگ پيوسته در تعقيب توست و سرانجام تو را شکار خواهد کرد) همان مرگى که هرگز فرارکننده از آن، نجات نمى يابد و در جست وجوى هر کس باشد او را از دست نمى دهد و سرانجام وى را خواهد گرفت»؛ (وَ أَنَّکَ طَرِيدُ الْمَوْتِ الَّذِي لا يَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ، وَ لا يَفُوتُهُ طَالِبُهُ، وَ لا بُدَّ أَنَّهُ مُدْرِکُهُ).
تعبير «طريد» يعنى شخصى که در تعقيب او هستند يا شکارى که صياد به دنبال او مى دود تعبير بسيار جالبى است، گويى از آغاز عمر، صياد مرگ در تعقيب انسان است؛ گاه در کودکى گاه در جوانى و گاه در پيرى او را شکار خواهد کرد و هيچ کس از دست اين صياد نمى تواند فرار کند و همان گونه که قرآن مى فرمايد: (أَيْنَما تَکُونُوا يُدْرِکْکُّمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِى بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ)؛ «هرجا باشيد مرگ شما را درمى يابد، هر چند در برج هاى محکم باشيد». در جاى ديگر مى فرمايد: (قُلْ لَنْ يَنْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ)؛ «بگو: «اگر از مرگ يا کشته شدن فرار کنيد، سودى به حال شما نخواهد داشت».
آرى، انسان در هر چيز شک کند، در اين معنا نمى تواند ترديدى به خود راه دهد که روزى بايد از اين جهان رخت بربندد، روزى که نه تاريخش معلوم است و نه ساعت و دقيقه آن، ممکن است دور باشد و شايد بسيار نزديک؛ فردا يا امروز؟ قابل توجّه اين که هيچ استثنايى در اين قانون نيست. زورمندان، قوى پيکران، صاحبان ثروت وقدرت و طبيبان حاذق و حتى انبيا و اوليا. قرآن مجيد خطاب به پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) مى گويد: (إِنَّکَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ)؛ «تو مى ميرى و آن ها نيز خواهند مرد».
آن گاه امام (عليه السلام) به نکته مهمى اشاره مى کند که آخرين هشدار در اين بخش از وصيّت نامه اوست، مى فرمايد: «بنابراين از اين بترس که مرگ زمانى تو را بگيرد که در حال بدى باشى (حال گناه) در صورتى که تو پيش از فرارسيدن مرگ با خويشتن گفت وگو مى کردى که توبه کنى؛ ولى مرگ ميان تو و توبه حائل مى شود و اين جاست که تو خويشتن را به هلاکت افکنده اى»؛ (فَکُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ يُدْرِکَکَ وَ أَنْتَ عَلَى حَالٍ سَيِّئَةٍ، قَدْ کُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَکَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ، فَيَحُولَ بَيْنَکَ بَيْنَ ذلِکَ، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَکْتَ نَفْسَکَ).
امام (عليه السلام) در اين هشدار، فرزندش را متوجه اين حقيقت مى کند که تاريخ مرگ در هر حال مبهم و ناپيداست و گاه انسان گرفتار گناهى مى شود و تصميم مى گيرد لحظه اى بعد، آن را با آب توبه از صفحه نامه اعمالش بشويد؛ ولى مرگ ناگهان فرامى رسد و اين فرصت را از او مى گيرد. همه ما در زندگى خود ديده يا شنيده ايم که افرادى تصميم به انجام کارهاى خوب يا بدى گرفته بودند، ناگهان در همان لحظه از ادامه کار و رسيدن به مقصود بازماندند.
در همين ايام که مشغول شرح اين وصيّت نامه هستيم خبرى در رسانه ها پخش شد که براى يکى از دانشمندان معروف در محيط ما بزرگداشتى گرفته بودند و گروهى در آن مجلس شرکت داشتند و او با نشاط و خوشحالى در انتظار دريافت لوح تقدير بود که ناگهان در همان جا دست تقدير، او را گرفت و ناگاه گرفتار ايست قلبى شد و همه چيز پايان يافت.
در حديث معروف مفضل مى خوانيم که امام صادق (عليه السلام) خطاب به مفضل فرمود: اگر سؤال کنى: چرا خداوند مدت حيات انسان را مستور داشته و در هر ساعتى که مشغول انجام گناه و ارتکاب معاصى است، ممکن است مرگش فرارسد؟ در پاسخ مى گوييم: حکمت آن اين است که با اين که انسان تاريخ مرگ خود را نمى داند باز هم هر زمان به سراغ گناه مى رود، اگر تاريخ آن را مى دانست و اميد به طول بقاى خود داشت بيشتر پرده درى مى کرد، بنابراين انتظار مرگ در هر حال از اطمينان به بقا براى او بهتر است و اگر اين انتظار در گروهى از مردم اثر نکند در گروه ديگر به يقين مؤثر خواهد بود؛ دست از گناه مى کشند و به سراغ اعمال صالح مى روند و از اموال نفيس خود براى انفاق به فقرا و مساکين بهره مى گيرند.
پاورقی ها
ذاريات، آيه 56.
«قُلعَة» معانى زيادى دارد: به انسان ضعيف و کسى که نمى تواند خود را روى زين اسب نگه دارد و اموالى که دوام و بقايى ندارد و همچنين سرايى که بايد از آن نقل مکان کرد «قُلعة» مى گويند. در عبارت بالا معناى اخير منظور است. اين واژه از ريشه «قلع» گرفته شده است. «بُلْغة» به معناى زاد و توشه اى است که انسان به وسيله آن به مقصد مى رسد از ريشه «بلوغ» و «بلاغ» گرفته شده، زيرا چنان زاد و توشه اى انسان را به مقصد مى رساند. عنکبوت، آيه 64. زمر، آيه 30. عنکبوت، آيه 57. الرحمن، آيه 26. بقره، آيه 197. «طريد» به تعبيرى که در اين جا آمده به معناى «مطرود» يا صيدى است که صياد به دنبال آن مى دود از ريشه «طرد» به معناى راندن گرفته شده است. نساء، آيه 78. احزاب، آيه 16. زمر، آيه 30. مرحوم آقاى دکتر باقر آيت الله زاده شيرازى استاد پيش کسوت رشته مرمت و معمارى، از نظر اعتقادات دينى مرد برجسته اى بود که به هنگام سخنرانى در همان مجلس، سخن خود را با اين آيه شريفه شروع کرد :(إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلا) (کهف، آيه 30). بحارالانوار، ج 3، ص 84، (با تلخيص و نقل به معنا).
«قُلعَة» معانى زيادى دارد: به انسان ضعيف و کسى که نمى تواند خود را روى زين اسب نگه دارد و اموالى که دوام و بقايى ندارد و همچنين سرايى که بايد از آن نقل مکان کرد «قُلعة» مى گويند. در عبارت بالا معناى اخير منظور است. اين واژه از ريشه «قلع» گرفته شده است. «بُلْغة» به معناى زاد و توشه اى است که انسان به وسيله آن به مقصد مى رسد از ريشه «بلوغ» و «بلاغ» گرفته شده، زيرا چنان زاد و توشه اى انسان را به مقصد مى رساند. عنکبوت، آيه 64. زمر، آيه 30. عنکبوت، آيه 57. الرحمن، آيه 26. بقره، آيه 197. «طريد» به تعبيرى که در اين جا آمده به معناى «مطرود» يا صيدى است که صياد به دنبال آن مى دود از ريشه «طرد» به معناى راندن گرفته شده است. نساء، آيه 78. احزاب، آيه 16. زمر، آيه 30. مرحوم آقاى دکتر باقر آيت الله زاده شيرازى استاد پيش کسوت رشته مرمت و معمارى، از نظر اعتقادات دينى مرد برجسته اى بود که به هنگام سخنرانى در همان مجلس، سخن خود را با اين آيه شريفه شروع کرد :(إِنَّا لا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلا) (کهف، آيه 30). بحارالانوار، ج 3، ص 84، (با تلخيص و نقل به معنا).