تفسیر نامه 36

وَ مِن کِتابٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
إلَى أخِيهِ عَقِيلِ بن أبي طالبٍ، فِي ذِکْرِ جَيْشٍ أنْفَذَهُ إلَى بَعْضِ الأَعْداءِ وَ هُوَ جَوابُ کِتابٍ کَتَبَهُ إلَيْهِ عَقِيلُ

ترجمه

از نامه هاى امام (عليه السلام) است
که آن را به عنوان پاسخ به برادرش عقيل بن ابى طالب درباره لشکرى که به سوى بعضى از دشمنان گسيل داشته، نوشته است.

شرح و تفسیر

نامه در يک نگاه
ماجراى اين نامه چنين است که بعد از داستان حکمين، چون معاويه شنيد که على (عليه السلام) بار ديگر آماده پيکار با او مى شود، در وحشت فرو رفت و براى تضعيف اراده مردم کوفه و عراق دست به برنامه هاى ايذايى زد از جمله ضحاک بن قيس را با سه هزار نفر لشکر به عراق فرستاد و گفت: هر کجا مى رسيد طرفداران على را به قتل برسانيد و اموالشان را غارت کنيد و هرگز در يک جا نمانيد؛ شب در يک جا و روز در جاى ديگر و از مقابله با لشکر على بپرهيزيد. ضحاک که مرد مغرورى بود خود را به نزديکى کوفه رسانيد. امام (عليه السلام) سپاه بزرگى به فرماندهى حجر بن عدى فراهم کرد و او و لشکريانش را درهم کوبيد. عده اى کشته شدند و بقيه از تاريکى شب استفاده کرده و فرار را بر قرار ترجيح دادند.
ماجراى حمله ضحاک به عقيل که در مکّه بود به اجمال رسيد. سخت نگران شد و نامه اى به برادرش اميرمؤمنان على (عليه السلام) نوشت که خلاصه آن چنين بود: خداوند تو را از هرگونه ناراحتى حفظ کند و از بليات نگه دارد. من براى عمره به مکّه آمدم. عبدالله بن سعد (برادر رضاعى عثمان بن عفان) را در مسير ديدم که با چهل نفر از جوانان از فرزندان طلقا آمده بود. در چهره هاى آن ها آثار ناراحتى ديدم. گفتم: اى فرزندان دشمنان پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله) به کجا مى رويد؟ مى خواهيد به دشمنان اسلام ملحق شويد؟ شما از قديم الايام دشمن ما بوده ايد آيا مى خواهيد نور الهى را خاموش کنيد؟ سپس هنگامى که به مکّه آمدم ديدم مردم درباره حمله ضحاک بن قيس به اطراف کوفه و غارتگرى هاى او سخن مى گويند. اف بر اين دنيا که مرد پستى همچون ضحاک را در برابر تو جسور ساخته؛ مردى که کمترين ارزشى ندارد و من چنين پنداشتم که شيعيان و دوستانت دست از يارى ات برداشته اند. برادر! دستورت را براى من بنويس ما مى خواهيم تا زنده ايم با تو باشيم وبا تو بميريم. به خدا قسم! دوست ندارم لحظه اى بعد از تو زنده بمانم. به خداوند عزوجل سوگند! که زندگى بعد از تو ناگوار است.

امام (عليه السلام) در پاسخ او نامه مورد بحث را نوشت و به او اطمينان داد که لشکريان ضحاک متلاشى شده اند و بعد از دادن تلفاتى فرار کردند، و عقيل خوشحال شد.
جالب توجّه است که نويسنده مصادر نهج البلاغه پس از ذکر اين نامه (نامه عقيل) مى نويسد: با توجّه به اين که حمله ضحاک در اواخر عمر على (عليه السلام) واقع شده و عقيل چنين نامه اى را به برادرش نوشته است که حاکى از محبّت شديد به على (عليه السلام) و تسليم فرمان او بودن است، پس آنچه بعضى مى گويند که عقيل سرانجام برادرش اميرمؤمنان (عليه السلام) را رها کرد و به معاويه پيوست، دروغى بيش نيست.
اين نامه به چند نکته اشاره مى کند:
1. حمله جمعى از طرفداران معاويه به اطراف کوفه و برخورد شديد سپاهيان امام (عليه السلام) با آن ها که منجر به شکست سخت آنان شد.
2. شکايت امام (عليه السلام) از قريش و اين که آن ها همان گونه که بر ضد رسول خدا (صلي الله عليه و آله) با يکديگر متحد شدند، بر ضد امام (عليه السلام) نيز متّفق گشتند.
3. نظر امام (عليه السلام) در مورد کسانى که بيعت با آن حضرت را شکستند و به دشمن پيوستند و اين که پيکار با آن ها لازم است تا به سوى حق بازگردند.
4. يادآورى اين نکته که اقبال و ادبار افراد در روح او اثر نمى گذارد و همچنان محکم و استوار در مقابل دشمن ايستاده و خم به ابرو نمى آورد.