تفسیر بخش بيست و دوم

رُوَيْداً يُسْفِرُ الظَّلامُ، کَأَنْ قَدْ وَرَدَتِ الأَظْعَانُ، يُوشِکُ مَنْ أَسْرَعَ أَنْ يَلْحَقَ! وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ مَنْ کَانَتْ مَطِيَّتُهُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ، فَإِنَّهُ يُسَارُ بِهِ وَ إِنْ کَانَ وَاقِفاً، وَ يَقْطَعُ الْمَسَافَةَ وَ إِنْ کَانَ مُقِيماً وَادِعاً.

ترجمه
آرام باش (و کمى صبر کن) که به زودى تاريکى برطرف مى شود (و حقيقت آشکار مى گردد) گويا اين مسافران، به منزل رسيده اند (و پايان عمر را با چشم خود مى بينند). نزديک است کسى که سريع حرکت مى کند به منزلگاه (مرگ) برسد.
پسرم! بدان آن کس که مرکبش شب و روز است، او را مى برند و در حرکت است، هرچند خود را ساکن پندارد و پيوسته طى مسافت مى کند، گر چه ظاهرآ ايستاده است و استراحت مى کند.
شرح و تفسیر
آن ها که بر مرکب شب و روز سوارند
امام (عليه السلام) بار ديگر به فرزند دلبندش درباره مرگ و پايان عمر هشدار مى دهد، مى فرمايد: «آرام باش (و کمى مهلت بده) که به زودى تاريکى برطرف مى شود (و حقيقت آشکار مى گردد)»؛ (رُوَيْداً يُسْفِرُ الظَّلامُ). منظور از «ظلام» (تاريکى) در اين جا جهل درباره حال دنياست که بعضى از بى خبران آن را گويى پايدار مى پندارند؛ ولى چيزى نمى گذرد که مرگ با قيافه وحشتناکش، خود را نشان مى دهد.
آن گاه امام (عليه السلام)، اهل اين جهان را به مسافرانى تشبيه کرده که به سوى سرمنزل مقصود در حرکت اند مى فرمايد: «گويا اين مسافران به منزل رسيده اند (و پايان عمر را با چشم خود مى بينند)»؛ (کَأَنْ قَدْ وَرَدَتِ الأَظْعَانُ).
سپس مى افزايد: «نزديک است کسى که سريع حرکت مى کند به منزلگاه (مرگ) برسد»؛ (يُوشِکُ مَنْ أَسْرَعَ أَنْ يَلْحَقَ).
منظور از «مَنْ أَسْرَعَ» همه انسان ها هستند نه گروه خاصى، زيرا همه با سرعت به سوى سرمنزل نهايى که همان پايان زندگى است حرکت مى کنند.
امام (عليه السلام) تشبيه جالبى درباره مردم جهان مى کند، مى فرمايد: «پسرم! بدان آن کس که مرکبش شب و روز است او را مى برند و در حرکت است، هر چند خود را ساکن پندارد و پيوسته طى مسافت مى کند، گر چه ظاهرآ ايستاده است و استراحت مى کند»؛ (وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ مَنْ کَانَتْ مَطِيَّتُهُ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ، فَإِنَّهُ يُسَارُ بِهِ وَ إِنْ کَانَ وَاقِفاً، وَ يَقْطَعُ الْمَسَافَةَ وَ إِنْ کَانَ مُقِيماً وَادِعاً).
اشاره به اين که حرکت به سوى پايان عمر حرکتى اجبارى است نه اختيارى؛ دست تقدير پروردگار همه را بر مرکب راهوار زمان سوار کرده و بخواهند يا نخواهند با سرعت آن ها را به سوى نقطه پايان مى برد، هر چند غافلان از آن بى خبرند.
تعبيرهاى ديگرى در ساير کلمات امام (عليه السلام) در اين باره ديده مى شود از جمله مى فرمايد: «أَهْلُ الدُّنْيَا کَرَکْبٍ يُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِيَامٌ؛ اهل دنيا همانند سوارانى هستند که آن ها را مى برند در حالى که در خواب اند». در جاى ديگر مى فرمايد: «نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ؛ نفس هاى انسان هر بار گامى به سوى سرآمد زندگى است». در حديث ديگرى از اميرمؤمنان (عليه السلام) مى خوانيم: «إنّ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ يَعْمَلانِ فِيکَ فَاعْمَلْ فِيهِمَا وَ يَأْخُذَانِ مِنْکَ فَخُذْ مِنْهُمَا؛ شب و روز در تو اثر مى گذارند (و از عمر تو مى کاهند) تو هم در آن ها از خود اثرى بگذار و کارى کن؛ آن ها از تو چيزى مى گيرند تو هم چيزى از آن ها بگير».
ابن ابى الحديد در اين جا داستان جالبى از يکى از اساتيد خود نقل مى کند مى گويد: ابوالفرج محمد بن عباد (رحمة الله) از من خواست که اين وصيّت نامه را براى او بخوانم و در آن روز من جوان کم سن و سالى بودم. آن را از حفظ براى او خواندم هنگامى که به اين بخش از وصيّت نامه رسيدم استادم فريادى کشيد و بر زمين افتاد در حالى که کسى بود که به اين زودى تحت تأثير واقع نمى شد. نکته
مسافران جهان ديگر!
در تعبيرات امام (عليه السلام) در اين بخش، انسان ها به مسافرانى تشبيه شده اند که بر مرکبى تندرو سوارند و اين مرکب آن ها را به سوى منزلگاه نهايى پيش مى برد. شک نيست که گروهى از اين مسافران در ايستگاه هاى وسط راه پياده مى شوند و گروه ديگرى به راه خود همچنان تا پايان عمر طبيعى ادامه مى دهند و عجب اين که هيچ کس نمى داند در کدام ايستگاه او را پياده مى کنند.
دو چيز اين سفر مسلم است: بدون اختيار بودن آن و اين که پايان مقررى دارد. گروهى اين سفر را در حال خواب مى پيمايند و عدّه اى بيدارند و بعضى گاه خواب و گاه بيدار؛ آن ها که بيدارند پس از پياده شدن، نعمت ها و برکات فراوانى را که در هر ايستگاه موجود است و به آن نياز دارند تهيه مى کنند و آن ها که در خواب اند و يا موقعيت خود را نمى دانند مطابق مفهوم «اَلنّاسُ نِيامٌ إذا ماتُوا انْتَبِهُوا» دست خالى به مقصد مى رسند.
انبيا و رسولان الهى مأمورانى هستند که پيوسته در مسير راه به مسافران هشدار مى دهند و بر خواب آلودگان فرياد مى زنند که برخيزيد و از توقفگاه هاى وسط راه آنچه نياز داريد برگيريد، چرا که وقتى به مقصد رسيديد در آن جا تهيه وسايل مورد نياز ابدآ امکان ندارد و از آن مهم تر اين که بازگشت در اين مسير نيز ممکن نيست.
گروهى اين سخنان را باور مى کنند و از جان و دل مى پذيرند و گروهى انکار مى کنند يا ناباورانه به آن گوش مى دهند و هنگامى که به مقصد رسيدند به واقعيّت تمام آن سخنان پى مى برند و فرياد «واحسرتاه» سرمى دهند و نعره (يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لانُکَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا وَ نَکُونَ مِنَ الْمُوْمِنين) از آن ها شنيده مى شود؛ ولى چه سود؟
پاورقی ها
«رُويدآ» از ريشه «رود» بر وزن «عَود» در اصل به معناى رفت و آمد و تلاش براى انجام چيزى توأم باملايمت است. اين واژه معناى مصدرى دارد و توأم با تصغير است؛ يعنى مختصر مهلتى بده. علت منصوب بودن رُويدآ آن است که مفعول مطلق براى فعل محذوفى است، گويا در اصل چنين گفته مى شود: «اَمْهِلْاِمْهالاً قَلِيلاً».
«يُسْفِر» از ريشه «سفر» بر وزن «فقر» به معناى باز کردن پوشش و کشف حجاب است، لذا به زنان بى حجاب «سافرات» گفته مى شود و در مورد طلوع صبح اين تعبير به کار مى رود گويى صبح نقاب از چهره برمى گيرد و مى درخشد. بايد توجّه داشت که ظلام فاعل است و در واقع حقيقت به موجودى نورانى تشبيه شده که تاريکى جهل آن را پوشانيده و نقاب آن سرانجام کنار مى رود. «اَظعان» گاه جمع «ظعينة» به معناى هودج يا تخت روانى است که به هنگام سفر بر آن سوار مى شدند و فرارسيدن هودج ها به معناى رسيدن مسافران است. «يُوشَک» از ريشه «وَشْک» بر وزن «اشک» به معناى تند رفتن گرفته شده است، بنابراين مفهومش اين است که به زودى فلان امر تحقق مى يابد (صحيح آن يوشِک با کسر شين است و گاه با فتح شين گفته مى شود). «مَطيّة» از ريشه «مطو» بر وزن «عطف» به معناى جديت و نجات در سير است. «وادع» به معناى کسى است که ساکن و آرام است، از ريشه «وداعة» به معناى سکون و آرامش گرفته شده است. نهج البلاغه، حکمت 64. نهج البلاغه، حکمت 74. غررالحکم، ح 2789. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 16، ص 91. بحارالانوار، ج 4، ص 43. انعام، آيه 27.