تفسیر بخش بيست و سوم

وَ اعْلَمْ يَقِيناً أَنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَکَ، وَ لَنْ تَعْدُوَأَجَلَکَ، وَ أَنَّکَ فِي سَبِيلِ مَنْ کَانَ قَبْلَکَ. فَخَفِّضْ فِي الطَّلَبِ. وَ أَجْمِلْ فِي الْمُکْتَسَبِ، فَإِنَّهُ رُبَّ طَلَبٍ قَدْ جَرَّ إِلَى حَرَبٍ؛ فَلَيْسَ کُلُّ طَالِبٍ بِمَرْزُوقٍ، وَ لا کُلُّ مُجْمِلٍ بِمَحْرُومٍ. وَ أَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَى الرَّغَائِبِ، فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً. وَ لا تَکُنْ عَبْدَ غَيْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللهُ حُرّاً. وَ مَا خَيْرُ خَيْرٍ لا يُنَالُ إِلاَّ بِشَرٍّ، وَ يُسْرٍ لا يُنَالُ إِلاَّ بِعُسْرٍ؟! وَإِيَّاکَ أَنْ تُوجِفَ بِکَ مَطَايَا الطَّمَعِ، فَتُورِدَکَ مَنَاهِلَ الْهَلَکَةِ. وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلاَّ يَکُونَ بَيْنَکَ وَ بَيْنَ اللهِ ذُو نِعْمَةٍ فَافْعَلْ، فَإِنَّکَ مُدْرِکٌ قَسْمَکَ، وَ آخِذٌ سَهْمَکَ، وَ إِنَّ الْيَسِيرَ مِنَ اللهِ سُبْحَانَهُ أَعْظَمُ وَ أَکْرَمُ مِنَ الْکَثِيرِ مِنْ خَلْقِهِ وَ إِنْ کَانَ کُلٌّ مِنْهُ.

ترجمه
و به يقين بدان که هرگز به همه آرزوهايت دست نخواهى يافت و (نيز بدان که) هرگز از اجلت تجاوز نخواهى کرد (و بيش از آنچه مقرر شده عمر نمى کنى) و تو در همان مسيرى هستى که پيشينيان تو بودند (آن ها رفتند و تو هم خواهى رفت) حال که چنين است، در به دست آوردن دنيا زياده روى مکن و در کسب و کار ميانه رو باش، زيرا بسيار ديده شده که تلاش فراوان (در راه دنيا) به نابودى منجر گرديده است. (اضافه بر اين) نه هر تلاشگرى به روزى رسيده و نه هر شخص ميانه رويى محروم گشته است.
نفس خويشتن را از گرايش به هر پستى اى گرامى دار (و بزرگوارتر از آن باش که به پستى ها تن دردهى) هر چند گرايش به پستى ها تو را به خواسته هايت برساند، زيرا تو هرگز نمى توانى در برابر آنچه از شخصيت خود در اين راه از دست مى دهى بهاى مناسبى به دست آورى و برده ديگرى مباش، چرا که خداوند تو را آزاد آفريده است. آن نيکى و خيرى که جز از طريق بدى به دست نيايد نيکى نيست و آن راحتى و آسايشى که جز با مشقت زياد (و بيش از حد) فراهم نشود راحتى نيست.
بپرهيز از اين که مرکب هاى طمع، تو را با سرعت با خود ببرند و به آبشخورهاى هلاکت بيندازند و اگر بتوانى که ميان تو و خداوندت، صاحب نعمتى واسطه نباشد چنين کن، زيرا تو (به هر حال) قسمت خود را دريافت مى کنى و سهمت را خواهى گرفت و مقدار کمى که از سوى خداوند به تو برسد باارزش تر است از مقدار زيادى که از سوى مخلوقش برسد، هر چند همه نعمت ها (حتى آنچه از سوى مخلوق مى رسد) از ناحيه خداست.
شرح و تفسیر
هرگز تن به پستى مده
امام (عليه السلام) در اين بخش از وصيّت نامه خود به شش نکته مهم که هر يک نصيحتى است انسان ساز، اشاره مى کند؛ ولى پيش از آن در مقدمه اى مى فرمايد: «و بدان که به يقين هرگز به همه آرزوهايت دست نخواهى يافت و (نيز بدان که) هرگز از اجلت تجاوز نخواهى کرد (و بيش از آنچه مقرر شده عمر نمى کنى) و تو در همان مسيرى هستى که پيشينيان تو بودند (آن ها رفتند و تو هم خواهى رفت)»؛ (وَ اعْلَمْ يَقِيناً أَنَّکَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَکَ، وَ لَنْ تَعْدُوَ أَجَلَکَ).
آن گاه چنين نتيجه مى گيرد: «حال که چنين است در به دست آوردن دنيا زياده روى مکن و در کسب و کار ميانه رو باش»؛ (فَخَفِّضْ فِي الطَّلَبِ وَ أَجْمِلْ فِي الْمُکْتَسَبِ).
جمله «لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَکَ» بيان واقعيّتى روشن است که هيچ انسانى در اين جهان به تمام آرزوهاى خود نخواهد رسيد، بنابراين چرا در طلب روزى حريص باشد؟
جمله «وَ لَنْ تَعْدُوَ أَجَلَکَ» اشاره به اين است که عمر انسان به هر حال محدود است و هيچ کس نمى تواند بيش از وقت مقرر در اين جهان بماند. حال که چنين است چرا براى به دست آوردن مال، بيش از حد دست و پا بزند؟
«خَفِّضْ؛ آرام باش و فرو نِه» و«أَجْمِلْ؛ راه اعتدال پيش گير» هر دو اشاره به يک حقيقت و آن ترک حرص براى جلب روزى بيشتر است. اين تعبير هرگز تلاش و سعى براى به دست آوردن روزى حلال را نفى نمى کند.
امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن به استدلال پرمعنايى توسل مى جويد، مى فرمايد: «زيرا بسيار شده که تلاش فراوان (در راه دنيا) منجر به نابودى (اموال) گرديده است. (اضافه بر اين) نه هر تلاشگرى به روزى رسيده و نه هر شخص ميانه رويى محروم گشته است»؛ (فَإِنَّهُ رُبَّ طَلَبٍ قَدْ جَرَّ إِلَى حَرَبٍ؛ فَلَيْسَ کُلُّ طَالِبٍ بِمَرْزُوقٍ، وَ لا کُلُّ مُجْمِلٍ بِمَحْرُومٍ).
شبيه اين مضمون در حديثى از پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) آمده است، حضرت مى فرمايد: «اَجْمِلُوا في طَلَبِ الدُّنْيا فَإنَّ کُلّاً مُيَسَّرٌ لِمَا خُلِقَ لَهُ؛ در طلب دنيا ميانه رو باشيد، چرا که به هرکس آنچه مقدر شده است داده مى شود». جمله «رُبَّ طَلَبٍ قَدْ جَرَّ إلى حَرَبٍ؛ چه بسيار تلاش فراوانى که منجر به نابودى شده است» به گفته بعضى از نويسندگان، ضرب المثلى در زبان عربى است که مضمون فارسى آن را سعدى در ضمن دو بيت آورده است:
شد غلامى که آب جوى آورد *** آب جوى آمد و غلام ببرد
دام، هر بار ماهى آوردى *** ماهى اين بار رفت و دام ببرد
دو جمله «فَلَيْسَ کُلُّ طَالِبٍ... وَ لا کُلُّ مُجْمِلٍ...» در واقع به منزله دليل است براى آنچه در جمله هاى قبل درباره رعايت اعتدال وميانه روى در طلب رزق آمده، واشاره به اين حقيقت است که دست وپا زدن زياد، هميشه درآمد بيشتر، و رعايت اعتدال و ميانه روى، هميشه درآمد کمتر را درپى ندارد، بلکه لطف الهى بر اين قرار گرفته که آن ها که بر او توکل کنند و حرص و آز و طمع را کنار بگذارند و به صورت معتدل براى روزى تلاش کنند زندگى بهتر و توأم با آرامش بيشتر داشته باشند و در ضمن، ديگران نيز اجازه پيدا کنند که از تلاش خود براى روزى بهره گيرند و حريصان، جا را براى آن ها تنگ نکنند.
امام (عليه السلام) در دومين دستور مى فرمايد: «نفس خويشتن را از گرايش به هر پستى اى گرامى دار (و بزرگوارتر از آن باش که به پستى ها تن دردهى) هر چند گرايش به پستى ها تو را به خواسته ها برساند، زيرا تو هرگز نمى توانى در برابر آنچه از شخصيت خود در اين راه از دست مى دهى بهاى مناسبى به دست آورى»؛ (وَ أَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَى الرَّغَائِبِ، فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً). اشاره به اين که بعضى از خواسته ها چنان است که اگر انسان از شخصيت خود مايه نگذارد به آن نمى رسد و سزاوارِ انسان آزاده و باشخصيت نيست که تن به چنين معامله اى بدهد؛ از شخصيت خود بکاهد تا به خواسته اى از خواسته هاى مادى اش برسد.
و از اشعار منسوب به اميرالمؤمنين (عليه السلام):
مَا اعْتاضَ باذِلٌ وَجْهَهُ بِسُوالِهِ *** عِوَضآ وَ لَوْ نالَ الْغِنى بِسُوالٍ
وَ إِذَا النَّوالَ إِلَى السُوالِ قَرَنْتَهُ *** رَجَحَ السوالُ وَخَفّ کُلُّ نَوالٍ
«کسى که با تقاضا از ديگران از آبروى خويش صرف نظر مى کند، عوض شايسته اى پيدا نخواهد کرد هر چند از اين طريق به غنا و ثروت برسد.
زيرا هنگامى که رسيدن به مواهب مادى را در کنار تقاضا از ديگران بگذارى (ذلتِ) تقاضا آشکارتر مى شود و مواهب مادى هرچه باشد کوچک خواهد بود».
به بيان ديگر، انسان مال را براى حفظ آبرو مى خواهد و سزاوار نيست آبرويش را براى کسب مال بريزد.
امام (عليه السلام) در ادامه سخن سومين توصيه مهم خود را مى فرمايد، مى گويد: «برده ديگرى مباش، چرا که خداوند تو را آزاد آفريده است»؛ (وَ لا تَکُنْ عَبْدَ غَيْرِکَ وَ قَدْ جَعَلَکَ اللهُ حُرّاً).
اين جمله از مهم ترين و درخشنده ترين وصاياى امام (عليه السلام) است که سزاوار است با آب طلا نوشته شود و همواره نصب العين باشد. آرى، خداوند انسان را آزاد آفريده و او نبايد اين آزادى و آزادگى را با هيچ بهاى مادى معاوضه کند حتى گاه بايد با زندگى محدود و مشقت بار مادى بسازد ولى تن به بردگى اين و آن ندهد. اين سخن، هم درباره افراد، صادق است و هم درباره ملت ها؛ چه بسيارند ملت هاى ضعيف و ناتوانى که آزادى خود را براى مختصر درآمدى از دست مى دهند و استثمارگران دنيا نيز از اين نقطه ضعف بهره گرفته، آن ها را برده خويش مى سازند و حتى در کنار کمک هاى مختصر اقتصادى فرهنگ غلط خود را بر آن ها تحميل مى کنند و گاه دين و ايمانشان را نيز مى گيرند.
افراد باشخصيت و ملت هاى آزاده ترجيح مى دهند از جان خود بگذرند ولى برده ديگران نشوند.
اين توصيه در حقيقت از آثار و لوازم توصيه گذشته است که مى فرمود: «شخصيت خود را براى رسيدن به مواهب مادى فدا مکن».
يکى از نمونه هاى روشن اين مطلب همان است که امام حسين (عليه السلام) و يارانش در کربلا نشان دادند؛ آن حضرت در اين واقعه مهم تاريخى فرمود: «ألا وَ إنَّ الدّعِيّ بْنَ الدَّعِيّ قَدْ رَکَز بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السِلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةِ؛ ناپاک زادگان مرا در ميان شمشير و تن دادن به ذلت مخير ساخته اند و هيهات که من تن به ذلت بدهم».
امام صادق (عليه السلام) مطلب را در اين جا در حد کمال بيان فرموده و حرّيّت را جامع صفات برجسته دانسته است، مى فرمايد: «خَمْسُ خِصَالٍ مَنْ لَمْ يَکُنْ فِيهِ شَيْءٌ مِنْهَا لَمْ يَکُنْ فِيهِ کَثِيرُ مُسْتَمْتَعٍ: أَوَّلُهَا الْوَفَاءُ وَ الثَّانِيَةُ التَّدْبِيرُ وَ الثَّالِثَةُ الْحَيَاءُ وَ الرَّابِعَةُ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ الْخَامِسَةُ وَ هِيَ تَجْمَعُ هَذِهِ الْخِصَالَ الْحُرِّيَّةُ؛ پنج صفت است که اگر کسى لااقل يکى از آن ها را نداشته باشد خير قابل توجهى در او نيست: اوّل وفاست، دوم تدبير، سوم حيا، چهارم حسن خلق، و پنجم که جامع همه اين صفات است، حرّيّت و آزادگى است». حضرت در چهارمين توصيه مى فرمايد: «آن نيکى و خيرى که جز از طريق بدى به دست نيايد نيکى نيست و آن راحتى و آسايشى که جز با مشقت زياد (و بيش از حد) فراهم نشود راحتى نيست»؛ (وَ مَا خَيْرُ خَيْرٍ لا يُنَالُ إِلاَّ بِشَرٍّ، وَ يُسْرٍ لا يُنَالُ إِلاَّ بِعُسْرٍ).
اشاره به اين که بعضى براى رسيدن به مقصود خود از هر وسيله اى استفاده مى کنند در حالى که دستور اسلام اين است که تنها از طريق مشروع و صحيح بايد به اهداف رسيد. به بيان ديگر، «هدف وسيله را توجيه نمى کند». همچنين نبايد براى رسيدن به راحتى ها به سراغ مقدماتى رفت که بيش از حد انسان را در فشار قرار مى دهد.
دو جمله مذکور را، که ما به صورت خبريه تفسير کرديم، بعضى به صورت استفهاميه تفسير کرده اند که مطابق آن، معناى جمله ها چنين مى شود: چه سودى دارد آن خيرى که جز از طريق شر به دست نمى آيد؟ و چه فايده اى دارد آن راحتى اى که جز از طريق ناراحتى حاصل نمى شود. روشن است که نتيجه هر دو تفسير يکى است، هر چند لحن و بيان متفاوت است.
شبيه همين معنا در کلمات قصار امام (عليه السلام) نيز آمده است؛ مى فرمايد: «مَا خَيْرٌ بِخَيْرٍ بَعْدَهُ النَّارُ وَ مَا شَرٌّ بِشَرٍّ بَعْدَهُ الْجَنَّةُ؛ آن خوبى و خيرى که جهنم را به دنبال داشته باشد خوبى نيست و آن ناراحتى و مشکلى که بهشت درپى آن باشد ناراحتى و مشکل نيست».
سپس امام (عليه السلام) در پنجمين توصيه مهم خويش خطاب به فرزندش مى فرمايد: «و بپرهيز از اين که مرکب هاى طمع، تو را با سرعت با خود ببرند و به آبشخورهاى هلاکت بيندازند»؛ (وَ إِيَّاکَ أَنْ تُوجِفَ بِکَ مَطَايَا الطَّمَعِ، فَتُورِدَکَ مَنَاهِلَ الْهَلَکَةِ). امام (عليه السلام) در اين جا موارد طمع را به مرکب هاى سرکشى تشبيه کرده که اگر انسان بر آن سوار شود اختيار را از او ربوده و او را به پرتگاه مى کشانند و تعبير «مَناهِلَ الْهَلَکَةِ؛ آبشخورهاى هلاکت» اشاره لطيفى به اين حقيقت است که انسان به سراغ آبشخور براى سيراب شدن مى رود ولى آبشخورى که با مرکب طمع به آن وارد مى شود نه تنها سيراب نمى کند، بلکه آبى نيست و به جاى آن هلاکت است.
بارها در زندگى خود آزموده ايم و تاريخ نيز گواه صدق اين حقيقت است که افراد طماع گرفتار شکست هاى سختى در زندگى شده اند، زيرا طمع، چشم و گوش انسان را مى بندد و به او اجازه نمى دهد راه را از بيراهه و محل نجات را از پرتگاه بشناسد، بلکه مى توان گفت غالب کسانى که در مسائل تجارى و مانند آن گرفتار ورشکستگى مى شوند، عامل اصلى آن طمع آن ها بوده است.
شبيه اين معنا حديث پرمعنايى است که از امام صادق (عليه السلام) در بحارالانوار نقل شده است، مى فرمايد: «الطَّمَعُ خَمْرُ الشَّيْطَانِ يَسْتَقِي بِيَدِهِ لِخَوَاصِّهِ فَمَنْ سَکِرَ مِنْهُ لايَصْحُو إِلاَّ فِي أَلِيمِ عَذَابِ اللهِ أَوْ مُجَاوَرَةِ سَاقِيهِ؛ طمع، شراب شيطان است که با دست خود به خواص خود مى نوشاند و هر کس از آن مست شود جز در عذاب الهى يا در کنار ساقى اش (شيطان) هوشيار نمى شود».
در حديث ديگرى از رسول خدا (صلي الله عليه و آله) مى خوانيم: «اَلطَّمَعُ يُذْهِبُ الْحِکْمَةَ مِنْ قُلُوبِ الْعُلَماءِ؛ طمع، حکمت و تدبير را حتى از دل دانشمندان بيرون مى برد». در حديثى ديگر از امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى خوانيم: «مَا هَدَمَ الدِّينَ مِثْلُ الْبِدَعِ وَ لا أَفْسَدَ الرَّجُلَ مِثْلُ الطَّمَعِ؛ چيزى مانند بدعت ها دين را ويران نمى کند و چيزى بدتر از طمع براى فاسد کردن انسان نيست».
آن گاه در ششمين و آخرين توصيه خود در اين بخش از وصيّت نامه مى فرمايد: «و اگر بتوانى که ميان تو و خداوند، صاحب نعمتى واسطه نباشد چنين کن، زيرا تو (به هر حال) قسمت خود را دريافت مى کنى و سهمت را خواهى گرفت و مقدار کمى که از سوى خداوند به تو برسد باارزش تر از مقدار زيادى است که از سوى مخلوقش برسد، هر چند همه نعمت ها (حتى آنچه از سوى مخلوق مى رسد) از ناحيه خداست»؛ (وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلاَّ يَکُونَ بَيْنَکَ وَ بَيْنَ اللهِ ذُو نِعْمَةٍ فَافْعَلْ، فَإِنَّکَ مُدْرِکٌ قَسْمَکَ، وَ آخِذٌ سَهْمَکَ، وَ إِنَّ الْيَسِيرَ مِنَ اللهِ سُبْحَانَهُ أَعْظَمُ وَ أَکْرَمُ مِنَ الْکَثِيرِ مِنْ خَلْقِهِ وَ إِنْ کَانَ کُلٌّ مِنْهُ).
امام (عليه السلام) در اين دستور بر اين نکته اخلاقى مهم تکيه مى کند که انسان تا مى تواند نبايد زير بار منت مردم باشد، بلکه بايد با نيروى خود و اعتماد به توان خويشتن سهم خود را از مقدرات الهى به دست آورد و اگر از اين طريق به سهم کمترى برسد بهتر از اين است که از طريق مردمى که منت مى گذارند به سهم بيشترى نائل شود. در واقع اين سهم کمتر با توجّه به حفظ کرامت و شخصيت و مقام انسان، سهم بيشتر افزون تر است، زيرا در آن جا شخصيت و ارزش والاى انسان خرج مى شود؛ چيزى که بهايى براى آن نمى توان قائل شد.
گرچه عبارت امام (عليه السلام) در اين جا مطلق است و حتى کسانى که با آغوش باز از خواسته انسان استقبال مى کنند حتى پدر و فرزند و برادر، همه را شامل مى شود؛ ولى روشن است که منظور امام (عليه السلام) آن جاست که شخصيت انسان با تقاضا خدشه دار شود و تقاضا آميخته با ذلت يا منّتى باشد. شاهد اين سخن حديثى است که از امام باقر (عليه السلام) نقل شده است: «قَالَ يَوْماً رَجُلٌ عِنْدَهُ اللَّهُمَّ أَغْنِنَا عَنْ جَمِيعِ خَلْقِکَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (عليه السلام) لا تَقُلْ هَکَذَا وَ لَکِنْ قُلِ اللَّهُمَّ أَغْنِنَا عَنْ شِرَارِ خَلْقِکَ فَإِنَّ الْمُوْمِنَ لا يَسْتَغْنِي عَنْ أَخِيهِ؛ روزى شخصى در محضر آن حضرت به پيشگاه خدا عرضه داشت: خداوندا! من را از همه خلق خود بى نياز کن. امام (عليه السلام) فرمود: اين گونه دعا نکن؛ بگو: خداوندا! ما را از بَدان خَلقت بى نياز کن، زيرا هيچ انسان باايمانى از کمک و يارى برادرش بى نياز نيست».
در حديث ديگرى از امام اميرمؤمنان (عليه السلام) مى خوانيم که به فرزندش امام حسن (عليه السلام) فرمود: «يَا بُنَيَّ إِذَا نَزَلَ بِکَ کَلَبُ الزَّمَانِ وَ قَحْطُ الدَّهْرِ فَعَلَيْکَ بِذَوِي الأُصُولِ الثَّابِتَةِ وَ الْفُرُوعِ النَّابِتَةِ مِنْ أَهْلِ الرَّحْمَةِ وَ الإِيثَارِ وَ الشَّفَقَةِ فَإِنَّهُمْ أَقْضَى لِلْحَاجَاتِ وَ أَمْضَى لِدَفْعِ الْمُلِمَّاتِ؛ فرزندم! هنگامى که سختى هاى زمان و کمبودهاى دوران دامان تو را گرفت از کسانى کمک بخواه که داراى ريشه هاى ثابت خانوادگى و شاخه هاى پربارند؛ آن هايى که اهل رحمت و ايثار و شفقت هستند، چرا که آن ها در قضاى حوائج سريع تر و در دفع مشکلات مؤثرترند».
به بيان ديگر، بسيار پيش مى آيد که انسان شخصاً قادر به انجام کارى است؛ ولى تنبلى مى کند و از ديگران کمک مى خواهد و سربار آن ها مى شود. اين کار مذموم و نکوهيده است؛ ولى مواردى هست که کارها بدون تعاون ديگران انجام نمى شود. کمک گرفتن اشکالى ندارد، زيرا زندگى انسان همواره آميخته با تعاون است.
جمله «وَ إنْ کَانَ کُلٌّ مِنْهُ» در واقع اشاره به توحيد افعالى خداست و آن اين که به فرض که انسان از ديگران کمک بگيرد (آن جا که نبايد بگيرد) و به او کمک کنند باز هم اگر دقت کنيم همه اين ها از سوى خداست، زيرا انسان خودش چيزى ندارد که به ديگرى بدهد آنچه دارد از سوى خدا دارد و آنچه به دست آورده با نيروى خدادادى به دست آورده است.
مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه خود ذيل اين توصيه اميرمؤمنان (عليه السلام) سخن کوتاه و پرمعنايى از شيخ محمد عبده، عالم معروف مصرى به اين مضمون نقل مى کند که هيچ سخنى در دل انسان از اين سخن اثربخش تر نيست، سخنى که به سبب قوّت در تأثير و اصابت به حق، خواننده باايمان را به سرعت از دنيا (و مردم دنيا) برمى کَند (و تمام توجّه او را به سوى خدا مى برد).
به گفته شاعر:
گرفتن شرزه شيرى را در آغوش *** ميان آتش سوزان خزيدن
کشيدن قله الوند بر دوش *** پس آنگه روى خار وخس دويدن
مرا آسان تر و خوش تر بود زان *** که بار منّت دونان کشيدن .
پاورقی ها
«خفّض» از ريشه «خفض» به معناى پايين آوردن، در مقابل «رفع» به معناى بالا بردن است و در اين جا به معناى کم کردن و دست از زياده روى برداشتن است.
«اجمل» از ريشه «اجمال» به معناى اعتدال در کار و عدم افراط است. «حَرَب» به معناى غارت کردن است و در اين جا معناى فعل مجهول دارد؛ يعنى غارت شدن. سنن ابن ماجه، ج 2، ص 725، ح 2142. کليات سعدى، قطعات، ص 1066. «دَنيّة» به معناى شىء پست است از ريشه «دنائة» به معناى پستى گرفته شده است. «رغائب» جمع «رغيبة» به معناى شىء مطلوب و امر مرغوب است. «تعتاض» از ريشه «اعتياض» به معناى گرفتن عوض چيزى است و ريشه اصلى آن «عوض» است. ديوان اميرالمؤمنين (عليه السلام)، ص 340. لهوف، ص 59 و بحارالانوار، ج 45، ص 9. خصال، ج 1، ص 284، ح 33؛ وسائل الشيعه، ج 14، باب استحباب تزويج المرأة لدينها و...، ص 31، ح 7. نهج البلاغه، حکمت 387. «تُوجِفُ» از ريشه «ايجاف» به معناى با سرعت حرکت کردن و تاختن گرفته شده و ريشه اصلى آن «وَجْف» بر وزن «حذف» به معناى حرکت کردن سريع است. با توجّه به اين که در عبارت بالا با «باء» متعدى شده به معناى به سرعت راندن است. «مَناهل» جمع «مَنْهل» به معناى آبشخور است. بحارالانوار، ج 70، ص 169، ح 6. نهج الفصاحه، ص 560، ح 1921. بحارالانوار، ج 75، ص 92، ضمن حديث 98. تحف العقول، ص 293. اعلام الدين، ص 274. فى ظلال نهج البلاغه، ج 3، ص 515. از اشعار نيما يوشيج.